۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

سردوش
















تعريف اين سردوشي ها (افشان ها) را زياد شنيده ام. از قرار معلوم آب چنان از آنان بيرون مي آيد كه به اطراف نمي پاشد و تلف نمي شود. به آنها "low flow showerhead" مي گويند. براي اطلاعات بيشتر اينجا را بخوانيد. مي توان از طريق آمازون دات كام هم آنها را خريد. البته آمازون به ايران سرويس نمي دهد. من شخصا از اين ها استفاده نكرده ام فقط خوانده هايم را منتقل مي كنم. در كشورهاي پيشرفته انواع و اقسام وسايل زندگي كه با عنايت به صرفه جويي در منابع و حفظ محيط زيست طراحي شده اند به بازار آمده اند.
وجود اين محصولات در بازار و عرضه آنها در سطح وسيع نشان مي دهد كه بخش قابل توجهي (البته نه همه و شايد هم نه اكثريت) از مردم جوامع پيشرفته علاقه مند به انتخاب اين گونه محصولات هستند. متاسفانه درصد اين گونه افراد بين ايرانيان مهاجر به كشورهاي پيشرفته، كمتر از در صد آنها در بين مردم خود آن كشورهاست. حتي عده اي از مهاجران با تمايلات شووينيستي، بي توجهي به مسايل محيط زيست را نشان از يك نوع عرض اندام "داش آكُلي" جلوي غربي ها مي بينند! متاسفانه برخي تحصيلكرده ها هم
با اين گونه حركت هاي شووينيستي آبروي ما را در جوامع دانشگاهي غربي بيشتر مي برند.
بگذريم!
اگر به دنبال خريد سوغاتي براي خانواده و يا دوستان در ايران هستيد، اين گونه اقلام را توصيه مي كنم. به اين صورت فرهنگ محيط زيست را در كشور مي توان ترويج كرد.
چند نكته در مورد دوش گرفتن كه در مورد دوش هاي موجود در ايران نيز صادق است:
1) پس از مدتي رسوبات سوراخ هاي سردوش را مي بندند و آب به جاي بيرون آمدن از سردوش از درز ها بيرون مي زند و به هدر مي رود. هر از گاهي بايد دوش را بازبيني و در صورت لزوم تعويض كرد.
2) با تنظيم دوش بر روي حالت ماساژ به جاي حالت افشان آب كمتري به اطراف مي پاشد و به هدر مي رود.
3) اگر عايق هاي اطراف لوله ها ي آب گرم مناسب باشند، انرژي كمتري در لوله ها تلف مي شوند.
در غير اين صورت بايد مدتي شير را باز گذاشت تا آب سرد لوله ها بيرون بريزد. مي توان تشتي در كنار دوش قرار داد و آب را در اين تشت جمع كرد. بعد، از اين آب براي فلاش توالت مي توان استفاده نمود.
در مجتمع اكباتان عايق بندي لوله ها (مانند بسياري از مسايل زيست محيطي و اصول شهرسازي ديگر) به خوبي رعايت شده بود. به محض باز كردن شير آب گرم، آب گرم بيرون مي آمد و به اين ترتيب آب كمتري به هدر مي رفت. در مجتمعي كه ما اكنون در آن ساكن هستيم، اين نكات رعايت نشده. يك تشت به گنجايش تقريبي 10ليتر پر مي شود تا آب قابل استفاده براي استحمام از لوله ها بيرون آيد. نكته در اينجاست كه اين مجتمع پس از تقريبا سي سال پس از اكباتان ساخته شده است و از طرف ديگر قيمت آپارتمان در مجتمع فعلي خيلي بالاتر از اكباتان است. بنا به همين ملاحظات است كه باور دارم تخريب محيط زيست در كشور ما بيشتر ناشي از عدم آگاهي است تا فقر مالي. گمان مي كنيد چند در صد از همسايه هاي ما توجهي به همين مسئله مي كنند؟! بعد از اين كه يارانه ها را بردارند، خدا مي داند هزينه شارژ ماهانه سر به كجا خواهد كشيد!
سگ يكي از همسايه هايمان گم شده و براي پيدا شدنش 300000تومان مژدگاني تعيين كرده است. اما تقريبا مطمئنم اگر بخواهند براي بهتر كردن وضع عايق ها پول جمع كنند، داد و بيداد همين همسايه ها در خواهد آمد.


۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

مشكل صد سال ديگر

زماني با يكي از المپيادي هاي تيزهوش فعال در مسايل اجتماعي كه در آن زمان در يكي از معروف ترين دانشگاه هاي آمريكا دانشجوي دكتري بود، مكاتبه اي در مسايل محيط زيست داشتم. اين دوست عزيز به منظور تحقير سخنان من گفت افرادي مثل او با شنيدن اين كه صد سال ديگر دنيا ويران مي شود، احساساتي نمي شوند! گمان مي كنم اين طرز فكر افرادي بسياري چون اوست. اگر اين سخن از زبان يك فرد عامي بود، قابل درك بود. اما متاسفانه اين گونه اظهار نظر ها را از زبان كساني مي شنويم كه انتظار داريم كه خود سردمدار فعاليت هاي حامي حفظ محيط زيست باشند. به راستي چرا اين ذهنيت وجود دارد؟! همين تيپ افراد تيزهوش كه از قضا در آمريكا مهندسان موفقي هم مي شوند اغلب در زمستان خانه خود را بي رويه گرم مي كنند چنان كه براي متعادل تر شدن دماي هوا پنجره را باز مي كنند. وقتي به آنها مي گوييم چرا به فكر محيط زيست نيستي، گمان مي كنند كه شوخي مي كنيم! ظاهرا حفاظت از محيط زيست غريب ترين مفهوم در ذهن اين افراد است تا جايي كه اشاره به آن، از زبان يك ايراني به نظرشان شوخي مي آيد! در صورتي كه بسياري از همكلاسي ها و همكاران آمريكايي اين افراد دغدغه حفظ محيط زيست دارند. اين دغدغه هم در همه رفتارهاي روزانه شان جلوه گر مي شود اما بسياري از دوستان تيزهوش ما درآمريكا خود را تافته جدا بافته از همكلاسي ها و همكاران آمريكايي خود مي بينند. دغدغه هاي آنان در نظر اين دوستان عجيب و غريب مي آيد.
دو نكته را عرض مي كنم:
1) درصد قابل توجهي از جماعت تيزهوش ايراني سر از دانشگاه هاي كشورهاي پيشرفته در مي آورند. در مقابل چند درصد
از دانش آموزان تيزهوش آن ممالك سر از دانشگاه هاي ايران در مي آورند؟!! علت چيست؟!! آيا يكي از دلايل اين نيست كه اسلاف متفكر آن ديار، در صد سال پيش (با اين كه مشكلات حاد زمان خود را هم داشته اند) اندكي فراتر از نوك بيني خود و مسايل آني زمان خود را ديده اند و براي صد سال آينده نيز برنامه ريزي كرده اند؟!
پس بياييد به جاي آن كه اين نگرش را مسخره كنيم، اين نگرش را از آنان ياد بگيريم. فرق نمي كند كه در ايران زندگي كنيم يا در خارج، مسايل محيط زيست گريبانگير همه ماست!
همه ما ساكن همين كره خاكي هستيم.
2) مسايل محيط زيست سال ها ست كه زندگي ما را تحت تاثير گذاشته است. آلودگي هوا، آب آشاميدني سلامت ما و عزيزانمان را مي تواند همين اكنون به خطر بياندازد. اسراف در مصرف آب در شهرها باعث كمبود آب كشاورزي شده است كه به نوبه خود تاثيرات اجتماعي، اقتصادي و سياسي منفي بسياري گذاشته كه ما اكنون از آنها در رنجيم. اين ها فقط مشتي از خروار بودند! در كشور هاي پيشرفته اين مسايل تا حدمقبولي تحت كنترل هستند در نتيجه مسايلي كه از آن سخن مي گويند برنامه ريزي در مورد صد سال بعد است.
ما بايد هم به مسئله هاي حاد محيط زيست پيرامون خود حساس باشيم و هم به مسايل مزمن جهاني آن.
جمع بندي: حفظ محيط زيست بسيار فرا تر از قربان صدقه رفتن براي بال پروانه هاست. سلامت و كيفيت زندگي ما و فرزندانمان در گرو حفظ محيط زيست است. چه چيزي مهمتر از اين؟!

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

قله دهه شصتی ها و نسل مادربزرگ هاي ما

همان طوری که می دانید تعداد متولدین دهه شصت در کشور ما بسیار زیاد هستند. حال این
متولدین دهه شصت در سنی هستند که کم کم زندگی مستقل و سبک زندگی جدید خود را آغاز می کنند. اگر روی مسایل حفظ محیط زیست کار شود این جوانان سبک زندگی دوستانه تری با محیط زیست برای خود انتخاب می کنند. چند سال دیگر که به سبک زندگی خود عادت کردند، تغییر آن سخت تر می شود.
از طرف دیگر جمعیت متولدین دهه شصت چنان زیاد است که به هر سو بروند کل جامعه را به دنبال خود خواهند کشاند. بنابراین، همین الان باید به فکر باشیم. خوشبختانه گروه های علاقه مند به محیط زیست در یکی دو دهه گذشته اقدامات مفید زیادی کرده اند. زمینه برای فراگیر شدن این فرهنگ آماده است. اما افرادی چون من و شما باید اندکی همت کنیم و توجه دور وبری های خود را به این مسئله جلب نماییم.
نسل مادربزرگ هاي ما كه پيش از سال سي هجري متولد شده اند اغلب به طور سنتي طرفدار محيط زيست هستند. به هدر دادن آب و اسراف در مواد غذايي را گناه مي دانند. آنان كه هنوز وضعيت مملكت را پيش از بالا تر رفتن قيمت نفت به خاطر دارند، قدر آسايشي كه نفت با خود به همراه آورده بهتر مي دانند و در مصرف گاز و ... صرفه جويي بيشتري مي كنند. اين نگرش آنان با عث شده كه با طرح بازيافت شهرداري هم همكاري بهتري داشته باشند. در واقع چه ثروتمند و چه فقير، از قديم، بازيافت به طور سنتي بخشي از زندگي آنان بوده است! اما نسل هاي بعد با اين گونه طرح ها اغلب نا مهربان هستند.

پيشنهاد من براي گروه كوه ها

تا جايي كه من مي دانم اين روزها بيشتر دانشكده ها، گروه كوهي فعال دارند. پيشنهاد مي كنم اين گروه كو ه ها براي خود يك لوگو و يا علامت طراحي كنند كه نشان از علاقه آنان به حفظ محيط زيست و پاكيزه نگاه داشتن طبيعت از زباله ها (به خصوص آلاينده هاي پلاستيكي و شيميايي) باشد. خوب است كه اين لوگو را روي كاغذ و يا پارچه بكشند و بر روي كوله يا لباس هاي كوهنوردي خود نصب كنند به گونه اي كه جلب توجه كند. زير آن هم نام دانشكده ودانشگاه و يا نام گروه كوه خود را درج كنند. نوشتن شعاردر طرفداري از محيط زيست بر روي كوله ها و يا به صورت پرچم هم مفيد خواهد بود. اگر هر پنجشنبه و جمعه چند گروه با اين مشخصات در كوهستان هاي اطراف شهرها به كوه پيمايي و گردش بپردازند خانواده ها و به خصوص دانش آموزان از آنها پيروي مي كنند. بيشتر افراد خود به خوبي مي دانند كه ريختن زباله ايراد دارد اما اغلب آنان كه چنين مي كنند خود را با گفتن جملاتي نظير " حالا اين همه آدم آشغال ريخته اند. اين يكي هم روش!" توجيه مي كنند. چنين كساني با ديدن گروه هاي دانشجويي كه در جهت حفظ محيط زيست كوشا هستند از ريختن زباله شرم مي كنند، البته به شرط آن خود اين گروه دانشجويي هم به بازيافت زباله و نريختن زباله بر زمين ملتزم باشد.
انجام دادن اين پيشنهاد من كاملا عملي است. من توصيه نمي كنم كه اگر ديديد كسي زباله بر زمين مي ريزد به او تذكر دهيد. اگر شخص فرد "با تربيتي" باشد، خود زباله بر زمين نمي ريزد. اگر همه "نيمه با تربيت" باشد با ديدن شعارها و لوگو هاي شما از ريختن زباله شرم مي كند. اگر جلوي شما و با وجود مشاهده پرچم هاي شما باز چنين كند، بي هيچ شكي آدم "بي تربيتي" است. ممكن است اگر به او تذكر دهيد برگردد و حرف زننده اي بزند يا حركت ناشايستي كند كه روز تفريح شما را خراب كند. شايد بگوييد با رفتار متين خود او را خجالت خواهيم داد. تجربه من اين است كه اين گونه آدم ها با رفتار متين متنبه نمي شوند. اتفاقا وقتي مي بينند مورد توجه واقع شده اند جري تر هم مي شوند. آنان را به حال خود بگذاريد. خوشبختانه اين گونه آدم در اقليت مطلق هستند. گروه دانشجويي شما، بدون آن كه وقت يا هزينه فوق العاده زيادي صرف كند، باعث مي شود آدم هاي "نيمه با تربيت" كه درصد بزرگتر ي از جامعه را تشكيل مي دهند "باتربيت" تر شوند و همچنين آدم هاي "باتربيت تر" به مسايل محيط زيست علاقه مند تر شوند و در زندگي خود با طرح بازيافت زباله همكاري كنند. اين قدم بسيار بزرگي است.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

فعاليت دانشجويي

يكي از اقدامات بسيار شايسته و موثر كه گروه هاي دانشجويي در ايران و خارج از ايران انجام مي دهند، تميز كردن دسته جمعي مكان هايي چون كوه ها، تپه ها يا درياچه ها از زباله هاست. چنين كاري بايد با هماهنگي با متخصصين حفظ محيط زيست باشد، تا از روي نا آگاهي آسيبي به محيط زيست زده نشود. مي دانيد كه اكو سيستم ها بسيار شكننده هستند. بايد با احتياط عمل كرد. برنامه ريزي چنين اقدامي مدت ها طول مي كشد وعده زيادي را در گير مي كند. به اين ترتيب، عملا عده كثيري در دانشگاه درگير برنامه مي شوند. حتي اگر خود مستقيماً كاري نكنند، پيام را دريافت مي كنند. حداقل تاثير گذاري بر آنان آن است كه از اين پس وقتي به همراه خانواده خود، به پيك نيك مي روند بر زمين زباله غير قابل تجزيه نمي ريزند. همين قدمي درخور توجه است.

اكنون جامعه دانشگاهي جمعيتي ميليوني دارد. بر عكس پنجاه - شصت سال پيش اين تنها فرزندان طبقه متوسط رو به بالا نيستند كه سر از دانشگاه در مي آوردند. نسبت به گذشته، فرزندان طيف بسيار وسيع تري امكان تحصيل در دانشگاه را پيدا مي كنند. اگر در هر دانشگاهي ساليانه اقدامي از اين دست صورت بگيرد، در ظرف سه چهار سال فرهنگ حفظ محيط زيست در جامعه جا مي افتد. جمعيت ميليوني جوان و پرانرژي دانشجويان اين توان را دارد كه بقيه جامعه را با خود بكشاند. به علاوه من ملاحظه كرده ام كه دانشجويان دانشگاه هاي مختلف ارتباط خوبي با هم دارند. ارتباطات بين دانشجوها خيلي بيشتر از زمان ما ست (از بركت "چَت-روم" ها). اگر دانشجويان يك دانشگاه در زمينه محيط زيست با جديت فعاليت كنند، كم كم دانشجويان ساير دانشگاه ها هم پيروي خواهند كرد.

در نوشته بعدي ام پيشنهادي خواهم داد كه عملي ساختن آن خيلي آسان تر از برنامه ريزي براي تميز كردن كوه ها و تالاب ها و ... است. اما اگر پيشنهاد من بين گروه هاي دانشجويي مرسوم شود در ظرف دو سه سال، تاثيري عميق در جامعه به جهت ترويج فرهنگ حفظ محيط زيست خواهد گذاشت.

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

گروه كوه دانشجويي (1)

وقتي شاهين دانشجوي دوره كارشناسي بود به همراه عده اي از دوستانش گروه هاي فوق برنامه دانشجويي متعددي راه انداخته بودند. از جمله اين گروه ها، گروه كوه بود كه خيلي هم فعال بود. در برنامه هايي كه شاهين سرگروه بود، اجازه نمي داد كسي زباله تجزيه ناپذير (مانند پلاستيك) بر زمين بريزد. اگر كسي چنين مي كرد او را جريمه مي كرد. جريمه شخص خاطي تعويض كوله اش با كوله شاهين بود. او مي بايست براي صد متر كوله شاهين را به جاي كوله خود حمل كند. كوله شاهين علاوه بر وسايل شخصي حاوي چادر و گاز پيك نيكي و... هم بود و در نتيجه وزن آن بيشتر از وزن كوله هاي ديگران بود! اشك شخصي كه كوله را حمل مي كرد پس از چند قدم سرازير مي شد.
با توجه به آن كه اين ماجرا ها را شاهين قبل از ازدواجمان براي من تعريف مي كرد، خودتان حرف هايش را "باز به هنجار" كنيد!

چرا بايد نوشت و چرا نبايد ننوشت

حدود دو سه سال پيش، وقتي در هموردا مي نوشتم يك خانم (كه نامش را به خاطر ندارم) در بخش كامنت ها از نويسندگان هموردا خواست تا روزي مشخص در آن وبلاگ درباره حفاظت از محيط زيست بنويسند. در وبلاگ هاي ديگري هم كه من به آنها سر مي زدم چنين پيغامي از سوي ايشان وجود داشت. حتما اين خانم وقت در خور توجهي براي اين كار صرف كرده بود. البته هم كه حفظ محيط زيست آن قدر ارزش دارد كه صرف چنين وقتي را توجيه كند. ايده ايشان آن بود كه اگر عده زيادي در وبلاگستان در روزي مشخص درباره محيط زيست بنويسند توجه بخشي از جامعه به مسئله جلب خواهد شد و آگاهي عمومي -كه شرط لازم واوليه براي هرگونه اقدام موثر در اين راستاست- بالاتر خواهد رفت. ايده اين خانم علي الاصول درست بود. اما متاسفانه هيچ كدام از نويسندگان وبلاگ هايي كه من به آنها سر مي زدم پيشنهاد اين خانم را عملي نكردند. ولي من پيشنهاد اين خانم را قبول كردم و يكي دو روز قبل از آن روزمقرر، نوشته اي در اين باره منتشر كردم. صد البته هر كسي مختار است در وبلاگ خود دراين باره بنويسد يا ننويسد. نمي توان به آنان كه ننوشتند خرده اي گرفت. كاري به ديگران ندارم، اما در زير دلايل خود را براي قبول دعوت اين خانم مي نويسم:

1) من هم مانند آن خانم معتقدم كه حفظ محيط زيست آن قدر اهميت دارد كه برايش وقت گذاشت.

2) من هم مانند آن خانم معتقدم كه وبلاگ ها مي توانند در جهت ارتقاي آگاهي بخشي از جامعه و جلب توجه آنها به اهميت مسايل محيط زيست موثر باشند.

3) معتقدم كه هر كدام از ما بنا به تجارب شخصي يا حرفه اي مي توانيم به مسئله محيط زيست از ديدگاهي يگانه بنگريم. براي همين طرح و ايده آن خانم به نظرم جالب آمد.

4) من آن خانم را نمي شناختم و نمي شناسم اما به نظر من افرادي چون ايشان قابل احترام و تحسين هستند. وقتي ايشان اين زحمت را به خود داده بود كه چنين كامنتي در وبلاگ ها بگذارد براي قدر داني از زحمات ايشان هم كه شده من هم مي بايست دعوت ايشان را اجابت مي كردم.

5) من هم مانند آن خانم معتقدم كه اين خود ما هستيم كه تغيير ايجاد مي كنيم. نه انتظار معجزه دارم و نه انتظار سوپر مني كه از آسمان بيايد و وضع نابسامان محيط زيست ايران را به سامان كند. قهرمان واقعي كساني چون همان خانم هستند كه با قدم هاي كوچك اما استوار مي خواهند در راه به سامان كردن تدريجي اوضاع پيش بروند.

در مقابل اين همه دليل براي نوشتن و اجابت دعوت آن خانم، يك دليل هم براي ننوشتن نيافتم. نه خرجي داشت و نه خطري! نه ضرري به كسي مي رساند و نه گناهي در پرونده ام نوشته مي شد! با نوشتن و اجابت دعوت آن خانم كلاهي نمي توانست سر من برود! اكنون هم پس از گذشت بيش از دو سال خوشحال و مفتخرم كه دعوت ايشان را اجابت كردم.

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

حكايت بمبي كه چهره سياسي دنيا را زير و رو كرد

دو سال و نيم پيش در هموردا نوشته اي كوتاه منتشر كردم با عنوان "ميراث پروژه منهتن". بازخواني دوباره آن پس از دو سال ونيم براي خودم خوشايند بود. دوستي دارد در و بلاگش جزئيات ماجراي طراحي بمب را با قلمي شيوا باز گو مي كند. خواندن داستان وي را در وبلاگ "ابديت" توصيه مي كنم.


شوخي تلخ:


روزي دوست نويسنده اي نوشت كه فيزيكپيشگان خسته كننده تر از آنند كه قهرمان داستان ها باشند(يا چيزي به همين مضمون). در جوابش مي گويم اختيار داريد! داستان هاي زيادي در دنيا هستند كه قهرمان آنها يك فيزيكپيشه است. يك نمونه از آن "A hole in Texas" است كه واقعا خواندني است. تازه اين كه چيزي نيست! همان طوري كه مي دانيد اجراي اپرا خيلي دنگ وفنگ دارد. شايد به همين دليل باشد كه اپراهاي معروف بر اساس داستان هاي دراماتيك ساخته شده اند. حداقل يك فيزيكپيشه وجود داشته كه زندگي او نيز چنان هيجان انگيز بوده كه بر اساس آن اپرايي نوشته اند: اُپنهايمر.

دوست جديد من



چند روز پس از انتشار اولين نوشته ام با برچسب cause اي-ميلي دريافت كردم از شخصي كه خود را Leon the lionمعرفي كرد! اي-ميل اول او چنين بود:

Hello, are you an environmental scientist?
LEO

كنجكاو شدم و جواب دادم. لئون در اي-ميل بعدي اش خود را بيشتر معرفي كرد. پدر او اهل شيراز است و دوست دارد روزي به ايران سفر كند. او در انگليس به دنيا آمده و انگليسي است اما مدتي است كه در تايلند زندگي مي كند. از او خواهش كردم اندكي درباره ديدگاه خود در مورد محيط زيست بنويسد تا من در وبلاگم منتشر كنم. او نيز لطف كرد و جواب داد. جواب او را در زير مي خوانيد. مردم دنيا در مورد مسايل محيط زيستي حساس هستند. علاقه به حفظ محيط زيست يك نوع همدلي بين ملت ها و نژاد ها پديد مي آورد. در هم وردا نوشته اي داشتم با عنوان "بازيافت حيثيتي". نكته اي كه مي خواستم بگويم اين بود كه براي آبرو داري جلوي ديگر ملل هم كه شده، افرادي مثل ما بايد بازيافت زباله و ديگر مسايل محيط زيستي را جدي بگيريم.
بگذاريد چند نكته هم در مورد حفظ محيط زيست در تايلند بگويم. تايلند را در غرب به عنوان نمونه موفق در از رده خارج كردن سرب در سوخت مي شناسند. همچنين به موفقيت آنان در امر بازيافت آفرين مي گويند.


Leon, the Lion says

I live in Thailand, every day I recycle things and over here people walk down the street and look for things to recycle. I am from Enlgand, I never visit Iran I want visit one day.

I see homeless looking people, walking pass my shop everyday in Pattaya city, looking for recycle objects. They make money everytime they collect. I clean the objects and then store them in bags ready for somebody to collect. I am happy to do this.
About 7 years ago I meet somebody who tell me about WWOOF, World wide on organic farms.

At the time I was obsessed about travelling, so I followed the lead and I ended up travelling from North England to South East England, and living on an organic farm and then I flew to Canary islands La Palma with new friends and I stayed there for about 7 months. The people I meet were part of the WWOOF organisation and very pro active about sustainable development.

ملاحظه مي كنيد! علاقه به محيط زيست باعث مي شه آدم با آدم هاي جالب آشنا بشه. آدم هايي كه دغدغه هاو سبك زندگي متفاوت با افرادي دارند كه ما روزانه باهاشون سر و كار داريم! مصاحبت با اين گونه آدم ها افق هاي ديد آدم رو مي تونه وسيع تر كنه. در نتيجه شخص مي تونه به دور از دگما هاي دست و پا گير و باور هاي غلط ناشي از افق هاي ديد محدود، راحت تر و خوش تر زندگي كنه.

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

طرح بازيافت در خانه ما





شهرداري تهران در محله هاي مختلف، كيوسك هايي نصب كرده كه زباله خشك بازيافتي و نان خشك شما را دريافت مي كنند و در مقابل كيسه زباله مخصوص بازيافت مي دهند. در اين باره تا مي توانيد در جمع هاي خانوادگي و شغلي، در فيس-بوك و يا در وبلاگ هايتان اطلاع رساني وتبليغ كنيد. فرستادن عكس ها ي مرتبط با بازيافت از طريق فيس-بوك، اي-ميل، يا موبايل مي تواند خيلي تاثير گذار باشد. اگر اينترنت را بگرديد بي گمان عكس هاي جالب فراواني در اين باره پيدا مي كنيد. خود شما نيز با ابتكاروذوق خود مي توانيد عكس هاي جالب در جهت ترويج بازيافت بگيريد يا بكشيد. اگر هم چنين عكسي را در فيس-بوك دريافت كرديد آن را shareكنيد. اين كار كه هيچ گونه زحمت و يا خطري ندارد! نمي دانم چرا بعضي ها حتي در اين كار هم تنبلي مي كنند! عكس هاي بالا را من در خانه خودمان گرفتم. البته جاي كيسه زباله بازيافت هميشه در آن قسمت از خانه نيست. اين بار من مي خواستم عكس بگيرم!

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

سامانه آب

جملات بالا را از وبسايت رسمي شركت آب و فاضلاب تهران نقل كردم. كافي اين شماره (122) را وارد موبايل خود كنيم و در صورت مشاهده نشتي آب، آدرس محل و نام كوچه كناري را به خاطر بسپاريم و با اين شماره تماس بگيريم و گزارش دهيم. شهرهاي ديگر هم از اين گونه شماره ها دارند:
بعد از خواندن اين نوشته، شماره تلفن هاي اورژانس، آتش نشاني و شركت آب شهرتان را وارد موبايلتان كنيد. اگر هم در اينترنت نباشد مي توانيد از 118 سئوال كنيد.

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

خرابي آب

وقتي براي مرحله جهاني المپياد فيزيك آماده مي شديم چند ماهي در خوابگاه يكي از دانشگاه ها به سر مي بردم. شير آب دستشويي خراب شده بود وبسته نمي شد. آب به سمت فاضلاب سرازير مي شد وبه هدر مي رفت. بدتر آن كه شير خراب، شير آب گرم بود. به عبارت ديگر هم در مصرف آب اسراف مي شد و هم در مصرف انرژي.
من از همه كم سن تر بودم. به خاطر همين كم سن تر بودن گمان مي كردم كه كار درستي نيست كه وقتي "بزرگ تر هاي خوابگاه" كاري نمي كنند من پا پيش بگذارم و بروم وبه مسئول تاسيسات گزارش دهم. از "بزرگتر هاي خوابگاه" خواهش مي كردم كه به مسئول تاسيسات اطلاع دهند. جواب مي دادند "اي بابا! ول كن به ما چه؟" مي گفتم:" آخه آب حيفه!" جواب مي دادند:" حيف خود ماييم!" بعد از چند روز بالاخره بر آن مانع دروني عجيب و غريب فايق آمدم و رفتم و گزارش دادم. خدا عمرش بدهد! مسئول مربوطه لوله كش خبر كرد و شير را درست كردند. اما هنوز هم ناراحتم كه چرا بلافاصله گزارش ندادم. مگر چه قدر زحمت داشت؟!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

چه كنيم تا شير آب بيهوده با ز نماند

در آشپزخانه همين پژوهشكده خودمان برخي موقع صحبت و درد دل با ديگران، شير آب را با فشار تمام باز مي گذارند.
در مهماني ها و... هم من ديده ام كه برخي چنين مي كنند. به خصوص خدمتكارها در اسراف در آب واقعا مثال زدني هستند! (اين نتيجه مشاهده شخصي من است. آمار و عدد و رقم دقيق و قابل استناد ندارم.)
به عنوان شخص ثالث و با نگاه منجوقي خودم بر اين باورم كه
فك وفاميل همين خدمتكار در روستا بيش از صاحبان خانه اي كه دستمزد او و همچنين قبض آب را پرداخت مي كنند از اين اسراف متضرر مي شوند. اما متاسفانه آنان به گونه اي ديگر مي انديشند كه براي من خيلي قابل فهم نيست!
خيلي راحت مي توان شير آب را بست و بعد دردل كرد! اگر ديديم يكي چنين مي كند چه كنيم؟ جوابي كه من به تجربه يافته ام اين است:
1) اگر اين شخص از لحاظ سلسله مراتب اداري و موقعيت اجتماعي همرديف ما باشد، به شوخي و جدي به او تذكر دهيم كه اين كار درست نيست.
2) اگر از نظر موقعيت اجتماعي از ما پايين تر بود، معمولا تذكر زباني (حتي نرم ، حتي خندان و توام با شوخي) كاري از پيش نمي برد. تذكر زباني به شخص فرودست عموما بر مي خورد. از روي لجبازي بعد از اين كه تذكر دهنده فرادست رفت، شير آب را با فشار بيشتري باز مي گذارد "تا دلش خنك شود!" در اين صورت ما بايد خود دست جلو ببريم و شير آب را ببنديم. اگر او چند بار اين صحنه را ببيند ياد مي گيرد كه او نيز شير آب را ببندد. بعد هم مي رود و بين دوستان و خانواده خود مي گويد كه در فلان خانه بهمان خانم يا آقا مواظب است كه اسرافي صورت نگيرد. خود او مُبَلّغ جلوگيري از اسراف در مصرف آب در محله شان مي شود. جملاتي كه مي گويد از اين دست هستند:" همين جوري بالا شهري ها صرفه جويي مي كنند كه پولدار مي شند! اون وقت ما كه پول نداريم اسراف مي كنيم و نعمت خدا را دور مي ريزيم!" 3) اگر شخص از نظر سلسله مراتب اجتماعي بالاتر از ما بود چي؟! در اين مورد هيچ تجربه اي ندارم! هيچ وقت نشده كه من بايستيم و يكي كه فرادست من است ظرف بشويد!

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

درياچه اي به وسعت قابلمه هاي مردم ايران زمين




معمولا خانواده ها براي آن كه قابلمه غذايشان را بشويند ابتدا آن را پر از آب مي كنند تا بماند و خيس بخورد. خيلي ها همين طور آب را باز مي گذارند تا قابلمه پرشود. در صورت كه خيلي راحت مي شود اول قاشق و چنگال و بشقاب ها را شست. اگر قابلمه داخل كاسه ظرفشويي باشد، آب بشقاب ها در قابلمه مي ريزد و آن را پر مي كند. من يك محاسبه سرانگشتي كردم و ديدم اگر همه خانواده ها همين نكته را رعايت كنند در سال به اندازه يك درياچه به ابعاد 2 كيلومتر در 2 كيلومتر و به عمق هفت متر در مصرف آب صرفه جويي مي شود.


بياييد اين حجم از آب را با حجم آب تالاب هاي به ثبت رسيده ميهن مان مقايسه كنيم. به نظر مي رسد اين حجم از آب از آب تالاب گوري گُل (واقع در نزديكي تبريز) بيشتر است.


رعايت اين نكته كوچك به هنگام شستن ظروف هيچ زحمتي ندارد! خيلي خيلي خيلي ساده تر از احياي درياچه و تالاب خشك شده است!

توضيح درباره عكس ها: اين عكس ها، عكس هاي گوري گل هستند كه از وبسايت نسيم تبريز و حوزه هنري استان آذربايجان شرقي برداشته ام. گوري گل اكوسيستم منحصر به فردي دارد و همه ساله پذيراي بيش از 92 گونه پرنده مهاجر است. برخي از گونه ها از خارج از ايران به اين تالاب مي آيد. (گوري گل تالابي است بين المللي.) متاسفانه اين تالاب زيبا و منحصر به فرد در معرض خشك شدن است.

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

تبعات سیاسی تخریب محیط زیست

روستایی را در نظر بگیرید که محیط زیست آن سالم مانده. فرض کنید در این روستا آب به اندازه کافی برای کشاورزی هست. مراتع و باغ ها و جنگل ها تخریب نشده اند و درنتیجه از سیل و فرسایش خاک خبری نیست. کشاورز مطمئن است که محصول یک سال کار او طعمه سیل نخواهد شد! دام های روستا در مراتع تمیز عاری از پلاستیک و دیگر زباله های شهری به چرا می پردازند و در نتیجه کمتر بیمار می شوند و شیر و گوشت آنها هم سالم تر است. وضع اقتصادی چنین روستایی سال به سال بهتر می شود. فرزندان این روستا به شهر می روند وتحصیل می کنند. چون وضع اقتصادی روستایشان خوب است ترجیح می دهند رشته ای چون مهندسی کشاورزی یا دامپزشکی بخوانند و به روستا برگردند. برخی هم معلم یا پزشک روستا می شوند. بازگشت این روستازادگان تحصیل کرده به روستا اندکی تنش بین نسل قدیم و جدید به وجود می آورد اما برآیند آن جهشی رو به جلو است. کم کم سطح فرهنگی روستا بالا تر می رودتا جايي كه دانشگاه آزاد شعبه ای در این روستا می زند. حضور استادان شهری در روستا (ولو یک روز در هفته) و دختر و پسرهای دانشجو، به روستا حال و هوایی دیگر می دهد. دانشگاه آزاد پای اینترنت را هم به روستا باز می کند. صد البته تنش های فرهنگی رخ خواهد داد اما کم کم اختلاف ها کمرنگ می شود و تعامل های جدید سطح فرهنگی روستا را بالا تر می برد. سئوال این است: مردم چنین روستایی به چه کسی رأی می دهند؟ انتظار آنها از مسئولین چه خواهد بود؟ طبعا این روستاییان از دولت انتظار دارند تا از واردات بی رویه محصولات کشاورزی جلوگیری کنند تا محصولات خود آنان بهتر به فروش رود. انتظار دارند که امکان گرفتن وام کشاورزی برای خرید تراکتور و دیگر تجهیزات مدرن را فراهم آورد (از طریق باز گذاشتن دست بانک های خصوصی) . انتظار دارند تا سیاست هایی اتخاذ شود تا سرمایه داران شهری در روستای آنان سیلو و یا سردخانه بسازند (این هم نیازمند تقویت بانک هاست). هم روستاییان و هم شهری هایی که به روستا آمد وشد دارند انتظار دارند که جاده روستا به شهر بهتر شودو... منافع چنین روستایی با منافع یک استاد دانشگاه شهری نه تنها در تضاد نیست بلکه کاملا همسو است.
حال روستایی را در نظر بگیرید که محیط زیست آن تخریب شده. روستایی آب (مهار شده) ندارد که کشاورزی کند. در فصل بارندگی به علت تخریب مراتع و جنگل ها سیل روان می شود و آن یک ذره محصول او را هم از بین می برد. دام های روستا در مراتعی چرا می کنند که پر از پلاستیک و زباله های شهری است. در نتیجه بیماری زیاد در بین دام ها شیوع پیدا می کند. چنین روستایی ای حساسیتی نسبت به واردات محصولات کشاورزی ندارد. به جای آن که به فکر فروش محصولش باشد به فکر آن است که از خوان گسترده نفت لقمه ای نصیب او شود در نتیجه گول شعار های پوپولیستی کاندیداها را می خورد. جوانان روستا بیکار ند و لمپنیزم در بین جوانان بیکار به سرعت رشد می کند. لمپنیزم به غلط خود را به صورت فرهنگ اصیل روستا یا غیرت و ... جا می زند. همه خوانندگان منجوق تبعات اجتماعی و سیاسی لمپنیزم را به نیکی می دانند. نیازی به یاد آوری نیست.
من در تحلیل خود به سانِ فیزیک پیشگان اندکی فروکاست گرایانه
(reductionistic)
عمل کردم. اما گمان نمی کنم راه به خطا رفته باشم. مسایل محیط زیستی نکته مهمی است که متاسفانه در بیشترتحلیل های اجتماعی سیاسی در مورد مسایل ایران مغفول می مانند. اگر ما علاقه مند به رشد سیاسی و اجتماعی پایدار ، متوازن و ریشه ای هستیم نباید مسایل محیط زیستی را از قلم بیاندازیم.

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

از عدالت نبوددور گرش پرسد حال/ كلانشهري كه به همسايه ديه يا شهري دارد

در ویکی پدیا مطلبی در مورد باسمنج خواندم که دل مرا به درد آورد:"
در
گذشته، کشاورزی و دامداری از کارهای پررونق و سودآور مردم این شهر محسوب می‌شد که در ۳۰ سال اخیر، به علت تأمین آب مشروب شهر تبریز از سفره‌های زیرزمینی منطقهٔ باسمنج، این مشاغل رونق خود را از دست داده‌اند."
این موضوع اختصاص به تبریز و باسمنج ندارد. این حکایت تمام جوامع کشاورزی ایران است که در کنار کلانشهری واقعند. در مورد تهران به علت جمعیت بیشتر اوضاع درد ناک تر است. بخشی از آب تهران از طالقان تامین می شود. تهران کجا، طالقان کجا! بیش از صد کیلومتر با هم فاصله دارند! در مناطق کویری که کمبود آب جدی تر است مسئله حادتر و چالش برانگيزتر مي شود. مصرف آب برای مصارف بهداشتی صنعتی و تفریحی –ورزشی و غیره لازم است. من با مصرف آب مخالف نیستم. اما هدر دادن آب در شرایط اقلیمی کشوری مانند ایران نهایت بیفکری است. سهل انگاری در موردپرهیز از اسراف در مصرف آب در این منطقه از زمین به واقع گناهی بزرگ و عملی غیر انسانی و غیر مسئولانه است. در نوشته های بعدی چند راه حل ساده و عملی برای پرهیز از اسراف آب پیشنهاد خواهم کرد. بیابید در زندگی روزانه اندکی بیشتر دقت کنیم تا جلوی به هدر رفتن آب را بگیریم.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

باسمنجي هاي خوش ذوق و باصفا

اگر يادتان باشد دو قسمت از داستان سارا در شهر كوچكي به نام باسمنج مي گذشت. كنجكاو شدم تا بدانم در روي اينترنت چه مطالبي درباره باسمنج هست. وبسايت هاي متعددي در مورد باسمنج در اينترنت يافتم. با توجه به اين كه جمعيت اين شهر بنا به سرشماري سال 1385 كمتر از يازده هزار نفر است (يعني حدود يك هشتم جمعيت مجتمع مسكوني اكتابان واقع در غرب تهران) وجود اين همه سايت اينترنتي درباره باسمنج خوشحال كننده است. جوانان باسمنجي هم به وبلاگ نويسي علاقه دارند. اين يكي را ببينيد. صاحب وبلاگ عكس هاي زيبايي از باسمنج و جاهاي ديگر دنيا در وبلاگ خود گذاشته. همان طوري كه قبلا اشاره كرده بودم باسمنجي ها خوش ذوق و باصفا هستند! در داستان سارا اشاره كرده بودم كه در دهه شصت از جمله اولين كلماتي كه به بچه هاي باسمنجي مي آموختند "ضبط" (يعني ضبط صوت ) بود. به گمانم حالا بچه هاي باسمنجي با گفتن "اينترنت" زبان باز مي كنند!
در نوشته بعدي ام در مورد محيط زيست شهرها و روستا هاي كوچك نزديك شهرهاي بزرگ خواهم نوشت. اين مقدمه اي بود تا تصوري واقعي تر از همسايه هاي نه چندان دورمان داشته باشيم.
حال كه صحبت به اينجا رسيد بگذاريد به نكته اي اشاره كنم.
ما تهران نشين ها به غلط تصور مي كنيم كه مردم شهرهاي كوچك تر با اينترنت بيگانه هستند. تصور مادرباره آنها تقريبا مشابه تصوير آمريكايي ها درباره ماست. ما به آمريكايي ها ايراد مي گيريم كه چرا اطلاعاتشان درباره ما اين قدر ضعيف است در حالي كه نمي بينيم كه خود ما هموطنان خود را درست و حسابي نمي شناسيم!