۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

عيد صيام

اولين باري كه فال حافظ گرفتم كلاس اول ابتدايي بودم. تازه تمام حروف را ياد گرفته بوديم. به گمانم بعد از درس "آبگوشت غذاي لذيذي است" بود! غزل زيباي "گل در بر و مي در كف و معشوق به كام است" آمد. شعر را غلط و غلوط خواندم و چيزي از معنايش نفهميدم اما حلاوت لحظه اي را كه نام خود را در بيت آخر يافتم فراموش نكرده ام:
"حافظ منشين بي مي و معشوق زماني/كايام گل و ياسمن و عيد صيام است."

عيد فطر برهمگي مبارك و روز وروزگارتان حافظ گونه باد!

A Smart Title

arXiv:0809.4904 [ps, pdf, other]
Title: DEFROST: A New Code for Simulating Preheating after Inflation
Authors: Andrei V. Frolov

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

چند نكته درباره داستان تقي

من برچسب داستان تقي را عوض كردم تا همه داستان در يك جا قابل دسترس باشد و با بقيه نوشته ها قاطي نشود.



دوستم چپ كوك به داستان اين انتقاد را وارد مي داند كه چرا داستان به علت تفاوت رفتاري تقي با بقيه همسالان خود نپرداخته. چرا بايد تقي با بقيه فرق داشته باشد. شايد من در داستان روي اين موضوع به قدر كافي و به طور مستقيم تاكيد نكرده ام اما در جا به جاي آن روي خاص بودن خانواده تقي انگشت گذاشته ام. به علت اهميت اين موضوع در زندگي هر شخصي به خصوص كساني كه به نوعي وظيفه آماده سازي نسل آينده را برعهده دارند مي خواهم در اين نوشته به طور مشخص آن ها را برشمارم تا مورد نقد قرار گيرد:



1) تقي عمويي دارد كه به اتكا به كار خودش موقعيت اجتماعي و اقتصادي خود را به طرز چشمگيري بهبود بخشيده. البته در داستان من عمو شخصيت محبوبي نيست. تازه به دوران رسيده است و اصطلاحا خودش را گم كرده. او ثروت خود را در اقتصاد نابسامان نيمه اول دهه هفتاد (پيش ازآن كه دولت آقاي خاتمي اصلاحات اقتصادي خود را اجرا كند و قيمت دلار و سكه و ديگر كالاها به ثبات نسبي رسد) به دست آورده. عمو سود جويي كرده اما كار خلافي نكرده! حضور او در خانواده از كودكي در ذهن تقي كاشته كه مي توان با اتكا به توان خود زندگي را بهبود بخشيد. دوره اي كه تقي در آن جواني خود را آغاز مي كند با نيمه اول دهه هفتاد بسي فرق دارد. كشور رشد اقتصادي قابل توجهي كرده و تعداد زيادي فارغ التحصيل دانشگاه جوياي كار به عرصه آمده اند. اكنون ما كارخانه ها و شركت هايي داريم كه كار تخصصي سطح بالا نياز دارد. اما اين رشد به بركت نفت چنان سريع بوده كه توان انساني و مديريتي متناسب با آن رشد نكرده. "مهندس" برخلاف همتاي خوددر آلمان نمي داند چنان دم و دستگاهي احتياج به يك فيزيكپيشه هم دارد. اين تقي است كه كمر همت مي بندد تا نقش خود را تعريف كند. در حال حاضر افرادي مثل تقي در همه سطوح بايد چنين كنند. چه آنها يي كه وارد صنعت مي شوند و چه آنها كه كار دانشگاهي پيشه مي كنند.



2) تقي پدري غروغرو دارد كه دائم ازاو پول مي خواهد. من شخصيت اين پدر را از پدر" ميكل آنژ" الهام گرفتم. ظاهرا چنين پدرهايي در فرزندانش انگيزه بسيار قوي براي كار وكوشش ايجاد مي كنند.



3) تقي هم تك پسر است و هم فرزند ارشد. در خانواده هاي ايراني به چنين فرزندي به چشم ديگري نگاه مي كنند. چنين عضوي از خانواده بسيار ويژه است. هم انتظارات از او بالاست و هم مورد عنايت و توجه ويژه. درباره تك پسر هايي كه لوس و ننر و زورگو بار مي آيند بسيار نوشته اند. اما هستند تك پسر هايي كه مثل تقي از آب در مي آيند به خصوص اگر مادري به فهميدگي صغري خانم داشته باشند. من احساس كردم درباره اين دسته چيز زيادي نوشته نشده. افرادي مثل تقي درست است كه در اقليت هستند اما در سايه تلاش خود مي توانند وزن اجتماعي بالايي به دست آورند. به نظر من به پتانسيل اين نوع افراد به اندازه كافي توجه نمي شود.



4) خاص ترين چيز در مورد تقي مادر اوست: فهميدگي او و تاكيد فراوانش بر تحصيل همه بچه هايش. اصرار صغري خانم بر تبعيض قايل نشدن بين تقي و خواهرهايش (حداقل به صورت ظاهري).

وقتي داستان را مي نوشتم با خود فكر مي كردم آيا صغري خانم وقتي پدر تقي تقي را سرزنش مي كند بايد دخالت كند يا خير. بعد به اين نتيجه رسيدم كه بهتر است دخالت مستقيم نكند و بعد آن صحنه اسپند را اضافه كردم. اين عدم مداخله صغري خانم از روي ضعف نبود. از روي حكمت بود. صغري خانم نمي خواست تقي و پدرش را مقابل هم قرار دهد. مي دانست اين تقابل فشار روحي فراوان روي تقي خواهد گذاشت بسيار بيشتر از تحمل چند طعنه و كنايه! به علاوه مي دانست تقي آن قدر قوي است كه اين كنايه ها-كه از روي خستگي و درماندگي پدر بود نه از روي بدجنسي- او را نه تنها از پا در نخواهد آورد بلكه او را آبديده تر خواهد كرد.

مادر وخواهر هاي تقي با محبت هايشان به طور غير مستقيم جبران غرولندهاي پدر را مي كردند اما خودشان مستقيم وارد دعوا نمي شدند.



متاسفانه در اين گونه خانواده ها بسياري از مادر هاخود را به موش مردگي مي زنند وبا مظلوم نمايي پسرشان را عليه پدرشان تحريك مي كنند. در اين نبرد ابلهانه كه انتهايي جز پشيماني ندارد تمام نيروي جواني به هدر مي رود. صغري خانم اهل اين موش مرده بازي ها نبود.



5) من از جمع فيزيكپيشه ها زياد انتقاد كرده ام حالا بگذاريد كمي هم از خودمان تعريف كنم. اين جمع زياد ظاهربين نيست. درباره اعضايش از روي رخت و لباس و قيافه قضاوت نمي كند. اين جمع تقي را به عنوان يكي از اعضاي عزيز خود پذيرفت به او هويتي قابل افتخار و قابل اتكا بخشيد و در بالندگي فكري او كمك كرد.



6) صغري خانم خواهر هاي تقي را چنان تربيت كرده بود كه اهل سوء استفاده نبودند. در اولين فرصت سعي كردند به در آمد خانواده كمك كنند و سربار نباشند.اين روي ديگر سكه تبعيض قايل نشدن است. معصومه خود را موجودي پايين تر وضعيف تر از تقي نمي داند. پس دليلي هم نمي بيند كه او را حلال مشكلات خود بداند و سربار او شود. خود به نيروي عقل و فكر خود مشكلاتش را حل مي كند. همان گونه كه تقي ديد خود را باز كرده بود معصومه نيز چنين كرده بود. اولويت هايش را عقل و منطقش تعيين مي كردند نه "حرف مردم". در قسمت آخر گفتم معصومه به زودي مي خواهد ازدواج كند و از طرف ديگر دغدغه او را بردن پدر و مادرش به چك-آپ توصيف كردم. اين تيپيكال يك خانواده تحصيلكرده است آن هم خانواده اي كه دو تن از اعضاي آن در دانش هاي بنيادي تحصيل كرده اند نه تيپيكال يك خانواده جنوب شهري. در خانواده هاي غير تحصيلكرده تهيه بنجلات براي جهيزيه عروس از روي چشم و همچشمي چنان مصيبت بزرگي است كه تمام ديگر نياز ها و ضرورت ها را به حاشيه مي راند. معصومه و تقي آموخته بودند كه اين جرئت را داشته باشند كه اولويت هاي زندگي شان را خود تعريف كنند. بازهم اين چيز بديهي اي نيست! شخصيتي بسيار مستحكم مي طلبد!

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

Finding NEMO






شايد شنيده باشيد كه به علت نشت هليوم پروژه ال-اچ-سي براي دو ماه به تعويق افتاده است. اين گونه اتفاقات در آزمايش هاي فيزيك كه هر كدام در نوع خود آخرين تكنولوژي هاي روز را به كارمي گيرند زياد اتفاق مي افتد. نكته در اينجاست كه تيم آزمايشگاهي (شامل فيزيكپيشگان و مهندسان و تكنيسين ها) مشكل را تحليل مي كنند چاره اي مي انديشند و اين تجربه را مدون مي كنند و در اختيار نسل بعد آزمايش ها قرار مي دهند. به اين ترتيب است كه تكنولوژي در آزمايش هاي فيزيك به وجود مي آيد مي بالد و به تدريج راه خود را به سوي صنعت و آن گاه زندگي روزمره پيدا مي كند. هدف فيزيكپيشه از ساختن اين آزمايشگاه ها پيشرفت تكنولوژي نيست. تكنولوژي از نظر فيزيكپيشه محصول فرعي و ثانوي است. اما سياست گذاراني كه از اين پروژه ها حمايت مالي مي كنند در واقع در پي همين محصولات ثانويه هستند. تجربه و تحليل داده ها در پنجاه سال گذشته نشان از آن دارد كه ارزش مادي اين محصول ثانويه به قدر ي زياد است كه به سرمايه گذاري مي ارزد.




از نقص هايي از آن نوع كه در ال-اچ-سي پديدآمده نبايد ترسيد. بايد از آن درس گرفت. اگر بشر از اين گونه اتفاقات مي ترسيد به آنچه كه از پدرانش به او رسيده بود بسنده مي كرد و به اين درجه از پيشرفت تكنولوژيكي نمي رسيد.




ماجراي اخير ال-اچ-سي مرا به ياد پروژهDUMANDمي اندازد. اين پروژه از سال 76 ميلادي تا 95 ميلادي (نوزده سال ) فعال بود. بنا بود پروژه در اعماق اقيانوس آرام در سواحل هاوايي انجام گيرد ودرباره نوترينوهاي پر انرژي اطلاعات كسب كند. اما متاسفانه به علت اتصال كوتاه هايي كه صورت گرفت پروژه نتوانست به هدف خود دست يابد و تعطيل شد. البته اين به معناي از دست رفتن همه زحمات نبود. هم اكنون سه پروژه مشابه (البته در ابعادي بسيار بزرگتر) در درياي مديترانه در حال راه اندازي است. اين پروژه ها به طور وسيع از تجربيات Dumandو همچنين نرم افزار هايي كه براي DUMAND طراحي شده بهره مي گيرند.


نام يكي از اين پروژه ها NEMOاست علامت غير رسمي آن هم در بين فيزيكپيشگان همين جناب است كه عكسش را ملاحظه مي كنيد! عكس ديگر شكل شماتيك پروژه است.

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

مجله فيزيك

با اين كه حافظه من آن قدر ها قوي نيست اما برخي اتفاقات كوچك را با جزئيات عجيبي به يادم مي آورم. تا به حال هم نفهميده ام فراموشكاري يا به حافظه سپردن من تابع چه قانوني است. نمي دانم آن چيزي هايي كه در خاطرم ثبت مي شوند چه مشخصاتي دارند. فقط مي دانم تئوري هايي كه آقايان درباره حافظه خانم ها دارند در مورد من صدق نمي كند! باور كنيد من يادم نمانده كه پارسال موقع تولدم چه كساني تبريك گفتند يا يازده سال پيش موقع ازدواجم دوستان و آشنايان چه كادويي دادند. بعضي وقت ها مادرم از من سئوال مي كند (دقيق تر بگويم با هام چك مي كند) تا موقع عروسي بچه هاي دوستان و آشنايان برايشان هديه اي متناسب ببرد ولي من هميشه گند مي زنم. ربع سكه را مي گويم نيم سكه و نيم سكه را مي گويم سكه تمام . اما خوشبختانه حواس ماما نم جمع تر از اين حرف هاست !

بگذريم! از صندوقخانه خاطرات كم اهميتم امروز خاطره اي نفتالين زده بيرون آمد كه فكر مي كنم بد نباشد اينجا بازگو كنم.

وقتي دانشجوي ليسانس بودم مشترك مجله فيزيك شده بودم. مدت اشتراك تمام شده بود و من فرم مربوطه را پر كردم وجه اشتراك را پرداختم و فرم را ارسال كردم. مدتي بعد آقاي مسني از دفتر نشريه با من تماس گرفت و با پرخاش گفت كه چرا من مشخص نكرده ام كه تقاضاي اشتراك كدام مجله را دارم. در فرم مربوطه چنين سئوالي نشده بود. اما من اين موضوع را بازگو نكردم. در دل اين آقا را تحسين كردم كه آن قدر احساس مسئوليت كرده كه با من تماس گرفته . از او عذر خواستم. جواب سئوالش را دادم و از او تشكر كردم.

اميدوارم تعداد كساني كه چنين احساس مسئوليت مي كنند فزون تر شود!

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

پاراالمپيك

چند هفته پيش صحبت هاي دوستانه و خانوادگي و همچنين نوشته هاي وبلاگي حول و حوش نتايج نه چندان درخشان ورزشكاران ايراني در المپيك مي چرخيد. چرا حالا كسي از موفقيت پي در پي ورزشكاران ايراني در مسابقات پارا المپيك نمي گه؟!

۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

كوچه عسگريان


چندي پيش پژوهشكده مهماني آلماني داشت. به اتفاق او از كنار اين كوچه گذشتيم . تابلو را به او نشان دادم و گفتم ببين اسم اين كوچه كوچه عسگريان است. مهمان آلماني با اين كه نظريه ريسمان كار بود عسكريان را مي شناخت. بدون آن كه تعجب كند پس از مكثي خيلي جدي پرسيد: "آيا نام ديگر كوچه هايي كه نزديك پژوهشگاهند هم "فيزيكي" هستند؟"




....




در زندگي نامه عسكريان نكته اي توجهم را جلب كرد. مادر اين شخص كه علي الاصول بايد متولد سال هاي آغازين قرن بيستم باشد (يعني اواخر ناصرالدين شاه و يا زمان مظفر الدين شاه! يعني قبل از و يا حداكثر همزمان با تاسيس مدارس دخترانه عمومي در ايران و حمله به آنها توسط متعصبين!) يك دندانپزشك بود. به ياد شعري افتادم كه پدرم گاهي زمزمه مي كند. ظاهرا اين شعر در زمان كودكي پدرم سرزبان ها بود:"اُوخور اوروس قاديني/آننار علمين داديني/بيزيم حاجي كيشيلر/ يازاممير اؤز آديني" جامعه ايران در پنجاه-شصت سال گذشته راهي طولاني در آموزش عمومي و همچنين مسايل بهداشتي-درماني پيموده. كسي چه مي داند! شايد در دهه هاي آتي پيشرفت مشابهي در دانش هاي بنيادي در اين كشور اتفاق بيافتد. جمعي پژوهشگر در سطح جهاني به عرصه آيند و آگاهي عمومي جامعه چنان بالا رود كه سئوال دوست آلماني مان ديگر خنده آور به نظر نرسد!

Askaryan effect


همان طوري كه مي دانيد وقتي ذره باردار پرانرژي وارد محيط ماده مي شود آبشاري (cascade) از ذرات توليد مي كند. همان طوري كه عسكريان, دانشمند ارمني الاصل روسي, در سال 1961نشان داد در محيط ماده معمولي اين آبشار بار خالص منفي خواهد داشت چرا كه پوزيترون هاي آبشار بلافاصله با الكترون هاي موجود در ماده خنثي مي شوند و از طرف ديگر, الكترون ها از محيط ماده به آبشار ذرات مي پيوندند. هر كدام از اين ذرات كه با سرعت نسبيتي حركت مي كنند از خود تابش چرنكوف ساطع مي كنند. نكته در اينجاست كه تابش در طول موج هاي كوتاه تر از ابعاد اين آبشار همدوس است. درنتيجه در ناحيه امواج راديويي و مادون قرمز انرژي تابش متناسب است با مجذور بارخالص آبشار. اين اثر را اثر عسكريان مي نامند.

با اين كه اين اثر بيش از چهل و پنج سال پيش پيش بيني شده است براي اولين بار اخيرا (درسال 2000) در SLAC مشاهده شده است.


آزمايش آنيتا كه در بالني كه بر فراز قطب جنوب پرواز مي كند انجام مي گيرد بر اساس همين اثر كار مي كند. اگر نوترينويي با انرژي بسار بالا وارد يخ هاي قطبي شود اثر عسكريان اتفاق مي افتد و آنيتا مي تواند امواج راديويي ساطع شده را به ثبت رساند. تصوير بالن آنيتا را نشان مي دهد.

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

تابش چرنكوف


حتما توجه كرده ايد كه وقتي قايقي با سرعت نسبتا بالا (بيش از سرعت امواج سطحي آب) در يك درياچه آرام حركت مي كند پشت سرش موج مثلثي شكلي منتشر مي شود. تابش چرنكوف كه احتمالا درباره آن شنيده ايد (در درس " فيزيك سه" درباره اش مقداري توضيح مي دهند) پديده اي كمابيش مشابه است. وقتي ذره بارداري در محيط ماده با سرعت بيش از سرعت نور در اين ماده

(v>c/n)

حركت كند تابشي از آن ساطع مي شود كه به تابش چرنكوف معروف است. اين تابش به صورت همسانگرد ساطع نمي شود بلكه مشابه همان موج پشت سر قايق در يك مخروط (دقت كنيد اينجا مسئله سه بعدي است) منتشر مي شود.


حتما شنيده ايد كه اگر يك ذره باردار چه در خلا و چه در محيط ماده شتاب بگيرد موج الكترمغناطيسي ساطع مي كند. پديده چرنكوف به غير از آن است. اولا تابش چرنكوف تنها در محيط ماده صورت مي گيرد. در ثاني براي تابش چرنكوف نيازي به شتاب نيست و اگر سرعت ذره باردار ثابت بماند باز هم تابش چرنكوف اتفاق مي افتد. (انرژي تابش را محيط ماده فراهم مي سازد.) نور آبي اي كه در تصوير ملاحظه مي كنيد نور چرنكوف است.


تابش چرنكوف پديده اي كاملا شناخته شده است و در آشكارسازي ذرات به خصوص نوترينو ها به طور وسيع مورد استفاده قرار مي گيرد. البته نوترينو ها خودشان بار الكتريكي ندارند اما پس از وارد شدن به محيط ماده (مثل آب يا يخ) مي توانند ذرات باردار توليد كنند. تابش چرنكوف ناشي از ذرات باردار توليد شده نشان از نوترينو دارد.
پديده ديگري هم وجود دارد به نام" اثر عسكريان" كه اخيرا مورد توجه سازندگان آشكارساز ها قرار گرفته. اين پديده كمتر شناخته شده است. در نوشته بعدي در اين باره خواهم نوشت.
(من اين متن را براي غير متخصص ها نوشتم. اگر اين توضيحات براي عده اي از خوانندگان بديهي است عذر مي خواهم. مي خواستم يك جوك تعريف كنم مجبور شدم ابتدا مقدمات آن را بگويم!)

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

بالاخره راه افتاد!

صبح پدرم به موبايلم زنگ زد و با هيجان گفت: "حتما بولوسن كي او آزمايش كي قراري دي سويس و فرانسنين آراسينداكي تونل ده اولا بويون باشلادي. قرار دي اوليه دنياني تازاشدان آزمايش اليه له."

ترجمه:" حتما مي دوني كه آزمايشي كه قرار بود در يك تونل بين فرانسه و سويس راه اندازي شود امروز راه افتاد. قراره كه در مورد دنياي اوليه اون تو آزمايش كنن."

بعله! منظورش آزمايش ال-اچ-سي بود كه امروز جايگاه ويژه اي در صفحه اول خبرگزاري هاي معتبر داره و هيجان زيادي را بين مردمي كه به علم علاقه مند هستند منجر شده. البته من زياد هيجان زده نيستم. مدت زيادي طول مي كشه تا دستگاه كاليبره بشه. اگر خوش شانس باشيم بعد از حداقل يك سال از ال-اچ-سي خبر هاي جالب بيرون خواهد اومد.


درباره اين كه ال-اچ-سي بناست چه چيزي را پيدا كند فيزيكپيشه ها شرط هاي زيادي بسته اند. پيش بيني من اينه كه ال-اچ-سي ذرات جديد پيدا مي كنه اما اين ذرات آن چه كه ما تئوري پردازها برايش مدل ساخته ايم نخواهد بود. اصلا چه لزومي داره كه باشه؟!

ويژه نوشته
cosmic variance
را در اينجا بخوانيد.

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

خانم سناتور

چندي پيش كتابي مي خواندم به نام سناتور كه درباره زندگي خانم حقوقداني است كه در حكومت پهلوي سمت سناتور انتصابي داشت. اين كتاب علاوه بر زندگي خانم سناتور تحولات اجتماعي ايران به خصوص تحولات اجتماعي در حوزه زنان را در برهه اي از تاريخ معاصر پوشش مي دهد.

از قرار معلوم خانم سناتور فردي بوده بسيار تيزهوش, باسواد, تيزبين و نكته سنج, صريح لهجه و شوخ طبع. وقتي خانم سناتور هنوز خانم سناتور نشده بود و دختركي بي نام و نشان بود با پشتكار و اراده كم نظيرش منجر به حركت هاي ارزشمند زيادي شد: در دانشسرا و بعد ها دانشكده حقوق را بر روي دختر ها باز كرد. روشي نوين و موثر در تدريس ابداع كرد. در دادگاه به عنوان وكيل مدافع حق كسان زيادي را بستاند و...
اما پس از آن كه شد سناتور انتصابي كاري كه توجه مرا جلب كند و به يادم بماند نكرد. دغدغه اش ترتيب دادن ضيافت هاي پر ريخت و پاش بود.

در اين كتاب فهرست جامعي از تشكل هاي زنان كه در زمان پهلوي دوم در حوزه هاي مختلف اجتماعي آموزشي فرهنگي و غيره فعاليت داشته اند هم آمده است و آخر و عاقبت اين تشكل ها نقل شده است. با خواندن اين فهرست نكته اي توجهم را جلب كرد. من اين تشكل ها را به سه دسته تقسيم مي كنم:

1) تشكل هاي وابسته به دربار كه امكانات فراوان داشتند اما سر وپا فساد بودند و هيچ كار مهمي را به انجام نرساندند.

2) تشكل هاي گروه هاي چپي كه شعارشان اين بود كه هيچ گونه همكاري با نهاد هاي دولتي نخواهند كرد. اين گروه عموما پس از زمان اندكي انشعاب مي كردند و پس از چندي از درون متلاشي مي شدند و باز هم كاري از پيش نمي بردند.

3) گروه هاي مردمي غير وابسته به دولت كه در صورت لزوم و در راستاي هدفشان از همكاري با نهاد هاي دولتي ابا نمي كردند. در مواقعي كه براي حركت هاي نمايشي يا عوامفريبي يا هر منظور ديگر حكومت مي خواست به اين تشكل ها كمك كند كمك مالي را مي گرفتند و با وسواس زيادي در راه اهدافشان خرج مي كردند. عمر اين تشكل ها هم به خاطر مداخلات حكومت زياد نبود (البته بازهم بيشتر از تشكل هاي دسته دوم دوام مي آوردند) اما در همان عمر كوتاه خدمات بي شماري مي كردند و موفق بودند. وقتي يكي از آنها به علت مشكل مالي يا مداخله حكومت از هم مي پاشيد اعضاي آن پس از اندكي با كوله باري از تجربه تشكل جديدي به راه مي انداختند و تيزرو تر از پيش به پيش مي تاختند.

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

بنياد نخبگان

در بيشتر كشور هاي پيشرفته, نهاد و يا سازماني وابسته به دولت اما مستقل از دانشگاه ها و پژوهشگاه ها وجود دارد كه از محققين حمايت مي كند. به طور مثال در آمريكا
National Science Foundation (NSF)

چنين نقشي را ايفا مي كند. ان-اس-اف در سال 1950ميلادي توسط كنگره آمريكا تشكيل شده است. حمايت ان-اس-اف از محققين بيشتر به صورت اعطاي پژوهانه (grant) براي مدت محدود سه سال است. بودجه ساليانه ان-اس-اف شش ميليارد دلار است. ان-اس-اف ساليانه ده هزار مورد پژوهانه جديد اعطا مي كند. عملكرد ان-اس-اف بسيار موفق بوده است. براي اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به اين وبسايت.

بعد از جنگ جهاني دوم
ايتاليا با مشكل فرار مغزها رو به رو بود. براي اين كه جلوي اين روند تا حدي گرفته شود فيزيكپيشگان ذرات بنيادي شبكه اي به وجود آوردند به نام
INFN
كه به طرق مختلف از محققين حمايت مي كند. عملكرد اين نهاد چنان موفق بوده كه در رشته هاي ديگر فيزيك نيز با الگو برداري از آن نهادهاي حمايتي به وجود آورده اند. در سال هاي اخير با الهام از موفقيت INFN
اتحاديه اروپا مي خواهد نهاد حمايتي در سطح اروپا به وجود آورد.

در اين موارد تقليد و گرته برداري صرف كار نمي كند.
راهكار هاي كشوري ممكن است در كشور ديگر اصلا كار نكند. ژاپن هم نهاد حمايتي عريض و طويلي دارد كه بودجه خود را از دولت ژاپن مي گيرد و در چارچوب جامعه علمي اين كشور بسيار موفق عمل كرده است. چند سال پيش دانشمندان كره همان سيستم را دقيقا در كره كپي كردند اما متاسفانه به شكست انجاميد.

اگر اين چنين نهادي باشد و درست عمل كند منجر به شكوفايي تحقيق در مملكت مي شود. اما در تعيين راهكار هاي موفق بايد امكانات و شرايط موجود هر كشور لحاظ شود.

در ايران بنيادي در حال شكل گيري است به نام بنياد نخبگان كه بناست چنين نقش حمايتي ايفا كند. تاسيس چنين بنيادي در ايران يك تجربه جديد است. تنها با روش سعي و خطا (البته از نوع هوشمندانه اش) اين نهاد مي تواند جايگاه خود را بيابد و مثمر ثمر شود. رويكرد اين نهاد در يك كشور جهان سومي هم بديع است: از كساني كه برچسب نخبگي به آنها مي خورد سئوال مي كنند چه نيازهايي دارند. اين روش معمول نهاد هاي اين چنيني در جهان سوم نيست! در جهان سوم از آنان كه مشمول خدمات مي شوند معمولا سئوال نمي شود كه چه لازم داريد. در جهان سوم بيشتر از روي هوي و هوس چند نفر را انتخاب مي كنند تا قدري از امكانات را بگيرد و "دعا گو" باشد! مسئولين بنياد نخبگان راه سخت را انتخاب كرده اند !!با ارزش دادن به نظر آنان كه قرار است از امكانات استفاده كنند توقعات و انتظارات را بالا برده اند.
راستش من قدري نگران هستم. ما تجربه اين چنيني نداريم! ما عادت كرده ايم كه توي سرمان بزنند. شايد اين شرايط جديد را به راحتي قبول نكنيم و از اين امتحان نتوانيم سربلند بيرون آييم. كتاب "جامعه شناسي نخبه كشي" را اگر باز مرور كنيم بد نيست.

به هر حال وقتي از ما نظر مي پرسند بهتر است اول مطالعه كنيم و آن گاه نظر دهيم. به جاي غرولندهاي مالوف بهتر است مطالبات خود را به طور دقيق و به گونه اي كه قابل فهم و قابل پاسخگويي و وصول باشد بنويسيم و ارائه دهيم.

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

خط عابر

حدود چهل پنجاه متر پايين تر از پژوهشكده خط عابر پياده هست. تفاوت اين خط عابر با خط عابر هاي ديگر كشور در آن است كه كنار آن چراغ راهنمايي هم نصب كرده اند. اگر دگمه آن را بزنيد و چند لحظه صبر كنيد چراغ قرمز مي شود و علي الاصول ماشين ها بايد بايستند. علت نصب چراغ وجود باغ سفارت ايتاليا و مدرسه ايتاليايي در دو سوي خيابان در آن محل است. به هر حال خدا عمرشان بدهد ما هم از آن استفاده مي كنيم. من هميشه مسيرم را به گونه اي تنظيم مي كنم تا رد شدن از خيابان از اين محل باشد و لو اين كه مسيرم كمي طولاني تر شود.



اما بشنويد از عكس العمل راننده ها:



به ندرت اتفاق مي افتد ماشين ها با ديدن چراغ قرمز ايست كامل كنند. اما پريروز دو تا از ماشين به طور كامل ايستادند و به بوق هاي خشمگين پشت سري هايشان اهميتي ندادند. برخي رانندگان با ديدن چراغ قرمز و منجوقي كه مي خواهد از خيابان عبور دهند پا را روي گاز فشار مي دهند و با بوق هاي ممتد و چراغ دادن و فحش سعي مي كنند تا به او درسي بدهند. جالب ا ست كه عمده اين رانندگان همواره حق به جانب دختر خانم هاي تر گل ورگل اس-يو-وي سوار هستند. اگر جانتان را دوست داريد با اين گونه راننده ها شوخي نكنيد. درصد چنين رانندگاني از درصد رانندگاني كه ايست كامل مي كنند بيشتر است اما خوشبختانه در اكثريت نيستند. بيشتر رانندگان سرعت خود را كم مي كنند اما در ترديد مي مانند كه بگذارند من بگذرم يا نه. تازگي ها من ياد گرفته ام كه اگر به صورت آنها نگاه كنم و دستم را به نشانه ايست جلو بگيرم ترديدشان برطرف مي شود و مي ايستند. اين نشان مي دهد ابزارآلات و سمبل هاي وارداتي به تنهايي كار نمي كند ولي وقتي آنها را با سنني كه با فرهنگ مردم عجين شده تلفيق مي كنيم و به كار مي بريم راهگشا مي شوند. به راستي چرا اين كار را به طور سيستماتيك تر نكنيم؟!