۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

بحث های مفید

در پی این نوشته من بحث مفصلی شد درباره جنبه های گوناگون هویت و برهمکنش اقلیت و اکثریت در یک جامعه.
در پی نوشته قبلی ام هم بحث های مفصلی شد. همین طور که یکی از خوانندگان تاکید کرد، نکته اصلی آن نوشته گذاشتن "پیش شرط" بود نه ترجمه به انگلیسی. در کامنت ها نکته بسیار مهم و اساسی "پیش شرط" گذاشتن را بیشتر شکافته ام. بحث ها از یادداشت اصلی جالب ترند.
بحث هایی که شد علی الاصول بحث های حساسیت برانگیزی بودند. مطالبی عنوان شد که برای عده ای آن قدر مهم و ارزشمند هستند که حاضرند در راه آن از خودگذشتگی نشان دهند. عده ای با نظرات من موافق نبودند. گمان هم نمی کنم جواب هایی که من دادم آنها را قانع کرده باشد. هدف از این گونه بحث ها ، قانع کردن دیگری و یا رسیدن به یک اجماع نیست. هدف آن است که هر کدام از ما آگاه شویم که مسئله جنبه های دیگری دارد که شاید ما به آن توجه نکرده ایم. خوشحالم که بحث ها در چارچوب بحثی مفید باقی ماندند و چنان که متاسفانه بعضا اتفاق می افتد به تندروی و انگ بستن نکشیدند. خود این نکته نوید بخش آینده ای روشن تر است.

مدتی فرصت نخواهم کرد به این وبلاگ سر بزنم. فعلا خداحافظ

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

بنر

اگر می خواهید بنریا پستری با مضمون نجات دریاچه ارومیه تهیه کنید و می خواهید در آن جملات انگلیسی به کار برید برای ویرایش جملات انگلیسی از نظر گرامری و... در خدمت شما هستم البته به شرطی که اصولی که گفتم در آن رعایت شده باشند.

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

دو نکته ی دیگر درباره دعوت از سخنران

ممکن است علاقه مند باشیم که سخنرانی دعوت کنیم که محل اقامت او بسیار دور است و ما بودجه کافی برای پرداخت هزینه سفر او نداریم (یا اصلا هیچ گونه بودجه ای برای پرداخت هزینه سفر نداریم). بسیار مرسوم است که در این موقع به سخنران ای-میل می فرستند و می گویند که ما علاقه مند به شنیدن سخنرانی او در فلان موضوع هستیم. به او می گویند اگر شما به این نزدیکی ها تشریف می آورید خیلی ممنون می شویم که به موسسه (مدرسه، دانشگاه، پژوهشگاه و...) ما نیز تشریف بیاورید و سمیناری ارائه دهید. می توانید از او بخواهید که درصورت قصد سفر به نزدیکی ها ی محل موسسه شما به شما خبر دهد. این کار خیلی مرسوم است. مثلا خیلی از همکاران در اروپا به من ای-میل می فرستند و می گویند در صورتی که به اروپا می آیی به ما خبر بده. ما بودجه کافی برای پرداخت هزینه سفر تو را از ایران نداریم ولی هزینه سفر تو را در داخل اروپا تقبل می کنیم.
نباید به خاطر کمبود امکانات مالی از دعوت سخنران شرمنده باشیم. اما وظیفه داریم شرایط را و این که چه مقدار از هزینه را می توانیم پرداخت توضیح دهیم تا سخنران خود بتواند تصمیم بگیرد و ببیند آیا می تواند ترتیبی دهد که با هزینه کم سفر را امکان پذیر سازد یا خیر.

گاهی اوقات اتفاق می افتد که یک شخص یا موسسه هزینه سفر شخصی را می بپردازد و ما هم علاقه مند هستیم که از فرصت استفاده کنیم و بخواهیم در کنار آن، برای ما هم سمینار ی ارائه دهد. این کار علی الاصول کار خوبی است اما باید با هماهنگی میزبان اصلی که هزینه ها را تقبل کرده و
زحمت هماهنگی ها را کشیده (بله! همه ی این هماهنگی ها وقت و فکر زیادی می گیرند) باشد. در غیر این صورت یک نوع حقه بازی و دودوزه بازی است. از آن نوع دودوزه بازی هایی است که تنها یک آدم کم هوش به دنبال آن می رود. چرا؟! خوب واضح است! آن سخنران از راه دور می آید چند روزی می ماند و آن گاه می رود. اگر با این دودوزه بازی ها آدم، همکار و یا آشنایی را که در همسایگی خود است آزرده سازد، در دراز مدت خود ضرر می بیند.
دعوت یک سخنران -به خصوص سخنران خارجی- (به خصوص مسن)، صدها مسئولیت دارد. اگر تصادف کرد میزبان باید برود مسایل را حل کند. اگر مریض شد همین طور. اگر پاسپورت ومدارکش را گم کرد همین طور. اگر کیف پول او را زدند باز همین میزبان باید برود و پی گیری کند. امیدوارم این توضیحات روشن کند چرا یک نفر که همه زحمت ها و هزینه ها و مسئولیت ها را بر عهده می گیرد انتظار دارد برای دعوت مهمان او به جای دیگر با او هماهنگی شود. در واقع در این گونه هماهنگی ها مشخص می شود که هر کس کدام بخش از مسئولیت را بر عهده می گیرد. آیا میزبان اصلی برای مهمان برنامه ی دیگری دارد یا ندارد و....

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

آداب دعوت از سخنران

در این جا می خواهم چند نکته در مورد آداب دعوت از سخنران بگویم:
الف) همواره باید در نظر داشته باشید که وقت سخنران ارزشمند است. تدارک یک سخنرانی مناسب وقت زیادی از یک سخنران می گیرد. برای تدارک یک سخنرانی یک ساعته حداقل دو روز وقت لازم است (در بسیاری موارد بسی بیشتر). باید حداقل یک ماه قبل از سخنرانی از سخنران دعوت به عمل آید. چند روز قبل از سخنرانی نیز دوباره برای یادآوری و هماهنگی های لازم باید با سخنران تماس گرفته شود.
ب) باید به سخنران توضیح دهید که سطح معلومات شرکت کنندگان در چه حد است. باید صادقانه و تا حد امکان دقیق برای سخنران توضیح دهید که شرکت کنندگان چه چیزهایی از قبل می دانند و شما انتظار دارید چه نوع معلوماتی پس از شرکت در سخنرانی به دست آورند. نباید از این که این موضوعات را تشریح می کنید احساس خجالت کنید. سخنران (اگر آدم معقول و منطقی ای باشد) از این کار شما استقبال می کند. در واقع بیشتر سخنران ها خود سئوال می کنند که شرکت کنندگان چه چیزهایی از قبل می دانند و انتظار دارند چه چیزهایی یاد بگیرند. این اطلاعات باعث می شود که سخنران مطالب مفیدتری را آماده کند. اگر بخواهیم "کلاس بگذاریم" و سطح معلومات شنوندگان را بالاتر از آن چه که واقعا هست نشان دهیم، سخنرانی را چنان سطح بالا ارائه خواهد کرد که کسی چیزی نخواهد فهمید. اگر بیجا تعارف کنیم و بگوییم ما هیچ نمی دانیم، سطح سخنرانی را چنان ابتدایی تنظیم می کند که حوصله همه سر می رود. صداقت و راستگویی مانند همیشه بهترین در این مورد هم بهترین سیاست است.

ج) باید سئوالات سخنران را قبل از دعوت به دقت پاسخ دهیم. بی پاسخ گذاشتن ای-میل ها و پیغام ها دور از نزاکت است! اگر جواب پرسش او را نمی دانیم باز هم باید جواب او را بلافاصله بدهیم. البته هیچ اشکالی ندارد که بگوییم من هنوز جواب شما را نمی دانم، سئوال می کنم و پاسخ می دهم. اشکالی ندارد که چنین جوابی دهید "با عرض معذرت من حالا نمی توانم جواب دهم چون این روزها سرم شلوغ است. وقتی سرم خلوت تر شد در اسرع وقت پی گیری می کنم." اما ای-میل را بی پاسخ نگذارید. شخص باید بداند آیا شما ای-میل را دیده اید یا خیر. بی تکلیف نگاه داشتن او به معنای عدم درک ارزش وقت وی و بی نظمی و بی مسئولیتی است. اگر بناست این سخنرانی سرآغاز یک همکاری جدی شود، جواب ندادن ای-میل و یا دیر جواب دادن او را از همراهی و همکاری دلسرد می کند.
د) در تعیین زمان سخنرانی تا جایی که امکان انعطاف نشان دهید تا برای سخنران زحمت کمتری پیش آید.

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

همکاری از همزبانی برتر است


هفته پیش یکی دو روز ی من به دعوت یکی از همکارانم برای ارائه سخنرانی به هایدلبرگ رفتم. در جمعی که همه به جز من آلمانی زبان بودند ، به احترام من همگی به انگلیسی صحبت می کردند. بعد از سخنرانی من، چنان که رسم است، رئیس گروه به همراه چند نفر از همکاران مرا به رستورانی برای شام دعوت کردند. رئیس گروه با حوصله تمام مِنوی چند صفحه ای را دانه به دانه برایم ترجمه کرد و شرح داد. این رئیس گروهی که عرض می کنم جناب مانفرد لیندنر بود که می توانید ببنید که در چند تا آزمایش بین المللی نقش ایفا می کند! جمع های فیزیکپیشگان است این گونه عمل می کنند تا افراد بیشتری جذب محیط علمی شوند.
برای این که از همکاری دانشمندان و کارشناسان بیشتری بتوانیم بهره مند شویم، باید از زبانی استفاده کنیم که برای آنها قابل فهم باشد. اگر یک خارجی بین ما وجود دارد یا باید به انگلیسی صحبت کنیم و یا برای او ترجمه کنیم. باید کاری کنیم که این شخص احساس غربت نکند. اگر کسی بین ماست که ترکی بلد نیست اما فارسی بلد است با ید یا به فارسی حرف بزنیم و یا ترجمه کنیم والا احساس غربت می کند و احتمال آن که همکاری و همدلی نماید پایین می آید. متاسفانه جو به گونه ای است که ترجمه نکردن ممکن است باعث بدبینی شود.


نگویید ما به کسی احتیاج نداریم. اتفاقا ما همه به هم محتاجیم.
ببینید! جناب مانفرد لیندنر واقعا در بین فیزیکپیشگان آلمان و دنیا در این رشته برای خودش وزنه ای است. با این حال با شان والای علمی و جایگاه ممتاز در سلسله مراتب تصمیم گیری های علمی، شرط میزبانی را در برابر یک منجوق بی مقدار به جا می آورد. چرا؟! چون این رسم جامعه های دانشگاهی است. پس از چهار پنج قرن تجربه پیوسته پژوهشی به این نتیجه رسیده اند برای زنده نگاه داشتن جو علمی یک مرکز پژوهشی باید به همکاری های بین المللی بها دهندو برای این چنین همکاری هایی شکل بگیرد باید به آدابی پایبند باشند که زیر بنای آن جذب افراد است نه دفع آنها.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

قانون طلایی

برای رشد و پیشرفت یک جمع علمی نظیر جمع فیزیکدانان ذرات -و همچنین موفقیت یک فعالیت اجتماعی و تخصصی علم محور مانند تلاش برای نجات دریاچه ارومیه- یک قانون طلایی وجود دارد: تا می توانیم کارشناس خبره را از هر جنسیت، قومیت، ملیت، نژاد، عقیده، زبان و... جذب کنیم وبا خود همراه سازیم.
برای این کار باید از به کار بردن نمادها، اصطلاحات و عباراتی که به دلایل تاریخی یا سیاسی و یا دلایل دیگر حساسیت برانگیز هستند بپرهیزیم. فرض کنید که یک فیزیکدان ویا کارشناس محیط زیست از انگلستان آمده تا به شما در امری تخصصی کمک کند و یا از شما دعوت کرده که در دوره ای آموزشی شرکت کنید. هم من می دانم وهم شما می دانید و هم این رفیق فرضی انگلیسی مان می داند که پدران استعمارگر او بلاهای بسیاری بر سر پدران ما آورده اند. اما خوب نیست این موضوع را به روی این شخص بیاوریم. به هر حال او که تقصیری نداشت. او فقط مسئول اعمال خود است و از قضا می خواهد به ما کمکی کند. اگر آن چه استعمار انگلیس کرده به سر او بکوبیم، موضع می گیرد و علی رغم نیت اولیه خود شروع می کند به دفاع از عملکرد پدرانش. اما اگر به روی خود نیاورید، استعمار گری پدرانش بر وجدان او سنگینی می کند و سعی می کند خود با کمک به شما و هدفی که دارید (تقویت بنیه دانشگاهی، حفظ محیط زیست و....) اندکی جبران گذشته ها را کند.
همچنین در چنین جمع هایی از رجز خوانی های قومی، ملی و تاریخی باید به شدت حذر کرد. وقتی رجز خوانی می کنیم، بی اختیار کاستی های ما در نظر شخص مقابل مجسم می شود. باور کنیم که ما کامل و بدون کاستی نیستیم. ما هم مانند بقیه اقوام و ملل دنیا کاستی هایی داریم. با رجزخوانی کاستی های ما از بین نمی روند.برعکس آن چه که رجز خوانان وانمود می کنند تمام مشکلات ما از بیرون برما تحمیل نشده اند. اتفاقا بخش عمده ای از آنها نتیجه ندانم کاری های خود ما بوده اند. به علاوه اگر ما ضعف نداشتیم، دیگران نمی توانستند ضربه ای بر ما وارد کنند!
شاید بگویید که پس تکلیف "هویت ما" چه می شود؟ قرن ها مردم این منطقه "مهمان نوازی" و"غریب نوازی" را وجه مشخصه هویت خویش می دانسته اند. اما متاسفانه در بین برخی، رفته رفته "هویت" دارد با ستیزه جویی مترادف می شود!! این تفکر اشتباه است. اتفاقا معروفیت به مهمان نوازی در این دنیای جدید به نفع ماست چرا که باعث جذب گردشگران و کارشناسان و سرمایه گذاران می شود. پس بیایید به جای دستاویز قرار دادن هویتی ستیزه جویانه (که به نظر من بی اصل و نسب است) به همان هویت آشنای پدران و مادرمان برگردیم.
ابوریحان، با دانشمندان هندی زمان خود ارتباط نزدیک داشت. او و دیگر بزرگانی چون فارابی و ابن سینا آثار دانشمندان یونانی را مطالعه می کردند و چون می خواستند آثارشان در بین دانشمندان بیشتری خواننده پیدا کند به زبان عربی کتاب و مقاله می نوشتند. اما "هویت" این بزرگان گم نشد. در واقع این ماییم که بخش عمده ای از هویت خود را مدیون آنهاییم! چرا؟ چون صاحب فکر و اندیشه بودند. به قول خارجی ها
Original thinker
بودند. مگر نه آن است که می گوییم ما وارث آنان هستیم؟! ابوریحان وقتی ماللهند را می نوشت جلوی دانشمندان هندی رجز نمی خواند. رجز خوانی وهارت و پورت کار نوچه های سلطان محمود بود نه ابوریحان
! ابوریحان جلوی علم وعالم متواضع می شد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

یک تیر و دو نشان

با خودم زیاد فکر کردم تا ببینم من چگونه می توانم به این حرکت مردمی زیبا برای نجات دریاچه ارومیه کمک کنم. به این نتیجه رسیدم که عملی ترین وموثرترین کاری که من می توانم بکنم این است که برخی نکات و جنبه های فرهنگ جامعه علمی را در این وبلاگ بیان کنم. نکاتی را انتخاب می کنم که به گمانم هم به درد فعالیت های مردمی مانند نجات دریاچه ارومیه می خورد و به هم به کار غنی تر کردن فرهنگ علمی دانشگاهی ما می آید. با این نیت چند نوشته بعدی ام را منتشر خواهم کرد تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید.

بیم و امید من برای دریاچه ارومیه

با مشاهده ی همت بالای جوانان پر شور در راه نجات دریاچه ارومیه احساسات چند گانه ای به سراغ من می آید: غرور، امیدواری برای نجات دریاچه و... بالاخره نگرانی. نگرانی از این که مبادا این شور واشتیاق به سرخوردگی بدل شود. اگر در هدایت این نیروی عظیم درایت و پختگی به کار رود، دریاچه ارومیه نجات می یابد . چنین تجربه موفقیت آمیزی می تواند سرمایه ی معنوی عظیمی برای فعالیت های مردمی در آینده باشد. اما اگر درایت و پختگی به کار نرود، نه تنهااین شور و اشتیاق به نجات دریاچه ارومیه کمکی نمی کند، بلکه می تواند زیانبار هم باشد.
پروژه عظیمی مانند نجات دریاچه ارومیه ابعاد گوناگونی دارد: اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، محیط زیستی ، آموزشی و... در هریک از ابعاد افراد مجرب وکار آمد باید با هماهنگی با یکدیگر نیروهای جوان تر را –که البته پرانرژی تر و صاحب ایده ها و افکار جدید تر هستند- هدایت کنند. همه ما که علاقه مند به نجات این عروس زیبا هستیم از پیر و جوان ودر هر کجای دنیا که زندگی می کنیم و به هر زبان که سخن می گوییم، باید مواظب باشیم تا از تندروی ها و شعارهای افراطی بپرهیزیم. اگر دیدیم کسی به سوی شعارهای افراطی و یا تحریک آمیز می رود بهتر است او را دعوت به میانه روی کنیم. ملتهب شدن جو به نفع عروس زیبا و دوستداران او نیست! همان طوری که گفتم کلید حل این مشکل در همکاری عاقل زنان و عاقل مردان مجرب و کارشناس در مسایل محیط زیستی، حقوقی، اجتماعی، آموزشی، اقتصادی و... است. افرادی با این خصوصیات اگر اوضاع را ملتهب ببینند کنار می کشند و در نتیجه مشکل حل نمی شود.
هرچه آگاهی عمومی درباره مسایل محیط زیستی و نکات حقوقی پیرامون آن بالاتر برود، فعالیت های مردمی کارآیی بیشتری خواهند داشت و خطر آن که این فعالیت از مسیر اصلی به بیراهه کشیده شود پایین می آید. برای همین بهتر است در مدارس و دانشکده ها و دیگر امکان آموزشی، علمی و فرهنگی از کارشناسان مربوطه دعوت شود تا در جهت بالا بردن آگاهی عمومی سخنرانی کنند. برخی از مسایلی که باید برای مردم تشریح شوند از این قرارند: عوامل خشک شدن دریاچه، پیامدهای شوم آن برای مردم منطقه از لحاظ اقتصادی و سلامت و بهداشت و همچنین راه های جلوگیری از این پدیده شوم و نقشی که فرد فرد ما می توانیم ایفا کنیم تا جلوی خشک شدن دریاچه را بگیریم. برگزاری نمایشگاه ها و ارائه پُستر هم می تواند بسیار موثر باشد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

ایده های جدید: بدبینی مطلق ، خوش بینی ساده لوحانه و یا واقع بینی علمی

اگر من به نوعی در موضع تصمیم گیری برای تخصیص بودجه برای پروژه های تحقیقی بودم و شخصی در خواست بودجه به منظور مطالعه تحقیقاتی در مورد تبادل آب دریاچه ارومیه با چاه های اطراف می کرد، ابتدا سعی می کردم با یک مدل سازی ساده نظیر آن چه که در یادداشت قبلی ام توضیح دادم بررسی کنم که آیا آن چه که او می گوید به نظر معقول می آید یا خیر. اگر جواب مثبت بود به سوابق علمی این شخص رجوع می کردم و... تا ببینم آیا او توان علمی و حرفه ای لازم را برای انجام دادن چنین تحقیقی را دارد یا نه.
با همین بررسی های ساده می توان نشان داد که طرحی معقول هست یا نامعقول.
می خواهم خاطره ای از برت ریختر، برنده جایزه نوبل که چند سال پیش از ایران دیدن کرد، تعریف کنم. او خود در جشن چهل سالگی شتابگر خطی اسلک تعریف می کرد که هنگامی که ریاست آزمایشگاه با او بوده، فیزیکپیشه ای طرحی برای استفاده از تابش سینکروترونی حاصل از این شتابگر برای آزمایش های خاص ارائه داده بود. در واقع این تابش تا آن موقع یک نوع مزاحم و انگل برای شتابگر به شمار می رفت. این شخص طرحی داده بود که از این مزاحم برای یک سری تحقیقات استفاده کنند. برت هیجان زده تا صبح بیدار مانده بودو محاسبات سرانگشتی با ساده سازی های معقول انجام داده بود و به این نتیجه رسیده بود که ایده او معقول است. برت با مسئولیت شخصی خود راهی باز کرده بود که تسهیلات لازم در اختیار این شخص قرار داده شود. هم اکنون آزمایشگاه تابش یکی از مهمترین بخش های اسلک هست و تا کنون تحقیقات بسیار مهم کاربردی در آن صورت گرفته. در مورد این تابش و کاربردهای آن بیشتر خواهم نوشت.

حتی اگر در موضع تصمیم گیری برای پروژه های تحقیقاتی نباشیم، در زندگی شخصی و حرفه ای خود بارها وبارها به مواردی بر می خوریم که محاسبات سرانگشتی و مدلسازی های ساده می تواند در تصمیم گیری ها به ما کمک کند و مانع از آن شود که شارلاتان ها بر سر ما کلاه بگذارند! بدبینی مطلق در مورد ایده های جدید همان قدر مخرب است که خوشبینی ساده اندیشانه. متاسفانه بیشتر ایرانی ها به یکی از این دو گرفتارند و برخی نیز بین این دو دائما نوسان می کنند! علت آن است که بلد نیستند برآورد واقع بینانه نمایند ویا به درستی ساده سازی و مدل سازی کنند. ما از این عدم توانایی ضربه های بسیار خورده ایم و خواهیم خورد! این توانایی را می توان با تمرین به دست آورد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

معاملات زیرزمینی یک دریاچه

بیایید یک آزمایش ساده ذهنی انجام دهیم. یک سطل استوانه ای را درنظر بگیرید که بر کف آن چند سوراخ به اندازه سکه پنجاه تومانی ایجاد کرده ایم. حال دو سه ردیف سنگریزه نسبتا درشت
در این سطل می ریزیم و آن گاه چند لایه شن و ماسه بر روی آن اضافه می کنیم. آن گاه به ارتفاع ده سانتی متر آب در سطل می ریزیم. آب کم کم راه خود را باز می کند و از سوراخ ها خارج می شود. زمان خارج شدن آب را ز1بنامیم و آن را یادداشت کنیم. آزمایش را این بار با بیست سانتی متر آب تکرار نماییم.زمان خارج شدن آب ،ز2 ،را دوباره اندازه گیری و یادداشت می کنیم.حدس می زنید ز1وز2
چه رابطه ای با هم دارند؟
ز2 مسلما از ز1 بیشتر خواهد بود اما از دوبرابر ز1 کمتر باید باشد.دلیل آن است که وقتی ارتفاع آب بیشتر است، فشار در کف آب بیشتر خواهد بود و درنتیجه آب با آهنگ سریعتری از منافذ خارج می شود.
این اتفاق در طبیعت هم رخ می دهد. دریاچه ها و سفره های آب زیر زمینی با هم آب رد و بدل می کنند. بسته به آن که دریاچه در سطح بالاتر و یا پایین تری از زمین های اطراف قرار گرفته باشد میزان آبی که دریافت می کند از میزان آبی که به چاه ها ی اطراف سرازیر می کند بیشتر یا کمتر خواهد بود. اگر کف دریاچه از عمق چاه های پیرامون آن بالا تر باشد انتظار داریم دریاچه در پر کردن این چاه ها نقش داشته باشد و اگر سطح دریاچه پایین بیاید چاه های آب زودتر خشک شوند. درنتیجه مردم محل مجبور
می شوند چاه های عمیق تر و عمیق تری حفر کنند. از طرفی حفر چاه هزینه دارد و از طرف دیگر هر چه چاه عمیق تر باشد انرژی بیشتری برای کشیدن آب از آن لازم است. همه اینها موجب می شود که زندگی روستاییان محل دشوارتر شود.

البته آن چه که در طبیعت اتفاق می افتد بسیار پیچیده تر از مدل ساده شده من است. محاسبه تبادل آب بین دریاچه و سفره های آب زیر زمینی از طریق شبیه سازی و... موضوع تحقیقاتی روز است. البته این رشته کار من نیست. ناشناسی پس از این نوشته من اشاره ای به وضعیت چاه های پیرامون دریاچه ارومیه ودشواری زندگی روستاییان محل کرد ومن با خود فکر کردم آیا ارتباطی بین سطح آب دریاچه و چاه ها وجود می تواند داشته باشد یا خیر. بعد این مدل ساده به ذهنم رسید. البته ادعا نمی کنم این مدل ساده من توصیف خوبی از پدیده دریاچه ارومیه ارائه می دهد. کارشناسانی که مطالعه دقیق کرده اند باید پاسخ قطعی را بدهند. اندکی در اینترنت گشتم و دیدم که چنین بررسی هایی در مورد دریاچه های مختلف آمریکا صورت گرفته است. در مورد دریاچه ارومیه مقاله مربوطی نیافتم. اگر شما چنین مقاله ای سراغ دارید لطفا معرفی کنید.

نگرش علمی

در سال پیشِ رو مایلم در یادداشت هایم روی موضوعی کار کنم که یکی از نقاط ضعف آموزش فیزیک در کشور ماست. کسی که فیزیک می خواند-از سطح دبیرستان گرفته تا سطح دکتری- باید یاد بگیرد پدیده ها را با ساده سازی مناسب و مدل سازی کمابیش درست، تحلیل علمی کند و در صورت امکان حل نماید. در واقع قسمت اعظم کاری که یک فیزیکپیشه می کند همین است. با مثال هایی که خواهم آورد منظورم واضح تر می شود. سعی می کنم مثال هایی را انتخاب کنم که معطوف به مسایل روز ما باشند. این گونه نوشته ها را با برچسب "نگرش علمی" طبقه بندی خواهم کرد.
بد نیست به این یادداشت قدیمی من هم نگاهی بیاندازید: مدل کروی اسب.

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

گؤزَل گَلین











برخی دریاچه ارومیه را عروس آذربایجان می خواندند و عده ای عروس ایران. من اورا تنها عروس زیبا خواهم خواند. می خواهم خاطره ای بگویم از روزهایی که این عروس زیبا هنوز این چنین رنجور نشده بود. هنوز دختری جوان و پر نشاط بود. می خواهم برای دفع آلزایمر تاریخی ام هم که شده مرور کنم گذشته ها ی نه چندان دور را. به یاد آوریم اوایل دهه هفتاد را. به یاد دارید شب "بله برون" یا "شیرینی خوران" یا به قول ما ترک ها "سوز دانیشما یه" عروس خانم زیبا را؟! کسان عروس می خواستند تا می توانند مهریه سنگین تری ببُرند. 14 سد به یاد 14 معصوم مهریه ای بود که در یکی از این استان ها تعیین شد. باور کنید قضیه "چهارده سد به یاد چهارده معصوم" استعاره نیست! صحبتی از این که آیا با توجه به میزان رسوب رودخانه ها این سد سازی ها توجیه اقتصادی دارد نمی شد. جز اندکی کارشناسان کسی پاپیچ این مسایل نمی شد. صحبت چندانی از این که این گونه سد سازی ها چه بر سر عروسانی چون این عروس می آورند نشد. نظر عروس خانم را نپرسیدند! عروس خانم آموخته بود که "نجیب" باشد و نجابت یک عروس در آن روزها به معنا ی فروخوردن نیازها بود. کسان عروس خانم بیشتر از آن که به فکر نیاز ها ی عروس باشند نگران آن بودند که از مهریه های عروسان دیگر در گوشه و کنار این سرزمین ، کمتر طلب نکنند.
می خواهم برای آقا داماد نامی بیابم. "توسعه نسجیده"؟! "توهم توسعه"؟! "عقده جهان اولی شدن"؟! "توسعه ناپایدار؟!"
اما می بینم نیازی نیست به سراغ داماد برویم. خود داماد هم در این وسط کاره ای نبود. شاید او هم همانند عروس قربانی شد.عروس خانم به عقد یک خانواده پرجمیت درآمد. کسان قدیمی عروس خانم و خاندان سببی او دست به دست هم دادند و نادانسته به جان عروس خانم افتادند. عروس خانم دم به دم رنجور تر و بیمار تر شد. اما در گوش عروس خانم خوانده بودند که دختر با لباس سپید عروسی به خانه بخت می رود و با کفن بیرون می آید. عروس خانم دم بر نزد. با لبخندی تحمل کرد همه ما را! آری! ما! شرکت هایی که سدها و کارخانه ها و جاده ها را بدون توجه به درد ورنج این عروس خانم و دیگر عروس های زیبا می ساختند. خانم های خانه داری که بی رویه آب به هدر می دادند. کشاورزانی که تلاشی برای بهینه کردن روش های آبیاری نمی کردند و... "ما" با عقاید و مذاهب گوناگون، زن ومرد، ترک و فارس و لر و.. .. ما همگی به نوعی کسان این عروس زیبا یا دیگر عروسان زیبای این سرزمین بودیم. آری همه ما بی توجه به رنجوری این عروس زیبا و دیگر عروسان تنها به فکر خود بودیم. روزی چشم باز کردیم ودیدیم که عروس زیبا به حال زار افتاده است.

خبرنگار ان خارجی گمان کردند ما این عروس را "دوست نداریم"! مردمانی وحشی و یا سادیک هستیم که از "عروس آزاری" لذت می بریم! خبرنگاران خارجی البته اشتباه می کردند! آنها نمی دانستند ما هر که را بیشتر دوست داریم بیشتر می آزاریم! امکان ندارد خبرنگار اجنبی بتواند درک کند که ما چه قدر عاشقانه عروس زیبا را دوست داریم! آن قدر دوستش داریم که می توانیم صدها بیت شعر دروصف "چشمان زیبا" و " نگاه معصوم" عروس خانم و "اشک غلتان" او، سر هم کنیم! آن قدر دوستش داریم که می خواهیم تماما تصاحبش کنیم تا جایی که فراموش می کنیم این عروس زیبا هم نیازهایی و انتظاراتی دارد!

کسان عروس خانم وقتی حال نزار عروس خانم را دیدند به جان هم افتادند وبر سر همدیگر به خاطر آزردن عروس خانم فریاد کشیدند. هیچ کدام باور نمی کرد که با وجود آن همه علاقه ای که به عروس خانم دارد، موجبات زجر اورا فراهم آورده باشد. برای همین تقصیر ها را به گردن دیگری می انداختند.


اما! هیس! یک لحظه ساکت! عروس زیبا بالاخره زبان به اعتراض گشوده! بگذاریم ببینیم چه می گوید. شاید خود او بگوید که بود که او را به این روز انداخت. آن گاه همگی بر سر آن نامرد می ریزیم و حساب او را کف دستش می گذاریم!
اوه! نه! عروس زیبا می گوید:" به خاطر من با هم دعوا نکنید! من چیزیم نیست! خوب می شم. باید خوب بشم تا بچه هایم را به سر و سامان برسانم! به جای دعوا یک دکتر خوب برایم صدا کنید. کارشناسی که بتواند راه حل معقولی برای درمان من ارائه دهد. حالم که ان شاء الله خوب شد همه تان بیایید مهمانی خانه ما"

پی نوشت: رنج این عروس خانم چنان مرا تحت تاثیر قرار داده که بر خلاف وعده ای که در یادداشت قبلی داده بودم نتوانستم به مباحث تخصصی سویچ کنم. اما یادداشت های بعدی ام علمی خواهند بود. موضوع این یادداشت و بخش کامنت های آن هم درباره دریاچه ارومیه است.

ترجمه عنوان: گؤزل گلین= عروس زیبا
توضیح عکس 2: نی نی کوچولو می خواد عروس خانوم را نجات بده!

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

منجوق در سال جدید

برای سال جدید می خواهم خط مشی منجوق را اندکی تغییر دهم. اگر به خاطر داشته باشید من وبلاگ نویسی را سه سال پیش در هموردا آغاز کردم. در هموردا قصد داشتم بیشتر یادداشت هایم علمی باشند. اما پس از مدتی دریافتم که وبلاگستان فارسی و همچنین جامعه فیزیک در داخل هنوز آمادگی پذیرش آن چه که من در ذهن داشتم ترویج کنم ندارد. برای همین به این محل کوچ کردم. وقتی مرداد ماه دو سال پیش اولین یادداشتم را در وبلاگ جدید نوشتم قصد نداشتم وبلاگ منجوق، وبلاگ تخصصی فیزیک باشد. قصدم بیشتر مبارزه با خمودی و نا امیدی ای بود که در دور و بر خود و بین جوان تر مشاهده می کردم. در این مدت مطالب متعددی در این وبلاگ منتشر کرده ام . اکنون شرایط دور وبر من عوض شده است. دیگر آن جو خمودی در دایره ارتباطات من کمرنگ شده. به گمانم حال بسیار بیشتراز قبل جماعت وبلاگ خوان می پذیرد که زنی به سن و سال من از علم و فرهنگ علمی بگوید. یادداشت های بی وقفه من در وبلاگ در طول بیش از سه سال گذشته در این تغییر نگرش بی تاثیر نبوده اند. در سال جدید مطالب علمی بیشتری در وبلاگ منجوق منتشرخواهم کرد.
البته لازم می دانم بر چند نکته تاکید کنم: (1) وبلاگ محلی نیست که شخص در آن فیزیک یاد بگیرد. فیزیک را باید سر کلاس و با خواندن کتاب های مدون و در آزمایشگاه ها ی آموزشی پس از حل هزاران مسئله و تمرین یاد گرفت. باید سال ها به قول قدیمی تر ها دود چراغ خورد تا فیزیک را به طور پایه ای یاد گرفت. راه میانبری وجود ندارد! برای همین قول نمی دهم که به همه سئوال های مطرح شده پاسخ دهم. علت دو چیز است: یکی آن که وقت زیادی از من می گیرد. دوم آن که تجربه به من نشان داده که این کار نه تنها سودمند نیست بلکه می تواند زیان آور باشد. برخی دانش آموزان چند اصطلاح فیزیک در سطح تحقیقات را یاد می گیرند و به این توهم دچار می شوند که دانشمندانی در سطح ویتن یا دست کم نیما ارکانی شده اند. دیگر حال و حوصله آن که تمرین های فیزیک مدرسه را حل کنند ندارند. از معلمان خود حرف شنوی نمی کنند وآخر سر همه زحمات معلمان و دلسوزان را به هدر می دهندو خود نیز ضربه می بینند. درست است که دانشمندان درجه یک دنیا به هنگام دانش آموزی شخصی بوده اند شبیه همین دوستان. اما آنان که امروز دانشمندان درجه یک شده اند، برای رسیدن به این مرحله سال ها وقت صرف کرده اند و مراحل را پله به پله گذرانده اند. هیچ کجا با ماست مالی جهش نکرده اند.(2) قصد ندارم وارد مسایل جامعه دانشگاهی ایران شوم. خوشبختانه وبلاگ های زیادی هستند که به این امر مهم می پردازند. (3) قصد ندارم نقش ژورنالیست علمی را بازی کنم. بنا نیست من اینجا هر اتفاقی راکه در فیزیک انرژی های بالا می افتد پوشش دهم. بنا به سلیقه خودم اگر خبر متناسب با اهداف وبلاگ باشد و من وقت داشته باشم به موضوع خواهم پرداخت.

در اینجا من از زاویه ای به ترویج فیزیک -و به خصوص فیزیک ذرات بنیادی - می پردازم که به گمان من نیاز جامعه وبلاگ خوان ایران است، اما این نیاز از کانال های دیگر پاسخ داده نمی شود. در یادداشت بعدی ام در مورد این نیاز و روش من برای پاسخ گویی خواهم نوشت. تا یادداشت بعدی لطفا شما نظر خود را در مورد این که چه انتظاری از وبلاگ منجوق دارید منعکس کنید. می خواهم بدانم بیشتر دوست دارید چه مطالبی پوشش داده شود.

همان طوری که گفتم می خواهم صرف نظر از افت و خیزها ی جامعه در سال آتی خط مشی واحدی را دنبال کنم و در راه ترویج نگرش علمی قدم بردارم (چیزی که قویا اعتقاد یکی از نیاز های جامعه است ولو این که مبرم ترین نیاز آن نیست. در هر حال نیازی است که منجوق می تواند بخشی از آن را پاسخگو باشد.)

گاهی وبلاگ های تخصصی فیزیک در دنیا برای کمک مالی به دانش آموزانی که استعداد فیزیکدان شدن دارند فراخوان می دهند. خط مشی بنیاد کودک به این کار نزدیک است. به یاد داشته باشید که بنیاد کودک چتر حمایتی خود را بر سر کودکان با استعداد و درسخوان می گستراند. بنا براین تبلیغ برای بنیاد کودک از خط مشی یک وبلاگ تخصصی فیزیک زیاد دور نیست.

سعی می کنم یادداشت های من در سال آینده در راستای این دو هدف باشد. تلاش می کنم اتفاقاتی که در طول سال می افتند مرا دچار جو زدگی نکنند! برخی دوستان قول داده بودند که مطالب تخصصی در مورد حفظ محیط زیست به من فرستند. اگر لطف کنند و یادداشت های خود را آماده کنند با کمال میل منتشر خواهم کرد تا همگی استفاده ببریم. جز در این سه مورد قصد ندارم مطلبی در سال آینده در منجوق منتشر کنم.

دروغ سیزده و اول آوریل

امروز اول آوریل هست و بنا به یک رسم قدیم در مغرب زمین مردم در این روز شایعات دروغ منتشر می کنند. فیزیکپیشه ها هم که اغلب آدم های شوخ طبعی هستند "دروغ اول آوریل فیزیکی در می کنند."
ممکن است خبرهایی از کشف هیگز و یا ابرتقارن در ال-اچ-سی بشنوید. خیلی باور نکنید. برای این که چنین کشفی صورت بگیرد میزان داده بسیارزیادی لازم است که تا یک سال و نیم آینده جمع آوری آن امکان پذیر نخواهد بود!