۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

وبلاگ گروهي منطقه اي برای جذب توريست

خيلي براي من جالب است كه مي بينم از شهرهاي خيلي كوچك و حتي روستاهاي كشور عده اي خوش ذوق بر مي خيزند و وبلاگي زيبا براي معرفي ديار خود راه اندازي مي كنند. اغلب اين وبلاگ ها كه ديده ام همان معيارهايي كه من در نظر دارم دارند. از هر گونه سياستزدگي مي پرهيزند و هدفي ندارند جز اعتلاي شهر وديارشان . اما يك ايراد اساسي دارند و آن اين كه بعد از دو سه يادداشت عملا تعطيل مي شوند. من فكر مي كنم حتي پيش از آن كه مطلب قابل ارائه شان تمام مي شود خودشان دلسرد مي شوند چون به اندازه ي دلگرم كننده اي از وبلاگشان استقبال نمي شود. براي اين كه وبلاگ در وبلاگستان جا بيافتد و مخاطب خود رابيابد معمولا ماه ها زمان لازم است. حيف است اين همه ذوق وشورو شعور به هدر رود. (شور و شعور تركيب قشنگيه حيف كه سياستزده ها اين تركيب را مصادره كرده اند!!) من پيشنهادي دارم! عده اي همت كنند و وبلاگ گروهي راه بياندازند. وبلاگ گروهي جذب توريست شمال غرب كشور، غرب كشور، خوزستان، ..... در اين صورت مجموعه يادداشت ها كه نويسندگان آنها ازروستاها و شهرهاي بزرگ و كوچك منطقه هستند مخاطب كافي مي يابند. از پتانسيل همه ي آنها استفاده مي شود. به علاوه از هم ديگر شگردهاي جذب توريست مي آموزند و نواقص همديگر را رفع مي كنند. نتيجه يك آرشيو غني مي شود در مورد جاذبه هاي توريستي يك منطقه. منبعي ارزشمند براي توريست ها و برنامه ريزان گردشگري و....
چند توصيه ی منجوقی برای وبلاگ گروهی منطقه ای برای جذب توریست:
1) كامنت ها را آزاد نگذاريد. كامنت هاي انحرافي را حذف كنيد. از همان اول تصريح كنيد كه كامنت هاي بي ربط و انحرافي منتشر نخواهد شد. اگر اين كار را نكنيد عده اي به وبلاگ گروهي شما حمله خواهند كرد تا آن را از مسير اصلي اش منحرف كنند.
2) بهتر است نويسندگان وبلاگ همسن وسال باشند. رابطه ي رئيسي ومرئوسي بينشان نباشد! دراين صورت اگر اختلاف نظري پيش آمد به آساني قابل رتق و فتق است. اما اگر نويسندگان از نسل هاي مختلف باشند ویا رابطه رئیس و مرئوسی باشد، اختلاف ابعادي ديگر مي گيرد.
3)بين نويسندگان بهتر است هم خانم باشد هم آقا. به هر حال مخاطبان شما هم خانم هستند هم آقا. برخي ديدني ها و... ممكن است فقط براي خانم جالب باشد وبرخي ديگر فقط براي آقايان. نويسندگان خانم و آقا هر كدام بنا به سليقه شان انتخاب مي كنند كه چه چيزي را معرفي كنند.
4) چند زبانه بودن وبلاگ نقطه ي قوت آن است. به عنوان مثال اگر براي توريسم شمالغرب فعاليت مي كنيد بهتر است علاوه بر يادداشت به زبان فارسي ، يادداشت با حروف تركي استانبولي هم داشته باشيد تا توريست از تركيه جذب كنيد. پرواز مستقيم از استانبول به تبريز خيلي در اين راه كمك تان مي كند. اگر اندكي روي اين موضوع كار شود توريست زيادي مي توانيد جذب كنيد. به خصوص كه توريست هاي تركيه اي ويزا نمي خواهندو با زبان محل هم كه آشنا هستند. از مناطقي مانند ارزروم و... فكر كنم خيلي راحت بتوان توريست جذب كرد. روي چشمه هاي آب معدني سرعين براي جذب توريست از ارزروم و... بيشتر مانور دهيد. (شايد جالب باشد كه به ياد آوريم همان امير كبير كه آن همه ايران را آباد ساخت "خارجه ترين" جايي كه ديده بود همين ارزروم (ارزنة الروم)بود. تا جايي كه مي دانم قسطنطنيه را نديده بود. اروپا را كه قطعا نديده بود. در تاریخ خوانده ایم که همين سفربه ارزروم او را به فکر واداشت که کاری بکند. برای همین است که گفته اند مهم آن نيست كجا را ببيني! مهم آن است كه چه جوري ببيني!) احتمالا توريست هاي ارزرومي از نظر فرهنگي در ايران كمتر مشكل خواهند داشت. حالا از توريست ارزروم و آگري (شرق ترکیه) شروع كنيم يواش يواش به آنكارا و استانبول و ازمير هم مي رسيم. به هر حال ارزرومي ها هم فك و فاميل تو استانبول و آنكارا دارند. اگر خوششان آمد تشويق مي كنند آنها هم بيايند. به تدريج تعداد توريست ها بيشتر مي شود.در جذب توریست باید صبور بود ارتباط اين گونه با تركيه اي ها باعث مي شود شگردهاي جذب توريست را از آنها ياد بگيريد. به واقع در اين كار استاد هستند. 25 ميليون توريست در سال گواه اين مدعاست. این همه توریست یک شبه با ترکیه آشنا نشده اند. از 30 سال پیش توریست های ترکیه یواش یواش زیاد شدند. علاوه برتركي و فارسي اگر در وبلاگ به زبان انگليسي هم يادداشت گذارديد كه ديگه بهتر. زبان فرانسه و آلماني و... باشد كه ديگه از اون هم بهتر.
5) از هر گونه نماد كه انگ زني هاي خطرناك در پي داشته باشد بايد به شدت حذر كرد. بايد تصريح نمود كه فعاليت وبلاگ در چارچوب قانون و فقط و فقط براي معرفي ديار خود به منظور جذب توريست ( اشخاص و خانواده هاي بافرهنگ بدون گرايش ها و غرض هاي سياسي) است. از ورود افراد مشكوك به جمع نويسندگان كه ممكن است خطر ساز باشد و بهانه اي برای انگ زني شود جلوگيري باید كرد. از سياستزدگي و... باید با تمام قوا اجتناب کرد و الا راه به جایی برده نمی شود. اگر قرار است نمادي به كار بريد بهتر است عكس يك منظره ي طبيعي باشد. مانند درياچه ي بالاي سبلان يا عثمان يومورقي در درياچه ي اروميه یا چیزی شبیه آن تا نتوانند انگي ببندند. به علاوه توريست همين چيزها را مي خواد! توریست که معمولا دنبال مسايل سياسي و... كه نيست.


اين چيزهايي كه گفتم نسبتا سخت است. از اون آسانتر آن كه وقتي چيزي در مورد توريسم به دستمان مي رسد (به خصوص از جنس عكس) به اشتراك بگذاريم. در جمع هاي خانوادگي و تاكسي و ... هم اگر پاش افتاد درباره ي اين موضوعات صحبت كنيم!
پیشنهاد هایی بودند که به ذهنم رسید تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید!


این آخرین مطلبی بود که در مورد جذب توریسم منطقه ای نوشتم. دیگه نمی خواهم در این موضوع صحبت کنم چون هستند کسانی که خیلی بیشتر و بهتر از من می توانند در این باره کار تخصصی یا نیمه تخصصی کنند. به نظرم می رسد نکته ای که می خواستم منتقل شده است. بیش از این در این باره بنویسم هم وقت خودم را تلف می کنم و هم شما را خسته می نمایم.

پس از این می خواهم یک سری مطلب هم بنویسم در باره ی این که ما به عنوان فیزیکپیشگان ایرانی چرا و چگونه ویزیتور جذب موسساتمان کنیم. چی کار کنیم که ترجیحا با پول خودشان بیایند، به آنها بد نگذرد و در عین حال حضور آنها بیشترین نفع علمی را برای ما داشته باشد. وسئوالاتی از این دست. این گونه رفت و آمد برای بالابردن استانداردها و سطحی کیفی کار تحقیقی ما یک ضرورت است پس ارزش چند یادداشت را در منجوق دارد. برخی از این نکات که می خواهم بگویم شاید به درد جذب توریست هم بخورد.

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

Informal colloquium

Dear all,
I am pleased to inform you that our next speaker at monthly informal colloquium
is Dr Rashidi from Tafresh University.
In the following please find the details.
With kind regards,
Yasaman Farzan
Speaker: Dr Rashidi from Tefresh University
Title: "Some cosmological consequences of the generalized uncertainty principle"

Abstract:
The existence of a minimal observable length has long been suggested in quantum gravity as well as in string theory. At first, we briefly review the quantum mechanical structure of the minimal length uncertainty relation. Then we study the statistical mechanics of free ultra-relativistic particle systems obeying the generalized uncertainty principle in the grand canonical ensemble approach. We introduce some new statistical aspects of this generalized uncertainty principle. For example, we obtain the equation of state and show that in contrast to conventional quantum statistical mechanics the entropy of the system goes to a finite value at the infinite-temperature limit. It means that in this model it is possible to have negative temperatures and also negative pressures. At the end we investigate the consequences of the equation of state in the early universe and show that it can remove the big-bang singularity.


Time: 4:30 pm, Wednesday 20th of Bahman

Location: Farmanieh building, seminar room.

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

توريسم در برابر ناسيوناليزم افراطي

دور و بر خود را كه بنگريم متاسفانه مي بينيم كه ناسيوناليزم افراطي در چهره هاي مختلف در حال رشد است. تاريخ قرن 20 به ما مي آموزد كه اگر اين رشد سرطاني ادامه پيدا كند عواقب ويرانگري در پي خواهد داشت. روزگاري نه چندان دور ناسيوناليزم افراطي آلمان مدرن را كه عرصه هاي مختلف فلسفه، روانشناسي، علوم طبيعي، مهندسي، موسيقي، هنر، معماري و...پيشرو بود به خاك سياه نشاند. ناسيوناليزم افراطي قبايل بدوي آفريقا را نيز به جان هم مي اندازد و خونريزي ها و قحطي هاي بي پاياني را منجر مي شود. گويي اين ديو پليد، مدرن و بدوي ، اروپايي و آفريقايي و آسيايي و... نمي شناسد. هر كه را اسير خود مي كند زجر مي دهد و شكنجه مي كند. راه مقابله با اين ديو ويرانگر بيدار كردن همان ديو در رخت و لباسي ديگر نيست. ناسيوناليزم افراطي از سوي هر قوم و ملت جز ويراني در پي ندارد. همه در مدرسه شعر زيباي سعدي را از بر كرده ايم: بني آدم اعضاي يكديگرند.... شهريار در منظومه ي حيدربابا مي گويد: گؤز ياشينا باخان اُولسا، قان آخماز/انسان اُولان خنجر بلينه تاخماز. (متن شعر با ترجمه ي فارسي در اينجا موجود است.)
يادآوري اين اشعار و نصايح مفيد و لازم هستند اما كافي نيستند. من سعي كردم كه گسترش توريسم فرهنگي را راهي براي در اعتدال نگاه داشتن علايق خود، نظير عشق و علاقه به ميهن و فرهنگ خود و مانعي در راه گسترش ناسيوناليزم افراطي مطرح كنم. استدلال كردم كه اين كار مي تواند به اعتدال بيانجامد. راه هايي پيشنهاد كردم كه مي تواند به جذب توريست بيانجامد. بحث هاي مهم و در عين حال شيريني در كامنت ها مطرح شد كه خواندن آنها خالي از لطف نيست.
ما مي خواهيم اشخاص و خانواده هاي بافرهنگ را به عنوان توريست جذب كنيم نه كساني كه در پي بي بندباري هستند. مي خواهيم كساني را جذب كنيم كه به موضوعاتي مانند طبيعت و حفظ محيط زيست، موسيقي ادبيات، بادوستان و خانواده به كافه و رستوران با محيطي دنج ولي ابتكاري رفتن، آثار باستاني و تاريخي از دوره هاي مختلف، خريد سوغاتي مخصوص و... علاقه مند هستند. فرق نمي كند اين افراد ايراني باشند يا خارجي. فرقي نمي كند از كجاي ايران باشند. از كشورهاي همسايه باشند يا ازسرزمين هاي دوردست. شرقي باشند يا غربي. كافي است آدم هاي بافرهنگي باشند. جذب اين افراد نيازمند مطالعه و به كار گيري قوه ي ابتكار است.
ديگر آن كه براي آن كه در جذب توريست موفق باشيم شهرهاي مجاور بايد از چشم همچشمي هاي افراطي و مخرب دست بردارند. اگر دقت كرده باشيد توريست هاي داخلي (مثلا تهراني ها) مي گويند مي خواهم بروم غرب كشور را ببينم، يا مي روم شمالغرب را ببينم يا .... معمولا نمي گويند مي خواهم بروم يك شهر خاص را ببينم. شهرهاي مجاور بايد همكاري كنند تا اين توريست ها را جذب كنند. همين طور در مورد توريست هاي خارجي.تبليغات منفي در رسانه ها باعث شده كه توريست هاي خارجي از كل ايران گريزان باشند. فرقي بين شهرهاي مختلف نمي گذارند. اگر به يكي از اين شهرها سفر كنند ترسشان مي ريزد. به علاوه مردم همان شهر ايران (به خصوص خانم ها) وقتي خارجي مي بينند براي توريسم شهرهاي ديگر هم تبليغ مي كنند چون نمي خواهند جلوي آن خارجي كم بياورند! مي خواهند به خارجي ها نشان دهند كه كشور ما خيلي richاست و تنها جاهاي ديدني كشور محدود به آن چه كه توريست در شهر آنها ديده نمي شود. به این ترتیب خارجي تصميم مي گيرد دوباره به ايران باز گردد و ديگر شهرها را نيز ببيند. چشم همچشمي شهرها در همه ی كشورها هست. توريسم اين چشم همچشمي را هم در اعتدال نگاه مي دارد.
در اين سري نوشته ها توجه ويژه داشتم به توريسم منطقه ي شمال غرب كشور كه زادگاهم مي باشد. اين منطقه پتانسيل بالا براي جذب توريست دارد: آثار تاريخي متنوع دارد كه حتي در سطح ايران هم ناشناخته مانده. يك نمونه اش را در اين يادداشت نوشتم. طبيعتي زيبا دارد. دوستي مي گفت با قطار كه در آذربايجان سفر مي كني و از پنجره به بيرون مي نگري تابلويي زيبا مي بيني كه هر لحظه تغيير مي كند. اين منطقه فرهنگ موسيقي غني اي دارد. فرهنگ غذايي (culinary arts) بي نظيري دارد. همه اينها براي توريسم فرهنگي و خانوادگي جذاب هستند. با اين حال اين منطقه سهم زيادي از توريسم ندارد. نمي خواهم وارد دلايل شوم. در كامنت ها در حين يكي به دو كردن هاي دوستانه نكته اي را في البداهه گفتم كه بعد خود از آن لذت بردم. همينجا تكرارش مي كنم: «خانم هاي تبريزي از همه چيز مربا درست مي كنند و بعد آن را عجيب و غريب تزئين مي كنند. يك اصطلاح دارند كه زياد به كار مي برند. ترجمه ي آن چيزي است به اين مضمون: تلخي اش را بيرون مي كشم تا با آن مربا درست كنم. اين تلخي را بيرون كشيدن و مربا درست كردن دقيقا چيزي است كه ما به آن نياز داريم.

اميدوارم اين سري يادداشت عده اي را تشويق كند كه حرفه اي اين قضيه را دنبال كنند. يعني اصول جذب مشتري و توريست را ازطريق كتاب ها و سايت ها و دوره هاي آموزشي (كه خوشبختانه در تبريز خودمان هم ارائه مي شود) بياموزند و اين كار را به عنوان شغلي كه از آن امرار معاش مي كنند برگزينند. توريسم به اشتغالزايي مي انجامد ودید بیکاری را مهار می کند.
علاوه بر آن همين وبلاگ ها و فوتو بلاگ ها و.... كه به طور تنفنني راه اندازي مي شود مي تواند در جذب توريست موثر باشد. اگر پيغام تبليغاتي براي توريسم يا كالاهاي توريست پسند داريد و يا مي خواهيد براي شهر يا روستا ي خود تبليغي توریستی كنيد من خوش حال مي شوم در كامنت ها منتشر كنم.

خواننده ي عزيزي قبلا براي «ملكان » یا به قول همکار مامانم «ملکان دی سی» تبليغ كرد! الان كه ويكيپديا را ديدم فهميدم شهرستان ملكان آتشكده ي باستاني هم دارد. آخه این چه جور تبلیغی است که در آن چنين جاذبه ي توريستي مهمی از قلم مي افتد؟! آتشکده گویا دربخش ليلان این شهرستان واقع است. این هم یادتان باشد اگر برای یک آمریکایی تبلیغ توریسم ملکان را می کنید اسم انگور کالیفرنی را هم بیاورید. توریست های آمریکایی دوست دارند این چیزها را بشنوند. من به آمریکایی ها که می رسم می گویم در موزه مشروطه ی تبریز مجسمه یک آمریکایی هم هست که صد سال پیش در شهر ما برای آزادی و جنبش مشروطه ( constitutional movement )مبارزه می کرد و مانند یک قهرمان کشته شد. حسابی کف می کنند وقتی این را می شنوند!
این هم جالبه:
یک وبلاگ در مورد لیلان توسط یک لیلانی.

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

کهنه گرایی و نو گرایی و تنوع

يك خانواده ي چهار نفري را در نظر بگيريد كه بالفرض از اهواز مي خواهند بيايند ولايت ما براي گردش. فرض كنيد پدر و مادر حدودا 40 ساله هستند و فرزندان نوجواناني حدود 15 ساله. احتمالا پدر ومادر مي خواهند جاهاي قديمي را ببينند، اما بچه ها مي خواهند جاهاي جديد ببينند. پدر و مادر مي خواهند غذاي سنتي محلي بخورند اما بچه ها بيشتر دوست دارند به غذا خوري اي روند كه در آن غذا هاي مدرن با اسم هاي عجيب و غريب سرو مي شوند. حالا كدوم مي برند؟! با اين فرهنگ فرزندسالاري كه ما خودمان را چند دهه است گرفتارش كرديم، معلومه ديگه كه كي مي بره.
البته اين فرزند سالاري ظاهر ماجرا ست. درست است كه در انتخاب رستوران بالاخره حرف آخر را فرزندان خواهند زد اما واقعيت اين است كه اگر مقصد براي بزرگ تر ها جذاب نباشد از بيخ زير بار برنامه ي مسافرت نمي روند!
حالا منظورم چيست؟! نكته اي كه در جذب توريست مهم است داشتن تنوع است. افراد سليقه هاي مختلف دارند: سنتي, كلاسيك، مدرن، پاپ، معماري قبل از اسلام، بعد از اسلام ، اماكن مذهبي، موزه، كنسرت، سينما، طبيعت، بازار و خريد و بوتيك هاي مدرن ولوكس، بازار هاي سنتي ، ارزانسراها و.... هر كدام مشتري خود را دارند. براي جلب توريست نبايد فقط روي يكي تاكيد كرد. بايد نشان داد كه مقصد جاذبه هاي متنوع دارد. همه را بايد عرضه كرد. هم در تبليغ و هم در عرضه بايد همه را در نظر داشت.
اين توصيه ي رئيس موزه ي لوور هم چند سال پيش به ايران آمده بود هم بود. وقتي مي خواهيد در باره ي توريسم ايران پيش خارجي ها تبليغ كنيد بگوييد پيست اسكي هم داريم. امكان غواصي هم داريم و....پرندگان متنوع هم داريم. فلاميگو هاي زيبا در كنار درياچه ي اروميه هم تا همين اواخر داشتيم ...... اما افسوس!بگذريم! اگر صلاح دانستید این طومار را امضا کنید. من با نام و نام خانوادگی واقعی ام امضا کرده ام. bird watchingدر صنعت توریسم در گوشه و کنار دنیا اصطلاح آشنا و پر کاربردی است. اگر خدای ناکرده دریاچه خشک شود علاوه بر ده ها مشکل دیگر که به گوشه هایی از آن اشاره کردیم این پتانسیل عظیم خداداد برای جذب توریست و در نتیجه اشتغالزایی از بین می رود.این جمله را از ویکی پدیا کات- اند- پیست می کنم. باور کردن و نکردنش با خودتان:
According to a U.S. Fish and Wildlife Service study, birdwatchers contributed with 36 billion USD to the US economy 2006



بله! 36 میلیارد دلار در یک سال! میلیارد نه میلیون! دلار نه ریال! تا سکته نکرده ام بحث را عوض می کنم!



درستی یا نادرستی رقم ها پای ویکیپدیا! من طومار را امضا كردم تا قوت قلبي باشد براي كساني كه براي نجات درياچه ي اروميه زحمت مي كشند. شما اگر كار اساسي تري سراغ داريد به ما هم بگوييد. فعلا امضاي اين طومار دم دستي ترين كاري بود كه مي شد كرد. متاسفانه بايد بگويم تعداد امضا ها به 2000نفر هم نرسيده.در قضيه فيلم سيصد تعداد امضاها به دوازده هزار و هشتصد و شصت و يك مورد رسيده بود. نتيجه اي نمي خواهم بگيرم.(يعني دوست ندارم كه نتيجه گيري ويا تحليل كنم.) فقط بيان مشاهده كردم.
من اگر در مورد نجات درياچه مي نويسم به خاطر اقتصاد منطقه و همين طور سلامت ساكنان حاشيه ي درياچه است و بس! فكر مي كنم يادداشت هايم با عناوين گؤزل گلين و سيزده به در ، درياچه ي اروميه و هواداران تراختور كاملا گواه اين مدعاي من باشد. همان طور هم كه قبلا تصريح كردم معتقدم از سياستزدگي و طرح موضوعات جنجال برانگيز و خطرناك به هنگام اعلام حمايت از درياچه بايد حذر كرد. بايد احتياط كرد اما نبايد دست روي دست گذاشت. چنين رويكردي انديشه و مطالعه ي بسيار مي خواهد اما دست آخر نتيجه ي مطلوب مي دهد.

شايد عروس زيباي ما در همين حال نزار هم بتواند منبع درآمد توريستي باشد. مثلا فرض كنيد يك سري تور هاي يك روزه ي درياچه از تبريز ترتيب بدهند كه در آن قسمت باقي مانده و آن چه كه روزي درياچه بوده نشان توريست ها داده شود. خيلي ها از اين تورها استقبال مي كنند چرا كه شايد متاسفانه ديگر فرصتي نباشد. زود دير مي شود! اين كار دو حسن دارد: يك) اشتغالزايي براي مردم منطقه دو) بالا رفتن آگاهي عمومي نسبت به عمق فاجعه. اگر مطالب آموزشي هم توسط راهنماي تور ارائه شود مي شود يك حركت اقتصادي-آموزشي-محيط زيستي! شايد از اين جمع يكي يا عده اي پيدا شوند كه بتوانند كاري بكنند. بهتر از دست روي دست گذاشتن و يا غصه خوردن و يا دعوا ي بي سرانجام كردن است!

خوب بحث را عوض كنم و به موضوع اوليه برسم:
قبلا در مورد "توریسم و اعتدال" نوشتم. اینجا تاکید می کنم توریسم بین کهنه گرایی و نوگرایی هم اعتدال طبیعی برقرار می کند. در واقع هر دو باید باشند تا توریسم راه بیافتد. هیچ کدام نباید باعث حذف دیگری شود. هر کدام مشتری خود را دارند. کاسب خوب مشتری را پس نمی زند!

پي نوشت: حرفم در مورد قابل جذب توريست در اين حال نزار درياچه اروميه درست بود. پست-داك ايتاليايي مان مكس از وقتي در باره ي درياچه شنيده (يعني از امروز صبح) علاقه مند شده كه سفري به منطقه داشته باشد.

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

مرد غريب

وقتي مسافري غريب وارد شهري مي شه اهالي شهر عموما بر اساس برداشتي كه از موقعيت اجتماعي آن شخص دارند در مورد او قضاوت مي كنند و با او رفتار مي كنند. كمابيش در همه جاي دنيا همينه. خاصيت آدم همه جا اين جوريه و گمان نمي كنم بشه خيلي اين اخلاق آدم ها را عوض كرد!تلخه ولي حقيقت داره! مرد جواني را در نظر بگيريد كه با سر تراشيده وارد شهر غريبي مي شه. دختر ها و زنها عموما از او فرار مي كنند. خرده نگيريد! از بس از افراد با اين شكل و شمايل در كوچه و خيابان آزار ديده اند نا خود آگاه همه را با يك چوب مي رانند. واكنش كاملا ناخود آگاه هست! مردها فرار نمي كنند. اما برخي از آنها اگر يك جوان غريب با سر تراشيده ببينند شايد زياد با او محترمانه رفتار نكنند. برخي لهجه ي او را مسخره مي كنند، برخي با دستمايه قرار دادن نا آگاهي او نسبت رسوم و... دستش مي اندازند و.... پس فردا كه همين مرد با عنوان آقاي مهندس يا آقاي دكتر وارد شهري مي شود (چه براي كار و چه براي گردش) نگاه ها عوض مي شود. انگار نه انگار همان شخص هست. همان مردم كلي به او احترام مي گذارند و لو اين كه چشمداشت مادي نداشته باشند. مهمانش هم مي كنند!
تلخه ولي حقيقت داره! زشته! ناپسنده! اما از جنس نژادپرستي نيست. اگر از جنس نژادپرستي بود حتي بعد از اين كه همان مرد موقعيت اجتماعي بالاتري پيدا مي كرد با او بدرفتاري مي شد. نژادپرستي خيلي خيلي بدتره. راه فراري از آن نيست! اما با بالا كشيدن موقعيت اجتماعي مي توان جلوي اين رفتار را گرفت. آدم ها ي اجتماع را نمي شه عوض كرد. اما مي شه كدورت هايي كه از اون دوره در دل مونده را ريخت بيرون. اين جوري آدم خودش راحت تره! مي تونه ازموقعيت جديدش و عزت و احترامي كه به دنبال داره بهتر لذت ببره! در هر جامعه اي (از جمله جامعه ي ما) افراد به واقع نژادپرست هم وجود دارند. اما خوشبختانه در جامعه ي ما درصد بزرگ و مهمي نيستند. در اقليت مطلقند و اگر شما بزرگشان نكنيد رقمي هم نيستند! مخاطبم هر آن كس است كه اين حس و دغدغه برايش آشناست.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

دمی با غم به سر بردن

وقتی مدرسه می رفتم و امتحانم را خراب می کردم (زیاد اتفاق می افتاد از بس که بازیگوش بودم!) و اندوهگین می نشستم بابا می خواند: دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد/ به می بفروش دلق ما کازین بهتر نمی ارزد. جواب می دادم: به کوی می فروشانش به جامی بر نمی گیرند/ زهی سجاده ی تقوی که یک ساغر نمی ارزد. تا اینجایش توافق داشتیم. اختلاف بین پدر و دختر سر این مصرع پیش می آمد : که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد.
اختلافمان سر "ی" جهانگیری بود. بابا آن را مثل اسم مصدر می خواند: به معنای جهانگیر بودن. من جهانگیری را طوری می خواندم که معنای "تنها یک جهانگیر" می داد. تعبیرم هم این بود که حافظ می خواهد بگوید نمی ارزد برای شادی یک نفر جهانگیر یک لشکر زجر بکشند. با ذهنیت جوان ایده آل گرایانه ام گمان می کردم شخصیتی در ابعاد حافظ حتما باید دغدغه ی اجتماعی می داشت. نه آن که بگوید جهانگیری بد است چون زحمت ودردسر برنامه ریزی دارد! الان فکر می کنم پدرم منظور حافظ را بهتر از من درک می کرده. شخصی چون حافظ را بر خیل کسانی که شعار اصلاحات اجتماعی و سیاسی می دهند اما در عمل یا کاری نمی کنند یا با حماقت ها و تندروی هایشان اوضاع را از آن چه که هست بدتر می نمایند ترجیح می دهم. اما ایده آلم حافظ گونه اندیشیدن نیست. فکر می کنم درستش آن است که آدم به فکر خود و موقعیت و لذاتش باشد, کارش را هم خوب انجام دهد در حد قد و قواره اش هم یک سری کارهای سازنده ی اجتماعی داشته باشد. مصداق هایش را لابد ا ز لا به لای یادداشت هایم در این وبلاگ دریافته اید. یک نمونه بارز آن کمک به بنیاد کودک است. خوشحالم که در دور وبر من کسانی که از این جهت مانند من می اندیشند کم نیستند. به هر حال یادآوری می کنم مددجویان بنیاد کودک هنوز چشم در انتظارند. هر کسی می تواند کودکی با خصوصیات مورد دلخواهش (سن, جنسیت , شهر محل سکونت و....) انتخاب کند و با سی هزار تومان در ماه کفیل او شود. بنیاد در بسیاری از شهرهای ایران شعبه دارد. در برخی از شهرها هم که شعبه ندارد (مثل یزد) باز هم مددجو هست. در یادداشت «ابن هیثم و ناسیونالیزم افراطی» دعوا بر سر ایرانی بودن ابن هیثم را مصداق ناسیونالیزم افراطی دانسته بودم. اما به نظر من خیلی معنا دار است که بخواهیم کودکان با استعداد شهر خودمان که اکنون زیر خط فقرند در آینده از نظر تحصیلی افراد موفق باشند. پس این گوی این هم میدان. بنیاد کودک هم به کفیل وهم به تبلیغ نیاز دارد. در تبریز خودمان الان 8 کودک با استعداد در انتظار کفیل هستند.چهار نفر از این مددجویان متاسفانه پدر خود را ازدست داده اند. در مجموع 236 کودک مددجو در کل ایران هست. کفالت هر کدام را قبول کنید با تنها 30 هزار تومان در ماه یکی از بزرگترین لذت های انسانی را نصیب خود کرده اید. یه وقت اگر مشکل انتخاب کردن دارید من می توانم کمک تان کنم!
پی نوشت از نوع جذب توریست: این جهانگیر که گفتم ربطی به بستنی فروشی جهانگیر درتبریز ندارد. از قرار معلوم بستنی سنتی تبریز خیلی باب طبع مسافران تهرانی ( و احتمالا مشهدی) است. شوخی : حالا بعضی ها خیلی به خودشان نگیرند! این توجه ویژه از دید کاسبی و بیزنس است . به هر حال بعد از تهران، مشهد پرجمعیت ترین شهر ایران است. ذهنیت کاسبی وبیزنس می گوید برو سراغ شهری که جمعیت آن بالاتر و درنتیجه بازار مصرف وتعداد توریست ها یش بیشتر است. منظورم از بعضی ها همون بعضی هایی است که می خواستند دستور پخت عوضی برای کوفته به منجوق بدهند که خوشبختانه با هوشیاری باران و منجوق خطر برطرف شد!

پذيرش دانشجوي دكتري

من و شاهين همان گونه كه در وبسايت اعلام شده براي سال بعد دانشجوي دكتري مي گيريم. انتخاب از ميان دانشجوياني كه سازمان سنجش معرفي مي كند خواهد بود. اعلام شده بود كه سازمان سنجش از امروز ثبت نام مي كنه. در مورد ثبت نام امتحان سازمان سنجش و همچنين نحوه ي امتحاني كه مي گيره نه من اطلاعي بيشتر از شما دارم نه اختياري و نه -در نتيجه- مسئوليتي. سئوالي اگر داشتيد مطرح كنيد شايد يكي از خوانندگان جواب سئوالتان را بداند.
بعد، از ميان كساني كه سازمان سنجش به ما معرفي مي كند من و شاهين هر كدام يك يا دو دانشجو براساس امتحاني كه مي گيريم انتخاب خواهيم كرد.
امتحان در دو بخش كتبي و شفاهي خواهد بود. مفاد امتحاني همان درس هاي ليسانس و فوق ليسانس هست. فيزيك ذرات و نظريه ي ميدان جزو مفاد امتحاني نخواهند بود. اينها را بعدا خودمان تدريس خواهيم كرد. داشتن مقاله از نظر من و شاهين نه امتياز مثبت حساب مي شود و نه امتياز منفي. اما شايد سر امتحان شفاهي از شما بخواهيم كه پايان نامه ي فوق ليسانس خود را شرح دهيد و از شما سئوالاتي بپرسيم. سئوالات كتبي را بعد از امتحان بر اينترنت خواهيم گذاشت. جلسه ي شفاهي هم چنان برگزار خواهد شد كه اگر دانشجو خود علاقه مند باشد مي تواند آن را ضبط كند و فايل صوتي را بيرون ببرد.

زمان امتحان و شرايط امتحان را بازخورد گرفتن از شركت كنندگان سعي خواهيم كرد چنان تنظيم كنيم كه راحت تر باشند. سعي خواهيم كرد ترتيبي فراهم آوريم كه شركت كنندگان شهرستاني در آسايش باشند (تا ببينيم چه قدر بودجه اجازه مي ده!)
سئوالاتي را نخواهيم پرسيد كه خود بلد نباشيم جواب دهيم! اگر هم پرسيديم به منظور ياد گرفتن خواهد بود نه امتحان كردن! درنتيجه جاي هيچ استرسي نيست. سئوالاتي را مي پرسيم خود من و شاهين هم بدون آن كه به كتاب هاي ليسانسمان كه سالهاست ديگر آنها را باز نكرده ايم مراجعه كنيم بتوانيم درجا حل كنيم. براي آماده شدن براي امتحان ما تا مي توانيد تمرين حل كنيد و نگران فراموش كردن نباشيد. در ضمن نسبيت خاص از جمله موارد امتحاني خواهدبود.
من سئوال نسبيت عام نخواهم پرسيد. شاهين را نمي دانم. بعدا با هم يك اطلاعيه ي رسمي تر منتشر مي كنيم و جزئيات را بيشتر مي شكافيم. مكانيك كوانتمي (در حد ساكورايي) مكانيك تحليلي، الكتروديناميك (در حد جكسون) ، ترموديناميك، مكانيك آماري، رياضي-فيزيك (درمورد جلد يك آرفكن حتما، در مورد جلد دومش بايد اول با شاهين تبادل نظر كنم و بعد بگويم) قطعا جزو موارد امتحاني خواهد بود.
من و شاهين سعي مي كنيم استرسي روي شما نباشد، هول نشويد و .... ولي ظاهرا من و شاهين هر چه در اين زمينه سعي مي كنيم تلاشمان ناكام مي ماند!
باز هم تاكيد مي كنم من و شاهين در پژوهشكده ي فيزيك هستيم. پژوهشگاه "پژوهشكده ي فيزيكي" ديگري هم دارد: پژوهشكده ي نانو، ذرات و شتابگرها و نجوم. اين پژوهشكده ها از هم مستقل هستند فرهنگ حاكم بر آنها و نگرش آنها نسبت به مقوله امتحان ورودي هم به كل متفاوت است. توجه كنيد اين جانب ياسمن فرزان جزو پژوهشكده ي ذرات و شتابگرها نيستم و هيچ گونه وابستگي به پروژه ي سرن و يا پژوه هاي شتابگر ندارم.
توصيه مي كنم در انتخاب محل تحصيل به دبدبه و كبكبه توجهي نكنيد ابتدا از دانشجويان قبلي آن محل پرس و جويي كنيد بعد تصميم گيري كنيد. اگر در شهرستان هستيد زنگ بزنيد و از منشي آن محل خواهش كنيد شما را به اتاق دانشجويان وصل كند. اگر تهران هستيد يك تك پا سر بزنيد كه قطعا به زحمتش مي ارزد. همين طور از دانشجو هاي فعلي و قبلي من هم مي توانيد سئوال كنيد. اسامي دانشجوهايي كه تا حدودي با اخلاقيات من آشنايند: خانم ها و آقايان ياسر ايازي، مونا ارژنگ، سارا خطيبي، زهرا تبريزي، امين رضايي اكبريه، ساعره نجاري، منيره كبيرنژاد، آزاده ملك نژاد، مريم نوري و آرمان اسماعيلي تكليمي و دانشجويان فعلي پژوهشكده ي فيزيك: راضيه امامي، ملاباشي و محمد رضا محمدي مظفر. همه ي اين عزيزان دانشجوي رسمي من نبوده اند اما اخلاقيات مرا به عنوان "خانم معلم" مي شناسند! چه در ايران بخواهيد درس بخوانيد و چه در خارج، در انتخاب استاد راهنما خيلي دقت كنيد. بايد كسي باشد كه اخلاق شما با او بسازد. من و شاهين نظارت مستقيمي بر كار علمي دانشجو داريم. مرتب از او تكليف مي خواهيم. انتظاراتمان از اين جهت كم نيست اما گمان نمي كنم نامعقول باشد. مي دانيم كه دانشجو به تفريح هم نياز دارد. انتظار ندارم دانشجو در زمان تفريحش هم ور دل من بماند و تفريحش بشود لبخند اجباري زدن به لودگي ها و مسخرگي هاي اين جانب! اگر استاد راهنمايي چنين انتظاري از شما داشته باشد حتي اگر از نظر علمي در حد ويتن باشد از خير دكتري اي كه استاد راهنمايش او باشد بگذريد! البته دست كشيدن خيلي هم دشوار نيست چون ما فيزيكداني در رديف ويتن در ايران نداريم !
من و شاهين سعي مي كنيم ترتيبي دهيم كه وقت دانشجو بيخودي در محيط پژوهشكده به هدر نرود. مي خواهيم دانشجو وقتي اينجاست سرش به كارش گرم باشد. ادعا نمي كنيم ما مثل خانواده ي دانشجو هستيم و اينجا مثل "خانه" ي ماست. نه! ما استاد راهنما خواهيم بود و اينجا محل كار است. حتي اگر ما مثل "خانواده ي" دانشجو بوديم و اينجا خانه بود باز هم جواني به سن حدود 25 سال نيازهايي دارد كه در محيط خانه ي والدين رفع نمي شود! ما سعي مي كنيم وقت دانشجو بي جهت تلف نشود تا خود برود آن نياز ها را رفع كند. صريح عرض مي كنم: نيازهايي مانند ازدواج در مورد دانشجو هاي مجرد و همراه همسر و نامزد بودن براي متاهلين را عرض مي كنم! نيازهايي از اين دست كه كاملا شخصي است و شخص بايد خودش تصميم بگيرد. يكي ديگر تصميم مي گيرد به جاي آن برود به دنبال بالفرض تمرين موسيقي و.... در اين جزئيات ما سرك نمي كشيم. اما نيك آگاهيم كه جواني به آن سن نيازهايي دارد كه خارج از محيط كار -و يا حتي خانه- بايد برطرف شود. آدم كه ماشين نيست. دانشجو ي فيزيك نظري - آن هم در شاخه انرژي هاي بالا - با فكرش كار مي كند.
اگر نيازها بر آورده نشود اين فكر آن قدر آزاد نخواهد بود كه بتواند به جاي خوبي برسد.

فكر مي كنم تا به حال روشن شده باشد كه هدف من تربيت ماشين نگارش مقاله نيست. اگر با من كار كنيد تعداد مقالاتتان خيلي زياد نخواهد بود. با چيزي حدود 4 -5 تا مقاله فارغ التحصيل خواهيد شد. با استانداردهاي متوسط ايران آب مي بندند و همين 4-5 مقاله را مي كنند 20-25 مقاله. 20-25 مقاله هم بيشتر به چشم مي آيد و امتياز مي گيرد.

اين نظر من است و عده اي نظري كاملا متفاوت دارند. به اين تفاوت هاي نگرش آگاه باشيد و آن گاه انتخاب كنيد والا همين مسايل مي تواند دوره ي دكتري شما (بخوانيد از نظر سني چهار پنج سال گل زندگي شما را) نابود كنند. بنانيست زمان به عقب برگردد و شما دوباره به اين سن طلايي بازگرديد. پس با چشم باز انتخاب كنيد. نگذاريد سن طلايي عمر شما به هدر رود. انتظارات روحيه و نياز هايتان را خوب بشناسيد با محيط هاي مختلف سعي كنيد بيشتر آشنا شويد و آن گاه انتخاب كنيد!
پي نوشت مهم : اگر خواستيد با من يا شاهين كار كنيد گرايش ذرات را انتخاب كنيد. اين نام گرايش است و لزوما به معناي پژوهشكده ي ذرات نيست.

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

جواب بيست سئوالي: نامم قرمز

جواب بيست سئوالي كه مطرح كردم رمان معروف ارهان پاموك نويسنده ي تركيه اي برنده جايزه نوبل ادبيات است با عنوان نامم قرمز.اين رمان به چندين زبان زنده ي دنيا ترجمه شده و از جمله رمان هاي پرخواننده است. بخشي از داستان نامم قرمز (Benim Adim Kirmizi)در تبريز مي گذرد ودر آن جا به جا به مكتب نقاشي تبريز اشاره شده. با توجه به اين كه آرامگاه كمال الدين بهزاد در تبريز هست، اين كتاب مي تواند دستمايه مناسبي براي جذب توريست رمان-محور باشد.


من ترجمه ی انگلیسی کتاب را هفت هشت سال پیش خواندم. گویا اخیرا نشر چشمه ترجمه ی فارسی کتاب را منتشر کرده. اگر ترجمه ی فارسی خوب باشد باید از انگلیسی آن خواندنی تر باشد چون اصطلاحات و مفاهیم مختص این گوشه ی از دنیا در آن زیاد است. فکر می کنم این پست من بیشتر از آن که تبلیغ برای توریسم تبریز باشد تبلیغ برای کتاب جناب پاموک و همچنین نشر چشمه شد. عیب نداره! به قول ما تبریزی ها « بیر بیر.» (=یکی یکی).

پي نوشت: دوستان در بخش نظرات يادداشت قبلي تعداد زيادي كتاب درمورد تبريز معرفي كردند كه اغلب آنها مي توانند براي جذب توريست هم به نوعي مفيد باشند.
پي نوشت دوم: باران برنده ي مسابقه اعلام شد. جايزه (كوفته تبريزي دستپخت منجوق) در اولين فرصت ترتيب داده خواهد شد.

ايده ي بيزنس: برند و مركز جذب توريست «قيز لار بولاغي»! در حين صحبت هاي يادداشت قبلي ايده اي متولد شد كه حرف ندارد. ظاهرا از دو سال پيش تا اكنون اصطلاح «قيزلار بولاغين دان سو ايچيپ» كه در اين قسمت از داستان سارا به آن اشاره كرده بودم، ياد برخي از خواننده هاي منجوق مانده. آن هم ياد يك دوست مشهدي عزيز كه بعيد مي دانم تركي بلد باشد! تصور كنيد چشمه اي در آذربايجان "قيزلار بولاغي" نامگذاري شود و شايع شود كه آن "قيز لار بولاغي " كه آبش اكسير زيبايي است همين چشمه است! چه غلغله ي توريستي اي برپا مي شود!! اگر هم برند آب معدني "قيز لار بولاغي" به بازار آيد كه بازار يك شبه قبضه مي شود. كافي است روي بطري ها اصطلاح مزبور توضيح داده شود. به به! به همه ي دنيا صادر مي كنيم. مخصوصا به اون فرانسوي ها! اين جور چيزها را زود تحويل مي گيرند!

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

توريسم و رمان وفيلم

در چند دهه ي اخير توريسم مبتني بر رمان ها و فيلم هاي پرفروش باب شده. فكر مي كنم يكي از اولين فيلم هايي كه چنين توريسمي در پي داشت فيلم زيباي فرانسوي «اميلي» بود. اين فيلم را تلويزيون ايران هم چند سال پیش نشان داده. يك بار ديدم خانم چيستا يثربي آن را در تلويزيون تحليل مي كرد. الغرض! بعد از اكران فيلم در دنيا يك عده آدم مبتكر در پاريس آمدند بر اساس آن جاذبه هاي توريستي طراحي كردند. يك سري نقشه تهيه كردند كه مسير رفت و آمد اميلي را نشان مي داد. در مسير رفت و آمد اميلي، فروشنده ها كيف اميلي و...مي فروختند. ابتكارشان گرفت. اين هم شد يك جاذبه ي توريستي جديد براي پاريس (در كنار صدها جاذبه ي ديگر)! ظاهرا كتاب پرفروش the shadow of the windدر بارسلونا نيز چنين عملكردي دارد. مثال ها بيشترند.

از خدا پنهان نيست از شما چه پنهان وقتي داستان سارا و سربازان كوچك را مي نوشتم تعمدا اسم محله هاي تبريز را آوردم. گفتم خدا را چه ديدي. شايد اين داستان هاي وبلاگي من هم گرفت و باعث رونق توريسم در زادگاهم شد.
البته خوب اين آرزوي الكي است. زيادي جدي گرفتن خودم هست! به هر حال گفتم سنگ مفت، گنجشك مفت! بگذار امتحان كنيم شايد گرفت!!وقتی قهرمان داستان از جنس لطیف باشد معمولا احتمال استقبال بیشتر می شود؛ چه از طرف جنس لطیف، چه از طرف جنس زبر.
اما از شوخي گذشته شهر من پتانسيل جذب توريسم از اين سنخ دارد. نه با داستان هاي منجوق بلكه با داستان هاي واقعي وحقیقی. اگر نقشه اي تهيه شود كه مسير ستارخان را نشان دهد عده ي زيادي استقبال مي كنند. هم براي جذب توريست مي تواند مفيد باشد و هم براي آموزش تاريخ به بچه ها. با اين روش هاست كه مي توان تاريخ و هويت را به نسل بعد منتقل كرد.
اين يك مورد بود كه به ذهنم آمد. من رمان «تبريز مه آلود» را نخوانده ام. آنهايي كه خوانده اند چه نظري دارند؟!
بيست سئوالي: يك رمان ديگر هم در ذهنم هست كه فكر مي كنم براي جلب توريست به تبريز كولاك كند. اگر نام اين رمان را بتوانيد تا فردا بگوييد جايزه يك شام مهمان من هستيد!

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

لینک

آدرس لینک فایل صوتی کلاس ذرات و جزوات من عوض شده و به اینجا منتقل گشته است.

توريسم و اعتدال

از ده پانزده سال پيش تا كنون، از دوستان مختلف ايراني در زمينه هاي كاملا مختلف مي شنوم كه مي گويند تندروي و راديكاليزم و افراطي گري ناپسند است و بايد اعتدال را نگاه داشت. در مهماني هاي خانوادگي و ...همين را مي شنوم. در وبلاگ ها همين را مي خوانم و... در مهماني هاي خانوادگي كه معمولا نمي شه بحث جدي كرد. در موقعيت هاي ديگر سئوال كردم ببينم معيار اعتدال از نظر آنها كه چنين مي گويند چيست. جواب قانع كننده اي به من ندادند. در همه ي موارد بلااستثنا اين گونه دستگيرم شد كه اشخاص عملكرد خود را معيار اعتدال مي دانند. طبيعي هم هست! اگر غير از اين مي دانستند لابد عملكرد خود را تغيير مي دادند. تا اينجا مشكلي نيست. مشكل آنجا پيش مي آيد كه اين معيار خود-محور اعتدال معيار قضاوت درباره ي ديگران شود!
من هم معيارخوش تعريفي براي اعتدال در زمينه هاي مختلف (مذهب، مادي يا معنوي بودن، عشق به ميهن و جهاني انديشيدن و...) ندارم اما بر اين باورم كه تلاش و دغدغه ي عمومي براي جذب توريست به طور طبيعي مي تواند اين اعتدال را برقرار كند. در يك يك موارد عرض مي كنم كه چرا.
1) مورد مذهب: همان طوري كه در كامنت ها توضيح دادم به دلايل مختلف (از جمله ماهيت مذهب-محور درصد قابل توجهي از اماكن ديدني و آيين هاي ما، داشتن كشورهاي همسايه با درصد بالاي جمعيت مذهبي مسلمان و خيلي مسايل ديگر كه نياز به بازگويي ندارد) اگر بخواهيم توريسم در ايران را گسترش دهيم بايد كاري كنيم كه آسايش جسمي و فكري فرد مذهبي فراهم باشد تا سفر به ايران و در ايران برايش جذاب و مفرح شود. اين كار با مذهب ستيزي جور در نمي آيد! از طرف ديگر، دين با تفسير طالباني (خدايا پناه!) توريست را چه مذهبي باشد و چه غير مذهبي فراري مي دهد.
دينداران اگر دغدغه ي جذب توريست داشته باشند به طور طبيعي مي روند به سراغ تفسيري رافت-محور و مدارا-محور از دين. اگر ذوق هنري داشته باشند كه ديگر چه بهتر! آن گاه ما شاهد رويش جديد هنري با الهام از مذهب و معنويت خواهيم بود. راستي! براي توريست غربي، هنرهاي اسلامي گوناگون خيلي جذاب است.
2) در مورد مادي بودن: توريسم پول مي خواهد!! اگر بخواهيم لجبازي كنيم و بگوييم پول بد است،پولدارها آدم هاي بدي هستند، رستوران و بوتيك شيك و كالاي لوكس بد است و.... شانس زيادي براي جلب توريست نخواهيم داشت. از طرف ديگر براي جلب توريست به طور وسيع بايد روي رستوران ها مغازه ها و اجناسي كه با بودجه خانواده هاي طبقه ي متوسط قابل خريداري هستند حساب باز كنيم. چرا كه درصد عمده ي توريست ها از طبقه ي متوسط خواهند بود. به علاوه توريسم اشتغال ايجاد مي كند و فقر را كمتر مي كند. در مجموع تنش و قطبيدگي طبقاتي و اقتصادي به طور طبيعي كمتر مي شود.
3) جنبه هويتي: اگر قرار باشد همه ي شهرها يك رنگ شوند و هويت محلي از بين رود توريسم جذابيت نخواهد داشت. در نتيجه توريسم به طور طبيعي ما را وا مي دارد كه به سنت ها و آيين ها و غذاها و.... محلي بيشتر اهميت دهيم. از سوي ديگر براي اين كه توريست ها كشور و شهر و ديار ما را جالب ببينند مجبوريم از خود برتر بيني و تمسخر و تحقير ديگران دست برداريم. در يك كلام به اعتدال مي رسيم: نه خود بزرگ بيني خواهيم داشت نه خود كم بيني. برخي معتقدند اين دو ، دو روي يك سكه اند. توريسم ما را واقع بين مي كند.
در هريك از اين موارد توريسم باعث مي شود ميانگين جامعه از كرانه ها ي افراطي فاصله پيدا كند. به علاوه گستردگي و پهناي قله اعتدال هم بيشتر مي شود چرا كه سلايق آدم هاي مختلف در نقاط مختلف طيف بين افراط و تفريط قرار مي گيرد. براي آن كه همه ي سليقه ها را پوشش دهيم بايد پهنا را بزرگتر كنيم. بگذاريد مثال بزنم كه منظورم روشن باشد. شايد من مي خواهم كيفي را مثلا با 5تومان بخرم. شما بخواهيد بابيست تومان بخريد. هر دو هم معتقد باشيم 500تومان براي خريد كيف خرج كردن افراط است و از طرف ديگرهر دو فكر كنيم با يك تومان تنها جنس بنجل گير آدم مي آيد. در محيط جذاب براي توريست هم جنس 5 توماني پيدا مي شود هم جنس ده توماني و هم بيست توماني. همين طور در ساير موارد. «پهناي اعتدال» بزرگ تر مي شود، در نتيجه احتمال سقوط و آسيب ديدن كمتر مي شود!
نكته ي آخر: توريسم نشاط آور هم هست. هم براي ميزبان و هم براي خود توريست ها. تلاش براي جذب توريست خمودي را از بين مي برد و قوه ي ابتكار را به كار مي اندازد. هر كسي مي توان يك روش منحصر به خود براي جذب توريست پيدا كند. با هر تخصص و روحيه اي- (حتي بدون هيچ تخصصي و حتي با روحيه ي نه چندان شاد) يك راه منحصر به فرد مي توان يافت كه چه بسا براي يكي ديگر جذاب باشد!

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

مجسمه هايي متفاوت در رم

همان طوري كه مي دانيد در شهرهاي ايتاليا مجسمه هاي سنگي و برنزي و... فراوانند. چند سال پيش كه با شاهين رفته بوديم رُم براي گردش از دور ديديم وسط يك ميدان بزرگ كلي مجسمه گذاشته اند كه خيلي توجه توريست ها را جلب كرده. رفتيم نزديك تر ديديم مجسمه از نايلون و ظروف پلاستيك ومواد بازيافتي ديگر ساخته شده اند. ظاهرا سازنده ي آنها مجسمه هايش را در شهرهاي توريستي بزرگ دنيا مي گرداند تا نظر جهانيان را به مسئله بسيار مهم محيط زيست و به خصوص بازيافت جلب كند. خيلي هم تاثيرگذار بود. رم كم جاذبه ي توريستي داشت اين مجسمه ها هم اضافه شدند!!! الغرض! درادامه ي يادداشت قبلي ام عرض مي كنم. اين قبيل كارهاي هنري ذوقي و ابتكاري مي توانند هم براي ترويج فرهنگ محيط زيست و هم براي جلب توريست (بخوانيد ايجاد اشتغال و مبارزه با فقر و در عين حال آوردن نشاط درجامعه و رفع خمودي) تاثير گذار باشند.

بدنيست بدانيد ايتاليا با 43 ميليون توريست در سال مقام پنجم و تركيه با 25 ميليون توريست مقام هفتم جلب توريست در دنيا را دارد. مصر سالي 12 ميليون توريست جلب مي كند وهمين تونس 7 ميليون. ايران چي؟! ايران جزو شصت كشور اول دنيا در جلب توريست نيست. تعداد توريست هاي ايران در سال از 2ميليون نفر كم تر است.
روسيه با آن همه اماكن منحصر به فرد جذاب براي توريست كه دارد جزو 10 كشور اول دنيا در جلب توريست نيست. فكر مي كنم بدبختي روس ها هم همان ناسيوناليزم افراطي باشد. با آمريكايي ها و اروپايي ها كه يك جوري شاخ و شانه مي كشند با ما شرقي ها يك جور ديگر. توهم خود ابرقدرت بيني شان توريست غربي را پس مي زند. توهم خود نژاد برتر بيني شان افرادي مثل ما را. البته چون خيلي كشور زيبايي است باز هم سال 20 ميليون توريست دارد. ولي مي توانست خيلي بيشتراز اين جذب كند- چه از شرق و چه از غرب. به علاوه اگر ناسيوناليزم افراطي خود را كنار مي گذاشتند مي توانستند درصد بيشتري توريست فرهنگي داشته باشند. هر توريستي را هم كه ما نمي خواهيم! ما دوست داريم ميزبان اشخاص وخانواده هاي با فرهنگ باشيم نه هر توريستي.
در يكي از رستوران هاي مسكو شاهين با گارسون دعوايش شد. يك ساعت نشستيم يارو به ميزهاي خالي سرويس مي داد يك ليوان آب نداد دست ما. از چهره اش مي باريد كه عارش مي شود كه جلوي ما شرقي ها گارسون باشد. در كشورهايي كه در بالاي ليست جذب توريست هستند (مثل فرانسه آمريكا و ايتاليا) اصلا از اين خبرها نيست. وقتي مشتري پول داشته باشد محترم است مستقل از نژادش. گارسون هاي فرانسوي هيچ وقت به مشتري شرقي بي احترامي نمي كنند چرا كه مي دانند خدا روزي شان را از دست همين مشتري ها مي دهد.
خدايا ما را از شر ناسيوناليزم افراطي برهان كه دين و دنياي آدم را به يك جا خراب مي كند!
باز دارم از روس ها ايراد مي گيرم عيب هاي خودمان از ياد مي رود!در همين پارك جمشيديه خودمان ديدم عده اي توريست هاي پاكستاني را تحقير مي كردند. زبان آنها با فارسي خيلي مشتركات دارد به علاوه از لحن صدا و چهره مي فهميدند كه قضيه از چه قرار است! بابا جون! اين همسايه ي شرقي ما يك كشور 170 ميليون نفريه. درسته بيشتر مردم آن فقيرند! اما اگر يك درصدشان هم آن قدر پولدار باشند كه بخواهند به ايران براي تفريح سفر كنند توريسم ايران رو مي آيد. مسلمان هم كه هستند و ما خيلي از مشكلات فرهنگي را با آنها نخواهيم داشت.



۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

توريسم و نايلون (كيسه پلاستيكي)

اين نايلون هايي كه كنار جاده ها نزديك شهرها ي ايران پخش و پلا هستند بدجوري توي ذوق توريست مي زنند. آنان كه به شهر و ديار خود علاقه دارند و مي خواهند شهرشان توريست پذير شود و امكان و وقت آن را هم دارند اي كاش ترتيبي دهند تا مردم -به خصوص دانش اموزان و دانشجويان- براي جمع آوري اين زباله ها بسيج شوند. در فنلاند كه بوديم يك همچين فراخواني داده بودند. همكاران ما هم در دانشگاه هلسينكي رفتند براي كمك.
كاشت درخت در كنار جاده اگر با اصول درست وبا برنامه ريزي علمي باشد هم مفيد است. هم براي جلب توريست هم براي تلطيف هوا و هم از نظركم كردن خطرات جاده اي . البته اصول درست را متخصصين مي دانند. قبل از اقدام حتما بايد با متخصصان مربوطه ي مختلف مشورت كرد و نظر خواست.

توضيح در باره ي عنوان: چيزي را كه ما تبريزي ها در محاوره ي روزمره نايلون مي خوانيم تهراني ها كيسه پلاستيك يا پلاستيك مي خوانند. مثلا به بقالي مي گويند "آقا يه دونه ديگه پلاستيك بده". نسل قديم چه توي تهران و چه توي تبريز مي گويند "مشماع". من خودم اولين بار كه اصطلاح مشماع را شنيدم نفهميدم آقاهه چي مي گه. امريكايي ها مي گويند plastic bag. تركيه اي ها مي گويند چانتا. ايتاليايي ها مي گويند لا بُرسا. بيشتر از اين نمي دانم.
گفتم توضيح بدهم تا كاملا روشن باشد!
نكته ي مهم:
توضيح «بديهيات» از اين جنس براي توريست خيلي مهم است. آن چه كه شما در ذهن خود بديهي مي پنداريد شايد از نظر توريست كه غريب است و با اصطلاحات شما ناآشنا، بديهي نباشد. هرگز نبايد رفتاري نشان دهيد كه اين معنا را بدهد كه "اه! اين چه خنگه! اين بديهيات را هم نمي فهمه." چه بسا شما هم اگر در يك محيط ناآشنا قرار بگيريد چندان تيزهوش به نظر نرسيد! من شخصا در زمينه پيدا كردن جهت و آدرس يابي خيلي ادعاي تيزهوشي دارم. اما در ژاپن كه ماشين ها فرمان راست هستند حسابي خنگ شده بودم! توريست ها دوست ندارند به شهري روند كه مردمشان آنها را مسخره مي كنند. نيامدن توريست يعني از دست دادن درآمد! تيزهوش واقعي كسي است كه كاري مي كند كه توريست ها بيايند و پول خرج كنندو باعث رونق اقتصادي شوند!! ما هم كه دوست داريم فيزيكپيشه ي خارجي بيايد و برايمان سمينار دهد و ما را از انزواي علمي در آورد. بارها گفته ام اين آمدن و رفتن ها براي پيشرفت جامعه ي علمي لازم است.

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

درد دلي با همكاران جوان

Most of the senior scientists take for granted that whatever I might say is nothing but repetition
of Shahin's assertions. I am writing to you to clarify that my viewpoints are independent so I should have due time to express my opinion.
I hope that in future, with your mental support my words can be heard like an independent opinion subject to criticism rather than mere repetitions!
I am telling this to you as I am certain that for more senior people it is more difficult to comprehend the fact that a woman might have an indepdent viewpoint
especially in matters such as scientific projects at national scales!
I emphasize again: I am not claiming my opinion is necessarily valid. But I am saying my opinion is independent and should be independently heard and criticized. In some cases, my opinion resembles that of Shahin. Even in those cases, this means there are two independent individuals with a shared opinion. Thus, that particular opinion should be weighed twice in a democratic scheme.

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

ابن هیثم ومسئله ي ناسيوناليزم افراطي

وبلاگ گروهی cosmic varianceکه همان گونه چند بار اشاره کردم یکی از معروفترین و پرخواننده ترین و معتبرترین وبلاگ های گروهی فیزیک در دنیاست اخیرا یادداشتی در مورد ابن هیثم داشت. اگر یادتان باشد پارسال هم یک یادداشت در مورد ابن سینا داشت. من اینجا نمی خواهم در مورد ابن هیثم صحبت کنم اما مناسب دیدم بحث "ناسیونالیزم افراطی" را که چندی پیش شروع کرده بودم در قالب مثال ابن هیثم بیشتر باز کنم.
شادروان پروفسور عبدالسلام فیزیکپیشه ی بزرگ پاکستانی الاصل, برنده ی جایزه ی نوبل و موسس موسسه بین المللی آی-سی-تی-پی در ایتالیا یک مجموعه مقاله ی علمی-اجتماعی-فرهنگی دارد که در قالب یک کتاب منتشر شده است. عبدالسلام در چند مورد از این مقالات خود را برادر معنوی ابن هیثم می خواند بی آن که خود را بخواهد به در و دیوار بکوبد که ابن هیثم پاکستانی بوده!! از دیدگاه من این احساس برادری و نزدیکی نه تنها ناپسند نیست بلکه نشان از اصالت و هویت ریشه دار شادروان پروفسور عبدالسلام دارد. سلام از روی آثار ابن هیثم دیدگاه او را در نگرش به علم به دیدگاه خود نزدیک می دید. دیدگاه ها در خلا رشد نمی کنند. طبعا پیش زمینه ی مشترک فرهنگی این دو دانشمند -هر چند که با چند قرن فاصله از هم می زیسته اند-در شکل گیری چنین دیدگاه مشترکی نقش بازی کرده.
پروفسور عبدالسلام دانشمندی در سطح جهانی بود. جهانی نیز می اندیشید. تاسیس موسسه ای مانند آی-سی-تی-پی (که من شخصا خود را به خاطر آن مدیون پروفسور سلام می دانم) و رسالت جهانی ای که برای موسسه قایل بوده (حمایت از دانشگران جهان سوم از یک طرف وایجاد محیطی که دانشگران جهان سوم و کشورهای پیشرفته ی دنیا در آن بتوانند با هم تعامل کنند) نشان از این جهانی اندیشیدن دارد. او در مورد تحقیق استاندارد جهانی داشتن (world-classبودن) -برعکس برخی از حضرات دور وبر ما- تنها شعار نمی داد. world-classقبایی بود که الگویش را از او می گرفتند. در مورد جهانی اندیشیدن هم همین طور! چند دهه قبل از آن که "جهانی اندیشیدن" شعار شود او با تاسیس آی-سی-تی-پی نشان داد که جهانی عمل می کند! با این حال در فرهنگ خود چنان ریشه دار بود که با ابن هیثم احساس برادری می کرد.
واما ناسیونالیزم افراطی: ناسیونالیزم افراطی از نظر منجوق آن است که در راه علم هیچ نکوشی اما از شنیدن آن که ابن هیثم عرب بوده رگ گردنت بیرون بزندو بخواهی بگویی چون آن زمان آل بویه عراق را گرفته بودند پس ابن هیثم ایرانی است. ناسیونالیزم افراطی از نظر منجوق آن است که هیچ در ذهنت شک نکنی که چه بسا طرح این سئوال که آیا ابن هیثم ایرانی است یا عرب -ازبیخ- نابجا باشد. ناسیونالیزم افراطی یعنی که بی هیچ شکی بخواهی مفاهیم قرن بیستم را برای 1000 سال پیش تعمیم دهی و سرش هم با همسایه کله بگیری و احیانا چنان در عرب ستیزی اصرار کنی که دل هموطنان عربمان را که در همان نزدیکی زادگاه ابن هیثم (بصره) زندگی می کنند بشکنی!
ناسیونالیزم افراطی یعنی آن که چشمت را بر از دست رفتن استعداد هایی که می توانستند ابن هیثم و عبدالسلام فردا باشند (به علت فقر, اعصاب خردی های متداول در دانشگاه ها وپژوهشگاه ها, سیاست زدگی در بین دانشگاهیان, نا آشنایی اساتید ما با پدیده هایی مانند bipolar بودن ودر یک کلام نخبه کشی) ببندی و سر ملیت (!!!) دانشمندان هزار سال پیش دعوا کنی و احیانا با بودجه ای که می شد یک همایش علمی درست و حسابی و مفید برگزار کرد کنگره ای برای اثبات ایرانی بودن او برگزار نمایی. ناسیونالیزم افراطی یعنی آن که وقتی پا می شوی و می روی همان آی-سی-تی-پی درباره برتری ایرانی ها به عرب ها داد سخن بدهی و ندانی که بااین کار چه قدر جامعه ی علمی ایران را دربین جامعه علمی دنیا خوار و ذلیل می کنی. آن هم در موسسه ای که وابسته به یونسکو است! درواقع داری با این کار نمک می خوری و نمکدان می شکنی!
تک تک ما مستعد غلطیدن به ورطه ی هولناک ناسیونالیزم افراطی هستیم. این شامل خود منجوق هم می شود. خیلی باید مراقب باشیم!

پي نوشت: اگر يادتان باشد چندي پيش مقاله اي از روي ناسيوناليزم افراطي در يكي از سايت هاي معتبر و بسيار پرخواننده نوشته شده بود در مورد افغاني ها. من و چند نفر از همكاران به عنوان اعتراض و تذكر نامه اي بلند به مسئولين آن سايت فرستاديم. بعد نامه را در چند قسمت در منجوق منتشر كردم. در اين قسمت از ابن سينا و ابن هيثم هم يادي كرده ام. در نامه خاطر نشان كرديم رشد كيفي دانشگاه هاي ما در گرو پرهيز از ناسيوناليزم افراطي است. 1000سال پيش در اين قسمت از دنيا چنين بوده! الان هم در اين دنياي مدرن اينترنتي باز هم چنين است!

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

نظر روانپزشكان در مورد اضطراب امتحان

فصل امتحانات در راه است. خواندن اين مقاله را در مورد كاهش اضطراب توصيه مي كنم.

چند نكته در مورد مسئله ي افسردگي


به دنبال كامنتي بحثي داغ در مورد مسئله ي افسردگي در بين دانشجويان در گرفت. در اين راستا مي خواهم بر چند نكته تا كيد كنم:
1) اگر دوستي ، دانشجويي آشنايي داريد كه علايم افسردگي از خود بروز مي دهد از مطالعه ي اين وبسايت غافل نشويد. بيشتر موارد توصيه شده در اين مورد است كه چگونه شخص مزبور را به سمت متخصصان مربوطه هدايت كنيم. شايد فكر كنيد اين كارها مال خارجي هاست. اشتباه مي كنيد در دانشگاه هاي ما هم متخصصان روانشناسي كه بتوانند به اين گونه دانشجو ها كمك كنند هستند.
اما براي اين كه كاري از پيش برند نياز به ياري مسئولين دانشگاه و خوابگاه ها دارند. درست مثل يك پزشك معمولي كه نسخه مي دهد اما آخر سر اطرافيان بيمار هستند كه بايد شرايطي را فراهم كنند تا درمان صورت بگيرد. اگر اين ياري و همراهي نباشد بهترين پزشك دنيا هم كار زيادي از پيش نمي برد.متاسفانه عموم اساتيد دانشگاه هاي ما در اين موارد «عامي» مطلق هستند! از زمان درگذشت حميد من در اين باره با اساتيد زيادي صحبت كردم و از بيسوادي و بي اطلاعي مطلق آنها در اين موارد شوكه شدم. حتي خيلي آدم هاي با مطالعه هم در اين توهم به سر مي بردند كه وجود خودكشي و افسردگي در بين دانشجويان دانشكده شان نشان از سطح بالاي علمي دانشكده ي آنها دارد!!!!
مي گفتند: «خوب دانشجوياني وارد دانشكده مي شوند كه همه عمر خود شاگرد اول شده اند وقتي وارد دانشكده مي شوند از بس ما كارمون درسته مي بينند دست بالاي دست بسيار است افسرده مي شوند و خودكشي مي كنند!! خوب ما كه نمي توانيم سطحمان را پايين بياوريم تا كسي خود كشي نكند!» درجه ي بي اطلاعي و توهم خود بزرگ بيني را ملاحظه مي كنيد!! حداقل معلوماتي كه ما بايد داشته باشيم آن است كه در رسيدن يك جوان به آن مرحله تنها يك عامل دخيل نيست. عوامل بسيار پيچيده اي دست به دست هم مي دهند كه يك انسان به ان مرحله برسد. موارد خودكشي در دانشگاه كلتك هم بالاست. اما استادان آن دانشگاه بروز خودكشي را نشانه ي فخر نمي دانند. از اين موضوع ناراحت و خجالت زده اند و در پي آن هستند كه چاره اي بيانديشتند.

ببينيد! ما پزشك نيستيم، انتظار هم نيست كه مداواي پزشكي كنيم، اصلا هم نبايد در كار پزشكان دخالت كنيم. اما به عنوان شهروندان عادي (چه بماند به عنوان دانشگاهيان) بايد اطلاعاتي درباره ي بهداشت و... داشته باشيم و رعايت كنيم. اطلاعات بهداشت جسمي ما نسبتا بد نيست. نسبتا خوب رعايت مي كنيم. كاري نمي كنيم كه سلامت جسمي خود و يا دانشجويان را به خطر اندازيم. حداقل مي دانيم كه در موارد نياز بايد برويم مطالعه كنيم و در مورد بيماري هاي جسمي چيزهايي ياد بگيريم. اما در مورد بهداشت رواني بيشتر ما در جهل مطلق به سر مي بريم. مصداق« آن كس كه نداند و نداند كه نداند» هستيم. مطالعه ي اين وبسايت اندكي از اين جهل مركب مي كاهد.
2) در وبلاگ ابديت مطالب بسياري مفيدي در اين باره آمده كه بر آورد مطالعات بسيار و تجارب شخصي است. مطالعه ي آن را به شدت تاكيد مي كنم.
3) بد نيست در مورد پديده ي bipolarيك مقدار مطالعه كنيم. اين پديده كه يك سوي آن نبوغ و خلاقيت و سوي ديگر آن افسردگي فلج كننده است از موضوعاتي است كه به نظرم خوب است در اين وبلاگ به آن پرداخته شود. اگر مقاله ي مناسبي در اين باره سراغ داريد معرفي نماييد.

اميدوارم اين سري نوشته ها باعث شوند اندكي سواد عمومي دانشگاهيان نسل آينده ي ما نسبت به اين گونه مسايل بالاتر رود.
در پايان ياد آور مي شوم كه من هنوز سر حرفي كه در يادداشت «غ مثل غربت» زدم هستم! منجوق هميشه سر حرفش مي ايستد!
پي نوشت: اين نقشه ي خودكشي در دنياست كه از اين سايت برداشته ام. البته داده هاي مربوط به ايران نسبتا قديمي است (مال 20 سال پيش). كشورهاي قرمز رنگ (شامل چين روسيه ژاپن و فرانسه و بيشتر كشورهاي بلوك شرق مي شود) بيشترين درصد خودكشي را دارند. كشورهاي زردرنگ (شامل آمريكا كانادا استراليا هند و آرژانتين و شيلي و...) در درجه دوم خطر هستند.در كشورهاي آبي رنگ كه شامل ايران و انگليس و ايتاليا و آذربايجان و برزيل و مكزيك و مصر و... مي شود نسبتا خودكشي كمتر است. از كشورهاي سفيد داده اي ندارند.
وضعيت ايران (حداقل ايران 20 سال پيش) خيلي در مقايسه با كشورهاي ديگر وحشتناك نيست. اما مي توان به طرز قابل ملاحظه اي با بالابردن معلومات اين آهنگ خودكشي را كاهش داد. در خيلي از موارد مسئله قابل پيشگيري است.

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

والاتر از اولين

همان طوري كه بارها در سال گذشته گفته شد دكتر عليمحمدي اولين دانشجو ي دكتري فيزيك بود كه در ايران فارغ التحصيل شد. تا جايي كه من مي دانم اين حرف درست است اما به نظر اين حقير اين همه تاكيد روي اين اولين نفر بودن بي مهري است به نام و ياد و خاطره و راه دكتر عليمحمدي. دكتر عليمحمدي در طول عمر كوتاه اما بسيار پربار خود دستاوردهاي خيلي عظيم تري داشت! كسي از اين دستاوردها خبر نداشته باشد گمان مي كند اين همه تاكيد به آن معناست كه كار مهم دكتر عليمحمدي همان است كه چند روزي پيش از نفر دومي كه از تزش دفاع كرد، فارغ التحصيل شد! اين كه روي «اولين » تاكيد مي شود به نظر من خيلي معني دار است و متاسفانه معناي آن هم چندان خوشايند نيست! اگر يادتان باشد چند مدت پيش يادداشتي داشتم در باره ي همين تب «اولين». دانشجوي جواني از يك نوبليست سئوال مطرح كرده بود "چه گونه مي توانم اولين نوبليست ايران باشم.» اولا كه همان طوري كه آن نوبليست جواب داد يك فيزيكپيشه بايد دنبال حل مسايل فيزيك باشد اگر اين وسط به او جايزه اي هم دادند كه چه بهتر! حالا من خيلي با به دنبال جايزه و پول و شهرت بودن هم مشكل ندارم. آرزو بر جوانان عيب نيست. مشكل من با به دنبال "اولين" بودن است. آيا اين حرف تلويحا به آن معني نيست كه "اي جماعت فيزيكپيشه ي ايراني دست نگه داريد كه من مي خواهم اولين باشم؟!" گيريم تا اين جوان نوبل بگيرد يك ايراني ديگر هم نوبل گرفت. آيا اين به معناي شكست خوردن آن جوان در زندگي بايد باشد؟! آخه اين چه طرز فكري است؟! باور كنيدكه اين طرز فكر "اولين بازي" است كه سر منشا خيلي نظر تنگي هاو به جان هم افتادن هاست! باز هم مي گويم بر جوانان عيب نيست. عيب بر بزرگان قوم است كه نه تنها در جهت از بين بردن اين طرز فكر حرفي نمي زنند بلكه به آن دامن هم مي زنند. اين «اولين بازي» ها جز اعصاب خردي و رقابت ناسالم ارمغاني نخواهد داشت!

الغرض! دكتر عليمحمدي از اين نظر اولين بود. اگر چند ماه ديرتر دفاع مي كرد احتمالا به پايان نامه اش مطالب بيشتري مي افزود و آن را غني تر مي ساخت، اما يكي ديگر مي شد نفر اولي كه دفاع مي كرد. اما خيلي در تاريخ فيزيك ايران و دنيا تحولي حاصل نمي شد!

اتفاقا دكتر عليمحمدي شخصي بود كه در تكامل جامعه ي فيزيك ايران نقش مهمي بازي كرده بود. من بيوگرافر ايشان نيستم و از همه ي كارهاي علمي و سازنده ي ايشان خبر ندارم. اما يك مورد بسيار مهم و بارز را مي خواهم اينجا نام ببرم: رياست دانشكده ي فيزيك دانشگاه تهران. شايد بگوييد اگر ايشان نبودند يكي ديگر مي شد رئيس. درست است اما رئيس داريم تا رئيس! نمي خواهم زحمات مديريت هاي قبلي و بعدي ايشان را زير سئوال ببرم. آنها هم زحمت كشيده و مي كشند. اما دكتر عليمحمدي چه از منظر من كه بيرون دانشكده بودم و از دور نظاره مي كردم و چه از منظر همكاران ايشان در دانشكده وچه دانشجوياني كه شاهد تحول مثبت دانشكده در طول ساليان رياست ايشان بودند مديريتي داشت قاطع، منطقي و توام با عشق كه تحول شگرفي را منجر شد. در همين وبلاگ بارها وبارها جو علمي دانشكده ي فيزيك دانشگاه تهران را ستوده ام. نه آن كه بخواهم ادعا كنم بي ايراد است. اما دانشكده اي است كه مسايل علمي در آن در درجه اول اهميت قرار دارد و از خيلي مسايل حاشيه اي در جاهاي ديگر رايج است در آنجا خبري نيست. استادانش حرفه اي و با مسئوليت كار مي كنند و... اين جو مطلوب علمي حاصل تلاش گروهي اعضاي دانشكده بوده و هست. اما بايد گفت اين درايت دكتر عليمحمدي بود كه فيزيكپيشگان برجسته اي را آنجا گرد هم آورد و در عين قاطعيت در مقابل كساني كه مي خواستند جو آنجا را غير علمي كنند با تواضع از همكاران در رشته ي خود بازخورد مي گرفت ودر اعتلاي سطح علمي دانشكده مي كوشيد. نقش دكتر عليمحمدي در ايجاد و دوام چنين گروهي بسيار پررنگ بود. به نظر من ارزش اين كار بسيار بزرگ است. از آن جنس كارهايي است كه تا صد سال تاثير مثبت آن باقي مي ماند.
بايد رفت و خاطرات همكاران و دانشجويان را جمع آوري وتدوين كرد. بايد ديد دكتر عليمحمدي چه كرد كه يك دانشكده ي قديمي -كه بنا به سنت جهان سوم زود پير و فرتوت مي شود- جاني دوباره بگيرد و دوباره جوان شود. ارزش اين كار كم از احداث و تاسيس نيست. در واقع در مملكتي چون ايران اين كار درايت بسي بيشتر مي خواهد.

ياد و نام و خاطره ي دكتر عليمحمدي زنده باد و راهش پر رهرو!

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

فاجعه

فاجعه ي اخير را به بازماندگان تسليت مي گويم. مثل موارد فجايع قبلي حرفي ندارم بگويم جز آن كه متاسفم. چه كار غير از اين مي شه كرد؟! آنهايي كه بايد احساس مسئوليت كنند.... بگذريم! آنان هم كه كاري از دستشان بر نمي آيد و خود هزار گرفتاري در زندگي دارند آن قدر دارند از اين فجايع غصه مي خورند كه مي ترسم سلامت خود را از دست دهند!

پي نوشت:
تحليل يك خلبان بازنشسته در وبلاگ شخصي اش از اين واقعه ي مصيبت بار و سئوالاتي از وزير راه وترابري از زبان اين خلبان پيشكسوت

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

آسپرين ناسيوناليزم

راه حلي كه براي مسئله اي كه من در يادداشت قبلي خودم مطرح كرده بودم اينه:
برنامه ريزي از سوي نهاد هاي مردمي و... براي جذب گردشگر. هر كسي براي جذب گردشگربه ديار خودش كه نسبت به او احساس تعلق خاطر داره تبليغ كنه.
وقتي شخصي يا گروهي به منظورجذب گردشگر تبليغ مي كنه مجبوره كه خود بزرگ بيني وناسيوناليزم افراطي را بگذاره كنار. چون اگر كلام او رنگ و بوي ناسيوناليزم افراطي داشته باشه گردشگر ها پس زده مي شوند. اين راه حل من چند فايده ي ديگه هم داره: به در آمدزايي و اشتغالزايي ورونق اقتصادي منجر مي شه، هنر ها و صنايع در حال انقراض دوباره زنده مي شوند، براي رونق اكو توريسم هم شده به محيط زيست بيشتر توجه مي شه، افراد قوه ي ابتكار خود را به كار مي گيرند تا با نو آوري راهي جديد براي جذب توريست پيدا كنندو...

اين بود پيشنهاد خام من. مطمئنم عطيه (اقتصاد دان خواننده ي منجوق) ايراد هاي كارشناسانه ي بسياري در آن خواهد يافت. آنان كه بيشتر تجربه و دانش دارند پيشنهاد پخته تري ارائه دهند.

تب ناسيوناليزم

جرج ارول، نويسنده ي تواناي animal farmكه به فارسي به قلعه ي حيوانات ترجمه شده مقاله اي دارد به عنوان notes on nationalism.
اين مقاله را حدود ده سال پيش خوانده بودم. آن موقع ارزش و اهميت اين مقاله برايم قابل درك نبود. جرج ارول تاكيد مي كند كه منظور او عرق ميهني(patriotism)نيست. از نظر او ناسيوناليزم منفي است اما عرق ميهني مثبت. بگذاريد عين جملاتش را نقل كنم:

By ‘nationalism’ I mean first of all the habit of assuming that human beings can be classified like insects and that whole blocks of millions or tens of millions of people can be confidently labelled ‘good’ or ‘bad’(1). But secondly — and this is much more important — I mean the habit of identifying oneself with a single nation or other unit, placing it beyond good and evil and recognising no other duty than that of advancing its interests. Nationalism is not to be confused with patriotism. Both words are normally used in so vague a way that any definition is liable to be challenged, but one must draw a distinction between them, since two different and even opposing ideas are involved. By ‘patriotism’ I mean devotion to a particular place and a particular way of life, which one believes to be the best in the world but has no wish to force on other people. Patriotism is of its nature defensive, both militarily and culturally. Nationalism, on the other hand, is inseparable from the desire for power. The abiding purpose of every nationalist is to secure more power and more prestige, not for himself but for the nation or other unit in which he has chosen to sink his own individuality.

بعد جرج ارول مقاله اش را ادامه مي دهد و نشان مي دهد چرا تب ناسيوناليزم خطرناك است.
توصيه مي كنم مقاله را بخوانيد.
نكته اي كه مي خواهم روي آن انگشت بگذارم آن است كه ناسيوناليزم آن است كه رفتارهاي هيتلري مختص يك نژاد خاص نيست. هر آن كه به دام ناسيوناليزم كور وافراطي بيافتد، مي تواند همان راه را طي كند. متاسفانه برخي كانال هاي ماهواره اي با مخاطب جهان سومي از يك طرف و بخشي از داخلي ها از سوي ديگر، ناسيوناليزم افراطي را دارند ترويج مي كنند.
ما كه مدتهاست تلويزيونمان را تعطيل كرده ايم. اما هر از گاهي كه در خانه ي اين و آن تلويزيون مي بينم و يا از زبان اين و آن افاضات برخي از مجريان برنامه هاي ماهواره اي را مي شنوم، شوكه مي شوم و نگراني مرا فرا مي گيرد. چند سال پيش گمان مي كردم كسي به اين خزعبلات گوش نمي كند. گمان مي كردم مردم در زندگي آن قدر گرفتاري دارند كه وقتي براي توهمات خود بزرگ بينانه ناسيوناليستي نمي يابند. اما مي بينم كاملا برعكس شده. هرچي سرخورده تر، توسل به ناسيوناليزم افراطي بيشتر. اين بازي خطرناكي است كه مي تواند عواقب بسيار ناگواري داشته باشد.
چند هفته است كه با خود فكر مي كنم چه بايد كرد؟ چه بايد كرد تا جلوي بالا رفتن اين تب خطرناك گرفته شود؟!
ابتدا فكر مي كردم با تشويق مردم به مطالعه ي بيشتر مي توان جلوي بالا رفتن اين تب را گرفت. بعد كه بيشتر فكر كردم ديدم اين راه عملي نيست. به دو علت: (1) مطالعه اي كه با تفكر همراه نباشد به درد نمي خورد. كساني كه پتانسيل آن را دارند كه به دام ناسيوناليزم افراطي بيافتند اغلب همان افراد هستند كه در مطالعه تنبل هستند و در فكر كردن تنبل تر! ترجيح مي دهند بنشينند پاي برنامه ي تلويزيوني كه ناسيوناليزم افراطي را تبليغ مي كند. ترجيح مي دهند تهيه كنندگان اين برنامه ها به جاي آنها فكر كنند و اينان بلندگوي آنان در سطح جامعه باشند. (2) گيريم يك در صد كمي از اين جنس افراد اهل مطالعه باشند. اين درصد كم هم مي روند سراغ كتاب هايي كه باز ناسيوناليزم را بيشتر ترويج مي كند. اهل تفكر كه نيستند! دو تا كتاب هم كه بخوانند ديگر بلندگويشان ساكت نمي شود!
پس چه بايد كرد؟! شما نظر خود را بگوييد. من هم راه حل خود را در نوشته ي بعدي به تفصيل شرح مي دهم.

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

روياندن و خشكاندن

يكي مي شه مثل دكتر ثبوتي! بعد از بازنشستگي بر مي گرده به شهر خودش زنجان. در يك منطقه ي محروم در حاشيه ي شهر خودش موسسه ي تحقيقاتي بنا مي كنه. درها ي موسسه را روي همه باز نگه مي داره. مردمداري مي كنه! حرمت مردم را نگه مي داره. احترام مردم از تاجر و بازاري ميلياردر گرفته تا مردم طبقه متوسط شهر و روستاييان زحمتكش منطقه را جلب مي كند. با ياري همديگر آباد مي كنند. نهال بعد نهال مي كارند. وقتي نهالي از بين رفت، به جايش نهالي ديگرمي نشانند. بيست سال مي گذرد و نهال ها ثمر مي دهند.

يك عده هم همزمان ..... بگذريم! صحبت از پژمردن يك برگ نيست! واي جنگل را بيابان مي كند!
عمر پربار دكتر ثبوتي دراز و به سلامت باد! پويندگان راهش پر توان باشند!

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

كوروش، پرده ي آخر

حدود هفت هشت سال پيش متني دست به دست مي شد كه ادعا مي شد وصيت نامه ي داريوش هخامنشي است. ظاهرا وصيت نامه ي مذكور ساختگي بود و سنديتي نداشت. منبع و مآخذ آن هم معلوم نبود كه چيست. به گمانم وكيل قرن بيست و يكمي داريوش وصيت نامه را تنظيم كرده بود!! الان هم متن هايي دست به دست مي شود درباره ي پايان زندگي كوروش هخامنشي به دست ملكه اي به نام توميريس يا تومريس. وقتي پاي يك ملكه در ميان باشد (آن هم ملكه اي پیروز)، كنجكاوي زنانه ي منجوق تحريك مي شد. نگاهي به ويكي پديا انداختم ببينم در مورد اين ملکه ی باستانی چه مي گويد.ظاهرا داستان تومريس چندان هم بي پايه و اساس نيست! البته-بنا به آن چه كه در ويكي پديا آمده- روايات متفاوتي در مورد پرده ي آخر زندگي كوروش وجود دارد و هنوز معلوم نيست كدام روايت حقيقت دارد. اما هردوت-كه حدود 100 پس از كوروش تاريخ نويسي مي كرده- روايت كشته شدن به دست تومريس را معتبرتر مي داند. خودتان داستان را بخوانيد. داستان چه واقعي باشد و چه افسانه، يك تريلر حسابي و سرگرم كننده است. بنا به آن چه كه ويكي پديا مي گويد قلمروي تومريس در ازبكستان و قزاقستان فعلي واقع بود. گويا در قزاقستان تومريس را قهرماني ملي مي دانندكه كشورشان را از هجوم اشغالگران هخامنشي نجات داد . تومريس نامي معمول براي دختران در قزاقستان است. دقت كنيد كه در زمان كوروش تمامي استان هاي ايران فعلي در قلمرو امپراطوري هخامنشي مي گنجيد.
نظر مرا در مورد گذشته هاي دور مي دانيد. مطالعه ي گذشته هاي دور را مفيد مي دانم چون قوه ي تخيل آدم را تقويت مي كنند و دستمايه اي مي توانند باشند براي خلق آثار هنري و ادبي و جذب گردشگر. همين وبس! كاركردي بيش از اين ندارند. (بگذريم از اين كه باز اين غربيان بوده اند كه از داستان تومريس براي خلق آثار هنري وادبي الهام گرفته اند. حتي نام يك سياره ي خرد از او گرفته شده است: تومريس 590 ) نبايد براي تعريف هويت خيلي روي گذشته هاي دور حساب باز كرد و با تعصب به آن نگريست. خودمان آن قدر توانايي داريم كه بتوانيم بدون تمسك به استخوان هاي پوسيده مردان و زنان 2500 سال پيش هويتي تحسين برانگيز براي خود بسازيم. باز هم از شيخ اجل، سعدي شيراز:
«يكي بر تربتي فرياد مي خواند/كه اينان پادشاهان جهانند/ بگفتم تخته اي بر كن ز گوري/ ببين تا پادشه يا پاسبانند/ بگفتا تخته بر كندن چه حاجت!؟ كه مي دانم كه مشتي استخوانند»
گذشته هاي دور كه با افسانه در آميخته اند حتي به درد آموختن و عبرت گرفتن هم نمي خورند. مطالعه ي گذشته هاي نزديك چنين كاركردي مي تواند داشته باشد. به هر حال آن چه كه اهميت دارد حال است و آينده. از حال بايد لذت برد وبراي آينده بايد برنامه ريزي كرد.

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

كاترين كبير


آن عكس معروف آزمايش كاترين كه سر كلاس به آن اشاره كردم اينه. آزمايش كاترين قراره كه جرم نوترينو را اندازه بگيره. براي اطلاع بيشتر راجع به شكل به اين سايت مراجعه كنيد. بين آزمايش هاي مختلف دنيا احساس من به كاترين چيز ديگريه. آخه اولين مقاله ام برروي كاترينه. در واقع اون مقاله باعث شد پروژه ي كاترين تصويب بشه و بودجه بگيره. خودشان به ما اي-ميل زدند و اينو گفتند. صد البته نه به خاطر منجوق بلكه به خاطر استاد راهنماي معروف و پرنفوذش اسميرنف. (دانشمند معروف به اسم اسميرنف زياده. استاد راهنماي من فيزيكپيشه ي نوترينو ست نه آن رياضيدان كه مدال فيلدز گرفت!)
در سنگاپور با يك دختر آلماني دوست شدم كه روي كوارك تاپ كار مي كنه. اهل همين محل هستند. مي گفت وقتي اين دستگاه را مي آوردند به اهالي محل گفته بودند خانه هايتان را تخليه كنيد. براي مردم محل به قول مادربزرگم «احوالات» شده بود.

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

چگونه در فرزندانمان براي درس خواندن انگيزه ايجاد كنيم

مي دانيد كه پيشرفت تحصيلي دانش آموزان در خانواده هاي طبقه ي متوسط از دغدغه هاي اصلي والدين است به گونه اي كه حاضرند هر چه قدر كه شد هزينه بدهند تا فرزندشان خوب درس بخواند. به نظر من هزينه ي آن چناني لازم نيست. اگر با30هزار تومان در ماه كفيل يكي از مددجويان مستعد بنياد كودك شوند در فرزندشان تاثيرگذاري لازم را خواهد داشت . از قديم همين رسم بين اعيان و اشراف براي تشويق فرزندانشان به درس خواندن بوده. گويا امير كبير نيز در كودكي به همين منظور حمايت مي شده! آن قدر فاصله گرفته ايم كه اين سنت ها هم-كه حكمتي داشته و منفعتي- فراموشمان شده! نمي توانم صد درصد تضمين كنم كه اين روش براي ايجاد انگيزه نتيجه مي دهد. در مورد برخي ممكن است نتيجه بدهد ودر مورد برخي ديگر، خير. اما امتحان آن به خرجي كه مي شود مي ارزد 30000تومان يعني قيمت يك كيلو و نيم گوشت گوسفندي و يا هزينه ي شام يك خانواده ي سه نفره در رستوراني متوسط درشمال تهران. خانواده ها براي تشويق فرزندان خيلي بيشتر از اينها خرج مي كنند! به علاوه اين خرج اگر حتي باعث ايجاد انگيزه نشود، «جاي دوري نمي رود.» كسي چه مي داند! شايد اميركبيري اين وسط سر برآورد! درهرصورت دل كودكي يتيم ويا بي پناه شاد مي شود.

امضاء:
ياسمن فرزان