۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

سفري متفاوت

من و شاهين هفته آينده براي دوازده روز سفر خواهيم رفت. اين سفر با همه سفرهاي قبلي مان فرق دارد. من وبلاگم را نخواهم ديد اما چند قسمت از داستان سارا را قبلا نوشته ام كه در اين مدت به طور خود كار منتشر خواهد شد.
خداحافظ

Tragedy in Caltech

ظاهرا هفته گذشته، دانشجويي در كلتك (واقع در كاليفرنيا)خودكشي كرده است. در وبلاگ گروهي Cosmic Variance دراين باره مطلبي آمده است و سايتي معرفي شده كه چند پيشنهاد براي جلوگيري از تكرار چنين تراژدي هايي ارائه مي دهد. مشكلات دانشجويي در گوشه و كنار دنيا كمابيش يكي است. اميدواريم بتوانيم از تجارب همديگر بياموزيم و كمتر شاهد تراژدي هايي از اين دست باشيم.
اگر دوستي داريد كه نشانه هاي رفتن به سوي خودكشي از خود بروز مي دهد، سايت بالا را مطالعه كنيد.
هدفم از مطرح كردن اين بحث، ايجاد انگيزه براي مطالعه بيشتر در اين زمينه است. همه ما به( خصوص آن دسته از ما كه شغل دانشگاهي يا معلمي داريم) نيازمنديم تا سطح آگاهي و بينش عمومي خود را در اين زمينه بالا ببريم.

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

تلسكوپ فرمي

در مورد تلسكوپ فضايي فرمي در جورنال كلاب پديده شناسي زياد صحبت كرده ايم. اين تلسكوپ كه از پارسال (2008) در مدار قرار گرفته است به مطالعه پرتوهاي گاما كه از فضا مي آيند، مي پردازد. اين تلسكوپ اهميت زيادي دارد. در حال حاضر هيجان زيادي در مورد نتايج آن وجود دارد چرا كه مشاهدات آن اطلاعات ما را درباره ماهيت ماده تاريك غني تر خواهد ساخت.
در اينجا نمي خواهم وارد اين مباحث تخصصي شويم. اگر به اين قبيل مباحث علاقه منديد در جورنال كلاب هاي ما شركت كنيد.
مي خواستم اينجا اشاره كنم كه منبع انرژي اين تلسكوپ فضايي نيز مانند ماهواره پلانك، خورشيدي است. در مورد مدار ماهواره پلانك قبلا گفتيم. اما تلسكوپ فرمي به حول زمين مي گردد.
دقت: ماهواره پلانك پرتو ريزموج پس زمينه را مي كاود. در حالي كه تلسكوپ فرمي به پرتو گاما (فوتون هاي بسيار پر انرژي) حساس است. هر دو آنها نور رامي بييند اما نور با انرژي هاي بسيار متفاوت.

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

نكته اي در باره مرامنامه

يكي از مواد مرامنانه اي كه نوشته قبلي ام تنظيم كرده بودم، چنين بود :
" افراد با هر دين، مسلك و عقيده اي قابل احترام هستند. در مورد عقايد مذهبي افراد و ديگر مقدسات آنان چون وچرايي نمي كنيم."
به نظرم بايد در مورد اين ماده مرامنامه توضيح بيشتري بدهم. اين ماده در واقع نوعي اصل نانوشته بين فيزيكپيشگاني است كه در همايش هاي بين المللي، مرتب همديگر را مي بينند و يا در پروژه هاي مختلف با يكديگر همكاري مي نمايند. همان طور كه گفتم تنظيم و تبيين مواد اين مرامنامه و بحث در باره آن در اين وبلاگ، مستقل از پيشنهاد من، مفيد است. اگر مواد مرامنامه به درستي تبيين شود، محققان ايراني در ارتباط برقرار كردن با همتايان خود در ساير نقاط دنيا مشكلات كمتري خواهند داشت.

اخيرا "اين دو نفر" نوشته جالبي در وبلاگشان گذاشته اند كه بي ارتباط با اين ماده از مرامنامه من نيست. توصيه مي كنم كه
نوشته جالبشان را بخوانيد. البته نويسندگان آن مقاله كاري به مرامنامه منجوق ندارند و مستقل از آن چه كه من اينجا نوشته ام سئوالات خود را مطرح كرده اند. اما خواندن مقاله جالب آن ها مرا بر آن داشت كه اين توضيح را بنگارم. من جواب سئوالات آنان را نمي دانم. در حد و حدودي هم نيستم كه بخواهم "اصل اخلاقي" صادر نمايم. من فقط براي فعاليت پيشنهادي خودم مرامنامه اي تنظيم كردم و مي خواهم مواد آن را تبيين كنم.

اين دو نفر نوشته اند:"
تا جایی که من می‌دانم اعلامیه حقوق بشر، قانون اساسی و قرآن (که قانون الهی‌ای است که من شخصاً به آن پایبندم) هیچ اصلی در مورد جرم دانستن توهین به عقاید دیگران ندارند. من البته از باب همان اصل اخلاقی ابتدای متن که به آن پایبندم سعی می‌کنم بیانم دیگران را آزار ندهد. "
مي توان مطالبي را در هر سه اين مراجع يافت كه بتوان آنها را " نهي توهين به عقايد ديگران" تلقي كرد. متاسفانه، "توهين" چندان خوش تعريف نيست! ممكن است در يك مورد خاص يكي احساس توهين كند.اما واقعيت اين است كه آنان كه در بحث هاي كلامي تبحري بيش از من دارند مي توانند با پيش كشيدن مطالبي ديگري از سه مرجعي كه "اين دو نفر" مطرح كرده اند استدلال كنند كه توهيني در كار نبوده و اين سه منبع اتفاقا عمل مزبور را تاييد و توصيه مي كنند!



من به جاي "توهين به عقايد ديگران" عبارت خوش تعريف تري به كار برده بودم.گفته بودم در" مقدسات ديگران چون و چرايي نمي كنيم". مقدسات لزوما عقايد ديني نيستند. در ذهن هركسي يك سري مسايل است كه برايش به هر دليلي به قدري عزيز و محترمند، كه چون و چرا درباره آنها را بر نمي تابد. بسيار ديده ام كساني را كه در مورد عقايد مذهبي كاملا با فكري باز برخورد مي كنند و اجازه مي دهند عقايد مذهبي آنان مورد نقد قرار گيرد. با اين حال، يك سري مسايل وجود دارد كه از نظر ناظر بيروني بسيار پيش پا افتاده مي نمايد، ولي به دلايل معلوم يا نامعلوم براي آن شخص آن چنان مهم و عزيزند كه حاضر نمي شود هيچ گونه چون و چرايي درباره آنها بشنود. حرف من اين بود كه وقتي ديديم موضوعي براي كسي چنين عزتي دارد، اين تعصب را مورد چون وچرا قرار ندهيم.


چنين توصيه اي به اين صراحت به عنوان اصل اخلاقي در متون قديمي (قديمي تر از بيست سال) وجود ندارد.
اين توصيه تا چند دهه پيش، به اين شدت، موضوعيت نداشت! با بالا رفتن ارتباطات مستقيم و غير مستقيم بين افراد با پيش-زمينه هاي كاملا متفاوت و نياز به همكاري هاي بين المللي در سطح وسيع اين نكته موضوعيت پيدا كرده. فيزيكپيشگان اين اصل نانوشته را رعايت مي كنند چرا كه اگر رعايت نكنند اصل همكاري در حاشيه اي از اختلافات گم مي شوند. مثلا وقتي برنامه شام براي سخنران مدعو ترتيب مي دهند از همه علاقه مندان شركت در برنامه شام سئوال مي كنند آيا معذوريت ديني براي خوردن غذايي خاص دارند.
برنامه را چنان ترتيب مي دهند كه همه راضي باشند. كسي ابرو خم نمي كند كه اين معذوريت ديني تو -كه از نظر من دليل عقلاني موجه ندارد- براي ما دردسر ساز شده!



از كجا بفهميم كه همراه ما در مورد نكته اي حساسيت تعصب آلود دارد يا خير؟يك سري مسايل هست كه بايد پيش فرض را چنان گرفت كه شخص درباره آنها حساس است:1) مسايل ديني و عقيدتي (2) تعصبات ناموسي (3) بري از عيب بودن پدرهاي دختر خانم ها و مادران آقا پسرها. (آقا پسرها، معمولا، در مورد زيبايي مادرشان و بي نظير بودن دستپخت او هم حساسيت دارند. دخترخانم ها حساسيت معادلي در مورد پدرشان ندارند. البته من شخصا در مورد دستپخت بابام تعصب دارم.) (4) عرق ميهني و قومي و...
معمولا افراد در اين موارد تعصب دارند مگر آن كه خلاف آن ثابت شود.
اگر ناخواسته و نادانسته وارد حريم تعصبات كسي شديم بايد عذر بخواهيم و زود خارج شويم.
شايد بپرسيد اگر كسي انواع و اقسام تعصبات و حساسيت هاي بي مورد داشت، چه بايد بكنيم؟ چنين كسي پس از مدتي كم كم منزوي مي شود. خود او بايد تصميم بگيرد كه آيا هزينه اي كه براي اين همه تعصبات و حساسيت ها مي پردازد بيش از اندازه گزاف است يا خير. اگر شخص مزبور يكي از نزديكان ماست (مثل خواهر و برادر، همسر يا دوست خيلي صميمي) شايد تذكر دادن ما به جا باشد. البته در تذكر در مورد تعصبات بايد بي نهايت محتاط بود. تعصبات مي توانند حتي بهترين دوستي ها را هم از هم بپاشند. اما در مورد كساني كه ما حداكثر سه ماه يك بار ملاقات مي كنيم (مثل اعضاي گروهي پيشنهادي من) ما نبايد به خود اجازه دهيم كه كه وارد چون و چرا در مورد تعصبات شخص شويم. اگر او خود چراغ سبز براي نقد عقايدش نشان داد، اظهار نظر مي كنيم در غير اين صورت حق نداريم كه روي حساسيت هايش پا بگذاريم.
كساني هستند كه ما روزانه مي بينيم ولي رابطه ما تنها در چارچوب و قالب يك همكاري خاص است. عقل حكم مي كند براي اين كه اين همكاري دوام پيدا كند، وارد مباحث ممنوعه يكديگر نشويم.
يكي از نتايج و اهداف جلسات پيشنهادي من از بين بردن تعصبات بي مورد بود. اما اين كار از طريق نصيحت و يا حتي مباحثه عملي نيست. وقتي شخصي مي بيند كه تعصبات او مورد حمله قرار مي گيرد واكنش منفي نشان مي دهد. شايد شما بگوييد كه حمله اي در كار نيست و داريم نقدمنطقي مي كنيم. دقت كنيد عرض كردم "تعصبات"! نگفتم "اعتقادات". منظورم از تعصبات يك سري مفاهيم است كه شخص (به دلايل شخصي يا جمعي) چنان نسبت به آنان حساس است كه هر گونه نقدي را حمله مي پندارد. در اين صورت شخص سعي خواهد كرد يك سري استدلالات بچيند و خود را توجيه كند. مغز انسان ها در اين زمينه بي نهايت توانا ست. انسان ها اگر بخواهند به هر چيز مزخرفي مي توانند رنگ و لعابي فلسفوي و عميق دهند. اگر شخصي به آن سو رانده شود ، ديگر تقريبا محال است از شرآن تعصبات خلاصي يابد. اما اگر روي تعصبات شخصي (به خصوص اگر نوجوان باشد) به طور مستقيم پا نگذاريم و اين شخص خود متوجه شود تعصبات بي موردش او را از جمعي كه دوست دارد، دور مي كند خود حتما مي رود و در آن تعصبات تجديد نظر مي كند. به اين ترتيب به طور غير مستقيم چنين جمعي، تعصبات بي مورد را مي زدايد.
نكته ديگري كه در آن مرامنامه بايد تصريح مي شد از اين قرار است:" كسي حق ندارد چيزي را كه براي خود مقدس است اما براي عضو ديگر گروه مقدس نيست، به او تحميل كند."


۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

فيلم سخنراني هاي فاينمن


Symmetry breaking online magazine:


Feynman "Messenger" lectures now available online



Project Tuva makes Feynman's Messenger Series available to the public.
A set of seven talks by legendary, Nobel-winning physicist Richard Feynman is now available online, free of charge–and through a much more versatile application than YouTube.

بقيه مطلب را اينجا مي توانيد بخوانيد.
زنده باد بيل گيتس!

سخنراني هفته آينده




سخنران هفته آينده نيز از ايرانيان مقيم خارج هستند. آقاي دكتر روزبه الله وردي چندين دوره پست-داك در كانادا گذرانده اند و هم اكنون در دانشگاه نيو مكزيكوي آمريكا مشغول به كار هستند. ايشان نيز براي ديدار با خانواده به ايران تشريف آورده اند. لطف كردند و قبول كرده اند كه سميناري در جورنال كلاب هفتگي ما ارائه دهند. چكيده و عنوان و زمان سمينار در پايين آمده است. بد نيست بدانيد كه آزمايش ICECUBEكه در چكيده از آن نام برده شده، همان آزمايش معروف در قطب جنوب است كه من در باره آن در وبلاگ ها زياد نوشته ام . حتي در داستان بيژن و منيژه هم آورده بودم.

شكل ها عكس هاي شماتيك آزمايش هستند. دقت كنيد كه برج ايفل در برابر ابعاد آزمايش چه قدر كوچك است!

شركت در سمينار براي عموم آزاد است اما در نظر داشته باشيد كه سمينار كاملا تخصصي است.
Title: Sneutrino dark matter and IceCube

Abstract: Right-handed sneutrino is a viable thermal dark matter candidate within the U(1)_B-L extension of MSSM. In this talk I discuss the prospects for indirect detection of sneutrino dark matter with the IceCube experiment. I will present predictions of the model for muon flux from dark matter annihilation inside the Sun and Earth, and compare the sneutrino signal with that of neutralino dark matter.


زمان: يكشنبه، 2 بعد از ظهر، 4مرداد

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

بي ثباتي و ديكتاتوري

از قرار معلوم، ناصر الدين شاه بنا به طبع ملوكانه خويش به مليجك و چند نفر از كودكان مورد علاقه خود،در همان اوان خردسالي، مقامات بالاي نظامي اعطا كرده بود. اين در حالي بود كه عموم سربازان آن دوران مسن و از نظر جسمي ناتوان بودند. دلسوزان آن دوران، در آشكار و خفا مراتب نگراني خود را از وضعيت لشكر با آن فرماندهان بي تجربه و سربازان پير وفرتوت ابراز مي كردند اما گوش شنوايي براي حرف هاي دلسوزانه آنان نبود! جناب سلطان ظل الله صاحب القران چنين هوس كرده بود و كاري نمي شد كرد! در سيستم ديكتاتوري، سلسله مراتب اداري و اجتماعي به درستي شكل نمي گيرد.مسئوليت ها با هوي و هوس ديكتاتور واگذار مي شوند نه متناسب با تخصص و تجربه افراد. در نتيجه كمتر كسي دغدغه آن را دارد كه رفتار و منشي متناسب با سن و موقعيت اجتماعي خود داشته باشد.
حدس مي زنم هر كدام از شما دست كم يكي دو تا فيلم در باره "انقلاب فرهنگي چين" ديده ايد. حتما ديده ايد كه در اين دوره پزشك هاي حاذق ومجرب را به كارهايي در سطح تميز كردن توالت هاي عمومي گماشتند و در مقابل يك عده جوان متعهد به مائوئيسم ولي غير متخصص را در بيمارستان ها به كار طبابت گماشتند. ناظمان جوان مائوئيست، مدير مجرب مدرسه را از پشت ميزشان پايين كشيدند؛ دانش آموزان را به صف كردند تا بر صورت اين "متحجر ضد مائو" تف بياندازند. آن هم در چين كه آنهمه احترام به بزرگ تر و استاد اهميت دارد! اين چيزها "فيلم" نبود. دوستان چيني من داستان هاي مشابهي از زندگي اطرافيان خود تعريف مي كنند.
وقتي جامعه اي ، دچار بي ثباتي از اين دست مي شود، سلسله مراتب طبيعي اداري و اجتماعي در آن از بين مي رود. تا حدود دو سه دهه و عوض شدن چند نسل، طول مي كشد تا افراد دوباره ياد بگيرند كه متناسب با سن و موقعيت خود عمل كنند.
سلسله مراتب معقول اداري لازمه پيشرفت است. سيستمي را در نظر بگيريد كه ارتقا و پاداش ها در آن همگي براساس لطف و كرم رئيس داده مي شود. همچنين اگر رئيس بر يكي خشم بگيرد مي تواند روزگار او را سياه كند.در اين سيستمي تملق گويي و جاسوسي و خفيه نويسي رشد مي كند، افراد دايم نظر به دهان رئيس مي دوزندو... اين وضعيت، فشارروحي بسيار شديدي روي اعضا مي گذارد.
در مقابل ، در سيستمي كه افراد به تدريج و با نشان دادن شايستگي در انجام دادن مسئوليت هايي كه به آنان واگذار شده، پله هاي ترقي را يكي پس از ديگري مي پيمايند جاي زيادي براي فشار عصبي نخواهد بود. اگر هم شخص در جايي بدشانسي بياورد و يا بي انصافي در حق او صورت گيرد چندان دلخور نمي شود چرا كه مي داند اندكي بعد جبران خواهد شد.
در چنين سيستمي افراد ابتدا مسئوليت هاي كوچك را قبول مي كنند و تجربه مي اندوزند. بعد بخشي از تجربه خود را به نسل بعدي انتقال مي دهند و اين گونه مسئوليت ها را به افراد جوان تر واگذار مي كنند و خود مسئوليت بزرگتري را عهده دار مي شود. چنين سيستمي مشكل قحط الرجال وقحط النسا نخواهد داشت. افراد به تدريج مهارت هاي لازم را كسب مي كنند.

منش متناسب با سن داشتن "ادب جامعه با ثبات" است.
خطاب به دانشجويان الزهرا: خبر داشتيد مقبره مليجك در دانشگاه شماست؟

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

گذار فاز در نيمه اول دهه سي سالگي

در نوشته قبلي اشاره كردم كه در نيمه اول دهه سي سالگي، گذار فاز در رفتار و منش فرد بايد رخ دهد تا فرد از نظر اجتماعي تبديل به فردي جا افتاده مطابق با انتظارات جامعه شود. مثالي هم زده بودم. در اين جا مثال ديگري مي زنم.
دانشجوياني كه اهل فعاليت هاي اجتماعي فوق برنامه هستند اغلب در "جدال سعدي و مدعي در بيان توانگري و درويشي" طرف "درويش" را مي گيرند! اگر از خانواده متمول باشند، عموما سعي مي كنند كه ثروت خانوادگي خود را پنهان كنند و با بقيه دوستان خود به يك شكل تفريح كنند. دانشجويان امروز در مجموع به نسبت ما خيلي پر تجمل تر هستند اما باز هم پاي صحبت شان كه مي نشيني مي بيني كه اين منش را قبول دارند. دانشجويان سال اول كه تا موقعي كه دبيرستان بودند پز داشته هاي خانواده را به همكلاسي ها مي دادند پس از ورود به دانشگاه تغيير منش مي دهند و "خاكي بودن" برايشان ارزش تلقي مي شود. البته همان طوري كه گفتم دانشجويان خاكي امروز، از دانشجويان اشرافي ديروز هم پرتجمل تر رفتار مي كنند. مهم ظاهر نيست ، مهم طرز فكر است! مهم اين منش است كه جوان دانشجو مي خواهد بدون اتكا به ثروت و اعتبار خانواده، شخصيت اجتماعي خود را در قالب فعاليت هاي دانشجويي مستقلا بسازد. اين منش براي يك دانشجو بسيار پسنديده است.
وسايلي هستند كه دانشجوها در فعاليت هايشان به طور اشتراكي ا ستفاده مي كنند. فرض كنيد دانشجويي از محل پول توجيبي خود قادر به خريد اين وسايل باشد. قابل تحسين است كه اين دانشجو به جاي خريد اين وسيله، همانند ساير دوستانش از وسيله اشتراكي استفاده كند.
به اين ترتيب آداب اشتراك را مي آموزد.
اما بعد از چند سال فارغ التحصيلي وقتي شخص كمابيش از نظر اقتصادي جا مي افتد، ديگر پسنديده نيست كه مانند دانشجو رفتار كند. معمولا، پسنديده تر است كه وسايل اشتراكي را به كساني كه قدرت خريد ندارند واگذارد. (اگر تا اين سن آداب اشتراك را نياموخته، پس از اين هم ياد نخواهد گرفت!) انتظار مي رود كه حمايت هاي مالي او چرخ برخي فعاليت ها را بچرخاند. پس ناليدن از درويشي نه تنها امتيازي براي او نيست كه نوعي تظاهر قلمداد مي شود. براي او پسنديده تر است كه اگر هم از نظر مالي در فشار باشد، با سيلي صورت سرخ كند.


آن چه كه گفتم يكي ديگر از مظاهر گذار فاز بود.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

نسل اندر نسل

در پيشنهادي كه در نوشته هاي قبلي آوردم روي سن افراد و اين كه هر گروه سني بايد چه مسئوليتي داشته باشد، تاكيد فراوان داشتم. لازم مي دانم كه دليل اين تاكيد را بشكافم.
هر سني نقاط قوت و ضعف خود را دارد. بياييد يك تقسيم بندي كنيم. افراد 14 تا 18 سال را نوجوان مي نامم. 18 تا30 ساله ها را جوان مي نامم.30 تا 40 ساله ها را جوانان جا افتاده مي نامم.40 تا45ساله ها را "نسل در سایه" مي نامم. 45 تا 60 ساله ها را ميانسالان و نسل مياني مي خوانم. بالاي 60 ساله ها را پيشكسوت مي نامم.البته تقسيم بندي خيلي تيز نيست. مثلا، يك نفر 29 يا 41 ساله هم ممكن است شبيه همنسلي هاي من رفتار كند و موقعيتي مشابه ما داشته باشد.نكته در اينجاست كه هر كدام از اين گروه هاي سني در دوره اي خاص از تاريخ ايران بزرگ شده . با تجارب و آرمان هاي متفاوتي شخصيت او شكل گرفته ويا دارد مي گيرد. در نتيجه اين نسل ها حال و هواي متفاوتي دارند.از طرف ديگر هركدام از اين گروه هاي سني توانايي هاي خود را دارند. به علاوه، انتظار جامعه هم از هر كدام از اين گروه ها متفاوت است.
نسل جوان كه دانشجويان اغلب در اين گروه هستند نسبت به نسل ما مزايايي دارند. انرژي خيلي بالايي دارند. آينده در پيش روي آنهاست. غير ممكني نيست كه به نظرشان ممكن شدني نيايد. از نظر فكري تيزهوش و از نظرجسمي چالاك و قوي هستند. زود خسته نمي شوند.آري ! بهار عمر، با وجود سادگي زيباست!اين خصوصيات وقتي سن از سي مي گذرد كم كم رو به افول مي گذارد. در عوض در دهه بيست سالگي آدمي توشه اي بر مي چيند كه در سن سي سالگي آن چه را كه از دست داده مي تواند جبران كند: پس انداز مالي، موقعيت اجتماعي، تجارب گوناگون، شبكه دوستان و...
هر كدام از اين قابليت ها و توانايي ها بايد در جاي درست آن قرار بگيرد. اگر يكي در دهه بيست مانند جا افتادگان بخواهد رفتار كند و يا بالعكس ناهنجاري به بار خواهد آورد. از طرف ديگر، انتظار از اين دو گروه سني متفاوت است. مثالي مي زنم. ببينيد! چندان ايرادي ندارد اگر يك نفر 20 ساله با هيجان و حرارت در طرحي شركت كند اما دو روز بعد از آن دلسرد شود و آن را به كناري بگذارد. البته اگر در تصميم خود ثابت قدم باشد خيلي قابل تحسين است اما اگر نباشد باز هم جامعه بر او به سادگي مي بخشد.اما اين كار از شخصي به سن من، ديگر قابل قبول نيست. اگر من اين كار را بكنم، اعتبار اجتماعي خود را ازدست مي دهم. وقتي يك جوان جا افتاده براي كاري داوطلب مي شود از او انتظار مي رود تا آخر بايستد و از مسئوليت شانه خالي نكند. از او انتظار مي رود قبل از قبول مسئوليت جوانب امر را بسنجد و خارج از توانايي هاي خويش قدمي برندارد كه در ادامه آن بازماند.به خاطر اين تفاوت هاست كه من بر گروه سني تاكيد مي نمودم.
فعاليت هاي هركدام از اين گروه هاي سني آداب، اهداف، متدها و بالاخره اخلاقيات حاكم بر خود را دارد.از قبل از ما در دانشگاه فعاليت فوق برنامه دانشجويي مرسوم بو ده، حالا هم هست. برخي از فعاليت هاي فوق برنامه دانشجويي خيلي ثمربخش بوده و كارنامه درخشاني از خود به جا گذاشته. آداب و ارزش ها و اخلاقيات چنين فعاليت هايي كمابيش شناخته شده اند.

اما نسل ما چندان فعاليتي متناسب با شرايط خاص خود ندارد. چنين فعاليت هايي شكل نگرفته اند تا آداب و اخلاقيات متناسب با آن هم شكل پيدا كنند. البته در قالب سنتي تر تشكل هايي هست: مانند دوره هاي مهماني هاي زنانه، انواع و اقسام سفره ها ي نذري و هيئت ها و....

ما خاطره اي از زماني كه نسل پيشكسوت هم سن ما بودند نداريم. نسل مياني تجربه اي از آن جنس كه ما اكنون با آن روبه رو هستيم، هرگز پشت سر ننهاد! علت آن است كه دوره دانشجويي آنان به خاطر انقلاب فرهنگي و مسايلي كه در پي آورد بسيار طولاني شد. در واقع آنان هرگز گذار فازي از دوره دانشجويي به دوره جاافتادگي پشت سر نگذاشتند. درنتيجه، برخي از ارزش ها وخصوصيات دانشجويي را تا سن ميانسالي با خود حفظ كردند در حالي كه تاريخ مصرف آنها گذشته بود! همين طور دوره دانشجويي طولاني مدت آنها تركيبي بود از رفتارهاي دانشجويي و رفتار هاي فرد جا افتاده. در نتيجه ما در اين گذار فاز از تجربه آنان نمي توانيم كمك بگيريم.

نسل بعدي كه من آنها را "نسل در سایه" نام مي نهم علي الاصول اين گذار فاز را تجربه كرده اما كمك زيادي به ما نمي كند. دوره نوجواني اين افراد زماني بود كه گروهك هاي رنگارنگ از بين نوجوانان يار گيري مي كردند. والدين اين نسل، به خاطر محافظت نوجوانشان مجبور بوده اند معاشرت ها و فعاليت هاي اين گروه را زير ذره بين بگيرند. آزادي عمل آنها به عنوان يك نوجوان (چه دختر و چه پسر) خيلي كمتر از ديگر نسل ها بوده. تحت چنين مراقبت و كنترل شديد از طرف خانواده ها بوده كه شخصيت "نسل در سایه" شكل گرفته.

اين نسل كه در پي نسل مياني آمده، با ترس و لرز نظاره گر بلاهايي كه برسر آن نسل هاي بالاتر آمده بوده. اين نسل يا د گرفته كه "موش موشك! آسته بيا، آسته برو، كه گربه شاخت نزنه". از برخي استثناها كه بگذريم اين نسل تمام تلاش خود را كرده، تا low profileبماند.

اغلب اين گروه سني ، بيشتر به دنبال آن هستند كه خود را در سايه يكي از افراد پيش كسوت قرار دهند تا از خطرات در امان بمانند تا اين كه بخواهند تجربه اي از نوع فعاليتي كه گفتم داشته باشند.در واقع در سن بالاي چهل سالگي هنوز دنبال كسي هستند كه نقش محافظتي والدينشان را در نوجواني، برايشان بازي كند. از اين نسل چندان نمي توان انتظار ابتكار عمل داشت. "نداشتن ابتكار عمل" دقيقا همان خصوصيتي است كه پيشكسوتاني كه نقش "پدرخوانده" را بازي مي كنند در "پسران/دختران خوب خود" كه عموما از" نسل در سایه" هستند مي ستايند.خوشمزه تر آن كه برخي از اين "پسران خوب" براي آن كه نشان دهند خيلي پخته اند، از رفتار و حركات "پدر خوانده" تقليد مي كنند. اين گونه رفتارها از جانب "نسل در سایه" بسيار ناهنجار مي نمايد چرا كه متناسب با سن و موقعيت اجتماعي ايشان نيست! متاسفانه ا ين "پسران ودختران خوب" به خود فرصتي نداده اند تا رفتاري متناسب با شان و موقعيت اجتماعي خويش بياموزند.

به بحث اصلي خود باز گرديم: قطعا،استثنا هايي هم هست اما به طور عام، "نسل در سایه" اقدام به فعاليت هايي از آن دست كه گفتم در سطح وسيع نكرده. شايد تك وتوك فعاليت هايي شده اما سطح آن، آن قدر وسيع نبوده كه آداب و اخلاقيات و فرهنگ چنين فعاليت هايي شكل بگيرد.

از آن روست كه در اين گذار فاز ما تجربه اي از نسل هاي پيشين نداريم!یكي از اهداف پيشنهاد من، كسب تجربه در اين گذار فاز و انتقال آن،به صورت هديه ،به نسل بعدي است. البته من توانايي های لازم براي رهبري چنين فعاليت هايي به طور گسترده ندارم. اما در بين خوانندگان منجوق كساني كه چنين توانايي هايي را دارند كم نيستند. ا يده را مطرح كردم تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.










۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

برخورد با مسئله جنسيت در جوامع دانشگاهي غربي

من هميشه در وبلاگ نويسي و همچنين در محيط كاري ام ، سعي كرده ام نگاهي فراجنسيتي داشته باشم. پس از اين نيز،
مي خواهم همين سياست را ادامه بدهم. اما توصيه مي كنم اين مقاله را بخوانيد. باعث مي شود ديد روشن تري نسبت به مسئله جنسيت در جوامع غربي پيدا كنيد. با خواندن اين مقاله خواهيد ديد كه فاصله واقعيت از پيش داوري هايي كه در اين قسمت از دنيا در مورد برخورد غرب با مسئله جنسيت وجود دارد، تا چه اندازه زياد است! اين مطلب را بخوانيد چون مانع از برخي سوتفاهم ها در ارتباط با خارجيان مي شود. همچنين مانع از برخي تقليد هاي كور كورانه (از تصور غلط ما) از غربيان مي شود.
مقاله به "ناگفتني هايي" اشاره دارد كه ممكن است يك آدم آبرومند و محترم، حتي پس از سال ها زندگي در غرب از آنها به طور مستقيم خبردار نشود!

روز باستيل








امروز روز باستيل است. 220امين سالگرد آزاد سازي زندانيان از زندان مخوف باستيل. روز آزاد سازي باستيل يكي از تعطيلات رسمي فرانسه است. تصوير بالا زندان باستيل پيش از آزاد سازي است و تصوير پايين، تصوير امروزين محوطه زندان است كه يكي از جاذبه هاي توريستي شهر زيباي پاريس به شمار مي رود. در جايي كه زماني زنداني ها شكنجه مي شدند، امروز توريست ها و دلدادگان پير و جوان و ميانسال، دست در دست هم، مي خرامند وآزادانه، شكوه و زيبايي زندگي را، در اين فرصت دوروزه، مزمزه مي كنند.

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

سمينار هفته آينده




خانم دكتر محمودي، از محققان جوان ايراني مقيم فرانسه هستند. هفته بعد ايشان براي ملاقات با خانواده شان به ايران خواهند آمد. لطف كرده اند و سميناري نيز در جورنال كلاب هفتگي ما ارائه خواهند كرد. زمان سمينار دو بعد از ظهر روز يكشنبه 28 تير خواهد بود. محل سمينار هم مانند هميشه در ساختمان فرمانيه و در پژوهشكده فيزيك خواهد بود. از علاقه مندان به پديده شناسي فيزيك ذرات دعوت مي كنم در اين سمينار شركت كنند. در زير عنوان و چكيده سخنراني ايشان آمده است. شايد بپرسيد كه چرا من اين سمينار را در وبلاگم اعلام مي كنم، در حالي كه هر هفته چنين سمينارهايي توسط خود من و يا ديگر همكاران ارائه مي شود اما من در وبلاگ از آن سخني نمي گويم. همان طوري كه قبلا هم به آن اشاره كرده ام، در اين مرحله تقويت ارتباط با فيزيكپيشگان جوان ايراني مقيم خارج كه كم كم موقعيت شغلي شان دارد تثبيت مي شود و علاقه مند با همكاري با ما هستند خيلي براي آينده فيزيك ايران مي تواند مهم باشد. در اين باره بعدا مفصل تر سخن خواهم گفت. اين بار سمينار را، با وجود تخصصي بودن، در وبلاگم اعلام عام كردم تا تعداد بيشتري از علاقه مندان پديده شناسي فيزيك ذرات با سخنران آشنا شوند. با اين اميد كه راه تفاهم و همكاري ها در آينده باز شود.
راه پيشرفت در فيزيك بيرون آمدن از انزوا ست و محققاني مانند خانم دكتر محمودي مي توانند در اين مسير ياريمان دهند. ( جوانان محقق مقيم خارج عموما چشمداشت مادي اي براي اين گونه همكاري ها ندارند.)


Title: LHC, dark matter and supersymmetry

Abstract: Relic density calculations are often used to constrain
particle physics models, and in particular supersymmetry. In this
seminar, I will show that the presence of additional energy or entropy
before the Big-Bang nucleosynthesis can however completely change the
relic density constraints on the SUSY parameter space. Therefore one
should be extremely careful when using the relic density to constrain
supersymmetry as it could give misleading results when combined with LHC
data. With another point of view, I will also show that combining the
discoveries of the LHC with relic density calculations can bring light
on the inaccessible pre-BBN Dark Time physics. Finally, I will present
briefly SuperIso Relic, a new relic density calculator in supersymmetry,
which incorporates alternative cosmological models, and is publicly
available.

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

پيشنهاد من بعد از ويرايش!

بعد ازآن كه نوشته قبلي ام را منتشر كردم، كامنت هاي متعددي دريافت نمودم كه برخي ازآنها منتشر شد .
كامنت هاي دوستان همه از سر دلسوزي و آموزنده بودند. پس از خواندن اين كامنت ها به آن نتيجه رسيدم كه بهتر است فعاليت هاي گروه را به گونه اي سازمان دهي كنيم تا نوجوانان از هر قشري در آن حضور داشته باشند. پيشنهاد ويرايش شده من از اين قرار است: گروه حدود ده تا بيست نفره اي تشكيل مي دهيم كه هسته مركزي آن را افراد همسن و سال من تشكيل مي دهند. برنامه ريزي و تامين مخارج گروه با اين عده خواهد بود. گروه، اعضاي جوانتري هم خواهد داشت كه عموما دانشجو هستند. اين عده در تامين مخارج گروه نقشي نخواهند داشت اما خرج فعاليت هاي خود را خود مي پردازند. مثلا اگر قرار است كتابي خريداري شود و يا بليطي تهيه شود يا عصرانه اي تدارك ديده شود، دانشجوها خود مخارج آن را مي پردازند. گروه ،اعضاي جوان تر ي هم دارند كه 13تا 17 ساله هستند. اعضاي جا افتاده تر گروه، مخارج فعاليت هاي نوجوانان را در گروه، تقبل مي كنند بدون توجه به اين كه از خانواده از قشر مستضعف هست يا خير . در واقع می خواهیم ، بدون آن كه خط كشي هاي طبقاتي، قوميتي، جنسيتي و... مانع از همدلي و همكاري ما باشد، به منظور فعاليتي دور هم جمع شويم. بنابراين در مورد سطح مالي همديگر كنجكاوي نمي كنيم.
در مورد اين كه فعاليت گروه چه باشد بعدا تصميم مي گيريم. برخي پيشنهاد هاي من عبارتند از كتابخواني، بازديد از موزه ها، آشنايي با مشاغل ، تمرين زبان و....
جلسات را در اماكن عمومي مانند پارك ها و ... برگزار مي كنيم.
گروه از همان ابتدا "مرامنامه" اي تنظيم مي كند تا همه اعضاي گروه ، به هنگام شركت در فعاليت هاي گروه خود را مكلف به رعايت آن نمايند.
برخي مواد اين مرامنامه مواردي از اين دست باشند (البته با جمله بندی رسمی تراز آن چه من در زیر آورده ام):

1) بازي كردن با تلفن همراه و ... در هنگام جلسات ممنوع است مگر آن كه همگي توافق كنيم كه به منظور خاصي از اين وسايل استفاده كنيم.
2) كسي در مورد وضع مالي ديگري سئوالي نمي كند. كسي ثروت خود را به رخ ديگري نمي كشد. كسي فقر خود را به عنوان سركوفت زدن به ديگران ابراز نمي دارد. در اين چند ساعت كه دور هم جمع مي شويم اين مسايل را به كناري مي گذاريم.
3) جوك هاي مليتي يا قوميتي ممنوع هستند. اگر کسی مهمان خارجي يا مهمان از شهري ديگري از ايران به همراه آورد، حضور او را گرامی می داریم چرا که باعث می شود ما با فرهنگ های گوناگون آشنا شویم. به طور خاص جوانان و نوجوانان افغاني را تشويق مي كنيم تا در جلسات ما حضور پيدا كنند.
4) در جلسات گفتن جوك هاي جنسيتي نيز ممنوع است. دقت كنيد جوك هاي جنسيتي با جوك هاي جنسي (obscene) فرق دارند. در ايران، ممنوع بودن جوك هاي جنسي براي جمع مختلط زير چهل سال امري بديهي است و نيازي به گنجاندن در مرامنامه ندارد! تمام كساني كه در چنين جلساتي شركت مي كنند آن قدر فهم و شعور دارند كه ناگفته بدانند در چنين جمعي نبايد شوخي obscene كرد.
اما در مرامنامه بايد ممنوعيت شوخي جنسيتي را بگنجانيم.
5) جو و صحبت ها نبايد چنين باشد كه كسي به خاطر كاستي هايي مانند لكنت زبان يا معلوليت و چيزهايي از اين دست احساس شرم كند و از ادامه شركت در جلسات منصرف شود.
6) افراد با هر دين، مسلك و عقيده اي قابل احترام هستند. در مورد عقايد مذهبي افراد و ديگر مقدسات آنان چون وچرايي نمي كنيم.
7) همديگر را با اسم كوچك صدا مي زنيم. قايم شدن پشت عناوين (به خصوص هنگامي كه در بحث كم مي آوريم) ممنوع است!

8) از بحث هاي اختلاف آفرين حذر مي كنيم. از بحث هايي كه مي تواند خطر آفرين باشد هم همين طور.
9) قوانين محدود كننده گروه بايد به حداقل برسد. از اعمال محدوديتي كه حكمتي مقبول جمع ندارد حذر مي كنيم. در وضع قوانين همه حق راي و نظر دارند اما اعضاي جا افتاده گروه "حق وتو" دارند. البته در موقع وتو كردن بايد دلايلي ارائه دهند كه در صد ي از همه اعضاي گروه (مثلا سي درصد) با آن موافق باشند. همگي به هوش باشيم كه جمع ما نيازي به "رئيس آفتابه مسجد شاه" ندارد. اما از طرف دیگر، اختیارات و اتوریته افراد یکسان نیست. آنان که مسئولیت های سنگین تری بر عهده می گیرند و هزینه مادی و معنوی بیشتری می پردازند باید اختیارات بیشتری هم داشته باشند.
10) نه تنها "اظهار فضل" ممنوع نیست بلکه تشويق هم مي شود. كسي حق ندارد ديگري را به خاطر به كار بردن كلماتي كه از نظر او قلمبه سلمبه است يا به خاطر نقل قول ازبزرگان و يا استناد به متن هاي ادبي فلسفي و... سرزنش كند. اين ما هستيم كه اگر احساس كم سوادي به ما دست مي دهد، بايد برويم و سواد خود را بالا ببريم!
همچنين، تعريف خاطرات سفرها، بازگويي مطالعات و.. مورد تشويق قرار مي گيرد. همين طور انتقال تجربه استفاده از دستگاه ها و امكانات مدرن و را ه هاي جديد در كار و زندگي... آموزش مهارت هاي گوناگون نيز مورد تشويق و تاييد قرار مي گيرد. در واقع يكي از اهداف دور هم جمع شدن آن است كه "ياد بگيريم از چيزهاي جديد نترسيم."
11) كسي حق ندارد سليقه ديگري را مسخره كند.
12) استفاده توهين آميز از واژه "دهاتي" يا نام قوميت ها و مليت ها قدغن است.
13) نظم و انضباط را رعايت مي كنيم. به موقع وسر ساعت مقرر،در جلسات حاضر مي شويم و اگر نتوانيم در جلسه اي حضور پيدا كنيم از قبل اطلاع مي دهيم. اگر مهماني مي آوريم قبلا اطلاع دهيم و او را قبل از شركت در جلسه، در مورد مرامنامه توجيه كنيم.
14) با يكديگر بردبار باشيم. در ابتدا از برخي رفتار همديگر خوشمان نخواهد آمد. بدانيم و آگاه باشيم كه برخي رفتار هاي ما نيز براي ديگران خوشايند نيستند. از همان ابتدا آنتن هايمان را تيز مي كنيم تا اين رفتار ها را در خود كشف و آن گاه در خود اصلاح كنيم.
15) برنامه ها را حتي الامكان كم خرج ترتيب مي دهيم تا به اعضايي كه هسته مركزي را تشكيل مي دهند فشار زيادي نيايد. دوري از تكلف و سادگي را (البته تا حد متعادل و به دور از افراط و تفريط) به عنوان يكي از ارزش هاي گروه تبليغ مي كنيم تا به علت مسايل مادي شكاف بین اعضای گروه ايجاد نشود.

منتظر شنيدن نظرا ت سازنده شما هستم.

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

يك پيشنهاد

برخي معتقدند آن چه كه در هفته هاي اخير اتفاق مي افتد برخورد طبقه متوسط شهري است با ديگر طبقات اجتماعي. طبعا اين تعبير يك ساده سازي بزرگ است از اتفاقات پيچيده هفته هاي اخير. در اين ساده سازي "زمخت"، خيلي از ظرايف و حقايق پنهان مي ماند. اما اين تعبير چندان هم نادرست و دور از واقع نيست. رگه هايي از واقعيت در آن نهفته است.
چه بايد كرد؟
من پيشنهادي دارم كه مي خواهم با شما در ميان بگذارم. نمي دانم تا چه حد عملي است اما مي توان به آن فكر كرد و براي عملي شدن آن كمر همت بست. مجريان اين پيشنهاد افراد همسن و هم تيپ خودم بايد باشند. منظورم افرادي از طبقه متوسط تحصيلكرده و هم سن و سال من كه در زندگي تقريبا جا افتاده اند. يعني فارغ التحصيل شده اند و كار و زندگي تقريبا جا افتاده اي دارند با اين حال آن قدر مسن نيستند كه نتوانند با جوان ها ارتباط برقرار كنند. شخصيت آنها هنوز آن قدر صلب نشده كه نتوانند با افراد با طبقه هاي اجتماعي مختلف ارتباط بر قرار كنند. پيشنهاد من اين است:
دسته هايي حدودا 10 نفري از ما با شغل هاي مختلف جمع شويم و گروه كوچك دوستانه اي با هدف حمايت مادي و معنوي از دانش آموزان مستعد اما فقير دبيرستاني بسازيم . در بين جمع حتما بايد افرادي باشند كه شغل شان ايجاب مي كند كه با طبقه روستايي و كارگري ارتباط داشته باشد.اين گروه سعي كنند چند نفر از دانش آموزان مستعد دبيرستاني را مورد حمايت خود در آورند. دانش آموزان دبيرستاني بين 14 تا 18 سال! چرا اين سن؟! خوب براي اين كه در اين سن است كه شخصيت آدم شكل مي گيرد. به علاوه اينان تا چهار سال همگي به سن قانوني (بيش از 18 سال) مي رسند!! دانش آموزان را از شاگردهاي خوب و با استعداد مدرسه هاي محله هاي فقير نشين انتخاب مي كنيم كه قابليت ها و خصوصيات لازم براي رهبري گروه هاي دانش آموزي و دانشجويي ما نند سخنور ي؛ اراده قوي و ... داشته باشند. گروه ما حتما بايد عضوي داشته باشد كه بتواند چنين دانش آموزاني را بيابد. با تعريف بورس تحصيلي، مشاوره و... از اين دانش آموزان حمايت مي كنيم. هر كدام از ما مي توانيم در ماه مقداري پول براي اين كار كنار بگذاريم. همين طور در بين خانواده و غيره هم حتما كساني خواهند بود كه بخواهند كمك مالي كنند. فكر مي كنم تامين مالي چنين حركتي، ساده ترين قسمت كار باشد!


در مقابل از اين دانش آموزان هيچ نمي خواهيم جز آن كه درسشان را خوب بخوانند. هر از گاهي هم با آنها جلسه مي گذاريم. مثلا هر كدام از ما مي توانيم هماهنگ كنيم و سالي يك بار برويم به مدرسه هاي آنها و برايشان در مورد شغل خودمان سخنراني كنيم. تنها براي اين كه با كار ما آشنا شوند. به اين ترتيب افق هاي ديدشان وسيع تر مي شود.


هر سه ماه يك بار هم برنامه تفريحي به اتفاق دانش آموزان مي گذاريم. هر كدام از ما هم يكي دو نفر از جوان هاي فاميل را هم با خود مي آوريم تا جو شاداب تر باشد. مي توانيم برنامه پيك نيك در يكي از پارك هاي شهر ترتيب دهيم. هر كداممان يك قابلمه غذا يا چند تا ساندويج مي آوريم ودور هم جمع مي شويم.يا به همراه هم به موزه يا كنسرت يا سينما مي رويم.
تاكيد مي كنم قرار نيست صحبت سياسي بكنيم.هدف شست و شوي مغزي كسي نيست. فقط مي خواهيم با دنياي هم آشنا شويم. حرف هاي معمولي مي زنيم: در مورد كارمان، در مورد خاطرات مدرسه، در مورد آب و هوا، در مورد غذا و...
همين گونه صحبت هاي معمولي، موثر تر خواهند بود!
اگر اين گروه ها در سطح وسيع شكل گيرد، يعني حدود صد هزار نفر از طبقه متوسط شهري با تشكيل چنين گروه هايي ( يا با حمايت غير مستقيم از اين گروه ها) بتوانند حدود صد تا دويست هزار نفر از دانش آموزان مستعد طبقه كارگري و روستايي را تحت حمايت مالي و معنوي خود در آورند، مي توان اميد به آينده روشن تر داشت. آينده اي كه استعداد ها ي دانش آموزان به علت فقر و يا نداشتن راهنماي مناسب از بين نمي رود. آينده اي كه در آن تنش بين طبقات كمتر است. تاثير ديگر اين گونه حركت ها اين است كه افراد غير سياسي به جاي آن كه دوباره به كنج عزلت بخزند و تحرك خود را از دست بدهند، در سطح جامعه حضور پيدا مي كنند. به اين ترتيب تشكل يافته تر مي شوند، تجربه كار گروهي پيدا مي كنند و در سال هاي آينده ،هر هنگام كه فرصت دست داد، در عرصه سياست نيز با آمادگي عرض اندام مي كنند.
اگر اين پيشنهاد عملي شود، بدون شك ثمرات بي شمار اجتماعي، فرهنگي و در نهايت (و به طور غير مستقيم) سياسي خواهد داشت.
اما نمي دانم تا چه اندازه اين پيشنهاد عملي است.
در هر صورت، اگر زماني باشد كه احتمال عملي شدن اين پيشنهاد بالاي چند درصد باشد، آن زمان "اكنون" است. فردا كه جو دلسردي و بي تفاوتي دوباره طبقه متوسط تحصيلكرده شهري را فرا گيرد، امكان ندارد در چنين اقداماتي در سطح وسيع شركت كنند.

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

مقياس زماني قوانين اجتماعي و احكام اخلاقي

چند روز پيش شاهين از من پرسيد كه آيا اين نوشته را قبول دارم يا نه؟ گفتم برخي جزئيات آن را نه! اما حرف كلي را كه پشت نوشته است قبول دارم. قبول دارم كه با دروغ پردازي و شايعه پراكني نمي توان به مبارزه دروغ رفت. قبول دارم كه قبل از تنبيه مجرمان بايد دادگاه صالحه اي تشكيل شود و در صورت اثبات جرم، مطابق قانون جزايي كشور كيفر داده شوند. قبول دارم كه نبايد مردم خود راساٌ چنين كاري بكنند و الا در حق بسياري اجحاف مي شود و راه براي تسويه حساب هاي شخصي و انتقام گيري ها ي بدوي باز مي شود.
شاهين گفت اما آن چه كه سيما مي گويد با آن چه كه تو در چند پست اخيرت نوشته اي، در تضاد است. اما به نظر من آن چه كه سيما مي گويد بيشتر در دايره اخلاقيات مي گنجد نه قوانين مدني . احكام اخلاقي را با قوانين مدني نبايد قاطي كرد. احكام اخلاقي با تقريب خوبي جهانشمول و ثابت هستند. بگذاريد مثالي بزنم: از چند ده هزار سال پيش كه "مفهوم" مالكيت در بين جوامع انساني شكل گرفته مفهومي نيز به وجود آمده به نام "دزدي". اخلاقياتي هم به وجود آمده كه "دزدي" را نفي مي كند. تا زماني كه مفهوم مالكيت به شكل امروزين در جوامع انساني وجود دارد، حكم اخلاقي دزدي همان است كه از چند ده هزار سال پيش بوده. اما قوانين مدني -كه صد البته خود بايد احكام اخلاقي را در بر داشته باشند- قرار داد هايي بين افراد جامعه هستند كه در مقياس زماني بسياري كوتاه تري تغيير مي كنند. افرادي كه به نوعي از اين قوانين تاثير مي گيرند، خود بايد در وضع و بازبيني اين قوانين سهيم باشند. بايد مجاري قانوني باشد تا شهروندان، بازخورد خودرا منعكس كنند تا قوانين پوياو كار آمد باشند وضامن احقاق حقوق افراد گردند نه پايمال كننده حقوق آنها. اگر به هر قانوني بخواهيم رنگ تقدس دهيم، مفهوم تقدس، خود، به ابتذال كشيده مي شود!
مرز بين احكام اخلاقي و قوانين مدني كجاست؟ چه مقياس زماني حد فاصل اين دو است؟ من جواب اين سئوال را نمي توانم بدهم اما يك نوع شهود نسبت به آن دارم. البته شهودم آن قدر پخته نيست كه بخواهم آن را تبليغ كنم. بايد رفت و در اين باره مطالعه كرد. مسئله خيلي مهم است!
در بين اين دو (احكام اخلاقي و قوانين و مقررات اجتماعي)
ما قانوني داريم به نام قانون اساسي كه در آذر ماه 1358به تصويب رسيد. نمي دانم مواد اين قانون را ديده ايد يا نه. پيچيدگي متن هاي حقوقي را ندارد. هركس با سواد متوسط مي تواند آن را بخواند و بفهمد. وقتي به اصل هايي مي رسيم كه در مورد حفظ حقوق ملت، به خصوص حقوق بخش معترض ملت ، است مي بينيم صفا و صميمت خاصي دارند. كاملا مشخص است كه اين اصل ها با همت بزرگ مرداني چون آيت الله طالقاني از سر دردمندي تنظيم شده اند. كاملا مشخص است كه اين ميثاق نامه ملتي است انقلابي كه زهر خفقان چشيده و مي خواهد اصولي وضع كند كه از تكرار وضعيت خفقان جلوگيري نمايد.
البته در قانون اساسي هم اگر لازم شد بايد بازبيني كرد اما زير پا گذاشتن اصول آن و پشت گوش انداختن آنها با اصل اخلاقي "امانت داري" ، "وفاداري" و "قدر شناسي خون شهيدان را ه آزادي" ناسازگار است.
هر قانون مدني بايد به گونه اي وضع شود تا اصول قانون اساسي، به خصوص اصولي كه ضامن حفظ حقوق ملت هستند، خدشه دار نشوند.
اگر جز اين باشد، قانون نيست! "حرف زور" است كه به ناروا و به غصب، لباس قانون در بر كرده!

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

راي مخفي

وقتي آمريكا بودم، فيلم "راي مخفي" ساخته "بابك پناهي" تازه اكران شده بود.

داستان فيلم از اين قرار است: دختر جوان وظيفه شناسي يك صندوق راي سيار را به يكي از منا طق دور افتاده مي برد تا راي مردم آن منطقه را جمع كند.

صندوق راي از آن مقوايي-پارچه اي ها بود! از آن قديمي ها! ياد آن صندوق هاي قديمي به خير!

مردم منطقه احساس خاصي نسبت به راي دادن نداشتند. اصلا گمان نمي كردند كه عملكرد كسي كه راي مي آورد مي تواند تاثيري در زندگي آنها داشته باشد. براي همين همكاري نمي كردند. با اين حال دختر جوان اصرار داشت تا از همه راي بگيرد. او به قدرت "راي" ايمان داشت.
در این ماموریت، سرباز جواني، همراه و محافظ دختر جوان بود. در انتهاي فيلم، وسط بيابان برهوت، اين دو سوار بر یک ماشین جيپ به يك چراغ قرمز مي رسند. دختر كه مي خواهد زود تر به كارش برسد شكايت مي كند كه اينجا چه جاي نصب چراغ راهنمايي است! وقتي تقاطعي نيست و ماشيني رد نمي شود چرا بايد پشت چراغ قرمز ايستاد. اما سرباز جواب مي دهد كه به هر حال قانون، قانون است و بايد رعايت شود!




من چند مورد از تحليل هاي منتقدين حرفه اي غربي را درباره اين فيلم خوانده ام. جالب است كه از چشمان يك غربي به همين موضوع نگاه كنيم. بنا به نظر يكي از آن منتقدان در اين صحنه، دختر جوان و سرباز تقابل دو طرز فكر را نشان مي دهند. از نظر سرباز كه نماد انضباط خشك نظامي است، قانون يك سري دستور است كه از سوي مافوق ابلاغ مي شود و وظيفه ماست كه از آن، چه مفيد باشد و چه مضر ، اطاعت كنيم. در مقابل از ديد دختر جوان مامور اخذ راي ،كه نماد كسي است كه مي خواهد دموكراسي را به نقاط دور افتاده هم بكشاند ،قانون وسيله اي است براي ايجاد محيطي كه در آن شهروندان به حقوق خود مي رسند. وقتي پاي چنين قانوني به پيش مي آيد اين دختر جوان بي نهايت وظيفه شناس مي شود اما هر دستوري را اين دختر جوان به "قانون" بودن قبول ندارد. دختر جوان برعكس آن سرباز به خود اجازه مي دهد كه درباره قوانين چون و چرا كند و در جهت اصلاح قوانين قدم بردارد.


۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

دوستان آلماني من و رعايت مقررات

آلماني هايي كه من با آنها برخورد داشته ام، افراد خونگرم و بي شيله پيله اي بوده اند. دوست آلماني زياد داشته ام و زياد پيش آمده كه با هم جايي برويم و دوست آلماني يكي از مقررات "نانوشته" دست و پا گير را زير پا بگذارد. بگذاريد مثالي بزنم تا منظورم از "مقررات نا نوشته دست و پا گير" و زير پا گذاشتن آن معلوم شود: در غذا خوري آي-سي-تي-پي دو رديف ميله هست تا وقتي صف غذا طولاني مي شود مردم آن جا بايستند. علي الاصول مي توان بدون گذر از ميان ميله ها به داخل رفت اما جلوي ورودي، زنجيري كشيده اند. در روزهايي كه صف نيست، دوستان آلماني زنجير را پس مي زنند و مستقيم وارد مي شوند. چند بار با چند نفر متفاوت شوخي كردم و گفتم "آلماني ها كه مقرراتي هستند. تو چرا مقررات را رعايت نمي كني؟" اين گونه حرف ها به آلماني ها گران مي آيد! در جواب چنين شوخي هايي شروع مي كنند به بحث جدي كردن. اين حرف به آنها بر مي خورد چون آن را به آن معني مي گيرند كه "آلماني مثل گوسفند هر حرف زور و تقيد بي دليلي را مي پذيرند." اين تصويري نيست كه دوستان آلماني من بپسندند. دوستان آلماني من تاكيد مي كنند كه تنها به قوانين كه حكمتي قابل قبول دارند و منافع بلند مدت جمع را تامين مي كنند احترام مي گذارند.


در غير صورت، محدوديت مزبور نامش "قانون" نيست! نامش "حرف زور" است!


اما انصافا همين دوستان آلماني، در رعايت قوانيني كه حكمتي دارد، مانند پارك نكردن در محل مخصوص پارك اتومبيل معلولين و... سنگ تمام مي گذارند. در اين موارد، هيچ گونه سستي نشان نمي دهند . اگر هم كسي سستي كند شديدا برخورد مي كنند.