۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

كاربرد فيزيك نانو در حفظ و مرمت آثار تاريخي


تصاويري كه مي بينيد كاربرد پاك كننده هاي نانو را نشان مي دهد. توجه كنيد كه هيچ رنگي براي مرمت استفاده نشده! اين پاك كننده ي نانو فقط آلاينده ها را به طور هوشمند خارج كرده بدون آن كه رنگ اصلي را تخريب كنه.



تصاوير متعلق به كليساهاي فلورانس هست.
براي مرمت آثار تاريخي ايران هم علي الاصول مي شه از اين روش ها استفاده كرد اما بايد در موردش پژوهش بشه. اگر كسي به اين موضوع علاقه داره به دكتر رفيعي تبار مراجعه كنه. علي الاصول ميراث فرهنگي و موزه ها و شهرداري ها و..... بايد روي اين چيزها سرمايه گذاري كنند

اي كاش در تبريز هم چنين پژوهشكده اي تاسيس بشه و رويش پژوهش كنند و آثار تاريخي مان را نجات دهند.
پي نوشت:

البته اين را هم اضافه كنم كه من (همين طور شاهين) مخالف سرسخت رشد قارچ گونه ي پژوهشكده ها هستيم. اول بايد متخصصين مربوطه تربيت بشوند بعد اسم ساختماني را گذاشت پژوهشكده. اگر متخصصين امر قبلا وجود نداشته باشند و فقط اسم ساختماني را گذاشت پژوهشكده و بودجه اي برايش تهيه كرد اون مكان مي شه شارلاتان-خانه نه پژوهشكده!


  منظور من از اين كه آرزو كردم در تبريز همچين پژوهشكده اي باشه اين بود كه اول يك از جوان هاي علاقه مند تبريزي بروند در ايتاليا يا سوئد در اين زمينه تخصص ببينند بعدش برگردتد و در شهر خودشان پژوهشكده بزنند و نيازهاي بومي را از اين طريق برآورده كنند

  احتمالا با اين روش مي شه فرش هاي قديمي تبريز را هم احيا و مرمت كرد. اما نوع امولسيوني كه روي الياف فرش كار مي كنه خاص بايد باشه. اين را از ايتاليا نمي شه آموخت. بايد خودمان پژوهشكده داشته باشيم و فرمول امولسيون مربوطه را در بياوريم.

۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

آن چه که توریسم تبریز لازم دارد



من فکر می کنم برای این که توریسم تبریز رونق گیرد باید به چند موضوع رسیدگی شود.
۱) نجات دریاچه ی ارومیه. دریاچه ی ارومیه با پرندگان زیبایش و باغ ها و مزارع سرسبز اطرافش بزرگترین وبهترین جاذبه ی توریستی می توانند باشند. ببینید! "تماشای پرندگان" از جاذبه های توریستی شناخته شده در جهان است. جاذبه ای هم هست که با فرهنگ و ارزش های اسلامی-ایرانی ما منافات ندارد و به راحتی در ایران قابل اجراست بدون آن که واکنش منفی ای از جانب مردم محلی در پی داشته باشد. باورش مشکل است اما همین جاذبه ی توریستی ساده و سالم بسیار پولساز است. من از ویکی پدیا نقل می کنم:
About 4% of North Americans were interested in birding In the 1970s and in the mid 1980s at least 11% were found to watch birds at least 20 days of the year. An estimate of 61 million birders was made in the late 1980s. The income level of birders has been found to be well above average.[24]
The 2000 publication of "The Sibley Guide to Birds" sold 500,000 copies by 2002.[25] but it was found that the number of birdwatchers rose but there appeared to be a drop in birdwatching in the backyard.[26]
According to a U.S. Fish and Wildlife Service study, birdwatchers contributed with 36 billion USD to the US economy 2006, and one fifth (20%) of all Americans are identified as birdwatchers.[27]
بله! عزیزان! ۳۶ میلیارد دلار! بله! بله! میلیارد نه میلیون! بله بله! دلار نه ریال!!
حالا بقیه اش را بخوانید:
The spending is on the rise around the world. Kuşcenneti National Park (KNP) at Lake Manyas, a Ramsar site in Turkey was estimated to attract birders who spent as much as 103,320,074 USD annually.[
بله! بله! درست خوانده اید. جای دوری هم نیست. همین بغل گوشمان در ترکیه دارند از راه تماشای پرنده ها سالیانه این همه درآمد به دست می آورند. فقط در یک پارکشان به اسم "قوش جنتی" (=بهشت پرنده ها). قوش جنتی واقعی همین دریاچه ی ارومیه ی خودمان است که افسوس!
من برای تماشای پرنده ها و وال ها و... در کشورهای مختلف رفته ام. کسانی که این تورها را می گیرند از هر ملیتی و از هر مذهبی از جمله خانواده-دوستترین و تمیزترین و با فرهنگ ترین مردمان دنیا هستند. آدم و شد چنین توریست های برای اعتلای فرهنگی مردم منطقه هم خوب است. کافی است از هر کدام یک مطلب کوچک و مفید بیاموزیم.
ببینید! متاسفانه هنوز خیلی ها نمی فهمند ارزش دریاچه ی ارومیه در حفظ اکوسیستم منطقه و حفظ سلامت چه قدر است. درک نمی کنند اگر این دریاچه خشک شود چه طور مزارع اطراف از بین می روند و درنتیجه میلیون ها نفر شاغل تولید کننده بیکار می شوند و در حاشیه ی شهرها مجبور می شوند به شغل های کاذب روی بیاورند (تازه اگر همین شغل های کاذب هم گیرشان بیاید). نمی فهمند باد های نمکین از سطح دریاچه چه مضراتی می تواند داشته باشد. اما فکر می کنم معنای دلار را همه بفهمند! حفظ دریاچه ی ارومیه را در پکیج جذب توریست و دلارهای توریستی اگر قرار دهیم ان شا الله توجه بیشتری به آن می شود. یکی از دلایلی که معتقدم باید زودتر هر آن چه که از دستمان در این راستا بر می آید بکنیم همین وضعیت نگران کننده ی دریاچه است. هرچه زودتر بجنبیم بهتر است.
۲) لازم است هرچه سریع تر بناهای تاریخی تبریز نظیر ربع رشیدی و مسجد کبود مرمت شوند.
۳) لازم است به وضعیت مقبره ی دوکمال رسیدگی شودو رنگ و لعابی درخور یابد. کمال الدین بهزاد در دنیا شناخته شده است. با رمان معروف برنده ی جایزه ی نوبل ارهان پاموک معروف تر هم شده. دریغ است که از این پتانسیل برای جذب توریست استفاده نشود.
۴) شمس تبریزی را در دنیا می شناسند. بجاست هر چه زودتر بنای یادبودی در خورد این عارف بزرگ و جهانی در موطنش ساخته شود. حیف است که تنها یک پاساژ در تبریز به اسمش باشد. آخه شمس تبریزی را چه به پاساژ؟! یک بنای یاد بود مناسب شخصیتش می طلبد. جایی برای کسانی که به دنبال معنویت راهی شهرش می شوند. عزیزی که خود آرشیتکت است روزی از مسجد کبود دیدن کرده بود. او می گوید فضا چنان طراحی شده که معنویت را القا می کند. یک چنین فضایی و بنای یادبودی باید برای شمس تبریزی ساخته شود. با نماد شناسی مناسبش نه یک پاساژ!!
۵) چیزی که برای تبریز لازم است ولی مغفول مانده یک موزه ی فرش است. خانواده های قدیمی تبریز فرش های عتیقه ی موروثی را چندین نسل است با زحمت فراوان نگاه داشته اند. معلوم نیست در آینده هم بتوانند این کار سخت را انجام دهند. نگاه داری فرش عتیقه یک کار تخصصی است.بجاست این فرش ها از آنها خریداری شوند و موزه ای مناسب برایش در تبریز ساخته شود.
هرچه قدر برای این موزه خرج شود می ارزد. چنین موزه ای اگر باشد توریست ها و..... ترغیب می شوند که فرش دستبافت امروزین را خریداری کنند. هم اکنون موزه ی فرشی در طبقه ی فوقانی بازار شمس در تبریز وجود دارد. به همت تنی چند از اساتید افتتاح شده. خدا قوتشان دهد. اما شهر تبریز موزه ای در سطح جهانی برای فرش باید داشته باشد. تبریز است و فرشش! این چنین موزه ای لازم است. هم برای هویت شهر و هم برای رونق دادن به صنعت فرش که هزاران نفر در این شهر از طریق آن امرار معاش می کنند.
۶) خط آهن سریع السیر بین تبریز و تهران.
ببینید! اگر مطالبات چیزهای مشخص و قابل فهم و علی الاصول قابل دسترس از ان دست که در بالا گفتم باشند احتمال این که وصول شوند بالاتر می رود. اگر به عنوان مطالبه چیز گنگ و نامفهومی مانند "هویت اصیل" بخواهید احتمال آن که چیزی به دست بیاورید خیلی کم است. شنونده در بهترین وضعیت می گوید این یارو خودش هم نمی داند چه می خواهد. در جوی که بدبینی زیاد است چه بسا تعبیر منفی شود و انگی هم بسته شود که اصلا در ذهن گوینده هم نبود! در مورد نحوه ی مذاکره ای که به نتیجه می رسد در نوشته ی بعدی ام توضیح می دهم.
پی نوشت پاندا:
يه توضيح کوچولو:موزه فرشی در خور تبريز در خيابان خاقانی پشت مسجد کبود و موزه عصر آهن در حال ساخت است . من ماکتش رو ديدم . واقعا زيباست.
ضمنا در موزه شهرداری يک تالار فرش دائر است که امکان بازديد وجود دارد و فرشهای فوق العاده زيبايي دارد از جمله فرش های يادگاری آن فرش منزل استاد شهريار و فرش جهيزيه پروين اعتصامی است.
يک نکته ای که گفتنش خالی از لطف نيست اينه که در ميدان ايپک (چهار راه منصور)يک سنگفرش بزرگ به صورت فرش با نقشه فرش کار کرده اند که واقعا زيباست!

۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

Lonely planet on Tabriz

"سایت سیاره ی تنها" سایت خیلی قشنگیه. درمورد دیدنی های همه ی دنیا مطلب داره. توصیه می کنم این سایت را مطالعه کنید. مثل این می مونه که جهانگردی می کنید. آن هم بدون خرج و زحمت.

در مورد ایران هم مطلب زیاد داره. سایت بیشتر فرهنگی است. جهت گیری سیاسی نداره. خیلی هم تجارتی نیست. مطالبش اغلب منصفانه هستند. در دنیا این سایت و همچنین کتابچه های راهنمایی که توسط این موسسه منتشر می شه خیلی پرطرفدار هستند. برای تصمیم در مورد سفر به این سایت مراجعه می کنند.
این سایت را می توان با نوشتن review تكميل كرد. اين لينک مربوط به برخی از دیدنی های تبریز در سایت "سیاره ی تنها" ست. انصافا نویسندگان سایت مطالب خوبی را نوشته اند. حتی راجع به پاپاخ هم نوشته! (پاپاخ یک جور کلاه پوستین مردانه است که در آذربایجان ساخته می شوند). اما درمورد هیچ کدام از نوشته های مربوط به دیدنی های تبریز review ننوشته اند. review را خواننده های سایت مثل من و شما باید اضافه کنیم.
من فکر می کنم اگر به عنوان تبریزی برگردیم و به عنوان review خیلی تعریف کنیم و بگوییم "بهترین" بزرگترین" و.....است نه تنها تاثیر مثبت ندارد یک مقدار هم دلزده می کند. به جای آن بهتر است قصه های جالب و مشغول کننده بنویسیم.
منظورم قصه هایی است از آن دست که در این مقاله به قلم حسن اسدی تبریزی با عنوان جلوه هایی از بازار تبریز نوشته شده است. همین قصه ها و نکات را با انگلیسی سلیس ترجمه کنیم و در سایت سیاره ی تنها بنویسیم خیلی مفید می شود. همان طوری که گفتم این کار تنها از دست یک نفر بر نمی آید. هرکسی باید گوشه ای از کار را در حد توان خود بگیرد.
حالا من یک مقدار همین مقاله ی "جلوه هایی از بازار تبریز" اینجا کپی می کنم. فکر می کنم این قصه برای هموطنان خودمان هم جالب باشد. همین را به انگلیسی ترجمه کنید توریست پسند می شود. نمی دانم دلیل چیست ولی مشاهده ام می گوید توریست ها از هر ملیت و جنسیت و قومیتی از قصه ها و داستان هایی که شخصیت آن از جنس لطیف است بیشتر علاقه مند هستند.


دومين جلوه اي كه مي خواهيم به آن اشاره كنيم بر خلاف دو جلوه قبلي نشان محسوسي از آن بر جا نمانده و از آن فقط نامي در دست است. يكي از راسته هاي مشهور بازار تبريز «قيزبستي بازار» است. در مورد وجه تسميه اين بازار حكايتي در زبان عموم بازاريان رايج است و آن اينكه در زمانهاي سابق زني همراه با دختر كوچك خود به بازار آمده است؛ دخترك شيطنت و شلوغي مي كرده است تا اينكه بالاخره مادرش عصباني شده و ، در محل فعلي قيز بستي بازار، به دخترك گفته است كه:« قيز بسدي بازاردي» يعني دختر بس كن اينجا بازار است( زشت است اين قدر شيطنت كن)! و از آن روز نام اين بازار را «قيزبستي» گذاشته اند. اين وجه تسميه به نظر معقول نمي آيد و شايد توسط كساني كه از وجه تسميه واقعي آن بي خبر بوده اند ساخته شده است. به تعبير يكي از روزنامه نگاران خوش ذوق: «... ظاهراً همان لحظه بازاریان که تا آن روز نتوانسته بودند نامی برای محل کسب و کار خود پیدا کنند، هزار سجده شکر به جا آوردند و تلنگر مادر به دخترش را به عنوان نام راسته خویش برگزیدند!» .
نام اين بازار در منابع به صورت «قيزبستي» آمده است نه به صورت «قيزبسدي». وجه تسميه ديگري نيز براي اين بازار ذكر نشده است. به نوشته مرحوم دكتر مشكور نام اين بازار «بازار حاجي شيخ» مشهور به« قيز بستي» بوده است (تاريخ تبريز تا قرن نهم، ص 104). وجه تسميه آن به بازار حاجي شيخ ظاهرا دو احتمال دارد: اول، به دليل مجاورت با تيمچه هاي سه گانه حاج شيخ قزويني اين بازار به اين نام خوانده شده است؛ دوم، شايد باني اين بازار نيز حاج شيخ قزويني بوده است.
در اين نوشته براي نخستين بار احتمالي را درباره نام اين بازار مطرح مي كنم كه فعلا چيزي بيش از احتمال نيست و بايد منتظر بود تا در آينده منابعي ، كه كشف يا شناخته مي شود، اين احتمال را تاييد يا رد كنند. به نظر مي آيد اين محل قبلا «بست» بوده است؛ «بست مكاني امن و مقدس و محترم بوده است كه مردم براي دادخواهي، تظلم و احقاق حقوق از دست رفته و مجرمان و متهمان براي فرار از مجازات به آن پناه مي برده اند و به اصطلاح بست نشيني مي كرده اند. در ايران اوج و رونق بست نشيني در دوره قاجار بوده است» (دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد دوازدهم، صص 105-106). اما چرا بست قيز؟ اين «قيز» يا «دختر» چه كسي بوده است كه مورد احترام حكومت بوده و افراد به بست او پناهنده مي شده اند؟
تا جايي كه نگارنده بررسي كرده است در منابع مربوط به عصر قاجار در خصوص بست نشيني در تبريز و اينكه بستي به دختر يكي از امرا منسوب بوده مطلبي نيامده است. نگارنده احتمال مي دهد كه ما بين اين «قيز»(دختر) و محله« اميره قيز» (اميرخيز) ارتباطي وجود دارد.
آقاي ميرزا غلامرضا رحيمي از مرحوم آيت الله ميرزا جواد سلطان القرايي نقل مي كند كه درباره نام محله اميرخيز « آن بزرگوار فرمودند اصلش اميره قيز يعني دختر اميره است.يك نفر دختر اميره از آن محله برخاسته است»(جزوه اميرخيز و مسجد قصابان، ص 3). مرحوم آيت الله سلطان القرايي به منبع سخن خود اشاره نكرده اند و به نظر مي رسد كه اين سخن را به صورت احتمال ذكر كرده اند نه اينكه در جايي آن را ديده باشند؛ مضافا اينكه «امير» را با «تاي تانيث» مونث كردن ذهنيت يك عالم را نشان مي دهد نه ذهنيت عموم مردم را. به نظر مي آيد بهتر اين است كه «اميره قيز» را «دختر امير» معنا كنيم با اين توضيح كه زمين هاي محله امير خيز( كه ظاهرا زمين هاي زراعي بوده است) به دختر امير(شاه) تعلق داشته است(وجه ديگري نيز مرحوم استاد ذكاء مطرح كرده است كه فعلا به آن نمي پردازيم). مطابق تحقيق يكي از زنان قاجاري جايگاه بسيار خاصي داشته است و احتمال دارد منظور از «دختر امير» همين زن باشد. مطابق نوشته مولف ناسخ التواريخ :« نخستين زوجات فتحعلي شاه ، آسيه خانم دختر فتحعلي خان دولوي قاجار است و او مادر نايب السلطنه عباس ميرزا است، او را شاه شهيد آقا محمد شاه براي شاهنشاه عقد دائمي بست...»(جلد اول، ص 551). چنانچه ملاحظه مي شود اين زن از سه طرف با بزرگان قاجاري نسبت داشته است و قاعدتا بايد از جايگاه ممتازي برخوردار مي بوده باشد و نگارنده احتمال می دهد که منظور از قیز همین« آسیه خانم» بوده است.
دقت کنید این جور داستان ها که در افواه عمومی هست ولی سندیت تاریخی ندارد به انگلیسی urban legend خوانده می شود. این قصه را بخواهید تعریف کنید یک همچین چیزی باید بگویید:
One of the wards in Tabriz Baazar is known as "Ghiz basdi! Bazaar di" which literally means ".stop it girl! We are are in Bazaar



According to the urban legends, one day a mother and daughter were visiting this ward. The little was playful and curious about everything.The mother, being a typical traditional Tabrizi woman, expected her to behave herself. After a few mild remarks, she had said "Stop it girl! We are are in Bazaar." The onlookers had liked the scene so much that adopted the sentence as the name for the ward. One should however bear in mind that this is only a legend

سيماي كودكان ورزقان

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

فرهنگ بومي در گردشگري

واقعیت این هست که برای این که توریسم در ایران جا باز کنه ما باید بر فرهنگ خودمان تاکید کنیم. اگر جز این باشه شانس زیادی برای رقابت با کشورهای دیگر که خیلی قبل از ما برای جذب توریست سرمایه گذاری وتبلیغ وسیع کرده اند نداریم. به علاوه ماایرانی ها خیلی از تقلید خوشمان نمی آید. می خواهیم خودمان نوآوری کنیم و هویت خودمان را داشته باشیم. در برخی کشورها خیلی راحت تقلید می کنند. تقلید کردن را عار نمی دانند. با دیدگاه ایرانی ام هنوز نتوانسته ام بفهمم که چه طور با این که خیلی ناسیونالیست هستند تا وقتی که در قبضه کردن بازار موفق عمل می کنند به غرورشان برنمی خورد که بپذیرند مقلد خارجی ها هستند. ما نمی توانیم با خودمان کنار بیاییم که به این شکل مقلد و پیرو باشیم.

از طرف دیگر اگر روش های جذب توریست با فرهنگ ایرانی ما سازگار نباشد آن را پس می زنیم. به راحتی قبول نمی کنیم. ببینید! در برخی کشورهای در حال توسعه خیلی راحت قبول کرده اند که برخی هتل ها و...مختص توریست خارجی باشد. واکنش منفی نشان نمی دهند. اما ما ایرانی ها این چیزها را نمی پذیریم. ما تبریزی ها که عمراً زیر بار همچین چیزی برویم! مغرورتر از آن هستیم که چنین چیزی را بپذیریم.ما تحمل رفتاری که تبختر تعبیر شود نداریم.
خلاصه بگویم! ما حتی اگر بخواهیم نخواهیم توانست از دیگران در امر جذب توریست تقلید کنیم. روش های آنها خیلی به درد ما نمی خورد. ما باید در این موضوع هم-- مانند خیلی چیزهای دیگر-- سبک و سیاق ویژه ی خود را داشته باشیم. سبک و سیاق مخصوص ما هم در دنیا مشتری خاص خود را خواهد یافت.
اما چند نکته را باید در نظر گرفت.
یکی این که سبک و سیاق خود را داشتن به معنای آن نیست که می توانیم به استانداردهای جهانی بی توجه باشیم. برخی چیزها هستند که دیگه استاندارد جهانی باید داشته باشند. مثلا دستگاه حمل و نقل یا چرخ فلک و.... باید با یک استانداردی بازبینی شود و الا ایمنی کافی را ندارد. متاسفانه این چیزها در ایران خوب رعایت نمی شود. با این استاندارد ها نمی شه از دنیا توریست جذب کرد. امیدوارم به بهانه ی جذب توریست هم شده یک مقدار استاندارد های ایمنی را بالا تر ببرند.
همین طور متاسفانه استاندارد سرویس در رستوران های ما به طور متوسط پایین است. خیلی ایراد دارد که وقتی غذا سرو می کنند کارد نمی آورند. یا تا قبل از آوردن غذای اصلی چیزی نمی آورند. (اتفاقا رستوران های تبریز از این جهات از تهران به طور متوسط بهتر هستند.)
حالا برویم سراغ یک نکته دیگه.
نکته اینجاست که فرهنگ اصیل ایرانی دقیقا چیست؟ یک زمانی بین دو طیف اجتماعی و فرهنگی دعوایی بود بر سر فرهنگ قبل از اسلام و بعد از اسلام. این دعوا دیگه کهنه شده. در بین نسل ما و نسل بعد از ما این مسئله دیگه حل شده رفته پی کارش. ما الان هر دوره ی تاریخی را به جای خودش به رسمیت می شناسیم و اگر چیز جالبی در باره اش بدانیم به مهمانان خارجی مان هم عرضه می کنیم. تعصب خاصی نسبت به دوره ی خاصی نداریم. قبل ار مهاجرت آریایی ها بعد از مهاجرت آریایی ها تا حمله ی اعراب و بعد از آن هرکدام دوره ای است که از نظر ما جذابیت ها و آثار به جا مانده از خود را دارد و سزاوار معرفی است. هیچ کدام را حذف نمی کنیم. همه را با هم قبول داریم. درستش هم همین است. در جذب توریست باید تنوع ارائه داد. خوشبختانه این مسئله برای ما حل شده.
ببینید! در ایتالیا رم بافت زمان رومی خود را حفظ کرده. فلورانس با بافت رنسانس خود توریست جذب می کند. سیینا هم با بافت قرون وسطایی خود دل توریست ها را می رباید. هیچ کدام نافی دیگری نیستند. همه با هم ایتالیایی را تشکیل داده اند که این همه در جذب توریست موفق است.
رئیس موزه ی لوور چند سال پیش آمده بود ایران. در مورد جذب توریست به شیراز مصاحبه می کرد. می گفت درسته که تخت جمشید فوق العاده است. اما برای جذب توریست به شیراز در کنار آن باید به اماکنی مثل چایخانه های سنتی و ....هم پرداخت. توریست امروزی تنوع می طلبد. برعکس توریست ۵۰ سال پیش خیلی تخصصی نگاه نمی کند. ۵۰ سال پیش افراد خیلی خاص پا می شدند از اروپا می رفتند کشورهایی مثل ایران و ترکیه برای گردش. اون وقت یک چیز خیلی خاص می خواستند ببینند. اما امروزه افراد معمولی با سلیقه ای نه چندان تخصصی عمده ی توریست ها را می سازند. برای این قشر باید تنوع ارائه داد نه لزوما چیزی خیلی منحصر به فرد. برای همین هست که هر چیز توریستی از گوشه و کنار ایران به دنیا نشان دهیم در نهایت به نفع جذب توریست به کل ایران تمام می شود. از بیرون که نگاه می کند می گوید به به! چه قدر تنوع!
این را هم اضافه بکنم. خیلی وسواس به خرج ندهید که معرفی شما به دنیا خیلی تخصصی و عالی و بی نقص باشد. توریست امروزی آن قدر ها مشکل پسند نیست! سعی تان را بکنید معرفی و تبلیغ شما خوب باشد. سعی کنید ابتکاری باشد. انگلیسی آن درست باشد. اگر از جایی مطلبی بر می دارید ارجاع بدهید (رعایت در امانت) اما دیگه خیلی وسواس به خرج ندهید. خودمانی باشد بد نیست. آن هم مشتری خود را دارد. هرچه کیفیت تبلیغ بهتر مخاطب بیشتر. اما کیفیت متوسط هم برای خودش مخاطب دارد.
مسئله ی دیگری این روزها مطرح می شود. با یک مثال مسئله را توضیح می دهم. چند سالی است که شهرداری تبریز در عید نوروز در میدان ها هفت سین می چیند. در برخی میدان ها مجسمه ی حاجی فیروز هم می گذارد. "حاجی فیروز" در سنن آذربایجان وجود نداشت. یک عده ایرادمی گیرند که حاجی فیروز که مال فرهنگ بومی ما نیست ما به جای آن تکم خوان  يا تكم چي داریم. به نظر من خوب نیست که سنت هایی مثل تکم خوانی دارد به فراموشی می رود. از منظر جذب توریست بهتره این سنت احیا شود. در یک میدان تبریز هم مجسمه ی حاجی فیروز بگذارند بد نیست. بچه های تهران که برای مسافرت نوروزی به تبریز می روند بد نیست تصویر آشنای حاجی فیروز را ببینند. اما به ازای هر حاجی فیروز باید چهار پنج تا هم تکم خوان باشد تا ویژگی خاص منطقه را نشان دهد. یک جوری باید ترتیب دهند که تنوع زیاد باشد و در عین حال هر منطقه ویژگی ها ی خود را داشته باشد. این طوری مسافرت نوروزی برای بچه ها خاطره انگیزتر می شود.
از منظر توریست خارجی هم بهتره که هر منطقه ویژگی های منحصر به فرد خود را داشته باشد تا این توریست انگیزه ی بازگشت به ایران و دیدن یک منطقه ی دیگر از ایران را حفظ کند.
پی نوشت: سنای عزیز هم این وبلاگ زیبا را برای معرفی مراغه راه انداخته. برایش آرزوی موفقیت می کنم. هم برای خودش و هم برای وبلاگش

۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

بحثي در مورد تبريز كه مي توانست به دعوا بيانجامد!

بحث زير در وبلاگ مينجق شد. مايلم آن را اينجا بارنگاري كنم.
يكي از خوانندگان وبلاگ نوشت:
سلام خانم دکتر. مدتها بود اینجا نظری نگذاشته بودم و حالا خوشحالم که فرصتی پیش اومده. من نظری دارم. امیدوارم حمل بر نیت تخریب نکنید. همه ما ایرانیان کم و بیش میدونیم که تبریز شهر زیبا، تمیز، آرام و ثروتمندیه. اما یک مساله وجود داره و اون رفتار سرد شهروندان با غیر آذری زبانهاست. با حساسیتی که شما نسبت به وطنتون دارید مجبورم بسیار با احتیاط این رو بگم.می بخشید. البته اونقدر بی انصاف نیستم که تعمیم به همه بدم ولی رفتارهای غیر مهمان نوازانه در حدی هست که هر مثلا تهرانی در مدت مسافرت چند روزه یکی دو مورد رو تجربه کنه. باور بفرمایید حرف شخص من نیست، بسیاری معتقدند که در تبریز با نژاد غیر ترک بسیار غیر منصفانه برخورد میشه حتی برخی مغازه دارها وقتی فارسی حرف میزنید درست تحویلتون نمیگیرند!!!! گاهی حتی ترک های غیر تبریزی را مسخره میکنند. البته باز هم تاکید میکنم نه همه. اما برای شهری که نیت جذب توریست دارد کمش هم زیاد است. با یک مقایسه بین حجم مهمانان شیراز و اصفهان با تبریز کم و بیش میشود به یک جمع بندی رسید. پس پیشنهاد میکنم ابتدا روی آشتی دادن تبریزی ها با سایر مردم ایران خودمون قدری کار بشه و به موازات اون روی اطلاع رسانی های فنی جذب توریست برنامه ریزی کنید. بازهم عذر میخوام اما آدم اگه این حرفو به شما که انسان تراز اول اون جامعه هستید نگه پس به کی بگه؟ امثال شما که نمایندگان اون جامعه به لحاظ دانش و فرهنگ هستید توانایی حل این مشکلات را دارید. سپاس.


بحثي مفصل در ارتباط با كامنت اين دوست عزيز كردم كه در زير مي خوانيد:

"ببینید! تلویحا دارم صحبت می کنم. یا مطلب را نخوانید و یا اگر می خوانید به دقت تمام بخوانید. اصلا این پیش فرض را نگیرید که هر چه که قرار است بگویم قبلا می دانید یا شنیده اید. مطمئنم از این زاويه نگاه نکرده اید. هرجمله ای که می خواهم بنویسم به اندازه ی یک کتاب حرف دارد.
پس لطفا یا نخوانید یا اگر می خوانید به دقت بخوانید
اول از همه این که احتمالا اين دوست عزيز و دوستانش در سال های بین 85 و89 به تبریز سفر کرده اند. بعد از جریان آن کاریکاتور در روزنامه ی ایران چند سالی جو در تبریز به آن صورت بود. بعد از اتفاقات سال 88 گفتمان رایج قدری تعدیل شد. دیگه کمتر جوک قومیتی ساختند و.....
به تبع آن آن جو هم که اين هموطن عزيز به آن اشاره کرد تعدیل شد.

درپی زلزله ی ورزقان و قره داغ و کمک های مردمی از اقصی نقاط ایران به آذربایجان و ابراز همدردی مردم گوشه و کنار ایران این مسئله تا حد زیادی رفع و رجوع شد.
چیزی که من به همشهری هایم می توانم بگویم ومی گویم و امید دارم که شنیده و تا حدی پذیرفته شود این است:

همین وبلاگ مینجق و برنامه ی تبلیغ برای توریسم تبریز را درنظر بگیرید. من گفتم یک قالب انگلیسی برای وبلاگ نیاز دارم تا در مورد توریسم تبلیغ کنم. کهربای عزیز با این که خیلی سرش شلوغ بود آن قالب زیبا را طراحی کرد. خودتان بهتر می دانید که چه قدر این طراحی کار دشوار و ظریفی است. بعدش بقیه حمایت فکری کردند. لینک دادند ایده های جالب دادند. رفته بودند فکر کرده بودند. همین طور تعارف الکی نبود. این خوب خیلی ارزش دارد.

حالا یکی مثل آن مزاحم پیزوری هم پیدا می شود که به ترک ها توهین می کند. درسته پر سر و صدا ست! از بس بیکار و بیعار و طبل توخالی است سر و صدایش بلند است. سطحی بنگریم فقط او را می بینیم. اما سطحی نگاه نکنیم. عمیق تر ببینیم. در مقابل یک نفر مثل او ببینید چند نفر حمابت کردند. آن هم حمایتی که زحمت داشت. کار می برد. ایده دادن کم کاری نیست. لقمان حکیم گفته که ساده ترین کار ایراد گرفتن است و سخت ترین کار فکر کردن. این موضوع برای هموطنانمان آن قدر اهمیت و ارزش داشت که سخت ترین کار را کردند و ایده ها و فکرهای بکر ارائه دادند.



این فقط یک مثال بود. در جریان حمایت های مردمی از زلزله زده ها دیدیم که در مقابل هر مزاحم پیزوری و طبل توخالی چند نفر ایرانی هستند که آستین بالا زدند و از آن چه از دستشان بر می آمد دریغ نکردند.این چیزی است که من به همشهری هایم می گویم. باشد که در آن تامل کنند.

رفتاری که شما مشاهده کرده اید ریشه هایی دارد. یک شبه به وجود نیامده. با یک نصیحت و دو تا حرف شعاری و سانتی مانتالی از بین نمی رود. برای رفع آن باید کار اساسی کرد. این مسئله ای است عام در همه ی دنیا. تمدن بشری که چند هزار سال سابقه ی مسایلی از این دست دارد تجربه ی خود در قالب منشور زبانی سازمان ملل بیان نموده است. اگر می خواهید این مسئله ریشه ای حل شود باید به این ماده های منشور زبانی سازمان ملل تاکید کنید. با چهار تا حرف شعاری و نصیحت وار حل نمی شود. با گفتن جملات سانتی مانتالی حل نمی شود
 
ماده ی چهارم منشور سازمان ملل در مورد زبان مادري:
 
Article 4



1. States shall take measures where required to ensure that persons belonging to minorities may exercise fully and effectively all their human rights and fundamental freedoms without any discrimination and in full equality before the law.



2. States shall take measures to create favourable conditions to enable persons belonging to minorities to express their characteristics and to develop their culture, language, religion, traditions and customs, except where specific practices are in violation of national law and contrary to international standards.



3. States should take appropriate measures so that, wherever possible, persons belonging to minorities may have adequate opportunities to learn their mother tongue or to have instruction in their mother tongue.



4. States should, where appropriate, take measures in the field of education, in order to encourage knowledge of the history, traditions, language and culture of the minorities existing within their territory. Persons belonging to minorities should have adequate opportunities to gain knowledge of the society as a whole.



5. States should consider appropriate measures so that persons belonging to minorities may participate fully in the economic progress and development in their country.
 
هر وقت ماده ی چهارم منشور زبانی سازمان ملل در ایران عملی شد آن وقت مسئله ریشه ای حل می شود. اگر کسی دغدغه ی این موضوع را دارد برای عملی شدن این ماده و این حق شناخته شده در تمدن جهانی کوشا باشد. باز هم می گویم با شعارهای سانتی مانتالی و نصیحت گونه حل نمی شود. تازه این شعارها بد تر و متشنج تر هم می کنند . خیلی زور دارد که حقی را از کسی و یا جمعی بگیرند و بعد هم با یک لحن "من می فهمم تو نمی فهمی" یا با لحن " ببین من چه قدر خوبم تو چرا این قدر بدی" برگردند او را نصیحت کنند که "خوب و نایس و مامانی" رفتار کند.

این لحن و آن نصیحت درست مثل ریختن نفت بر آتش می ماند!

از آن بدتر آن که برگردند و گروهی دیگر را که این حق از آنها گرفته نشده برسرشان بکویند که ببینید آنها چه قدر "نایس و مامانی" هستند و ما چه قدر باهم خوبیم.

طبیعی است که هرکه این جوری قدم پیش بگذارد برخورد تند ببیند.

به نظر خودش هست که با شعارهای سانتی مانتالی که می دهد دیگه آخر "نایس و مامانی" بودن است. در واقع از منظر آن که حقش گرفته شده بسیارغیر قابل تحمل می نماید.  به هر حال اینجا بحث ما حقوق زبانی نبود و نیست. نباید مسایل را با هم قاطی کنیم.

ما یه عنوان فیزیک دان می آموزیم. فروکاست گرا باشیم. یعنی مسایل را ساده کنیم از هم جدا کنیم تا بتوانیم حل کنیم. نه آن که مسایل نامربوط را به هم بیخودی وصل کنیم تا مشکلی لاینحل به وجود آوریم.

مسایل حقوق زبانی بسیار مهم هستند. آن قدر مهم که یونسکو برداشته یک روز به نامش کرده. برایش خرج می کند. منشور بیرون داده و....

اما بحث فعلی ما این نیست.

من فکر نمی کنم این موضوع مانعی برای توریسم تبریز باشد. ببینید! همین امسال نوروز تبریز 800 هزار مهمان نوروزی داشت. دیگه هتل ها و دیگر زیر ساخت های تبریز بیش از این کشش ندارد. معلومه که مشکلی از این جهت نبوده که این همه مهمان ایرانی آمده. در تابستان هم توریست ایرانی زیاد به تبریز آمده بود. مشکلی هم از این جهت نبود.

توریست خارجی هم بنا نیست که فارسی حرف بزند!!

این مسئله ای برای جذب توریست نیست.
 
 
بگذارید مثالی از کندوان بیاورم. کندوان یک روستای کوچک صخره ای نزدیک تبریز است. یک روستای کوچک توریستی. قدیم ها رفت و آمد به این روستاکم بود. مهمان که می رفت مثل بقیه ی روستاهای ایران خیلی تحویلش می گرفتند. بعدش حدود 20 سال پیش راه برایش کشیدند تا بشود روستای توریستی. گردشگر ها از جاهای مختلف از جمله خود تبریز ریختند به این روستا. آرامش روستا را از بین بردند. مردم روستا گیج شده بودند. از این همه مزاحم که به زندگی شان سرک می کشیدند ذله شدند. من14 سال پیش به این روستا رفته بودم. برخورد مردم روستا خوب نبود. طوری رفتار می کردند که معنایش این بود"بروید راحتمان بگذارید."

دو ماه پیش دوباره به این روستا رفتیم. این بار مردم روستا خیلی خوب با گردشگرها رفتار می کردند. دریافته بو دند برکت در این دنیای پست-مدرن در تعامل با توریست است. (پست-مدرن را به معنای با نگاه مدرن به سنت نگریستن به كار بردم.)
 
کندوان روستای کوچکی است. مینیاتور آن است که در شهر های بزرگ می تواند اتفاق بیافتد. چون کوچک است تغییرات فرهنگی سریع تر هستند. طبعا شهری دومیلیونی اینرسی بیشتری برای تغییر دارد.



ببینید! قبلا هم گفته ام فرهنگ تبریز بسیار تابع فرهنگ بازار عرض و طویل آن است. ارزش های بازار در تربیت کودکان آن (بٍشعور - شعورلی) نقش اساسی دارد.

اگر شم اقتصادی مردم تبریز به این نتیجه برسد که برکت در این دنیای پست-مدرن در جذب توریست است با هر زبانی که شده با آنها ارتباط برقرار می کند.

من از این جهت نگرانی ندارم.

در این دو سال اخیر که توریسم داخلی و توریست از کشورهای همسایه به تبریز رشد فزاینده داشته مردم تبریز کمابیش به این نتیجه رسیده اند
یک نکته ی دیگر هم در کندوان مشهود بود. بیشتر دخترهای جوان محلی بودند که با گردشگر ها ارتباط برقرار می کردند. خیلی زبر و زرنگ تر از همتایان مذکر خود هم محصولات گیاهی محلی را به مسافران می فروختند. رگ خواب گردشگر ها را پیدا کرده بودند. خیلی خوب توضیح می دادند که هر گیاهی به چه درد می خورد. خیلی خوب اصول بازاریابی را به تجربه آموخته بودند. راحت فارسی حرف می زدند راحت ترکی حرف می زدند با هر کسی به زبان خودش. با لحن مورد پسند خودش.
مردها این قدر زبر و زرنگ نبودند!

این اتفاق در کل ایران افتاده. کندوان مینیاتور کل ایران است. تحولات اجتماعی که رخ داده و یک کمی فشار فرهنگی از روی زنها برداشته شده یکهو استعداد های مدیریتی و... شان شکوفا شده.
رشداین فرهنگ زنانه تبعات دیگری هم دارد.
سال 85 که جریان آن کاریکاتور اتفاق افتاد هنوز جامعه ی ما خیلی بیشتر از الان "مردصدایی" بود. در این 6 سال نسلی از خانم های جوان بالا آمده اند که خود صاحبنظر هستند. سرباز پیاده ی دعوای بین مردها نیستند. خودشان متفکر و استراتژیست می توانند باشد. خودشان صاحب سبک هستند. به شیوه ی خود هویت خود را تعریف می کنند و به دنیا می شناسانند.

این بالا آمدن خانم ها در همه چیز نمود دارد. تا دو سه سال پیش مقوله هویت قومی و زبانی مقوله ای مردانه حساب می شد. یک مقدار متضاد و متناقض است. از یک طرف همه جا می گویند "زبان مادری" اما خانم ها از این که از اهمیت زبان مادری بگویند و بنویسند واهمه داشتند. می ترسیدند دعوا بشه برای همین سکوت می کردند. ترجیح می دادند فوری لهجه ای را تقلید کنند که جوک به همراه نداشته باشد.

دو سه سالی است که اوضاع فرهنگی تغییر کرده. مثل مسایل فرهنگی دیگر خانم ها در این عرصه نیز وارد می شوند. به شیوه و سبک خود وارد می شوند. آن قدر اعتماد به نفس پیدا کرده اند که از جوک و تمسخر نهراسند و بر روی چیزی که اطمینان دارند درست است و حق آنهاست پافشاری کنند.

همین دفاع از زبان مادری دیگه سیاق دیگری گرفته. در این سیاق تندی با کسی که به دیگر زبان صحبت می کنه جایی نداره. به جای آن سعی می کنند به شیوه ها ی جالب زیبایی ها و نقاط قوت زبان خودشان را به دیگران عرضه کنند. این فرهنگ زنانه در هویت قومی و زبانی داره رشد می کنه. با این ترتیب چیزی که آن دوست عزيز به آن اشاره داره از بین می ره. به تدریج از بین می ره. من که نگران این موضوع نیستم. مسایل عدیده ی دیگری است که جای نگرانی است. این موضوع جای نگرانی ندارد
 
نکته ی دیگری می خواهم اضافه کنم. ببینید! ممکنه میراث یک صغیر را بالا بکشند و به جایش یک شکلات بدهند او هم چون نمی فهمه چه کلاهی سرش رفته به همین شکلات دلخوش باشه و برگرده طرف را ماچ کنه و او را عمو یا خاله خطاب کنه! اما یک آدم عاقل و بالغ که حق و حقوق خودش را می شناسه دلش به اون شکلات خوش نمی شه.شخص ثالث بیاید و "نایس و مامانی" بودن آن صغیر را به رخ آن عاقل و بالغ بکشه طبعا از سوی آن عاقل و بالغ تحویل گرفته نمی شه.



این که بفهمیم حقوقمان چیست و با یک شکلات گول نخوریم و به جای آن میراثمان را به حراج نذاریم قدم اول پختگی و بلوغ هست. اما پله ی اول آن است. از پله اول خیلی باید بالاتر رفت تا به درجه ای رسید که بتوان از حقوق دفاع کرد.
پله ی دوم اینه که ارزش میراثمان را بدانیم. بدانیم چه قدر ارزش دارد و برایش چه میزان هزینه کنیم. گاهی در این دعواهای ارث و میراث طرف چنان می افتد روی دنده ی لج که بسی بیشتر از ارزش آن میراث خرجش می کند.
از آبرو و متانتش مایه می گذارد. دایم حرص و جوش می خورد و سلامت خود را به خطر می اندازد. میراث هر چه ارزشمند باشد سلامت از آن با ارزش تر است. آبرو و متانت و اعتبار و حیثیت از آن ارزشمند تر است. گاهی در دعوای ارث ومیراث آن قدر وقت و تلاش صرف می شود که معاملات پرسودتر که نفعی بسی بیشتر از کل آن میراث دارد فراموش می شود.
قدم دوم بلوغ آن است که قدر و قیمت میراث را بدانیم و برایش به همان اندازه هزینه کنیم. برآورد درستی داشته باشیم. روی دنده ی لج نیافتیم. قدم سوم آن است که استراتژی درست و معقولی برای رسیدن به حقمان و میراث به حقمان اتخاذ کنیم.

درسته آن شکلات به قصد گول زدن پیشکش می شود ولی گاهی استراتژی درست آن است که همان شکلات را به نشانه ی حسن نیت بگیری و با خوشرویی بخوری و با متانت یاد آوری کنی که هرچند فهمیدی این شکلات جای آن میراث را نمی گیرد اما شکلات را با خوشرویی پذیرفته تا نشان دهی که هدفت حل مسئله است. هدفت یافتن راهی منطقی برای حل مشکل است نه لجبازی.

می خواهی به او به این طریق بگویی که دشمنی و کینه ای از کسی نداری. بر اعصابت مسلطی. بخشاینده هستی و کینه جو نیستی. می خواهی راهی بیابی که مسئله حل شود.
صد البته میراث تنها میراث مالی نیست. میراث فقط میراث شخصی و خانوادگی نیست. می تواند میراث فرهنگی جمعی باشد. چیزی که من مشاهده می کنم این است که از سال 89 به این سو چند پله در پختگی جمعی بالاتر رفته ایم.
پررنگ تر شدن گفتمان زنانه بیشتر در این بالا تر رفتن کمک می کند.
تلاش برای یک کار نیمه اقتصادی نیمه فرهنگی مانند ترویج گردشگری هم در این بالاتر رفتن مفید تر واقع می شود. به آن بازوی اقتصادی هم می دهد.

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

آیا واقعا می شه چند میلیون نفر توریست خارجی در سال جذب کرد؟



می خواهم یکی دو فروم در مورد جذب توریست راه بیاندازم تا نظرات هم را بشنویم و از تجربیات هم آگاه شویم.
موضوع سئوال اول این است:
"آیا واقعا می شه چند میلیون نفر توریست خارجی در سال جذب کرد؟"
پاسخ من به سئوال "علی الاصول بله" است.
ببینید! تبریز و مشهد و .... همین الان هم سالانه تعداد بسیاری (عدد دقیق نمی دانم) توریست بیمارستانی دریافت می کنند. در تبریز یک بیمارستان بزرگ بین المللی دارند دایر می کنند. سرمایه گذاری بجا و هوشمندانه ای است. از جمهوری آذربایجان توریست بیمارستانی زیاد به تبریز می آید.
در مجموع تبریز این پتانسیل را دارد که در سال یک میلیون گردشگر از سه کشور آذربایجان ارمنستان و ترکیه جذب کند.
وابط ایران با کشور یک میلیارد نفری چین که به سرعت وحشتناکی دارد رشد اقتصادی می کند فعلا خوب است. توریست های چینی در اروپا مرتب دارند زیاد می شوند. ما چرا از توریست های چینی بی نصیب بمانیم؟! قشری از چینی ها هستند که به فرهنگ ایران خیلی علاقه دارند چون در آن دوره ها از تاریخشان که قدرتمند بودند و درنتیجه نسبت به آن دوره علاقه دارند ایران هم رقیب توانایی بود و در نظر چینی ها تلالوی چشمگیر داشت. در متون تاریخی و ادبیاتشان این تلالو منعکس شده است. آن دسته از چینی ها که تاریخشان را می خوانند علاقه مند می شوند که از ایران هم دیدن کنند. اگر در تبلیغاتمان روی این نکته انگشت بگذاریم شانس خوبی برای جذب آنها داریم.
نمی دانم توجه کردید یا نه. در این نوشته جایی که نوشتم تبریز در قرن ۱۴-۱۵ میلادی پنجمین شهر پرجمعیت دنیا بود تاکید کردم که Beijing(همان پكن) شهر اول بود. اين جور حرف ها و مقايسه ها را می پسندند و علاقه مند می شوند.
راستی! این را هم بگویم که در تبریز راهنماهای جوانی هستند که به طور سلیس چینی صحبت می کنند. برای کارهای صنعتی که چینی ها به تبریز می آیند این راهنماها خیلی خوب از پس ترجمه و همچنین پذیرایی از آنها به زبان چینی بر می آیند.
ما می توانیم از میان یک میلیارد مسلمانی که در دنیاست سالی چند میلیون توریست جذب کنیم. مسلمانان اروپا و آمریکا به سرعت دارند زیاد می شوند. درسته که نسل اول و دوم اغلب جمعیت مسلمان ترکیه ای و هندی و بنگلادشی و پاکستانی و عرب و.... در آلمان و فرانسه و انگلیس و.... بیشتر تیپ طبقه ی کارگری هستند و خیلی نمی شه روی آنها به عنوان توریست فرهنگی تاریخی حساب باز کرد. اما نسل سوم و بعدتر دیگه تیپ طبقه ی کارگری ندارند. اتفاقا تیپی دارند که علاقه مند به سفر به کشوری مثل ایران هستند. من با آنها صحبت زیاد کرده ام. هم با ترکیه ای هایش و هم با مهاجر ان از شبه قاره ی هند. آنها ایران را "ایتالیای دنیای اسلام" می دانند. منظورشان این است که همان طوری که ایتالیا برای تمدن غربی نقش فرهنگسازی داشته ایران هم برای تمدن اسلامی چنین نقشی بازی کرده. (باور کنید حرف آنهاست نه من! من از روی حس ناسیونالیزم بایاس نکردم! فقط نقل قول کردم. ) فکر کنید برای آنها که اروپا به صورت اقلیت دینی بزرگ شده اند چه قدر باید جالب باشد که وارد کشوری بشوند که تاریخی و فرهنگساز بوده می توانند هر رستورانی بروند و گوشت ذبح اسلامی بخورند و در فرهنگ بومی آبا و اجدادی خود راحت باشند. آنها که ترکیه ای و یا از شبه قاره ی هند بودند چنین حسی نسبت به ایران داشتند.
برای ما هم ارتباط با آنها خیلی مثبت و سازنده خواهد بود. مثل هر توریست دیگری پول و ارز وارد مملکت می کنند. از یک طرف مسلمان هستند و خیلی مسایل پیش نمی آید از سوی دیگر در کشور پیشرفته تربیت شده اند و نظم و انضباط شهروندی مدرن را می شناسند (در رانندگی و.....). حضور آنها خیلی مثبت خواهد بود.
شما نظرتان چیست؟ بیایید بحث کنیم و موانع ممکن را بشماریم. از تجربیات خود بنویسید.
پی نوشت اول: هند هم داره برای خودش پیشرفت اقتصادی می کنه. اون هم یک کشور یک میلیاردی و چند میلیونی هست. یواش یواش یک طبقه متوسط هم داره پیدا می کنه که دستشان به دهنشان می رسه خیلی هم به فرهنگ ایران علاقه مند هستند. یکی دو میلیون توریست هندی هم می توانیم در سال داشته باشیم.
به شرط آن که درست برنامه ریزی بشه.
پی نوشت دوم: بین خود اروپایی ها یک عده که حرف رسانه ها شونو دربست قبول نمی کنند و مایلند دنیا را خودشان بشناسند علاقه مند به سفر به جایی مثل ایران هستند. به شرط آن که اطمینان داشته باشند امن هست.

۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

برخورد با انتقاد

با این که تبریزی ها خیلی به شهرشان علاقه و تعصب دارند تا همین اواخر خیلی سعی نمی کردند برای توریسم شهرشان تبلیغ کنند. یواش یواش دارند شروع به این کار می کنند. یک دلیل این اهمال به نظر من اینه که آن قدر شهرشان را دوست دارند که نگران ومقید هستند یک وقت یک غریبه ممکنه چیز بدی در موردش بگه و به آنها بر بخوره. این تقید به ضرر اقتصاد تبریز می تونه تموم بشه. بذارید توریست بیاید ده نفرشان می روند تعریف می کنند یکی دو نفرشان هم ممکنه بروند پشت سر یا توی روی آدم بد بگویند. آسمون که به زمین نمی آید! اگر از ترس این که یکی دو نفر برگشتند بد گفتند برای جذب گردشگر تلاش نکنیم در آمد قابل توجه ناشی از صنعت توریسم و اشتغالزایی حاصل از این صنعت را از دست می دهیم. حیف نیست از ترس این که چند نفر بروند و بد بگویند تبریز از توریسم محروم بمونه؟! به ازای هر یک نفر که بد می گویند ده نفر هم تعریف می کنند. منتهی از شانس بد ما آن ده نفر آدم های پر سر و صدایی نیستند اما آن یک نفر پر سر وصدا و طبل توخالی است.

من انتقادها را به چهاردسته تقسیم می کنم:
۱) انتقاد بجا و از روی خیرخواهی و به قصد سازندگی.
خوب! تکلیف این نوع انتقاد معلومه! باید گوش فرا داد و حتی المقدور در جهت اصلاح کوشید.
2) انتقاد بجا اما به قصد تخریب.
باید به دقت گوش کنیم و سعی کنیم که اصلاح کنیم. با یارو نباید پرخاش کنیم وگرنه بهانه ی بیشتر به دستش می افتد. اما خیلی هم به روی خودمان نمی آوریم که به گفته ی او توجه داشتیم. والا بیشتر دور بر می دارد!!
مثال می زنم: شاید از انگلیسی شما انتقاد بجایی کردند اما به قصد تخریب شما. یواشکی آن را اصلاح کنید. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. باعث می شود یواش یواش انگلیسی تان بهتر شود. (در مجموع این تلاش برای جذب توریست خارجی به زبان انگلیسی خیلی به نفع تقویت زبان انگلیسی شماست. برای همین هم که شده آن را جدی بگیرید.)
۳) غر ولند بدون غرض و مرض. اگر هدفمان جذب توریست باشد باید نسبت به غرولندها ی توریست ها صبور و بردبار باشیم. اونی که غرولند بدون غرض و مرض می کنه را نباید پس بزنیم. شیرازی ها و یزدی ها وکرمانی ها در برابر این گونه غرولند ها خیلی صبور هستند برای همین هم در جذب توریست نسبتا موفق بوده اند.
در وبلاگ توریستی تان هم برای نمونه چند تایی از این کامنت های غرولند آمیز را منتشر کنید. اگر همه ی کامنت ها تعریف و تمجید باشد مصنوعی دیده می شود. خوبه بقیه هم ببینند که شما در مورد غرولند صبور هستید. این خودش بهترین تبلیغ برای توریسم شهرتان هست.
۴) بهانه جویی ها و ایراد گیری هایی که به منظور از بین بردن اعتماد به نفس ماست و به منظور ضرر رساندن انجام می گیرد. خوشبختانه در همین وبلاگ انگلیسی من یکی دو نفر مزاحم انواع و اقسام آن را به نمایش گذاشتند. منتشرشان کردم تا به شما نشان دهم با گفتن این حرف ها هیچ اتفاق مهمی نمی افتد. منظورم این است که از شنیدن این حرف ها نباید آن قدر واهمه داشته باشیم که دست از تبلیغ برای توریسم شهرمان بکشیم. بگذارید دانه به دانه حرف هایشان را منتشر کنم. دیگه گنده تر از این که نمی خواهند بگویند. بگذارید همه را یکی یکی بررسی کنیم و ببینیم چرا چرند هستند. اگر کاملا به این نتیجه برسیم که چرند هستند از این گوش می شنویم و از آن گوش در می کنیم. اگر خودمان به اندازه ی کافی اعتماد به نفس داشته باشیم دیگه اینها کاری از پیش نمی توانند ببرند.
یارو مزاحم خودش را به جای کیمیا عزیز می خواهد جا بزند (کیمیا جان در پیام خصوصی به من گفتند که در وبلاگ انگلیسی ام چیزی ننوشته اند) بعدش نوشته:
dear dr.Farzan finally i got on share your post on my wall but a few people like them they dont think same az you maybe your beloved hometown was not paradise on Earth
اولا می بینید انگلیسی اش چه افتضاح است! چه اعتماد به نفسی هم دارد که با این انگلیسی افتضاح می خواهد خود را کیمیا جا بزند!! بگذریم! من در وبگذر آمار بینندگان وبلاگ را چک کردم. کسی از فیس بوک وصل نشده بود! دروغ گفته که مطلب مرا به اشتراک گذاشته و مردم خوانده اند و بعدش گفته اند که تبریز بهشت روی زمین نیست! این یارو انگلیسی اش آن قدر افتضاح است که اصلا معنای نوشته ی مرا در وبلاگ انگلیسی ام نفهمیده! من که ننوشته بودم تبریز بهشت روی زمین است. در مورد کاخ هشت بهشت نوشتم. یارو آن قدر پرت از مرحله بوده که خیال کرده من می گویم تبریز بهشت روی زمین است.
بعدش از زبان محسن نوشته:
tabrizian people should learn more about Tourist behavior most of them can not speak english
They do not have Enough credit to tourist attraction
باز هم انگلیسی افتضاح داد می زند که نویسنده هیچ کدام از سه محسن خواننده ی این وبلاگ نیست. بگذریم! مهم نیست که نویسنده کیست. مهم آن است که حرف چرند است. اصلا از این چرندیات نباید ترسید. از همان سنگ هاست که بچه های جنوب شهر تهران به قطار ی که شروع به حرکت می کرد می پراندند. قطار که سرعت می گیرد این سنگ ها و سنگ پران ها را جا می ذارد. مهم این است که از ترس این سنگ ها و سنگ پران نباید ایستاد و مرداب شد. باید جاری شد و به دریا پیوست.
حالا چرا می گویم داره چرت می گه. می گه ما تبریزی ها آن قدر "اعتبار" نداریم که توریست جذب کنیم. در این موارد کلمه ی اعتبار به کار نمی برند. نمی دانم منظورش چیست. هر گونه منظور احتمالی چرند است. اگر منطور آن است که آن قدر جاهای دیدنی نداریم که توریست جذب کنیم حرف چرندی است. اتفاقا آن قدر جای دیدنی داریم که من نمی دانم از کجا شروع کنم تا آنها را بشمارم. آن قدر جای دیدنی داریم که توریست در چند روز اقامتش نمی تواند همه ی آنها را ببیند. اگر منظورش این است که ما بلد نیستیم که چه طور از توریست پذیرایی کنیم آن هم حرف مفت است. همان طوری که قبلا گفتم چند سال پیش در تبریز مد شده بود خانم ها می رفتند کلاس جذب جهانگرد. در دور و بر من هم چند نفر آن دوره را گذراندند و مدرکش را گرفتند. اتفاقا وبسایت های انگلیسی را که در مورد توریسم تبریز بود می خواندم می دیدم نقطه ی قوت تبریز را راهنماهای داوطلب بسیار وارد و علاقه مند و جدی می دانند. نمی خواهم بگویم در تبریز هر بقال محله ای بلد است به انگلیسی حرف بزند اما هر بقال محله ای وقتی می خواهد جنسش را بفروشد می تواند با زبان ایما و اشاره با هر کسی ارتباط برقرار کند. در تبریز علاوه بر آن که خیلی ها انگلیسی بلد هستند کسانی که فرانسه یا آلمانی بلد هستند هم کم نیستند. یادمه در یک بستنی فروشی در تبریز یک آقای فرانسوی صاف آمد با مامانم فرانسه حرف زد. به تجربه دریافته بود آن تیپ خانم ها در تبریز بلدند به فرانسه حرف بزنند. (البته درست تشخیص داده بود. مامانم فرانسه بلد هست. همین طور بابا و خاله و دایی ام. فقط من بلد نیستم!)
خانواده مان یک عروس آلمانی دارد. سالی چند ماه می آیند تبریز. این خانم می گفت مردها ی تبریز بیشتر از آلمان "لیدیز فرست" را رعایت می کنند! (البته از خود این آقایان بپرسید می گویند ربطی به این اتیکت خارجی ها ندارد. اتیکت توصیه شده در نصایح دده قورقود است.)
خلاصه از این جهات هیچ نگران نباشید. چیزی که کم نداریم هیچ! خیلی هم وضعمان خوب است. اگر هم ایرادی هست یواش یواش اصلاح می کنیم. یواش یواش یاد می گیریم. مبادا آن قبیل حرف های مغرضانه اعتماد به نفسمان را در تبلیغ برای جذب توریست بگیرد.
بعدش دوباره همان مزاحم این بار از زبان ی. م. می نویسد:
( tabriz ia ok but tabrizian people . . . . i agree with mohsen ( so sorry
خوب! جواب ابلهان خاموشی است! (باز هم می گویم این حرف ی.م عزیز ما نیست. حرف همان مزاحم است که می خواهد خود را ی.م. جا بزند.)
دست آخر مزاحم از زبان فرزانه می نویسد:
agree with mohsen I am an Iranian i love tabrizian people but it is reality
Turkish people are unappealing
مزاحم از زبان محسن یک سری چرندیات می گوید بعدش از زبان ی.م. و فرزانه هم با خودش موافقت می کند!!!
جالبه! فرزانه ی عزیز چند روز پیش کامنت گذاشته بود و نوشته بود اهل بناب است و می خواهد در مورد بناب مطلب بنویسد. جناب مزاحم آن قدر در جغرافی ضعیف است که نفهمیده که بناب هم همانجا بغل گوش تبریز است و مردمش هم خود ترکزبان هستند. خوب این حرف هم چرت و چرند است. جذاب یا غیر جذاب هرچه باشد همان ترکیه سالی ۳۰ میلیون توریست خارجی جذب می کند و میلیاردها دلار در سال از این طریق درآمد دارد! فکر می کنم این رقم خودش به اندازه ی کافی گویاست.
من کامنت های بیجا را در وبلاگ انگلیسی پاک  کردم. نمی خواهم خارجی ها بیایند و آنها را ببینند. تا الان نگهشان داشتم که این یادداشت را منتشر کنم. حالا که آسیب شناسی مان را کردیم دیگه نیازی به آنها نداریم.
نکته ی مهم آن که با هیچ نوع منتقدی یکی به دو نکنید. وقتی که برای یکی به دو با او می خواهید بگذارید بگذارید برای یک تبلیغ کار آمد و ابتکاری. این طوری خیلی بیشتر به نفع ماست.



۱۳۹۱ آذر ۱۴, سه‌شنبه

وبلاگ جاده ي ابريشم طبع طنز تبريزي و دليل موفقيت تركيه در جذب گردشگر

اين وبلاگ جاده ی ابريشم جالبه. اين قسمتش راجع به تبريزه. ظاهرا به آنها در تبریز خوش گذشته. مثبت نوشته اند.

اگر خواستيد در مورد تبريز گردی وبلاگی به زبان انگليسی دایر کنید خوبه که از این گونه نوشته های خارجی ها بازخورد بگیرید تا ببینید چه چیزهایی چشمشان را می گیره.
همان طوری که ی. م. به درستی اشاره کرد خارجی ها اغلب به دنبال "فان" هستند. این را هم من اضافه کنم: خیلی سخت گیر نیستند خیلی دنبال ایرادگرفتن و غرولند کردن نیستند. به خصوص آن دسته از آنها که به جاهایی مثل ایران سفر می کنند آستانه ی تحملشان از متوسط خود ما ایرانی ها بالاتر است. راضی نگه داشتنشان از ما ایرانی ها راحت تره. برای همین خیلی لازم نیست مقید باشیم.
کافی است با روی باز با آنها برخورد کنید که راضی باشند. استاندارد های بهداشتی و... ما ایرانی ها (دست کم در شهرها) از استاندارد اروپایی ها بالاتر نباشد پایین تر نیست. پس اگر توریست و مهمان خارجی داشتیم خیلی نیاز نیست دلواپس و مقید این چیزها باشیم.
مردم تبریز خیلی ویژگی های مثبت دارند که می تواند در جذب توریست هم کمکشان کند. در وبلاگی که در بالا معرفی کردم به برخی از آنها اشاره شد. ویژگی های مثبت از منظر جذب توریست در بین مردم تبریز بی شمار هستند. من اینجا به ویژگی های مثبت نمی پردازم. اما می خواهم به چند اخلاق تبریزی ها که توریست مدرن امروزی را (چه داخلی چه خارجی) می تواند پس بزند اشاره کنم. به ظاهر چیزهای جزئی و کوچکی هست اما می توانند توریست را پس بزنند. در سن پدر و مادرهای ما این ویژگی ها عوض شدنی نیستند اما نسل ما و بعد از ما می تواند دقت کند تا این رفتار خود را اصلاح کند.
۱) عادت ناپسند "دوز سوز" (=بی نمک) خواندن شوخی ها آن هم با آن لحن بسیار تند!
اول از همه اعتراف می کنم که این عادت را خودم هم دارم. اما این رفتار من در جمع تفریحی و توریستی نیست. وقتی بر سر سمینار یا جلسه جدی یکی لودگی نامربوط می کند این واکنش را نشان می دهم. اما وقتی داریم فیلم یا سریال کمدی نگاه می کنیم من هیچ وقت چنین نمی گویم. خوب! وقتی جمعی دارد فیلم کمدی می بیند و می خندد یکی برگردد و این جوری بگوید "دوز سوز" حال بقیه را می گیرد.
ببینید! نسل باباهای ما طبع طنز خیلی قوی و پیچیده ای دارند. خیلی نکته سنجانه طنزپردازی می کنند. برای آن که طنز کلامشان را متوجه شوید باید به حجم و سیعی از پیش زمینه ی فرهنگی و ادبی و تاریخی آگاه باشید. خودشان این طبع طنز بالا را دارند انتظار هم دارند هر طنزی از این استاندارد برخوردار باشد. وقتی نبود می گویند "دوز سوز" و می زنند توی ذوق طرف و هرکسی که داشت به شوخی می خندید! مثل این می ماند که بنز سوار بیاید و پیکان سوار را مسخره کند. من فرقی بین این "دوز سوز" گویی و آن فخر فروشی نمی بینم! عجیبه که جامعه ی ما فخرفروشی غنی به فقیر را مذموم می داند اما آن کار رانه. به نظر من ایراد کمی نیست که دل خوش ساده و بی دغدغه را از یکی بگیری و خنده را برلبش خشك كنی.
واقعیت این است که وقتی مسافر خارجی می آید نمی توان شوخی خیلی پیچیده و نکته سنجانه کرد. آنها به آن درجه به فرهنگ و تاریخ و.... ما احاطه ندارند که نکته ی شوخی هایی را که با استانداردهای باباهای ما بانمک است متوجه شوند. در حضور آنها می توان تنها شوخی های "دوز سوز" کرد و بس! خودتان هم خنده تان نگرفت توی ذوق کسانی که می خندند نزنید. در واقع در چنین جمعی به شوخی کسی نمی خندند. در واقع همدیگر را در خنده همراهی می کنند تا "فان" داشته باشند.
به مهمان های خارجی ما انگار یکی شعرهای "آن کس که نداند و نداند که نداند .." را ترجمه کرده بود. آن قدر با این ایده خندیدند که نگو! خوبه که کسی نیامد توی ذوقشان بزند و بگوید دوز سوز! وقتی به این راحتی خوشند و با خاطره ی خوش می روند چرا باید زد توی ذوقشان.
۲) خارجی ها تفریح را مسئله ی جدی می دانند که باید برای آن وقت گذاشت و پول خرج کرد. حتی جدی ترین آنها وقت گذاشتن برای تفریح را نشانه ی بیکاری و بیعاری نمی دانند. حسن سلیقه در انتخاب تفریحی جالب برایشان ارزش است. همچنین مقتصد ترین آنها خرج کردن برای تفریح را پول دور ریختن نمی دانند. این طرز فکر تا حد قابل توجهی در سال های اخیر در تهران و حتی خود تبریز (اما در میان خانواده هایی که کمتر سنتی هستند) رواج پیدا کرده.
ین با طرز فکر سنتی تبریز کمی تا قسمتی در تضاد است. اگر با آن تربیت سنتی بروید و به یک توریست با لحنی صحبت کنید که انگار می گویید "مگه علاف و بیشعور و مرفه بی درد بودی که آمدی که تفریح کنی" قطعا به او برخواهد خورد. این را هم تاکید کنم: ربطی به خارجی و ایرانی بودنش ندارد. با هرکسی با این لحن حرف بزنید به او بر خواهد خورد. می دانم محال است به این صراحت بروید و این جمله را به کسی بگویید. اما با هر زبان حرف بزنید اگر پشت ذهنتان این باشد در لحنتان نمود پیدا خواهد کرد. ما تبریزی ها معمولا در لحن کلاممان افکارمان را منعکس می کنیم. مخاطبمان هم مستقل از زبانش فکرمان را می خواند.
این طرز فکر به درد این دوره و زمانه نمی خورد. طرز فکری هم هست که توریست را پس می زند. طرز فكری که به درد این دوره زمانه می خورد و به درد جذب توریست به تبریز می خورد آن است که باید ترتیبی داد که افراد با هر بودجه ای تفریحی متناسب با بودجه شان داشته باشند. ترکیه که در جذب توریست بسیار فعال و موفق است برای هر بودجه ای تفریحاتی مناسب دارد.
ترکیه در سال ۲۰۱۱ سی ویک میلیون توریست خارجی داشت. حدود یکی دو میلیون از ایران رفته بودند. توریست های ایرانی به طور متوسط کمتر از ۱۰۰۰ دلار خرج می کنند. با این بودجه ی نسبتا کم باز در ترکیه می توانند سرویس مناسبی بگیرند. توریست های آلمانی و فرانسوی و... سه چهار برابر ایرانی ها به طور متوسط خرج می کنند. توریست های عرب پولدار به طور متوسط خیلی بیشتر از ایرانی ها و حتی اروپایی ها خرج می کنند. آنها به نسبت هزینه ای که پرداخت می کنندامکانات بیشتری دریافت می کنند. برای هر طیف بودجه و سلیقه خدمات توریستی در خور ارائه می شود.
پي نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنين اين سری نوشته ها را که در مورد جذب گردشگر هست به هر طریق که می توانید به اشتراک بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این که در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.



۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

چرا تبريز؟!

در وبلاگ انگلیسی ام از من سئوال شد چرا فقط در مورد تبریز می نویسم و درمورد کل ایران نمی نویسم. اولا همان طوری که قبل از شروع وبلاگ انگلیسی نوشتم من احتی گر فقط و فقط درمورد تبریز بنویسم باز هم نفع آن قبل از تبریز به اصفهان خواهد رسید. علتش هم این است که اصفهان در دنیا خیلی معروف تر است. همه جا به عنوان یک شهر تاریخی شناخته شده است. درمورد هر گوشه از ایران که تبلیغ کنید و خارجی ها به آن واسطه علاقه مند به سفر به ایران شوند اولش وبسایت ها را می بینند و به این نتیجه می رسند که اول باید بروند اصفهان و شیراز اگر خوش گذشت بعدش ببینند کجای ایران می خواهند بروند.
به علاوه من فقط در مورد تبریز نمی نویسم. در همین چند پست اخیرم در مورد کاشان نوشتم. در مورد هشت بهشت اصفهان نوشتم (و همان طوری که پیش بینی کرده بودم قبل از تبریز به نفع اصفهان تمام شد چرا که اگر توصیف کاخ هشت بهشت تبریز در سفرنامه ۵۰۰ ساله یک ونیزی است هشت بهشت اصفهان حی و حاضر سرجایش است! طبیعی است که تبلیغ من در مورد هشت بهشت تبریز به نفع هشت بهشت اصفهان تمام شود.)
تازه! تا به اینجایش من خیلی کم در مورد تبریز نوشته ام. بیشتر در مورد جاهای دیدنی اطراف تبریز نوشته ام.
اما چرا تمرکزم در مورد اطراف تبریز است؟! علت ساده است ماشاالله ایران آن قدر جای دیدنی دارد که من نمی توانم در مورد همه جایش بنویسم. حتی در مورد همین تبریز و اطراف آن نمی توانم همه ی جاهای دیدنی و سنتی های جالب را پوشش دهم. حالا من در حد توانم می نویسم با این امید که دیگران موارد دیگر را پوشش دهند.





۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه

كاخ هشت بهشت در تبريز و در اصفهان

کاخ هشت بهشت کاخی در تبریز بوده که توسط اوزون حسن احداث شده و کاخ سلطنتی شاهان آق قویونلو و سپس صفوی بوده. در زمان قدرت دسپینا همسر مسیحی اوزون حسن تجار ونیزی از آن دیدن می کردند.

توصیفی که تاجر ونیزی از آن داده به شرح زیر است:
"اکنون که از شرح و وصف و مطالب گوناگون درباره این شهر فارغ شده‌ام، می¬پندارم که نباید از ذکر کاخ زیبایی که سلطان حسن‌بیک بزرگ ساخته بود، غفلت کنم. هرچند پادشاهان سلف او کاخ‌های بزرگ و زیبای بسیاری در این شهر ساخته‌اند، اما هیچ‌یک قابل قیاس با کاخ حسن‌بیک نیست و این قصر به مراتب از همه آنها بهتر است. این کاخ چنان باشکوه‌است که تاکنون در ایران همانندی نداشته‌است. کاخ را در مرکز باغی بزرگ و زیبا، بر روی صفه‌ای به ارتفاع یک یارد و نیم و پهنای پنج یارد ساخته‌اند. این کاخ را به زبان فارسی هشت‌بهشت خوانند که در زبان ما به معنی هشت بخش است، زیرا به هشت بخش مختلف تقسیم شده‌است. بلندی آن سی قدم و محیطش در حدود هفتاد تا هشتاد یارد است و هر بخش به چهار غرفه بیرونی و چهار غرفه درونی تقسیم شده و بقیه کاخ در زیر گنبد مدور فیروزه¬فام باشکوهی قرار گرفته‌است. کل کاخ در زیر یک سقف ساخته شده‌است. بنایی یک طبقه‌است و فقط یک ردیف پلکان تا صفه کشیده شده که از آن طریق شخص بالا می‌رود و خودش را به غرفه‌های مختلف میرساند. کاخ در طبقه همسطح زمین، چهار ورودی سراسر میناکاری و زراندود شده دارد و چنان زیبا است که بیان انسان از وصف آن عاجز می‌ماند. جلوی هر یک از ورودیهای کاخ، راهی را با سنگ مرمر سنگفرش کرده‌اند که به صفه منتهی می‌شود و در مرکز صفه، جوی آبی با مهارت در دل سنگ¬های مرمر تراشیده‌اند. پهنای این جوی کوچک، چهار انگشت و ژرفایش نیز چهار انگشت است که به شکل تاک یا مار کنده شده‌است. بدین معنی که در یک نقطه می‌جوشد و در جوی روان می‌شود و پس از عبور از مسیر مارپیچ و مدور به همان جای اول برمی‌گردد و به مجرای دیگر می‌افتد. سه یارد بالاتر از صفه را با سنگ مرمر ساخته‌اند و قسمتهای پایین آن را با گچبری و به رنگهای گوناگون درآورده‌اند و این منظره از دور مانند آیینه نمایان است."
تزیینات نقاشی کاخ هشت بهشت: "سقف تالار بزرگ با لاجورد و آب‌طلا به صورت بسیار زیبایی آراسته شده‌است و نقوش را چنان زیبا کشیده‌اند که چون تصاویر آدمیان زنده می‌نمایند. بر روی سقف تصاویری از جنگهای ایران با بیگانگان که سال‌ها پیش از این روی داده‌است، نقش شده‌است. همچنین بر روی این نقشها، تصویر گروهی از سفیران دربار عثمانی در پیشگاه سلطان حسن‌بیک در تبریز همراه با متن تقاضاها و جوابهایی که اوزون حسن به ایشان داده بود، را می‌توان دید و همه این مطالب را به خط و زبان فارسی نوشته‌اند. تصویر مجالس شکار حسن‌بیک را نیز در حالی که بسیاری از امیران درگاه ملتزم رکابش هستند و همه بر اسب سوارند با تازی و شاهین می‌توان دید. همچنین بسیاری از جانوران مانند فیل و کرگدن را که همه حکایت از ماجراهایی می‌کند که بر وی گذشته‌است. بر کف تالار فرش باشکوهی گسترده‌اند که ظاهرا از ابریشم است و به سبک ایرانی دارای طرحهای زیباست. این فرش گرد و درست به اندازه کف تالار است. اتاقهای دیگر نیز مفروش است. این تالار نور ندارد و فقط از اتاقها روشنایی می‌گیرد. با این همه تالار مرکزی دارای مدخلهایی است که درهای آنها به اتاقها و کفشکنها باز می¬شود و این اتاق‌ها و کفش کن‌ها دارای پنجره¬های بسیاری است که از آنها نور به داخل می¬تابد. هر کفشکن فقط یک پنجره دارد اما همین یک پنجره به اندازه بدنه اتاق و به صورتی زیبا نصب شده‌است."
بعد از شکست چالدران کاخ بهشت را غارت می کنند. ماجرای این غارت در تاریخ مفصل ثبت شده.
هرچند الان اثری از کاخ هشت بهشت تبریز دیگه نیست (در زلزله ویران شده) اما ای کاش هنرمندان چیره دست با استفاده از توصیف تاجر ونیزی آن را بر روی پرده نقاشی و همچنین تابلو فرش ها دوباره احیا کنند. مطمئنم حسابی فروش می ره. هم توسط توریست ها و هم توسط خود تبریزی ها.
در مورد این کاخ و همچنین کاخ هشت بهشت اصفهان مطلبی در وبلاگ انگلیسی ام منتشر کرده ام. اگر مطلب حاضر و مطلب انگلیسی را به اشتراک بگذارید ممنون می شوم.



۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه

آستين بالا بزنيم

من فکر می کنم اگر بخواهیم هر کداممان یکی دو نفر توریست خارجی تا سال بعد تابستان به ایران جذب کنیم باید از همین الان آستین بالا بزنیم و تبلیغ کنیم. از هر ۲۰-۳۰ نفر که دعوت می کنیم حداکثر یک نفر ممکنه بیاید. باید زودتر دست به کار شویم. فرصت نشستن و بحث های روشنفکرانه کردن یا منفی بافی نمودن نیست!

ما سرزمین خودمان را آن جوری که خودمان می بینیم یا دوست داریم ببینیم به دیگران معرفی می کنیم. اگر هم در جذب توریست و در آمد توریستی موفق نشدیم حداقل به یک چیز به دست می آوریم: چهره مان در دنیا اون طوری که "دوست داریم" ترسیم می شه نه اون جوری که "دوست دارند".
تاثیر نوشتن در وبلاگ و... را دست کم نگیرید. درسته وبلاگ هایی که ما داریم عموما چند صد نفر مخاطب بیشتر ندارند اما با همین تعداد مخاطب می توانیم تاثیر قابل توجهی بگذاریم. اگر نوشته های همسو در وبلاگ ها زیاد بشه و در شبکه های اینترنتی اجتماعی به اشتراک گذاشته بشه احتمالا دست اندرکاران رسانه های پر تیراژتر هم علاقه مند می شوند و موضوع را پوشش می دهند آن وقت عده ی بیشتری مخاطب موضوع واقع می شوند. دوستان مقیم خارج از همین وبلاگ ها و دیگر منابع اینترنتی می توانند استفاده کنند و سرزمین خودشان را به دیگران بشناسانند. کافیه لپ-تاپشان را باز کنند و یک مطلب در مورد اماکن دیدنی ایران نشان بدهند.
لازم نیست مطلبی بنویسیم که برایمان درد سر ساز شود. کامنتی هم منتشر نمی کنیم که بعدا برایمان دردسر بیافریند. قراره آثار تاریخی و موزه ها و مناظر طبیعی ایران را به دنیا معرفی کنیم. قراره گل ها و شیرینی جات و غذاهای ایران را معرفی کنیم و....
من برچسب تبریزگردی به این نوشته زدم اما مخاطبم همه ی دوستداران ایران بود که این نوشته را می خوانند. شما هر جای ایران را که دوست داشتید تبلیغ کنید. فرقی نمی کند. اگر من از فردا شروع کنم و برای تبریزگردی به انگلیسی تبلیغ کنم اول از همه به نفع اصفهان و شیراز تمام خواهد شد! چرا ؟! چون خارجی ها می پرسند تبریز کجاست؟! توی ایرانه. وبسایت های توریستی را می گردند و می بینند نوشته must-see های ایران اصفهان و شیراز و پرسپولیس هستند. اگر تصمیم بگیرد بیاید ایران اول می رود به این شهرها. اگر به او خوش گذشت تصمیم می گیرد باز هم به ایران برگردد و این بار بیشتر احتمال دارد به تبریز بیاید. به هر حال برای جذب توریست به تبریز باید "صبر فعال" داشت. یعنی باید گذاشت تا زمان بگذرد و تبریز در نقشه ی جهانگردی دنیا جایگاه خود را پیدا کند. اما با دست روی دست گذاشتن هیچ وقت این جایگاه را پیدا نمی کند. صبر باید صبر فعال باشد نه صبر منفعل.
لطفا این مطلب و مطالب مشابه را به اشتراک بگذارید تا توسط عده ای بیشتری خوانده شود.



۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

لزوم داشتن فرهنگستان محلي براي شهري مانند تبريز

چندی پیش یکی از خواننده ها از خانواده های قدیمی و طبقه متوسط تبریز گله ای خصوصی کرده بود. جوابی که به او دادم به درد همین بحث جذب توریست و تبریز گردی هم می خورد. در زیر جوابم را می توانید بخوانید:




"یک نکته یمی خواهم در مورد این چند جمله دوستمان درد دل خصوصی اضافه کنم:"افتخار این آدم ها فقط به یک شجره نامه خانوادگی و کی خونه اش بزرگتره و کی بیشتر نقره داره و کی عتیقه هاش با ارزش تره است و فکر نمی کنن که همه خانواده ها کم و بیش از این چیزها دارن ولی شاید عنوان نکن و براشون تحصیل یا چیزهای دیگه ای ارزش باشه"

نکته ام اینه. من به صنعت و هنر نقره کاری شهری می بالم. به اطلاعات وسیع خانوادگی در مورد تاریخ عتیقه ها هم همین طور. خیلی جالبه که نوجوانان این تیپ خانواده ها به اندازه ی یک curator تمام عیار موزه ها اطلاعات دارند. مثلا با دیدن انحنای بالای قاب نقاشی می فهمند مال چه دوره ای است و با تعداد مرغ های بشقاب های عتیقه می فهمند سازنده اش کی بوده و مال چه دوره ای بوده. اینها همه معلومات و مهارت هایی است که اگر درجهت درست هدایت شود باعث غنای فرهنگی می شود. باعث جذب توریست اشتغالزایی و.....


به شرط آن که سیاستگذاری های فرهنگی درست باشند. اجازه داده شود این هنر و این مهارت در جایی وسیع تر از پستوی خانه ها و مجالس خانوادگی به کار گرفته شود. والا این مهارت و این استعداد تبدیل می شود به فخر فروشی های سطحی و....

ببینید! در نزدیک فرودگاه تبریز برروی آجی چای پلی است که به پیش از صفویه بر می گردد. اما متاسفانه درصد کمی از مردم تبریز به ارزش واقعی تاریخی این بنا واقف هستند حتی آنها که اهل عتیقه جمع کردن هستند نمی فهمند آن پل در شهرشان چه ارزشی دارد.



دوچشمه ی آن پل خراب شده بود که مرمت کرده اند. اما چه مرمت کردنی؟!برداشته اند چشمه ها را گرد ساخته اند. مثل پل های رومی. در صورتی که چشمه های پل های ایرانی شبیه هشت است. حداقل می توانستند یک نگاهی بیاندازند به آن یکی چشمه های همان پل ! هروقتاز کنار آن پل می گذرم غصه می خورم. آخه! در شهری که آن همه curator خانگی هست چرا باید پلش را آن جور مرمت کنند؟! جو فرهنگی به گونه ای است که اغلب افراد علاقه مند به آثار تاریخی راحت ترند که تمام استعدادشان را بذارند برای عتیقه جات خانگی که در پستوی خانه شان قایم می توانند بکنند. آن هم ظرفیتی دارد. آن ظرفیت که پر شد استعدادشان را صرف فخر فروشی های سطحی می کنند.





این را هم اضافه کنم از آن جهت که در جواب همدردی خصوصی نوشتم نسل جدید (مثل خیلی از موارد دیگر) رویکرد متعادل تر و منطقی تری دارد. درست می شه اما یواش یواش.



یک شهری مثل تبریز باید مثل ونیز و فلورانس و... فرهنگستان محلی داشته باشه. این یک نیاز است برای شهری با قدمت و غنای فرهنگی تبریز. نیاز یک جامعه ی شهری که فقط نیاز های مادی اش نیستند. نیازهای والاتری هم داره. نیازهای فرهنگی که باید بتونه از یک مجرای مناسب ارضا بشه.

اگر چنین فرهنگستانی محلی ای باشه این قبیل مسایل که در بالا اشاره شد. حل می شه. خیلی مسایل دیگه هم حل می شه. کافیه یکی از خانه های قدیمی تبریز را تر و تمیز کنند و آن را در اختیار فرهنگستان محلی بگذارند. در گالری هایش می توانند عتیقه جات خانوادگی را نمایش بدهند. اگر اعتماد متقابل باشه هر از گاهی عتیقه های یک خاندان به نمایش گذاشته می شه. یکی از جاذبه های توریستی هم می شه. من موزه ی ژنو را رفتم واقعا عتیقه های سه چهار تا خاندان قدیمی تبریز را جمع کنید از موزه ی اصلی شهر ژنو غنی تر است. تازه بنا به آماری که چند سال پیش می خواندم مردم ژنو موزه-برو ترین مردم دنیا هستند.

اگر هم جوانی از خانه اش دلتنگ شد و خواست یک جایی بره و چند ساعتی بگذارنه یا اگر میانسالی دلش از آپارتمان کوچکش گرفت و خواست چند ساعت در فضای دیگری قرار بگیره می تونه بره اونجا و اشیا را تماشا کنه.

عتیقه های خانوادگی هم در خانواد ه می مانند و هم متعلق به کل شهر خواهند بود. وقتی این جوری نمایش داده بشه دیگه لازم نمی بینند خیلی پزش را بدهند. دیگه ارضا شده اون نیازشان که با پز دادن برطرف می شد.

همچین فرهنگستانی اعضایش افراد مجرب فرهیخته ی شهر می توانستند با شند. بعد از بازنشستگی یک سرگرمی برایشان می شد. از تجربیاتشان استفاده می شد بشه. در مرمت آثار باستانی از آنها می شد نظر خواست و دیگه آن اشتباه ها را نکرد. جمع می شدند تاریخ معاصر را می نوشتند.

این جمع و حس مشارکت در مسایل شهر به آنها امید به زندگی بیشتری می داد

جوان تر ها هم احساس می کردند که اگر مهاجرت نکنند در کهنسالی در شهر خودشان منزلتی خواهند داشت که در جای دیگر به آن صورت نمی توانند داشته باشند.



پی نوشت : وقتی این را می نوشتم یاد اصلی ترین گنجینه ی هنر تبریز یعنی فرش دستبافت نبودم. اگر مجموعه فرش های عتیقه را که در بین خاندان قدیمی است حساب کنید گنجینه ای می شود که به سختی می توان بر آن قیمت گذاشت.



پي نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنين اين سری نوشته ها را که در مورد جذب گردشگر هست به هر طریق که می توانید به اشتراک بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این که در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.