۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

روز جهانی زبان مادری

امروز، روز جهانی زبان مادری است. منشور یونسکو در مورد آموزش زبان را می توانید در اینجا بخوانید. مشخص است که برای تنظیم این منشور سال ها مطالعه علمی در زمینه آموزش شده است. اصل 15 قانون اساسی کشورمان نیز به همین مسئله مربوط است:
"زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‏های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است."

۲۹ نظر:

وحیدی گفت...

مرحوم آل احمد بحث جالبی در 40 سال پیش تحت عنوان روشنفکر و مشکل زبان ترکی دارد که به نظر هنوز خواندنیست.فکر نمی کردم که نسخه الکترنیکی آن موجود باشد که موجود بود لیکن به جهتی که با نظرات شخصی آمیخته بود اصل مطلب راپس از کپی و پیست بصورت فایل ورد بارگذاری کردم.

http://uploading.com/files/bm2ebm51/ALEAHMAD.doc/

منجوق گفت...

ممنون آقاي وحيدي! جالب بود!

وحیدی گفت...

و علیکم بهذه الکتاب یا الوالباب ! فتأملوا!:))

منجوق گفت...

مسئله آموزش در مقطع دبستان و دبيرستان و برنامه ريزي آموزشي مسئله پيچيده اي است و وجوه بسيار دارد. كسي مي تواند در اين باره نظر دهد كه ساليان سال در گير ماجرا بوده باشد: افرادي در رديف آل احمد يا صمد بهرنگي.

من از اين كه در مواردي كه در آنها متخصص نيستم و يا در گير ماجرا نبوده ام اظهار نظر كنم بيزارم. يادداشت هايم در وبلاگم همگي به توعي ريشه در تجاربم و يا مسايلي كه آنان را از نزديك لمس كرده بوده ام دارد. از روي مُد حرف ديگران را تكرار نمي كنم. حرف خودم را مي زنم.


در مورد آموزش زبان هاي محلي من خود نظري ندارم.
اين يادداشت را گذاشتم تا تنها تاكيد كنم آموزش زبان هاي محلي در مدارس تابو نبايد باشد. نكته اي است كه در قانون اساسي هم آمده. خواسته خيلي از فعالان اجتماعي قومي چيزي خارج از چارچوب اين اصل قانون اساسي نيست پس نبايد با عينك بدبيني به او نگريست. در مورد نحوه اجرا و مسايل عملي از اين دست آنان كه در گير ماجرا بوده اند بايد نظر دهند.

وحیدی گفت...

قطعا همینطور هست.و اما پیرامون عبارت "...و تدریس ادبیات آنها در مدارس...". حدود این مساله و تفسیر آن را احتمالا می توان در کتاب شرح مذاکرات خبرگان قانون اساسی در سال 1358 جستجو کرد.همیشه برای خود بنده سوال بوده.اگر کسی فرصت داشت جستجو کند و نتیجه را به ما هم بگوید. از کتابخانه های مادر کتابشو دارند.

منجوق گفت...

تفسير قانون به خصوص قانون كلي اي چون قانون اساسي بنا به نياز هاي عرفي جامعه فرق مي كند. نياز هاي عرفي جامعه با زمان دستخوش تغيير مي شوند.

منجوق گفت...

وقتي من دانش آموز دبستان بودم آن قدر مشكلات آموزشي حاد زياد بودند كه فرصت و امكاني براي پيش كشيدن آموزش زبان هاي محلي نبود:

1) تعداد دانش آموزان بسيار بيشتر از ظرفيت كلاس ها بود، كلاس ها 50 نفره بودند. كلاس 50 نفره كه براي ظرفيت 25 نفره ساخته شده بود مشكل تهويه داشت. روي نيمكت هايي كه دو نفره بودند سه نفره مي نشستيم. تا معلم ها به مشق هر 50 نفر سركشي كنند كلي وقت كلاس گرفته مي شدو.....

2) مدت ها طول مي كشيد تا كتاب هاي درسي توزيع شوند. ماه اول تحصيلي ما عملا كتاب نداشتيم. كتاب رياضي را -كه مهمترين درس بود- به نوعي تهيه مي كرديم اما شروع بقيه درس ها به تعويق مي افتاد. كتاب هنر آخر سال تحصيلي آماده مي شد.

3) مديرانمان دايما واهمه بمباران و حفظ جان بچه ها را داشتند.

4) مدارس همه دولتي بود اما بودجه كفاف خرج مدارس را نمي داد. مديرها روي كمك والدين حساب مي كردند. از طرف ديگر والدين با برخي از آموزش ها ي ايدئولوژيكي مشكل داشتند. تمام دغدغه مدير دبستان ما در جلسات انجمن اوليا و مربيان آن بود كه نگذارد بين والدين و مربيان پرورشي دعوا شود!


در اين شرايط بحث درباره تدريس زبان مادري دور از ذهن مي نمود.

منجوق گفت...

حالا وضع مدارس تبريز از بسياري جهات بهتر است. مشكلات حاد از آن دستة خوشبختانه ديگر نداريم. وضع ارتباطات هم ديگر چون گذشته نيست. اينترنت و... از يك طرف و بين المللي شدن فرودگاه تبريز (چند پرواز مستقيم در هفته به استانبول) از طرف ديگر، باز شدن مرز آستاراو آمد و شدها، مهاجرت روستاييان به تبريز و تحصيل و شهري شدن آنها و صدها تغيير ديگر باعث شده نياز هاي مردم اين روزگار با آن چه كه بيست و پنج سال پيش بود تفاوت داشته باشد.

تفسير از قانون هم طبعا بايد متناسب با نياز هاي جديد مردم جامعه باشد.

منجوق گفت...

نيمه پر ليوان آن است كه خيلي در اين 25 سال پيشرفت كرده ايم. وقتي آدم گذشته ها را مرور مي كند تازه مي فهمد چه قدر پيشرفت بوده.

ان شاء الله بهتر از اين هم مي شود.
راه را بايد قدم به قدم و پله پله طي كرد. تندروي نتيجه معكوس مي دهد

منجوق گفت...

البته علت پيشرفت همت خود مردم بوده. خيرين مدرسه ساز سنگ تمام گذاشته اند.

جا دارد اينجا از شادروان دكتر اكبريه ياد كنم(http://exedu.blogfa.com/post-14.aspx).

(دكتر اكبريه داماد يكي از دختران حاج كاظم در داستان سارا بود.)

وحیدی گفت...

بله.منظور من بشتر اطلاع از دیدگاه های اولیه بود.خوشبختانه نسخه 1358 و نسخه بازنگری قانون اساسی در کتابخانه منزل موجود بود.علی الضاهر این اصل تغییری نکرده است.
و اما بعد اینکه برای ما متولدین 1363 هیچ وقت جا به اندازه کافی نبوده.گویا نقطه بیشینه موالید طبق آمار در این سال واقع شده.هیج وقت جا به اندازه کافی برای ما نبوده!نه در ایام تحصیل در مدرسه - کنکور لیسانس -فوق و حالا دکتری (البته قرار نیست همه عالم و آدم وارد دوره های تحصیلات تکمیلی بشن :) اما ضریب پذیرش ها با متقاضیان برابر نیست .) ).این احساس منفی رو تو خیلی از متولدین 1363 دیدم....
امیدوارم که تاکنون فهمیده باشید که مصایب نسل من بمراتب بیش از نسل شماست !!! :)) می خواهم بگم آدم همون نیمه پر لیوان رو ببینه خیالش راحتره.الهی شکر.
من هم به فردای بهتر ایمان دارم.

منجوق گفت...

شايد مصائب شما بيشتر بوده باشه اما متولدين دهه پنجاه در انفجار جمعيتي دهه شصت و مشكلات ناشي از آن كاملا بي تقصير بوده اند. نسل ما در آن زمان كوچك تر از آن بود كه ايدئولوژي پرداز ازدياد زاد و ولد و يا عامل آن باشد!

نقشي را كه نسل ما داشت و ميراثي را كه براي نسل بعد از خود به جا گذاشت در اين يادداشت خود تشريح كرده ام:
http://monjoogh.blogspot.com/2009/06/blog-post_21.html

به دستاورد هاي نسل خود مي بالم.

وحیدی گفت...

این نوشته شما را قبلا دو بار خونده بودم.بسیار تاثیر گذار بود.
با این همه نغ زدن ! سخت معتقدم که رویش های نسل من به مراتب بیشتر از نسل شما بوده است. و بعد از ما هم بیشتر خواهد بود. فقط قربون دستتون نسل شما لطفی کنه یک تعهدی بدهد که وقتی که نسل ما با مدرک PHD در سال های آینده از ممالک راقیه ! به مملکت برگشت یک جایی هم تو دانشگاه ها و مراکزی پژوهشی به ما بدند.خدای ناکرده زمینه باند بازی و ... فراهم نباشه !نسل 63 همکنون منتظر یاری و زمینه وفرهنگ سازی نسل سبز ! شماست.اینجاست که شاعر می فرماید دیگران کاشتند و ما خوردیم - ما بکاریم تا دیگران بخورند انشاا... .:)

منجوق گفت...

من تعهدي از جانب ديگري نمي توانم بدهم. فقط مي توانم اين تعهد را بدهم اگر روزي عضو شورايي باشم كه در مورد استخدام پست-داك يا هيات علمي تصميم مي گيرد، جز معيارهاي صرفا علمي و مرتبط با علم (قابليت تدريس و مديريت علمي و...) چيز ديگري را ملاك قرار ندهم. تعهد مي كنم تحت تاثير جو سازي ها و زير آب زدن ها قرار نگيرم.

تعهد مي كنم اجازه ندهم كسي با تملق گويي براي خود امتيازي از طرف من كسب كند.
همچنين تعهد مي كنم از هوچي گري كساني كه به دليل عدم كفايت علمي قرارداد شان تمديد نمي شود نهراسم.
نشان دادن ضعف در برابر هوچي گري آنها به معناي تنگ كردن جا براي كساني است كه قابليت علمي بالاتري دارند.

در مواردي كه بر آورد علمي نمي توانم بكنم به آرا و نظرات صاحبنظران در دنيا متوسل شوم و اجازه ندهم برخي از من در شورا به مانند يك عروسك خيمه شب بازي استفاده كنند.


من فعلا در شوراي پژوهشكده نيستم اگر روزي باشم اين گونه عمل مي كنم و به اندازه يك راي كه خواهم داشت تاثير گذار خواهم بود. البته در نظر داشته باشيد ظرفيت پژوهشكده ما محدود است.

از طرف ديگر همنسلانم تعهدي نمي دهم. هر كسي مسئول اعمال خويش است

منجوق گفت...

در ضمن من مشكلي با نسل متولد دهه شصت ندارم. آرزوي من آن است كه به واقع رويش اين نسل به مراتب از نسل من بيشتر باشد. در مورد آن كه چنين هست يا خير زمان بايد قضاوت كند.

هنوز براي قضاوت خيلي زود است. معيارهاي قضاوت هم چندان خوش تعريف نيست.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

از يك خياط بپرسيد مي گويد اصلاح يك دست لباس خراب سخت تر است تا دوختن لباسي جديد.
از يك مهندس عمران بپرسيد مي گويد تحكيم بنايي در شرف ويراني بسي دشوارتر است تا ساخت بناي جديد.يكي از دلايل آن كه در كشورهاي جهان سوم مانند ايران هر بيست سي سال يك بار بناها را ويران مي كنند واز نو مي سازند اما در اروپا بناهاي چند صد ساله را نگاه مي دارند و هر از چند گاهي آنها را اصلاح مي كنند همين مشكلات تكنيكي و دشواري اصلاح بنا از نظر مهندسي است.

اما عوام اين را درك نمي كنند! ويران كردن و از نو ساختن چشم آنها را بيشتر مي گيرد.



اصلاح بنا هاي كجي كه نسل قبل از ما خشت اول آنها را كج نهاد بسيار پر زحمت تر است از ساخت بناهاي جديد است.

منجوق گفت...

همچنين متعهد مي شوم اگر پيشنهاد كاري به كسي دادم آن را مكتوب و دقيق و به دور از ابهام و قابل استناد ارائه دهم. وعده اي ندهم كه نمي دانم عملي است يا خير. شرايط را صادقانه تشريح كنم.
آن گاه سعي نمايم تا شرايطي كه وعده داده ام عملي شود.


اينها چيزهايي بود كه نسل قبل از ما در مورد خود ما رعايت نكرد.


اصلاح همين رويه هاي غلط انرژي بسيار زيادي مي گيرد. البته كمتر كسي ارزش اين گونه اصلاحات را درك مي كند. چشم مردم را عناويني چون ‍"پدر علم ... در ايران" مي گيرد به خصوص اگر با "پذيرايي"
همراه باشد.

وحیدی گفت...

ان شاالله زمان بر درستی گفتار ما شهادت خواهد داد.و بعد اینکه ما وامدار گذشتگانیم.و هر چه پلشتی است هذا من شر النفسی و مهم آن است که ره گم نشود!! مختصات دقیق نقطه رهایی را بدانیم و بعد با جسارت بر مرکب سوار شویم و در طی سفر در لغزش ها و طوفان های ویران گر اصلاح مسیر کنیم تا بدانجا که شایسته ایم برسیم.بی شک آزاد اندیشی به همراه نقشه راه از نوع خودی ونه نسخه پیچیده شده با احترام به دستاورد های مشترک بشری از ضروریات است بدون اندکی شعار.امیدوارم!

منجوق گفت...

خوشبختانه نسل پيش از ما مشكل قدرداني ندارد. آن قدر براي هم ديگر گراميداشت و بزرگداشت مي گيرند و دور و بر خود را از آدم هاي "مودب" نسل ما پر كرده اند كه اين دو تااشاره من به كج گذاشتن خشت اول به هيچ جاي دنيا بر نمي خورد!


در ضمن آن آدم هاي مودب (بخوانيد متملق) و آن آدم هاي هوچي گر كه گمان مي كنند با هوچي گري براي خود مي توانند نان و آبي تهيه كنند از همين نسل خود ما هستند (متولدين دهه پنجاه). آن خفيه نويسان و "دو به زنان" و آن "زير آب زنان" هم باز
از نسل خود ما هستند.

من باور دارم نسل ما دستاورد هاي بزرگي داشته است. اما گمان نمي كنم نسل ما بي عيب و نقص بوده باشد.

كاري كه ما اكنون بايد بكنيم آن است كه راه آن را كه كسي از طريق "تملق"،
"خفيه نويسي"، "هوچي گري"، "زير آب همكار ديگر را زدن" بخواهد براي خود جايي باز كند ببنديم. علت آن كه برخي از همنسلان من به اين كار ها تن داده اند آن است كه نسل قبلي اين كارها را ترويج و تشويق مي كنند.

ما بايد در محدوده قدرت و مسئوليت خود اين راه ها را ببنديم. ان شاء الله نسل بعدي كمتر به اين كارها مبادرت خواهد كرد چرا كه ما ( بخشي از نسل دهه پنجاه كه آن قدر قوي هستند كه integrityخود را حفظ مي كنند) به اين كار ها (شنيدن تملق، بازيچه دسيسه چيني شدن، هراس و ضعف نشان دادن در برابر هوچي گران و....) پا نمي دهيم.

وحیدی گفت...

یقین کنید که اراده هایی با دیدن چهره های جوان که الحق ماندگارند ! بیشتر از پیش تحکیم می شوند.خداوند همه چهره های ماندگار ایران زمین و همسرانشان را که بی شک هم تراز آن ها ایستاده اند را از گزند حادثه محفوظ فرماید.

----------------
در ضمن راز ماندگاری ابنیه چند صد ساله قابل سکونت اروپایی رو در نبود زلزله جستجو کنید.چیزی که دارند فقط بار ثقلی و استاتیکیه.امان از وقتی که بار جانبی زلزله وارد شه ! البته که در بعضی از ساختمان های متاخر خاصه انگلیسی عضو مهاربند چوبی(بادبند یا به قول مشهدیا ضبدری ) هم برای کاهش اثر جانبی باد دیده ام که خوب به جز موارد خاص در 100 سال پیش نظیرشو تو ایران نداشتیم.کلا آدم لجش می گیره وقتی در پایتخت های حضرات قدم می زنه ! وبعد مقایسه می کنه با وضعیت مملکت خودش که چقدر سالانه ثروت ملی مون رو به واسطه تخریب ساختمون های بی کیفیت با عمر متوسط 30 سال دور می ریزیم و بعد نخاله ساختمونی درست می کنیم که اگر بشه درصد کوچکی شو بازیافت کرد تا صدای طرفدارای دو آتشه محیط زیست که به مدد پیشرفت های چشمگیر در حوزه فناوری اطلاعات به ابزار اطلاع رسانی مثل وبلاگ مجهزند رو کمی بخوابونیم.البته طرفدارای مسایل زیست محیطی اکثرا از طبقه الاعلام و جز بزرگان قومند اما خوب اگه یکیشونم ندونه با اندک لیترچر ریویو سر از کلاه ه گشادی که مهندسان زبل عمران سرشون می زارن درمی یاره ومی فهمه که به ازای هر تن تولید و مصرف سیمان حدود یک تن گاز گلخانه ای وارد جو عزیز تر از جانش می شه و آونوقته که.....
بزرگان گفته اند الکلام یجر الکلام ! :))

منجوق گفت...

در ايتاليا هم زلزله زياد مي آد اما با اين حال باز هم ساختمان هاي آنها دوام زيادي دارند.


در مورد آلوده سازي سيمان من البته مطلع بودم. اگر مايليد يك يادداشت دراين باره بنويسيد تا من به اسم خودتان منتشر كنم.

يكي از همنسلي هاي شما هم قرار است از منظر اقتصاد درباره محيط زيست بنويسد و من در اين وبلاگ منتشر كنم.
آري! من طرفدار دو آتشه محيط زيست هستم اما امكان آن را ندارم كه در باره همه جوانب امر بنويسم. اگر خوانندگان ياريم كنند تشكر مي كنم.

همين يادداشت ها تاثير گذار هستند. و الا من وقت خود را صرف اين كار نمي كردم.

منجوق گفت...

پدر و مادر من هر دو مهندس عمران هستند و مخالف سر سخت رويه تخريب ساختمان ها.
معتقدند كه ساختمان بايد طوري ساخته شود كه دوام پيدا كند.

زماني بود كه ابنيه را به پيمانكاراني مي سپردند كه از عهده كار بر نمي آمدند بعد پروژه را به پدر من تحويل مي دادند تا محاسبات لازم براي تحكيم بنا را انجام دهد.

پدر در حين كار زير لب مي خواند:
"هر كه دارد عمارتي نوساز/ بسپارد به بنده در آغاز/ نسپارد شود ترك ها باز/ باز پيدا شود به بنده نياز"

از روي شعر "هر كه دارد امانتي موجود..." كه در حمام هاي قديم بر ديوار مي زدند اين شعر را براي خودش ساخته بود!

وحیدی گفت...

اطمینان دارم که نهایت اطلاع رو در این مسایل دارید.من معمولا پست هامو تو قسمت نظرات وبلاگ های ملت نظیر آنچه که مشهود است :)) در ایامی که فراغت بیشتری دارم میزارم.اشتباه نکنم مقالاتی رو تو نشریه انجمن بتن ایران و خاصه مطبوعات انجمن بتن آمریکا ACI دیده ام.در فرصت بعدی خدمتتان می فرستم.گویا عمده تلاش متخصین تکنولوژی بتن و مهندسین گرایش عمران محیط زیست و رشته های مرتبط بیشتر بر اصلاح فرایند تولید و مواد اولیه , استفاده از مواد بلا استفاده و غیر قابل بازیافت در بتن و همچنین بازیافت بتن مستعمل متمرکز می باشد.

وحیدی گفت...

هركه دارد امانتي موجود بسپارد به بنده وقت ورود نسپارد، اگر شود مفقود بنده مسئول آن نخواهم بود



----------------
این شعر حضرت ابوی به قول نسل ما و شاید شما ! واقعا خدا بود ! حتما شرکت زدم سردرش اینو با آب طلا می نویسم :)))))))))))))))))

منجوق گفت...

اطلاع كامل ندارم اما مختصر اطلاعاتي در اين زمينه دارم. در ضمن مشكل كارخانه هاي سيمان تنها تسريع گرمايش زمين نيست. آلودگي موضعي هوا توسط كارخانه هاي سيمان تبعات وحشتناكي دارد. از جمله آن كه ريسك آسيب به فرزند
خانم هاي بارداري كه در كنار كارخانه سيمان زندگي مي كنند بالا مي رود. عقب ماندگي ذهني نابينايي و ناشنوايي مادرزادي بين آنها شايع تر است.

منجوق گفت...

منبع:
http://www.cerebralpalsysource.com/News_and_Articles/cement-plants-birth-defects/index.html

وحیدی گفت...

یادمه تو دوره لیسانس یک استاد خیلی مسن اما علاقه مند فارع التحصیل از دانشگاه صنعتی برلین (احتمالا همکلاسی هیتلر بوده) داشتیم که می گفت کارخونه سیمان مشهد علاوه بر نابودی کامل خاک زراعی زمین های کشاورزی اطراف تا شعاع چند کیلومتری مشکلات مادرزادی فراوانی رو در روستاهای اطراف ایجاد کرده که گویا طبق تحقیق اون چون هزینه نصب فیلتر الکترو استاتیکی زیاد بوده کارخونه سعی کرده با پول مردم رو موجاب کنه که شکایت نکنن.البته فکر کنم نصب فیلتر حالا اجباری شده

ناشناس گفت...

قوميت ها غير فارس از جنبش سبز گله مندند:
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2010/february/22//-374c059c34.html