وقتی سال اول راهنمایی بودم، مدرسه ی تیزهوشان در تبریز برای اولین بار امتحان ورودی گرفت. من از امتحان خبردار نشدم و شرکت نکردم. بعد از تمام شدن دوره ی راهنمایی دوباره امتحان ورودی تیزهوشان برگزار شد. این بار من شرکت کردم و وارد این مدرسه شدم. از وقتی پایم را در این مدرسه گذاشتم با خود عهد کردم که به جایی برسم که این مدرسه به داشتن من افتخار کند نه من به منسوب بودن به این مدرسه.
هرگز باور نداشتم و ندارم آن چند نفری که در مرز قبولی از امتحان ورودی قرار داشتند فرق زیادی باهم دارند. دقت سئوالات طرح شده آن چنان زیاد نبود که با چنان دقتی تمایز قایل شود.
چند سال بعد المپیاد قبول شدم وجزو تیم پنج نفره شدم. هرگز باور نداشتم و ندارم که آن چند نفر که لب مرز بودند فرق زیادی باآنان که جزو تیم شدند داشتند. دقت سئوالات طرح شده آن قدر زیاد نبود که این چنین دقیق تمایز قایل شود. دستاوردهای علمی بعدی برخی از این عزیزان شاهد مدعای من است. الغرض! از زمانی که جزو تیم شدم با خود عهد کردم تا بکوشم تیم به داشتن عضوی چو من افتخار کند نه آن که من به خاطر المپیادی بودن.
بعد وارد دانشگاه صنعتی شدم. بازهم ایمان داشتم که آنان که در لب قبولی در این دانشگاه قرار داشتند فرق زیادی با هم ندارند. امتحان کنکور آن قدر دقیق نیست و اختلاف نمره آن قدر زیاد نیست که با این دقت تمایز قایل شود. دانشجوی شریف بودن در برابر المپیادی بودن چیز کوچکی بود. در هر صورت من با خود عهد کردم تا "المپیادی بازی" را کنار بگذارم و به افق بالاتری فکر کنم. چهار سال بعد از دوره ی کارشناسی فارغ التحصیل شدم و از لحاظ معدل نفر اول بودم. معدل نفر دوم حدود یک صدم با من فاصله داشت که قطعا عدد معنی داری نیست. یک فیزیکپیشه اگر این را نفهمد باید مدرکش را بیاندازد توی سطل زباله.
در همان سال در کنکور کارشناسی ارشد نفر اول شدم. باز هم هرگز گمان نکردم که آنان که بین مرز قبولی دانشگاه شریف هستند از نظر سواد با هم تفاوت زیادی دارند. بعد از یک سال فارغ التحصیل شدم که از نظر زمانی رکورد بود. بدون کمک درخور توجهی از استاد راهنما تز نوشتم. تزم مختصر و مفید بود. برعکس تزهای کت و کلفت فوق لیسانسی که این ور و اون ور نوشته می شود و کسی لای آن را بعدا باز نمی کند، هنوز بعد از این همه سال تز دوره کارشناسی ارشد من خوانده می شود. بعد به ایتالیا آمدیم و من-بدون آمادگی قبلی- در امتحان ورودی سیسا شرکت کردم و در امتحان کتبی قبول شدم. برعکس دفعه های پیش این بار تفاوت معنی داری بین کسانی که قبول شدند و نشدند وجود داشت. اولا سئوالات به دقت و هوشمندی طراحی شده بودند و در ثانی تمام کسانی که نمرات نزدیک به هم داشتند را قبول کردند. بین کسی که قبول شد و نشد یک اختلاف نمره ی معنی دار بود. ما را به امتحان شفاهی فرا خواندند. ابتدا آنتونیو مازیرو، فیزیکپیشه ی برجسته، مرا دلداری داد و گفت ما اینجا یک جلسه دوستانه داریم پس من نباید اصلا هول شوم. بعد از من درباره ی سئوالات کتبی امتحان پرسیدند . سئوالات امتحان کتبی زیاد بودند و در فرصت کم امکان نداشت همه را پاسخ داد. می خواستند ببینند اگر من فرصت بیشتری داشتم می توانستم بیشتر پاسخ دهم یا خیر. می خواستند ببینم با روش های برآوردی آشنایم یا خیر. می خواستند ببیند آیا با شهود فیزیکی می توانم حدس بزنم که یک فرمول باید چه شکل و شمایلی داشته باشد یا خیر. بعد ازمن درباره ی تز فوق لیسانسم پرسیدند و من مفصل توضیح دادم. ظاهرا خوششان آمد.
وارد دوره دکتری شدم و باز هم با خود عهد کردم که دانشجوی دکتری بودن نباید مایه ی افتخار من باشد. بعد با شاهین به استنفورد رفتیم. در آنجا نیز با خود عهد کردم نگذارم تا نام استنفورد بر قابلیت علمی خودم سایه افکند. استنفورد دانشجویان دکتری متوسط و متوسط رو به پایین زیاد داشت که گمان می کردند که چون دانشجوی رسمی استنفورد هستند نسبت به من که دانشجوی رسمی آنجا نبودم سر وگردنی بالاترند. اولین سمینارم را که در استنفورد دادم دید ها عوض شد. به یک باره به دانشجویی تبدیل شدم که هر گاه بازرس برای ارزش یابی عملکرد می آمد مرا-به عنوان دانشجوی تیپیکال استنفورد!!- صدا می کردند و آن دانشجویانی که افتخارشان دانشجوی دکتری استنفورد بودن بود یواشکی و محترمانه راهی صندوقخانه می کردند تا بازرس آنها را نبیند.
و این قصه کما کان ادامه دارد...
انتظارات ما از خودمان است که ما را می سازد.
۱۰۹ نظر:
از دیدتون خوشم میاد و تحسینتون میکنم. در صحت هیچ کدام از گفتههاتون هم شک ندارم. ولی خیلی من من کرده بودید. راستش از اون کار خیلی خوشم نمیاد. گرچه درک میکنم که این همه موفقیت بالیدن هم داره و از اون گذشته اینجا وبلاگ خودتونه و طبیعتا هرجوری که دلتون بخواد توش مینویسید ولی گفتم نظرم رو بگم.
امیر عزیز
درست می گویید! خودم هم از من من کردن معذب بودم اما از وقتی کامنت "دانشجوی آی پی ام" را در وبلاگ ابدیت خواندم نتوانستم جلوی خود را بگیرم:
http://bahramshakerin.blogfa.com/post-190.aspx
البته یک نفر استاد "آی پی ام" نباید واکنشی در برابر نوشته های یک "دانشجوی آی پی ام" عمل کند و ارزش های خود را زیر پا بگذارد اما در مجموع گمان می کنم در وضعیت موجود که آن گونه "دانشجوها" را تشویق می کند که بیافتند به جان یک عده دانشجوی دیگر و اعصاب آنها را خرد وخمیر کنند و انرژی کار مفید را از آنان بگیرند نفع این یادداشت در دراز مدت از ضرر آن بیشتر باشد. این ارزیابی من است شاید اشتباه می کنم.
حدس زدم که دلیلی باید داشته باشه این نوشته. حق باشماست. موافقم که بعضی وقتها لازمه این طور نوشتن.
"دانشجوی آی پی ام"!!!
مگه الان ای پی ام اصلا دانشجو داره؟ تا جائی که یادمه همه فارغ شدن و ورودی های جدید هم که هنوز نیومدن! شاید دانشجوی سابق ای پی ام بوده و شاید هم ....!!!
اعصاب نمیذارن باسه آدم که!!!! تا جائی که یادمه ای پی ام سال ها پیش در فیزیک و نانو دانشجو گرفت که همشون هم بلاخره!!! فارغ شدن و به نظر من بجز ۲ سه مورد ازون خیل عظیم! باقی دانش جوها در مقایسه با باقی دانشگاه ها ی خوب پایین تر بودند!! البته این نظر من بود فقط و در حد آشنائی خودم گفتم!!!!
همه ابن کارها درست. همین که خودتون از خودتون رضایت دارین به نظر من کافیه. ولی شاید بهتر باشه کمی در مورد دید علمی تون توضیح بدین. بر چه اساسی پایان نامه ارشدتون رو انتخاب کردین و روش تحقیقی که انتخاب کردین و تونستین بدون استاد راهنما اون رو پیش ببرین.فکر می کنم این شناخت ها بیشتر به جوانها کمک می کنه. روش کار علمی
هنوز بعد از این همه سال فکر می کنی آدم باهوش و نابغه ای هستی، اگر چنین است به نظرم نشان دهنده این است که به غیر از درسهایت به چیز دیگری فکر نکرده ای.
به چیزهایی که ارزش فکر کردن ندارند فکر نمی کنم.
یادداشت اخیر چپ کوک بی ارتباط با ذهنیت پشت کامنت احمد آقا نیست. خواندن یادداشت زیبای چپ کوک را توصیه می کنم:
http://chapkook.blogspot.com/
ای وااااای! چرا جماعت فیزیکی اینجورند؟ یکی افتخارش اینه که دختره تبریزه، اون یکی هم پسر نیریزه! یکی افتخارش اینه که 10000 تا مجله داره! اون یکی هم با نام دانشجوی آی. پی. ام! هر چی چرک و عفونت در مغزش هست رو میریزه در کامنت دونی یک بدبخت دیگه! نظرات یک فیزیکی پایین این لینک هم جالبه:
http://204.236.235.192/permlink/2010/5/4/2037306
چرا با این اوصاف هیچ خروجی خاصی نداریم و به تولید علم یاری چندانی نمیرسونیم؟ خبر مهم فیزیک ایران هم ترور یک دکتر مرتبط با سپاه میشه! بقیه دنیا هم از کنار هم گذاشتن دو واژه ایران و فیزیک یاد بمب اتم میافتند و تهدید جهان متمدن! آخر سر هم یکی این جو رو تحمل نمیکنه و خودشو میکشه! با این قضایا آدم از فیزیک و علم در ایران زده میشه ...
.
نیلوفر
نیلوفر جان
گر تو بهتر می زنی بستان بزن
چرا فکر می کنید اینقدر باهوش هستید؟ قبول دارم حداقل تو ایران یه سر و گردن از بقیه فیزیکدانها بالاترید ولی اینها همش به خاطر تلاش و انگیزه و علاقه تون بوده. کار کردن شما در فیزیک و دید فیزیکیتون واقعا قابل تحسین است. شما در رشته خودتون واقعا موفق هستید و امیدوارم که همیشه موفق باشید.اما نوشته تون به نظر من اصلا خوب نبود. خیلی من من کردید و انگار خواستید بگید که خیلی باهوشید.شاید هم از هم رشته ای های خودتون باهوشتر باشید ولی نباید در با یه دانشجو که حداقل 10 سال از شما کوچکتر است کل بندازید. چیزهایی که نوشته نشون میدخ که هنوز نادون هست.
من نه ادعای باهوشی کردم و نه با کسی کل انداختم. ده ها بار دانشجو ها از من خواسته بودند از دوران دانشجویی بنویسم من هم بخشی از آن را نوشتم.
بخشی را نوشتم که برای عده بزرگی از دانشجویان دور و بر مشغله ذهنی بیخودی آفریده.
با این مطلبتون آدم انگیزه خودکشی پیدا میکنه چون به نظر میاد به هر چی که میخواستید رسیدید و از طرفی از همون نوجوانی چه آینده نگر و عاقل بودید. تعجب میکنم ۱ نوجوان ۱۳ ساله اونم با سطح آگاهی ۲۰ سال پیش(منظورم اینه که نوجوانهای الان از هر نظر ۱ سر و گردن از نوجوونهای ۲۰ سال پیش بالاترن) میتونسته این قدر عمیق فکر کنه. کاش شرایط محیطی و تلاش خودتون رو هم به این متن اضافه میکردید. اینطور که شما نوشتید آدم فکر میکنه به خاطر هوش زیاد موفق بودید. در ضمن من نمیفهمم چطور این متن در بلند مدت میتونه تاثیر گذار باشه؟
فکر می کنم منظور من اشتباه منتقل شده. چیزی که می خواستم بگم کاملا برعکس بود. می خواستم بگویم اگر آدم دید یک موفقیت مقطعی به دست آورده نباید فکر کند به آخر خط رسیده.
من به هیچ وجه تلاش همه جانبه برای رسیدن به موفقیت های مقطعی را رد نمی کنم بلکه کاملا تایید می کنم.
نه! من به هیچ وجه ادعا نمی کنم که به آخر خط رسیدم چندین ایده دارم که باید آنها را به جایی برسانم . برنامه های مقطعی دارم . چشم اندازهایی هم برای آینده های دورتر دارم و رویاهایی برای دوران بازنشستگی.
خیلی زود است که آدم فکر کند به آخر خط رسیده.
فکر کنم شما هم منظور من رو اشتباه برداشت کردید؛ منظورم این بود که هر کی این متن رو بخونه به فکر خودکشی میافته چون احساس افسردگی و حقارت میکنه که کسی به هر چی تو ذهنش بوده تا حالا رسیده و انگار هیچ شکستی در کار نبوده در حالیکه که خودش کلی شکست تو زندگی داشته. کاش اصلا این متن رو نمینوشتید. البته وبلاگ یعنی ۴ دیواری اختیاری
من نمی دانم نوجوانی من در مقایسه با نوجوانان کنونی عمیق تر بوده یا نه. اما در مقایسه با همکلاسی های آن دوره تفاوت خیلی زیادی نداشتم. دوستانم از خیلی جهات از من عمیق تر بودند.
معمولا دست همکلاسی هام یک کتاب بود که در روزنامه قنداق پیچ شده بود. کتاب هایی از مارکس و فروید و کریشنا مورتی و.... ده ها متفکر دیگر.
اما من از این کتاب ها زیاد نمی خواندم. بیشتر مسئله ی هندسه وجبر و مثلثات حل می کردم. آن موقع عزمم را جزم کرده بودم که حتما المپیاد قبول شوم. کتاب های پرویز شهریاری از من جدا نمی شد.
آن موقع یکی از بچه های یکی از آن ملودیکای فوتی ( یا به قول خودمان تفی) آورده بود و در گوشه ی کلاس بود. بچه ها هر از گاهی آن را می زدند. همکلاسی محبوبی در کلاس بودم. محبت را واقعا می شد در کارهای همکلاسی هایم دید.
آن موقع دو تاآهنگ در آمده بود با عنوان "یاسمن". دوستام شعر او ن رو تغییر داده بودند و هر از گاهی ملودیکا را می زدند و آن شعر رابرام می خوندند. یک بیتش یادمه "ای یاسمن، ای یاس من! چی می شد یک شب تا صبح هندسه بخونی..."
خلاصه معروف بودم به مرتب مسئله ی هندسه حل کردن.
من که جا به جا تاکید کردم که فرق زیادی بین آنان که در این امتحان ها قبول می شوند و نمی شوند وجود ندارد.
امتحان هایی هم بوده که در آنها قبول نشده ام. اگر بگویم در مورد آنها هم فرق زیادی بین منی که قبول نشده ام و آن که قبول شده نبوده، خواهند گفت از روی حسد حرف می زنم.
مواردی را ردیف کردم که خود موفق بودم و درنتیجه دیگر این ایراد بر آن وارد نیست.
با برخی از دوستان دوره راهنمایی ( قبل از این که وارد مدرسه ی فرزانگان شوم) هنوز ارتباط دارم. البته آنها در تبریز هستند و خیلی همدیگر را مرتب نمی بینیم اما ارتباطمان کامل قطع نشده. از دوستانی صحبت می کنم که از همان دوره ی راهنمایی به فکر تدارک جهیزیه بودند و پس از گرفتن دیپلم به طور سنتی ازدواج کردند.معنای تدارک جهیزیه دیدن آن زمان با اکنون فرق داشت. آن موقع خود دختر هایی که از این تیپ سنتی بودند (حداقل در تبریز) با دوخت و دوز غیره برای خودشان تدارک جهیزیه می دیدند.
آن قدر خرج نمی تراشیدند.
داشتم می گفتم. یک روز یکی از آنها به من گفت خیلی از زن های دانشگاه رفته با ما ها افاده ای برخورد می کنند اما تو انگار نه انگار.
واقعا من جای افاده را من نمی دیدم. از خیلی جهات او به من سر بود به خصوص از نظر روابط عمومی. من از او همیشه چیز یاد گرفته بودم و می گیرم.
به نظرم فرمایش شما درست است، این متن خیلی شخصی است و البته غیر مستند. راستش من این متن رو روزی نوشتم که هم در مصاحبه رد شدم و همان روز مصاحبه خبر درگذشتن آن جوان مطرح شد و تا دو هفته ناراحتی این خبر در من اثر داشت. در خود جلسه هم چون از من سوالی نشد، این حس رو نداشتم که مطلب جدیدی مطرح شده و من از آن بی اطلاع هستم و به قول شما باید سراغ مطالعه روم و دریابم ایراد از کجاست.
راستش این چندین سال تنهایی باعث شده که من بیشتر متکی به خود و البته با اعتماد به نفسی آسیب خورده بار بیام. در کل من یک برنامه درسی برای خودم داشتم و دارم. نکته دردناک این است که امتحان هایی که من در این یک سال دادم هیچ کدام ارتباطی به برنامه درسی من نداشت. تنها چیزی که به آن فکر می کردم این بود یک جا خودم رو بند کنم خیلی هم برام مهم نبود کجاست چون به تنهایی و کار انفرادی عادت کرده بودم. بدون توجه به هر چیزی سریع تر به سر فصل هایی بپردازم که در ذهن داشتم. شاید تا مدتی آدم این توانایی رو داشته باشه که درس و رو برای درس بخونه و خیلی به اطرافش کار نداشته باشه. اما بعد از مدتی دلتون می خواد رسما اوضاع جوری باشه که این درس خوندن یک حالت رسمی هم پیدا کنه. یعنی شما از بابت بخش هایی از سر فصل هایی که مطالعه می کنید و شبیه چارت درسی هر جا هست یک مدرک هم بگیرید. شاید تا قبل از سن 30 سالگی این کار راحتی باشه که آدم فقط مطالعه کنه و سطح آگاهی رو بالا ببره و اصلا برای فرد مهم نباشه در چه جایگاهی است. اما یواش یواش آدم به جایی می رسه که دلش می خواد این آگاهی رسمی بشه. شاید چیزی شبیه به ازدواج. آدم بالاخره روزی تصمیم می گیره رابطه خود رو رسمیت ببخشه. شاید برای ما ایرانی ها ازدواج اگر رسمی نباشه، به این معنا باشه که ما تا نیمی از راه رو با دوست و یا نامزد و یا معشوق و معشوقه خود طی کرده ایم. اما اگر حتی دقت کنید خارجی ها که حتی بدون ازدواج فرض کنید صاحب اولاد هم می شند و شاید خیلی توی ذوق جامعه هم نزند این میل رو دارند که بعضی کارها رسمی بشه.
راستش من خیلی از امتحان هیچ وقت خوشم نمی یومده. حالا چه امتحان درست برگزار بشه و چه غلط. به نظر من تاریخ علم گواه آن است که سیستم آموزش و پرورش مدرن که در خیلی از کشورهاست، به قولی بهترین بد است. ( به قول چرچیل که می گفت دموکراسی بهترین بد برای اداره جهان است). شاهد گواه من هم مقاله ای بود که زمانی رابرت اپنهایمر در کتاب "Un common sense" نوشته بود و در کل مدعی شده بود که این سیستم درسی که در دنیاست و شاید بهترین بد هست نقایصی دارد که در روزگار آینده بیشتر به چشم خواهد خورد. بزرگترین نقص سیستم درسی که رایج است آن است که افراد به سادگی تک بعدی بار می آیند. این فرایند تک بعدی شدن باعث می شود افراد از خیلی روش هایی که برون متنی از محتوی علم هستند غافل شوند و این به زودی دامن علم را خواهد گرفت. حالا شاید بهتر باشد خود مقاله خوانده شود. (لب حرف اپنهایمر و خیلی دیگر از معاصران آن بود که روز به روز بزرگان علم سطحی تر می شوند، درست است که دانسته هاشون از عصر قبلی بیشتر خواهد شد، اما روش ها و شیوه هایی که به کار می برند روز به روز ضعیف تر می شود. حتی در خیلی روایات است که لاندائو نیوتن رو بسیار از باب روش شاختی بزرگ می دونسته و حاضر بوده تنها دیگران رو با نیوتن مقایسه کنه)
اما اون چیزی که هست این هست که دنیای امروز خیلی تغییر کرده. شما به سادگی می توانید یک کتابخونه چند هزار جلدی رو در جیب شلوار خود در یک کارت حافظه جای بدید. به سادگی می توانید جواب پرسش های خود رو در یک موتور جستجو پیدا کنین. به نظرم روش های آموزشی که شاید بهترین جاهای دنیا هنوز دارند مربوط باشد به سال های 1970. این روش های اشتباه رو هم هنوز دارند و به قولی با بهترین بد سر می کنند.
اون چیزی که ایده آل است این است که دانشگاه افراد را به گونه ای تربیت کند که بتوانند به سادگی روی مساله ای تمرکز کنند. فنی رو بدونند که بتونند در ساده ترین زمان بهترین کتاب و یا منبع درسی رو پیدا کنند و سریع بتوانند تشخیص دهند از یک کتاب درسی کدام قسمت های آن رو مطالعه کنند که به دردشون می خوره.
نمونه این مساله همسر خود شماست. بهتر می دونید ایشون در این 2-3 سال رشته مطالعاتی خودشون رو عوض کرده اند. چندی پیش زمانی که صحبت سیاهچاله ها شد، من برداشت خودم رو گفتم و 2-3 کتابی که به نظرم خیلی زیبا و عالی نوشته شده بودند، را جسارت کردم و به ایشون پیشنهاد دادم. شما خودتون نحوه درس دادن ایشون رو دیدید. و بعد دیدید که چند تا هم مقاله نوشتند در باب سیاهجاله. به نظرم اگر بنا بود ایشون یک دوره درسی سیاهچاله طی کند و بعد از ایشون امتحان گرفته بشه و حالا بگذریم که کیفیت امتحان چیست و بعد تحقیق رو شروع کنند، باور کنید تا به امروز موفق نمی شدند حتی یک مقاله در باب موضوع جدیدشون بنویسند.(در باب همسر شما کل فرایند مطالعه، جستجو و نوشتن یک مطلب جدید شاید همش 2-3 ماه طول کشید)
در باب همسر شما چیزی که خیلی توجه من رو جلب کرد تسلط عجیب ایشون در گشتن در بین خود مقاله هاست. ایشون به نظرم اتکای بیشتر روی مقاله دارند تا به روی کتاب. و این خودش بیشتر گواه است که فضای امروز دیگر فضای این که شما یک تکست بوک رو تا ته بخونید و امتحان بدید و بعد مصاجبه بشید و .... نیست.
به قول معروف همسر شما ماهیگیری بلده، حالا ممکنه گاهی ماهی گیرش بیاد گاهی نیاد. اون چیزی که در دوره های درسی دنیا هم در خیلی گزینش ها مورد نظر است این است که ببینند طرف در تورش چند تا ماهی داره.اما ماهیگیری معمولا مورد پرسش قرار نمی گیره.
بر همین اساس و حد اقل دیافتی که من داشتم این هست که اگر تعداد متقاضی تخصیل فیزیک نظری که الان بسیار کم است در دنیا، ناگهان زیاد شود حتی روش های گزینش آنور هم درست از آب در نمی یاد.
مثال سادش در دانشگاه برکلی است. میانگین افرادی که پذیرفته شده اند نمره تافل 68 دارند و نمره جی. آر. ای جنرال (نزدیک به 580 در بخش وربال و فرض کنید نزدیک به 580 در بخش ریاضی) و میانگین نمره جی. آر. ای سابجکت اونها 880 نمره آورده اند). خودتون بهتر می دونید این اعداد با هم نمی خونند. محال است فردی که نمره 880 سابجکت دارد در ریاضی مربوط به سال های اول و دوم دبیرستان نمره 580 بیاره. یا آدمی که تافل پائین دارد جی . آر . ای بالا داشته باشد. حتی اگر فرض کنید خارجی ها در زبان شفاهی انگلیسی ضعیف هستند
http://www.aip.org/gpb/pdf_files/270.pdf
در واقع امر مطلبی که من نوشتم نوعی گلایه بود. نوعی درد و دل. خیلی استدلالی نبود. حد اقل در باب بخش امتحان من که اصولا با امتحان مخالفم صاحب نظر نیستم. به نظر من بهتره بگند فرد یک سمینار در باب هر موضوعی که دوست داره بده. چند کتاب مختلف مکانیک کوانتومی اسم ببره و نقاط ضعف و یا قدرت اونا رو بگه.
بدونه ایمپکت فاکتور چیه؟ اچ ایندکس چیه؟ و و و و....
این امتحان ایده آل منه. اما خوب هیچ جای دنیا از این امتحان خبری نیست
:)
و شاید بهترین سوال این باشه که از آدم بخواند 10 فیزیکدان بزرگ هم زمانش رو نام ببره و بخواند که در 10 صفحه استدلال کنه که چرا اونها بزرگ هستند. این شاید آخرین مرحله در علم باشه اینکه آدم به مرحله قضاوت درست برسه. شاید هم به قول شما با این شیوه بشه جلو نوچه بازی و نوچه پروری رو گرفت
فوق العاده خوشحالم از اینکه به طور اتفاقی وارد این وبلاگ شدم و این مطلب رو خوندم. جمله ی طلائی تون در مورد اینکه "باید کاری کنم که محیطم به من افتخار کنه نه من به محیطم" رو همیشه آویزه ی گوش می کنم... من یه دانشجوی متوسط فوق لیسانس هستم که الان تو سوئد درس میخونم اما همیشه فکر می کردم یه چیزی رو نفهمیدم و جمله ی شما، دقیقاً همون مفهومی بود که بهش نیاز داشتم. ای کاش این جمله رو سال ها پیش می شنیدم... به جبرانش، تلاش می کنم تا جایی که بتونم این جمله و حکایت شما رو برای دیگران تعریف کنم. واقعاً لذت بردم و شما رو ستایش می کنم.
در واقع به نظر من دانشگاه های دنیا هنوز سیستمی ندارند که بتوانند در خلال آن افراد منتقد و دارای روحیات غیر اجرایی و دستوری رو گزینش کنند. شاید هنوز هم افرادی با روحیه های آینشتاین، ویتگنشتاین،پرلممان (دارای جایزه فیلدز در ریاضیات و هندسه دیفرانسیل)، دایسون، اهرنفست و خیلی های دیگر که تاریخ علم زیاد در باب آنها نوشته به آسانی وارد دانشگاه و سیستم علمی دنیا شوند
در واقع چون حرف هایی که زدم خیلی ایده آلی و مدینه فاضلی است، در نوشته خودم وارد اینکه سیستم چه ایرادتی دارد و بهتر است چگونه باشد، نشدم. من راستش به امتحان قانع بودم حتی اگر نادرست بوده باشد که طبق استدلالات و فرموده های شما اشتباه است.
باریکالله.خیلی خوبه.تز ارشدتونو از کجا می شه گیر آورد؟می خوام بخونمش.
در واقع اون چیزی که منطقی و درست بود و شاید مستند اونهایی بود که در قسمت "انتظار من" نوشتم. شاید اگر اون ایراد ها اصلاح شود، نوبت به اصل استدلال و بحث شما می رسد که کیفیت یک آزمون باید چگونه باشد
من خودم از تز فوق لیسانسم خوشم نمی آد. با استانداردهای الانم کار خیلی ضعیفیه. اما هنوز خونده می شه.
نسخه ی آن در دانشگاه شریف باید باشه.
بهرام عزیز،
اجازه بدید دو مثال از عرصه هایی بزنم که خودم هیچ سررشته ای در آن ندارم! پیکاسو در نوجوانی یک نقاش قابل درسبک رئال بود. در نتیجه وقتی سبک کوبیسم را پایه گذاری کرد اهل فن نتوانستند به او ببندند که چون نقاشی نمی داند چنین می کشد. البته عوام چنین گفتند اما آن چه که اهمیت داشت سخن سبک شناسان بود.
بزرگان شعر نوی ایران تاکید می کردند که "عروض" می دانند اما می خواهند سبکی نو بیافرینند. اگر عروض نمی دانستند (و به قول معلم ادبیات ما از رختخوابشان بلند می شدند و شعر می گفتند) شعرهایشان ماندگار نمی شد. هزار سال شعر فارسی پشتوانه معنوی برای آنها بود هرچند مستقیم از آن استفاده نمی کردند. به علاوه شعر های لطیف فریدون مشیری را که می خوانیم رد پای حافظ را می بینیم.
حالا این حرف چه ربطی به حرف های شما دارد. سیستم آموزش و امتحان گیری موجود در دنیا البته بی نقص نیست. امامن روش انقلابی برای تغییر آن را اصلا جایز نمی دانم. سال هاست که این روش کار کرده. خوب است که شما به این موضوع نظر دارید اما بهتر است در حال حاضر تلاش خود را صرف وارد دوره ی دکتری شدن کنید. شاید بخواهید تغییر بنیادی سیستم امتحان گیری را پروژه ی زندگی کاری خود قرار دهید که چیزی است بسیار ارزشمند. در این صورت سعی کنید وارد سیستم دانشگاهی موجود شوید پله ها را یکی یکی طی کنید هرگاه آتوریته ی لازم را به دست آوردید اقدام کنید.
شاید بگویید تا آن زمان من هم به رنگ دیگران در می آیم. لزوما چنین نیست. کسی که استقلال رای داشته باشد آن را حفظ می کند. البته در این پروسه نظر شما عوض خواهد شد منتهی ایده ی اصلی می تواند حفظ شود. در حین کار -وقتی دست ها به کار گلی شد- خواهید دید که برخی از نظراتتان که در ذهن زیبا بودند در عمل خوب از آب در نمی آیند. آن گاه با دید واقع بینانه تر آنها را اصلاح می کنید. اگر این مراحل را پله به پله طی کنید وقتی آتوریته ی لازم را برای تغییر به دست آوردید طرحی را پیاده می کنید که تاثیر مثبت دارد.
فرمایش شما درست است. می دونید در حقیقت آدم وقتی با چیزی مخالف است، مجبور است به آن تن دهد. برای همین برای من اینکه امتحان از نظر ساختاری درست بود یا اشتباه خیلی مهم نیست. مهم فرآیند اجتماعی برخورد با شما است. فکر می کنم این رو در بخش "انتظار من" توضیح دادم.
در واقع به شوخی گاهی به دوستی می گم اینکه در یک دانشگاهی، فرض کنید برخورد اجتماعی و ادب فردی یک دفتردار و یا رئیس دفتر دانشکده از اساتید بالاتر باشد، دردناک است.
در واقع نوشته من رو هرگز به عنوان یک نوشته که قصد داشته نقد سیستم گزینش دانشجو را داشته باشد و طرح نویی پیشنهاد دهد، نبود.
طرح نو از عهده امثال شما ساختست که عملا تجربه چند جا رو دارید و آشنا هستید با امور. اما پیش شرط اینکه حرف شما قابل اجرا باشد آن است که:
1- دانشگاه خود بداند چه می خواهد و دنبال چیست.
2- مساله حسادت و رقابت های حاشیه ای حل شود.
3- روح علم خواهی جاری باشد نه ارضاع روحیات فردی
اون موقع می توان طرحی جدید عرضه کرد. که به قول شما انقلابی نباشد. :)
صرفا اومدم بگم که تهوع آور بود پستت!
به خصوص اون آخرش که کماکان فلان!
توصیه میکنم این پستتو تو گودر پی گیری کنی ببینی به کجاها رسیده!
متشکرم که به نکته اصلی اشاره کردید. بله! نکته ی اصلی همین بود:
"و این قصه کماکان ادامه دارد."
عاشق آی-سی-تی-پی هستم به صدها دلیل و مهمتر از همه این که معمولا بیشتر ازآن که آدم انتظار داره به آدم پول می ده. خدا پروفسور سلام را بیامرزد!
ز دانش بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید وکاستی
ictp در مقایسه با دانشگاههای دیگه به دانشجوهای phD پول بیشتری میدهد؟اگه خوب پول می ده apply کنیم
آی سی تی پی دوره ی دکتری نداره.
اما سیسا به دانشجوی دکتری نسبتا خوب پول می ده. اگر برنامه ریزی درست بکنید می تونید از آن پول مقداری هم پس انداز کنید.
البته با این پول ها کسی ثروتمند نمی شه. آخه اگر کسی دنبال ثروت باشه که نمی آد فیزیک بخونه! اما مهمه که آدم مآل اندیش باشه و طوری برنامه ریزی کنه که وقتی به سنی می رسه که جامعه از او انتظار داره به سطح مناسبی از تمکن مالی رسیده باشه حس نکنه که از قافله بدجوری عقب افتاده. اگر این احساس را بکنه مثل خوره خودش را می خوره.
معمولا کسی این چیزها را در ایران به آدم نمی گه.
خیلی ها پول را دوست دارند (احتمالا حتی خیلی بیشتر از آن که من دوستش دارم) اما تظاهر به بی نیازی از پول و مادیات می کنند. آخر سر هم...
نتیجه فقط افزایش فشار روحی و پایین آمدن کارکرده.
خیلی جالب بود متنتون. بیان این گونه تجارب و اعتقادات شخصی کاریه که (بنا به دلایل مختلف) هر کسی انجامش نمیده. به سهم خودم ازتون بابت این پست تشکر میکنم.
ictp too che maghthayii daneshju migire?
اگه میشه بگین حقوق دکتری در ایران چقدره؟و تو این دانشگاههایی که درس خوندین و یا مطلع هستین چقدر بوده؟آخه هیچ جا از رقمش چیزی نمی گن.متشکر میشم اگه راهنماییم کنید.
آی-سی-تی-پی یک برنامه ای داره به نام دیپلما کورس که چیزی است بین فوق لیسانس و دکتری.
هدف آن آماده سازی دانشجویان کشورهای جهان سوم برای دوره دکتری است:
http://users.ictp.trieste.it/diploma/DC.html
برای شرکت در این دوره دانشجو باید هزینه ای پرداخت کنن؟
آرشام عزیز
سئوالی می پرسید که جواب مشخصی نداره. حقوقی که یک استاد می گیره بستگی به پایه اش داره. هر چی پایه اش بره بالا حقوقش بیشتر می شه.
بستگی به محل داره. در شهرستان ها حقوق بیشتری می دهند تا استادان را تشویق به رفتن به شهرستان کنند و از تمرکز گرایی جلوگیری کنند. به علاوه در شهرستان ها عموما استادان کوی دانشگاه دارند. یعنی یک خانه در اختیار استاد ها می گذارند. جایی مثل پژوهشگاه ما چنین امکانی نداره. حقوقی که یک استاد می گیره بسته به این هم هست که استاد پژوهشی هست یا آموزشی. یک استاد پژوهشی یک مقدار ثابت بیشتر به عنوان حق التحقیق می گیره اما در عوض استاد آموزشی برای هر درسی که می ده حق التدریس متناسب با پایه استادی دریافت می کنه.
مهمتر از همه اینه که رئیس یا مدیر دانشکده یا پژوهشکده کی باشه!! یک مدیر پژوهشکده می شه مثل شاهین می ره راه حلی پیدا می کنه که حقوق و مزایای استاد ها و کارمند ها ی زیر مجموعه اش را بالاببره. با بخش مالی -اداری و رئیس خودش چانه می زنه و...
خودش را به آب و آتش می زنه که به محض ورود استاد جدید حکم و قراردادش آماده باشه و شخص بتونه حقوق خود را دریافت کنه. انصافا دکتر علیشاهیها رئیس اسبق پژوهشکده ی ما هم حکم اساتید ی را که استخدام می شدند همان روز اول می داد و برای آن که استاد ها به حقوق خود برسند تلاش می کرد. از این جهت من از او خیلی راضی بودم.
یک رئیس دیگه می شه یک آدم که فکر می کنه همین حقوق پایه ای که افراد زیر مجموعه اش دریافت می کنند زیادی شونه. برای خودشیرینی پیش بخش مالی-اداری یا رئیس خودش می ره و یک کم مزایای افراد زیر دست خود را کم می کنه. می بینید استاد استخدام کردند و استاد ه هفت-هشت ماه کار کرده اما یک ریال هم پول نگرفته. البته بعدا همه را یک جا بهش می دهند اما خوب در این هفت هشت ماه پدر آدم در می آد به خصوص اگر خانه ای قسطی خریده باشه و چک دست مردم داشته باشه.
همه این حرف ها راگفتم اما جواب شما را هنوز ندادم. استادیار ی که وارد کار می شه یک چیزی حدود یک میلیون ماهیانه دریافت. هر سال 5در صد به خاطر تورم زیاد می شه (آخه تورم در کشور ما که می دونید قضیه اش چیه!) و یک مقدار هم برای بالا رفتن پایه. حقوق زیادی نیست اما خیلی بیشتر از آن است که یک کارگردر کشور ما می گیرد. این چیزی است که هر از گاهی بر وجدان من و امثال من سنگینی می کند. البته از آدم هایی که مدام دم از وارستگی از مادیات می زنند نشتیدم که یک بار حقوق خود را با یک کارگر مقایسه کنند. در عوض حقوق خود را با حقوق بازاریان یا مبالغ گم و گور شده ی کشوری مقایسه می کنند و با حسرت می گویند می بینید که من چه قدر وارسته ام که علی رغم این حقوق ناچیز آمده ام سراغ علم.
نه، دانشجو هزینه ای پرداخت نمی کند. آی-سی-تی-پی به او یک مقدار پول توجیبی می دهد تا اموراتش بگذرد.
چرا شما سیسا رو انتخاب کردین؟چطوری تونستین ارشد رو یه ساله تمام کنین؟تعداد واحدهای اتخابی ارشد مگه اختیاریه؟
جزئیات آن یادم نیست. به اندازه ی حد نصاب کارشناسی ارشد واحد برداشتم و از این نظر مشکل اداری نداشتم. درس های اصلی کارشناسی ارشد را در دوره ی کارشناسی پاس کرده بودم. تعداد واحد هایی که در دوره ی کارشناسی پاس کرده بودم بیشتر از حد نصاب بود.( ترمی به طور متوسط 22 واحد). آن موقع به خاطر واحد اضافی از آدم پول نمی گرفتند. سیسا را انتخاب کردم چون نزدیک آی-سی-تی-پی است و همسرم آنجا پست-داک گرفته بود. انتخاب بسیار خوبی بود
بگذارید نکته ای را روشن کنم. طرز فکر من -و تا جایی که می دانم طرز فکر شاهین- این بوده که در یک مجموعه مانند دانشکده یا پژوهشکده افراد (اعم بر کارمندان- استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی) باید حسابی کار کنند و متناسب با آن هم حقوق دریافت کنند. این که درجایی دیگر در حق کسی اجحاف می شود نباید بهانه ای باشد که مجموعه در پرداخت حقوق افراد اهمال کند. این که جایی ریخت و پاش می شود هم نباید باعث شود که افراد گمان کنند بی آن که کار کنند باید حقوق بگیرند.
خیلی ها در دور وبر ما طرز فکر و عملی به غیر از این دارند.
نمیدونم کامنت قبلیم اومد یا نه.منظور من این بود که وقتی دانشجویی در مقطع دکتری درسش رو شروع می کنه در ایران حقوق می گیره؟این حقوق حدودا چقدره؟اینجایی که شما و همسرتون تحصیل کردین اصطالاحا چقدر پول توجیبی میدن؟چطور میشه اینو فهمید؟
عذر می خوام وقتتون رو برای این سئوالها می گیرم اگر نیاز نبود نمی پرسیدم
"نمیدونم کامنت قبلیم اومد یا نه."
نه! نیامد.
"منظور من این بود که وقتی دانشجویی در مقطع دکتری درسش رو شروع می کنه در ایران حقوق می گیره؟"
بستگی به محل داره. تاجایی که من می دانم الزهرا هیچ پولی نمی ده (دنشجوهاش این جوری به من گفتند.) شریف بعد از امتحان جامع یک مقدار ناچیز می ده اما با اولین بهانه (در ردیف عطسه کردن گربه) آن را قطع می کنه
"این حقوق حدودا چقدره؟"
از خود دانشجوها بپرسید من اطلاع ندارم. به علاوه بسته به بودجه ی دانشکده و سلیقه ی ریاست در نوسان است.
"اینجایی که شما و همسرتون تحصیل کردین اصطالاحا چقدر پول توجیبی میدن؟"
یک دوره دانشجو گرفته بود چند سال پیش که به آنها خوب می رسیدند. مقدارش یادم نیست اما مسکن در اختیارشان گذاشته بودند و حقوقشان هم برای گذران یک زندگی دو نفره (البته ساده) کافی بود. امسال هم دانشجو گرفته اند اما من در جریان نیستم و نمی دانم چه قدر بودجه برای این کار قرار است هزینه شود.
هر استادی یک مقدار گرنت در اختیار دارد که از محل آن به دانشجویی که انتظاراتش را برآورده می کند بنا به صلاحدید خود می تواند بپردازد. مبلغی که استادان مختلف می پردازند. همچنین انتظاراتی که استادان مختلف از دانشجو دارند زمین تا آسمان فرق دارد. برای همین مهم است که استادانتان را بشناسید.
"چطور میشه اینو فهمید؟"
از خود دانشجو ها سئوال کنید.
حتما این کار را بکنید. از دو سه نفر جداگانه سئوال کنید.
"عذر می خوام وقتتون رو برای این سئوالها می گیرم اگر نیاز نبود نمی پرسیدم"
نیازی به عذر خواهی از من نیست. من کاملا درک می کنم می خواهید برای آینده ی خود برنامه ریزی کنید و به این اطلاعات نیاز دارید. اما به شما توصیه می کنم با استادان دیگر -به خصوص استادان مسن تر- این گونه صحبت نکنید. به آنها بر می خورد. می گویند هنوز دانشجو نشده از ما متوقع است. همینجا باید "رویش را کم کرد."
طرز فکر مخصوص خود را دارند!
آن دانشجوی آی-پی-ام که در وبلاگ ابدیت کامنت گذاشته بود فردا پس فردا خواهد شد استاد جوان یکی از این موسسات. از لابه لای کامنت ایشان می توان فهمید که برخی از اینها چه انتظاراتی از دانشجو دارند.
این جور اطلاعاتی را که شما گفتید متاسفانه در ایران جایی مکتوب نمی نویسند. می ترسند تعهد ایجاد کنند از جهتی هم حق دارند چون بودجه های تخصیص داده شده در نوسان است و تابع رفتار منطقی هم نیست. به علاوه برخی نظر تنگی ها و زیر آب زدن ها را هم نباید نادیده گرفت. زندگی در خاورمیانه به آدم می آموزد که سه چیز را پنهان کن "ذهبک، ذهبک ومذهبک" (طلایت را، رفت و آمدت را و عقایدت را)!
به ما وقتی که پیشنهاد کار در آی-پی-ام شد از حقوق پرسیدیم جواب درست و حسابی ندادند به آنها برخورد که چه طور ریش سفیدی مانند آنها می گوید "پاشو بیا" ما داریم -به زعم آنها- چانه می زنیم. بعد که برگشتیم (با چشمان بسته) الحمد الله از نظر مالی بد نشد. انصافا هم همان ریش سفیدها از این جهت حسن نیت نشان دادند.
بعد شاهین کوشش زیادی در شورا کرد که وقتی کسی را می خواهید استخدام کنید برای او روشن کنید که چه مقدار قرار است به او حقوق دهید تا با موقعیت های دیگری که در اختیار دارد مقایسه کند و تصمیم منطقی بگیرد.
تا حدی موفق شد اما تا شرایط مطلوب فاصله بسیار است. هنوز هم این مسئله عدم شفافیت منجر به مشکلات و برخوردهای نه چندان خوشایند و دوستانه می شود.
منظور من ابدا انتظار از اساتید نبود .صحبت از حقوق دکتری بود و مقدار ناچیز و خب نمی شود که بدون اطلاع در این زمینه برای آینده برنامه ریزی کرد.می خواستم بدانم خود دانشگاهها بنابر عوامل خود چیز ثابتی بعنوان حقوق حالا هر چقدرکم برای دانشجوی دکتری در نظر دارند یا خیر یا این میزان نا چیز که همه از آن گله می کنند می شود حدود چقدر.منظور من همین بود وگرنه توقعی از استید نیست. نیست.صرفا برای برنامه ریزی پرسیدم.پیدا کردن دانشجوی حال حاضر سیسا که بتوان از حقوقش پرسید کمی سخت است.نمی دانم دانشگاهها جایی این مقدار را اعلام می کنند یا نه!
شما جوابم را زودتراز من دادید.اوووه!پس بی علت نبود که گفتید از اساتید نپرسم!یعنی به شما هم جواب روشنی ندادند با اینکه به ثبات علمی خوبی رسیده بودید!شانس آوردم جای دیگری مطرح نکردم!منم دقیقا برای مقایسه دارم محاسبه می کنم!در دانشگاههای خارج از ایران چگونه است؟جایی اعلام میکنند یا نباید پرسید؟
به طور رسمی در هیچ دانشگاهی در دوره ی دکتری به دانشجو حقوق نمی دهند!!! نه در شریف نه در علوم پایه ی زنجان نه در صنعتی اصفهان! بلکه ممکنه ان هم ممکنه که استاد راهنما یا مشاور شما طرح پژوهشی تعریف کنه از رو پروپزال تون و ان هم باسه تعداد ماه معدودی یه پولی میدن! مثلا من در علوم پایه زنجان برای ۶ ماه ماهی ۱۰۰ هزار تومان گرفتم!!! تازه این پول رو هم خیلی ها هنوز نگرفته اند.
درمورد دانش گاه های خارج از کشور تا جائی که من می دونم همشون اعلام می کنند چقدر پول میدن به دانشجوها! می تونید به سایت ان دانشگاه برید و از رو آگهی پذیرش ببینید.
Have a look at SISSA web page for PhD job:
http://www.sissa.it/main/?p=COURSES
بودجه ی دانشگاهی-آن هم در رشته لوکسی مثل انرژی های بالا- همه جای دنیا درنوسان است برای همین در دانشگاه های خارج که من دیده ام هم در وبسایت رسمی چیزی اعلام نکرده بودند. (البته شاید بعضی جاها چنین کنند!) اما از نظر اروپایی ها و آمریکایی ها و کانادایی ها پرسش در زمینه ی حقوق و امکانات کاملا مسئله ای قابل قبول است. معمولا با احترام و حوصله ی کامل پاسخ می دهند. وقتی مک گیل می خواست من و شاهین را به سوی خود جذب کند علاوه بر توضیح کامل حقوق مالیات بیمه امکان ترفیع و غیره به طور رسمی و غیر رسمی اطلاعات در مورد مهد کودک های کانادا در اختیارمان گذاشت با این فکر که شاید ما بخواهیم روزی صاحب فرزند شویم. هم اطلاعات رسمی موجود در وبسایت ها را فرستادند و هم رئیس آنجا رفته بود و از چند نفر که درگیر ماجرا بودند اطلاعات کسب کرده بود اطلاعاتی که از صحبت به دست می آید.
اما اگر شما بالفرض از آقای دکتر ارفعی سئوال کنید که حقوق من چه قدر خواهد بود ممکن است برآشوبند و بعد همه جا پشت سر شما بگویند که فلانی فرد گستاخی است که به من بی احترامی کرده است. این را به این جهت می گویم که در ابراز ادب به آقای دکتر ارفعی بسیار کوشا باشید. ایشان فردی بسیار فرهیخته هستند که حساسیت بسیاری در مورد ادب اطرافیان دارند. استانداردهای بالایی برای ادب در ذهن ایشان است که اگر رعایت نشود خاطر عزیزشان مکدر می گردد.
اطلاعات علیرضا به روز تر است. من مدتی است از برنامه های دانشجوهای دکتری دیکاپل شدم. زمان ما اعلام نشده بود. اما آن زمان گذشته و خیلی چیزها تغییر کرده. دیگه پیر شدیم.
متشکرم علیرضا.دقیقا می خواستم همین رو بدونم.از کمکت ممنونم.اگه اطلاعات دیگه ای در این زمینه داری ممنون میشم بهم کمک کنی
طبق معمول این بی انصافیست.ما در این سن نمی توانیم همین طور بدون برنامه ریزی تنها و تنها علم اندوزی کنیم.امیدوارم حضور شما و همسرتان در پژوهشکده کمی معیارها را تغییر دهد.با هیچکجای منطق آدم ج.ر در نمی آید که تحقیق را به پای بی ادبی ثبت کنند!
اختیار دارید.خدا بهتون خیر بده که باز یه فضای منطقی ایجاد کردید که تو اون میشه حرفهای منطقی زد و جوابهای منطقی شنید البته به زبان فارسی که اینجاش در این زمانه نعمتیه! می خواست این سئوالا رو از اساتیدم بپرسم اما انقدر ماهارو ترسوندن که سئوال علمی هم می ترسیم بپرسیم تا مبادا پایه زیر آب زدن یا تحقیر نذارند.الان فهمیدم که تعللم و از قضا مراجعم به شما حس درستی بود!
این جا چون هیچ چیزی بر اساس چونه زنی نیست, البته بیشتر چیزها, باسه همین صحبت از حقوق کردن راحت تره تا ایران!!! به طور مثال من همون روز اول فهمیدم حتا استاد راهنمای این جا چقدر حقوق می گیره و اگه پست داک بیام این جا چه امکاناتی بهم میدن و چی نمیدن!!! باسه همین در ایران سوال نکنید چون ایران بر اساس چونه زنیه و یه جورائی راز حساب می شه باسه همین حتا از دانشجوها هم نپرسید چون ان ها هم نمیگن !!! ولی این جا بودجه ها شفاف است و مشکلی نیست!
دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم بر پایه ی انصاف نمی چرخد. چند دهه پیش در چین انقلاب فرهنگی اتفاق افتاد. لابد در فیلم هایی که گاهی صدا وسیمای خودمان پخش می کند دیده اید که چه طور یک ناظم که دهانش هنوز بوی شیر می داد چه طور بچه های معصوم مدرسه را به صف می کرد تا بر روی مدیر یا معلم جاافتاده که عمری در آن مدرسه زحمت کشیده بود تف بیاندازد. آن هم در چین که به طور سنتی احترام به بزرگتر به خصوص معلم یا استاد اصلی ترین اصل اخلاقی است!
زمان گذشت و فهمیدند با آن جوانک ها مملکت نمی چرخد و رفتند و آن معلم پیر را اکنون شکسته شده بود باز گرداندند. برخی از این معلم ها چنان شکسته شده بودند که فوری خود را باز نشسته کردندو یا کنار کشیدند و گوشه ی عزلت گزیدند. برخی دیگر اما ماندند. اگر شما جای آنها بودید نسبت به جوان تر بدبین نمی شدید؟ نمی خواستید همان اول کار که قدرتی ندارند به گونه ای آنها را مهار کنید.
چنان زهر چشم بگیرید که بنشینند سر جایشان؟
نسل بعد هم که زیر دست آنها بزرگ می شوند و می آیند بالا همان رفتار را یاد می گیرند و به کار می بندند.
باتوجه به واقعیت های موجود باید آدم رفتارش را تنظیم کند.
علیرضا راست می گوید. دانشجو ها هم اغلب در این موارد جواب سر بالا می دهند. زندگی به آنها هم اغلب آموخته که پنهان کن ....
برای همین توصیه کردم از چند نفر بپرسید و جواب ها را تطابق دهید.
ببخشید پست-داک رفتن یا بعنوان دانشجوی دکتری وارد یه دانشگاه شدن چه تفاوتی باهم دارن؟اطلاعاتم در این زمینه کم هست متاسفانه.متشکرم از راهنماییت علیرضا
پست داک قبلا دکتری خویش را گرفته. پس از گرفتن دکتری و یافتن شغل ثابت یک فیزیکپیشه به طور متوسط پنج شش سال به طور پست داک این ور واون ور استخدام می شود به مدت دو سه ساله.
من فقط یک حدودی را می خواستم که علیرضا کمکم کرد.
مطمئنا تف انداختن کار بی شرمانه ایست و عواقب خوبی ندارد.ممکن است خیلی از جوان ها این وسط سوء استفاده کنند و بی حرمتی هایی نیز انجام دهند که من هم اگر بودم در پی تنبیه یا اصلاح بر می آمدم.
اما خانم فرزان یک سری چیزها منطقیست.مطمئنا اشخاصی که در سطوح بالاتری هستند می توانند درک کنند که یک جوان 27 ساله نمی تواند بدون برنامه مالی زندگی کند.
درک کردم که چرا نمی توانند تعهدی بدهند .اما کمی بی انصافیست که راجع به همه قضاوت منفی می کنند.
For Arsham,
In Germany the sallary of a Phd student is more or less the same in all universities. According to the type of the contract the money you earn is the following:
1)full time position:2000-2300 Euro
2)3/4 time :1600-1800 Euro
3)1/2 time: 1200-1300 Euro
I can not tell you exactly because it depened on many parameter . For example if you are married you pay less tax . By the way here(Germany) also is not good idea to ask poeple how much you earn. I think also it is better not to ask questions whose answer is available in the website of the corresponding institute. Finaly I should tell you that usually poeple in theoretical physics or mathematics get 1/2 time job but they must work more than full time. In exprimental physics they get more.
ممنون از آرش که این اطلاعات را منتقل کرد. خیلی خوبه که آدم بدونه که چی می خواد شرایط را بسنجه و متناسب با آن برنامه ریزی کنه.
در دور وبر ما افراد اغلب با خودش رودر بایستی دارند برای همین هم کم می بینیم افرادی را که احساس رضایت بکنند!
معمولا آن هایی که بیش از همه اعا می کنند که پول و مادیات برایشان مهم نیست همان ها هستند که به جای آن که برنامه ریزی برای رسیدن به خواسته های مادی خود کنند چشم می دوزند تا ببینند بقیه چه دارند و مرتب پشت سر آنان که دارند حرف می زنند و می گویند برای من که پول مهم نیست، شغل ثابت مهم نیست! من والاتر از این مسایل پیش پا افتاده ام.
ممنونم آرش.پیدا کردن کسی که از وضعیت مالیش بگه و سوء تفاهم نشه کمی سخته.منهم فقط برای پیدا کردن حدود استاندارد دانشگاهها در مقطع دکتری صرفه برنامه ریزی کنجکاوم نه در آمد شخصی افراد.در آلمان هم اینگونه پرس و جوها نا متعارفه انگار
اینکه گفتید full time یا part timeکار کنند در حیطه دکتراست یا علاوه بر تحصیله منظورتون بود؟
این جا می تونید حقوق معمول دانشجوی دکترا و پست داک در هلند رو ببینید:
http://www.fom.nl/live/english/positions/overview.pag
To Bahar,
Just for doing your PhD
مرسی علیرضا.شما خودت تو کدوم دانشگاه درس می خونی؟
Institute for Advanced Studies in Basic Sciences (IASBS), Zanjan
and
IPM-Tehran
!!!
دانشجو دکتری تو هلند کارمند دانشگاه محسوب می شود و مالیات می ده و از مزایا استفاده می کنه به استثنا استفاده کنندگان بورس دولت هلند یا امثال اراسموس.
سلام
من امسال قصد دارم برای ارشد بخونم/ کنکور 90 مکانیک
از خودم انتظار دارم که شریف قبول بشم
می خواستم از تجربیات شما استفاده کنم
کمکم می کنید؟
علی راد عزیز
امیدوارم موفق باشید. راستش من مدت هاست از برنامه ی کنکور دور بودم به علاوه رشته ی من چیز دیگریه. متاسفانه نمی تونم زیاد کمکتون کنم.
شما هیچ وقت خودتون رو با کسی مقایسه کردید؟
دوره ی دبیرستان که بودم خودم را با گاوس زیاد مقایسه می کردم!
من آخرش نفهمیدم مقایسه کردن خوبه یا بده؟
خوبی و بدی از نظر اخلاقی منظورتونه؟ باید بگید به کدام دکترین اخلاقی معتقدید بعد این سئوال را مطرح کنید.
در هر صورت من همیشه به کسانی که بدون هیچ گونه احاطه به فلسفه ی اخلاق -که یکی از عمیق ترین و پیچیده ترین و در عین حال مهمترین مقوله های فکری بشریه- حکم های اخلاقی صادر می کنند خرده گرفتم.
خود من هم احاطه ی لازم در این زمینه ندارم پس نظر اخلاقی نمی دم. (هر چندنسبت به همان آقایانی که "اخلاق علمی" را بدون آن که معنایش را بفهمند چماقی کرده اند تا بر سر بینوایانی که دستشان به جایی بند نیست بکویند بیشتر در مورد علم اخلاق و شاخه ی اخلاق علمی مطالعه کرده ام.)
دم از اخلاق علمی زدن این جماعت برای سرکوب کسانی که از آنان به دلایل کاملا شخصی خوششان نمی آید آدم را یاد این مثل می اندازد که "دست پیش می گیره پس نیافته". شاید هم یاد "کی بود کی بود" سر کلاس!!
در آن مقطع مقایسه ی خودم با گاوس باعث شد من تلاش بیشتری بکنم.
فرد مناسبی را برای مقایسه انتخاب کرده بودم. اگر اینشتین را بر می گزیدم سر از رویا پردازی های الکی در می آوردم. اگر چنان که بخشی از جامعه از من می خواست ماری کوری را برمی گزیدم (منظورم شخصیت واقعی ماری کوری نیست بلکه شخصیتی است که سریال (آن هم سانسور شده ای) که در دوران کودکی من از تلویزیون پخش شد)،
بیش از آن که پیشرفت علمی کنم سر از خود آزاری و محروم کردن خودم از لذات زندگی در می آوردم. شخصیتی که از او به نسل ما معرفی می شد بیشتر شخصیت یک راهبه بود تا شخصیت یک زن فیزیکپیشه ی بسیار موفق و همچنین زنی بسیار موفق در زندگی زناشویی و همچنین باز هم بسیار فعال در سطح اجتماع.
برخی از دختر های نسل من خواستند از او تقلید کنند و بعد سرخورده شدند. در علم زیاد موفق نشدند اما سخت گیری هایی که به جسم و جان خود کردند موفق شدند سلامت خود را در نوجوانی به هدر دهند و دل مادرشان را دم به دم بلرزانند!
به من در همان بچگی گفتند می خواهی مثل ماری کوری شوی گفتم نه. من می خواهم ناهار چلوکباب بخورم نه ترپ آب پز!
من در مورد ماری کوری زیاد مطالعه ندارم ولی شخصیتی که سریال سانسور شده نشان می داد شخصیت واقعی یک آدم موفق مثل ماری کوری به نظرم نمی آید!
cholokababo manam hastam....ageh shishlik ya mahicheh mashadi bod ke che behtar?!!misheh rasho be manam neshonn bedid?:D .rasti Euro hamontor ke goftam ba kaleh dareh miyad payinnnn;)e
about the salary for PhD student in Germany I should mention that I just get 1000 euro each month. By the way in general by the scholarship you will not have any economical problem.If you want to apply just think about the group and the supervisor. With scholarship you will not die because of hunger:)
In Canada, the annual assistantship for a PhD student more or less varies from $16000 to $26000 (CAD). However, here, you have to also pay the tuition and other university-related expenses from this assistantship; therefore, the net monthly payment would not be that much to have a saving. Also, the living expenses vary dramatically from a city like Vancouver to a city like Hamilton. But, Normally, doesn't matter where you are, the amount is enough to get by you situation in an acceptable manner. --Good luck.
میشه یک سری اطلاعات در مورد دیپلما کورس آی سی تی پی بدید؟ گذراندن این دوره چه فوایدی دارد؟ این دوره برای چه افرادی مناسب است؟من دانشجوی کارشناسی ارشد هستم و میخوام برای سال بعد(دکتری)اپلای کنم.درسهای این دیپلما کورس نگاه کردم درسهاشون خیلی جالب است. مگه تو دکتری این درسها را پاس نمی کنند؟
این دوره فرصتیه که درس هایی که در ایران سمبل شده را دوباره ببینید. دروس در سطح کارشناسی ارشد و دکتر ی را حتمی باید با استادی خواند که خودش درس را درحد قابل قبولی بلد باشد! تنهایی خواندن و یا با استاد بی سواد پاس کردن به دلایلی که توضیح آن مفصل است به یاد گرفتن نمی انجامد. هر کتابی را که بر دارید بخشی سلیقه شخصی نویسنده است و بخشی فیزیکی است که حتما با یدبر آن مسلط بود بخشی ....
یک استاد مسلط لازم است که اینها را به شما بگوید. من سه ترم درس نظریه ی میدان در صنعتی شریف گذارندم و واقعا هم وقت گذاشتم. نمره ی خوبی هم گرفتم (یادم نیست یا بیست بود یا 19) اما به اندازه ی لازم یاد نگرفتم. چون استادمان نمی دانست که فی المثل running بار الکتریکی پدیده ای است که مشاهده شده نه خواب وخیالی در ذهن چند تئوریست که ممکن است اشتباه باشد!
رفتم سر کلاس های اساتید سیسا نشستم و تازه فهمیدم که درس دوره ی دکتری یعنی چه!
البته این دروس آن قدر نکات ظریف دارند که هیچ کس حتی خود واینبرگ نمی تواند ادعا کند که تمام ظرایف را می داند و می تواند پاسخگوی تمام سئوالات باشد اما فرق زیادی هست بین استاد تا استاد در تدریس این دروس!
من دوره ی دیپلما را خودم نگذراندم اما می دانم اساتید بسیار خوبی دارد. دکتر رنجبر (همشهری عزیز ما!) در آی-سی-تی-پی نظریه میدان را واقعا عمیق و اصولی درس مس دهد. همین طور بقیه ی اساتید.
اشکال کار این است که این دوره منجر به مدرک نمی شود. اگر سن شما بالای 26-27 هست شرکت در دوره را توصیه نمی کنم. اگر جایی دکتری قبول شده اید شرکت در دوره را باز هم توصیه نمی کنم.
ممنون از راهنماییتون برای آی سی تی پی دیپلما.من خیلی کم ذرات بنیادی و نظریه میدان بلدم و 28 سال دارم. ترجیح می دم دکتری بخونم ولی یک کم نگران هستم که در دکتری مشکل پیدا نکنم چون خیلی کم ذرات بلدم!بعد از ارشد 3ساله که دارم در جایی که هیچ ربطی به فیزیک نداره کار می کنم. احساس می کنم خیلی از فیزیک دور شدم و در حال حاضر خیلی مشتاقم که ادامه تحصیل بدم.یکم نگرانم!
دوره ی دکتری خود سه چهار سال طول می کشد. پس از آن شخص باید چند دوره ی دو سه ساله پست-داک باشد که این به معنای زندگی خانه به دوشی از این مملکت به آن مملکت و از این قاره به آن قاره است برای مدت حدود ده سال. وقتی سن از یک حد بگذرد آدم انرژی کافی برای تحمل زندگی خانه به دوشی را ندارد! با همین ملاحظه است که خیلی از موسسات و دانشگاه ها برای پذیرش دانشجو پست-داک با سن بالا اکراه دارند. برای من پیش آمده که موقع توصیه ی شفاهی از من پرسیده اند که شخص چه قدر سن دارد. وقتی فهمیده اند که سن شخص کم نیست از قبول وی دلسرد شده اند. ترجیح می دهند یک نفر جوان تر را بپذیرند که بنا به مشاهدات قبلی شان انرژی پشت سر گذاشتن پست-داک بعد پست-داک را دارد.
آینده ی شغلی یک پست داک نامشخص است. باید بسیار تلاش کند تا بتواند یک پست-داک دیگر برای خود بگیرد و در نهایت شغلی ثابت بیابد.
تحمل این فشار وقتی سن بالامی رود دشوارتر است. 28 سال سن بالایی نیست. اما در نظر داشته باشید که اگر یکی دو سال دیگر بگذرد وقت تنگ خواهد بود.
1 سوال از شما خانم منجوق:
وقتی آدم توی 1 چیزی خوبه لازمه که توی اون چیز بهترین باشه؟
کسری عزیز
این سئوال را چرا از من می پرسید؟ من نظر شخصی ام را می نویسم، البته یک نظر شخصی است در کنار بقیه نظرها.
من به دنبال "بهترین" شدن و "بهترین" گشتن را کمابیش مفهوم بیماری می دانم. از این گونه سئوالات که "بهترین فیزیکپیشه ی دنیا در حال حاضر کیست؟" ، "بهترین فیزیکپیشه ی دنیا در طول اعصار کیست؟"
"بهترین فیزیکپیشه ی ایرانی کیست؟"
را سئوالاتی بی ربط می دانم که نه تنها مشکلی را حل نمی کنند بلکه حسادت های بیخود می آفرینند. برخی اوقات فیزیکپیشگان مسن تر با مطرح کردن این گونه سئوالات جوان تر هارا به جان هم می اندازند و خود از دور نظاره می کنند و تفریح می کنند! به درد"تفرقه بیانداز و حکومت کن" می خورند اما به درد پیشرفت فیزیک نه!
با این حال من معتقدم که وقتی شخصی مسئولیتی قبول می کند یا کاری را انجام می دهد باید سعی خود را بکند تا کار نقص کمتری داشته باشد.
خانوم دکتر،
کامنت های مطالب انحرافشون خیلی زیاده. در واقع از اصل مطلب خیلی دور میشین. لطفا در شیوه مدیریت وبلاگتون تجدید نظر کنید.
اول اینکه یک دسته بندی برای مطالبتون در نظر بگیرید ، طوری که بشه آرشیو موضوعی داشت.
دوم اینکه با توجه به سوالات افراد از شما خیلی زیاد هست پیشنهاد میدم سوالاتی که در کامنت ها و ایمیل ها مطرح می شوند را مدت کوتاهی بی جواب نگه دارید و بعد یک جا در یک مطلب ، هم سوال را بنویسید و هم جوابش را. این کار کمک می کنه که به سوالات اکثرا تکراری یک بار برای همیشه جواب داده بشه و هم علاقه مندان بتونن از طریق جستجوی اینترنتی به مطلب مورد نظرشون برسند و افراد خیلی بیشتری بهره ببرند.
سوم اینکه یکمی ظاهر و استایل وبلاگ رو تغییر بدین. در حال حاضر فونت های قلمبه و درهم فرورفته با تفکیک ضعیف خوندن مطالب رو خیلی سخت می کنه. بکگراند خیلی روشن وبلاگ هم چشمان خواننده رو خسته می کنه.
لطفا اجازه بدین کامنت های مطلبتون بدون تائید منتشر بشن. احتمال میدم دلیل بسته بودنش ، اذیت کردن عده ای از خوانندگان وبلاگه و کامنت های نامربوطی که میگذارن. اما فکر کنم شما به عنوان یک شخصیت علمی ، باید ظرفیت این رو داشته باشید که حتی اگر کسی در مقابل شما به خودتان فحش داد ، با نهایت بزرگواری ، جوابی به اون ندهید. بعید میدونم شما توانایی جواب ندادن به عده ای رو نداشته باشید.
در مورد کامنت اول سعی خودم را می کنم. در مورد آزاد گذاشتن کامنت ها متاسفانه نمی توانم این کار را انجام دهم. یکی به آن علت که ممکن است کامنت های سیاسی ای که برای من تبعات بسیار سنگین دارد منتشر شود و دیگر آن چند نفر بودند که ناشناسانه کامنت های بسیار رکیک می گذاشتند. راستش را بخواهید عبارات چنان رکیک بودند که من معنی بسیاری از آنها را نمی فهمیدم. انگار داشتند به من به زبان ژاپنی فحش می دادند. طبعا چون من نمی فهمیدم ناراحت نمی شدم اما عده ای از خوانندگان وبلاگم-ازجمله شاهین- بسیار ناراحت شدندو از من خواستند تا آن گونه کامنت ها را منتشر نکنم. من هم با خود فکر کردم و دیدم راست می گویند. به هر حال یک عده دانش آموز مدرسه ای این وبلاگ را می خوانند. خانواده هایش به اعتبار من -که خانم دکتر یاسمن فرزان هستم- آنها را تشویق به خواندن وبلاگ می کنند. طبعا می خواهند فرزندشان در این وبلاگ یا مطلب علمی ببیند و یا مطلب مهم و باارزشی در مورد زندگی.
خیانت به اعتماد آنان است اگر من بخواهم به کامنت های رکیک و سخیف اجازه ی انتشار دهم.
به علاوه خیلی از آقایان با سن بالای 18 هم به من ای-میل زدند و گفتند خواندن آن هجویات حالشان را به هم می زند. می خواستند کامنت ها را ببینند چون مطالب جالب بین آنها فراوان بود اما نمی خواستند مطالب جالب بین تلی از هجویات مدفون شود.
خانم ها چیزی در این باره نگفتند. به گمانم برای آنها هم آن ادبیات رکیک به اندازه ی زبان ژاپنی غیر قابل فهم بود!
یه دانشمند تو ایران جواب همه رو میده!انقد بیاین انتقاد کنید که همی یکیم مردمو تحویل نگیره!
اگه شما دو سال پشت کنکور ارشد میموندین چه می کردین؟
تصمیمی که می گرفتم بسته به عوامل متعددی داشت: سنم، هدفم از ادامه ی تحصیل، موقعیت های شغلی آلترناتیو، روحیه ی خودم، برخورد اطرافیانم، علت پذیرفته نشدن و ده ها عامل دیگر
من باهاتون موافقم که یه آدمی که جوانتر است توانایی یادگیریش بهتر است امانه با اختلاف 3-4 سال؟شما الان توانایی یادگیریتون از یه شخصی که از شما 4سال کوچکتره کمتره؟ یا اصلا اگه اشتباه نکنم دکتر شیخ جباری از شما 3سال بزرگتره(تاریخ تولاداتونو توی مجله شریف دیدم)یادگیری ایشون از شماپایین تره؟ اصلا قصد جسارت ندادم ولی میخوام بدونم شما این اختلافو بین خودتون می بینید؟ ممکنه یک شخصی خیلی سنش بیشتر باشد ولی قدر اون درسیو که می خواند بدونه!من خودم دانشجوی دکتری شریفم و تا حالا نه پشت کنکور ماندم و نه فاصله ای بین درسام افتاده.کسی که سنش بالاست و میاد آزمون دکتری یا ارشد شرکت می کنه حتما این توانایی رو توی خودش می بینه و به اندازه کافی انگیزه داره که اومده شرکت کرده.به نظر من هر کسی توی هر سنی تصمیم می گیره درس بخونه این تصمیم قابل احترامه و نباید با این حرفها مانع از پیشرفتش شد! شاد باشید!
توانایی یادگیری نگفتم. دکتر نفری را ببینید سن پدر بزرگ منه اما قدرت یادگیریش حرف نداره!
گفتم قدرت وانرژی تحمل زندگی پست-داکی. یک آدم چهل ساله می خواد خانه و شغل ثابت داشته باشه. به اعصابش فشار می آد اگر ندونه دو سال دیگه وضعیت شغلی اش چیه.
اما یک آدم 27 ساله تازه حال هم می کنه از این که از این کشور به اون کشور کوچ کنه.
البته این آماریه. کسانی هستند که روحیه ی استثنایی دارند. این استثناها چند برابر فشار می بینند چون دانشگاه ها در پذیرش پست-داک و دانشجو ملاک خود را همان فرد معمولی می گذارند که می خواد تا 35 سالگی جایی مستقر بشه و انرژی اش تحلیل می ره. همان طوری که گفتم در پذیرش فرد با سن بالا معمولا اکراه دارند مخصوصا اگر او را از نردیک نشناسند. نمی خواهن ریسک کنند ترجیح می دن یکی جوان تر را بگیرند. معمولا این جوریه. ممکنه که استثناهایی باشه. در هر حال در پذیرش سن برای خیلی موسسات یک فاکتوره
قبولش خیلی راحت نیست که آدم در سن بالای 35 ببینه همه ی همکلاسی هاش در جایی مستقر شده اند اما خودش هنوز باید نگران این باشه که دو سال دیگه جایی کار پیدا می کنه یا نه.
برای مردها نه اما برای خانم هایی که می خواهند مستقر بشوند و احیانا مادر یک آستانه سن بیولوژیکی هم وجود داره. مادری و کار پژوهشی درست و درمون با هم یعنی شق القمر. اگر بخواهید هی بار و بندیل ببندی و از این قاره به اون قاره بری و هر بار برای بچه ات پرستار پیدا بکنی (که بسیار کار سختیه برای یک مادر) و... دیگه یعنی تموم شد.
نمی گم وقتی سن می ره بالا ناممکن می شه. اما قطعا سخت تر می شه. شخص باید بدونه که مجبورخواهد شد بعضی نیازهاو خواست هاشو قربانی کنه. با چشم باز و علم به سختی ها باید تصمیم بگیره.
سلام خانم دكتر
راستش را بخواهيد وقتي آدمهاي مثل شما را اطرافم ميبينم احساس پوچي مي كنم
آدمهايي كه يه عمر منظمند حتي فرصت يه بار اشتباه هم به خودشان ندادهاند به قول دوستم الكس فرگوسنيند اما چه ميشه كرد من همينم كه هستم من نه ناراحت اين ميشم كه همكلاسيام تمرين ها را از روي حل المسائل كپ ميزنند و نه از اين كه آمهايي مثل خانم دكتر فرزان پيدا ميشندكه حتي يه موفقيت هاي اون ها را من بدست نياوردند من فقط تنها كاري كه بلدم اينكه خودم باشم و به هدفم فكر كنم و دنبال آرزو و اميد نگردم كه به قول همون دوستم كسي كه به هدفش ايمان داره نيازي به اميد و آرزو نداره وسلام.
سلام
من هم اشتباه کرده ام تا دلتون بخواد.
سلام!
من برعکس غالب دوستان از گفته هاتون خوشم اومد و هیچ نوع غرور کاذبی رو تو اون ندیدم به قول فیلسوف بزرگ آرتور شوپنهاور غرور لازمه کار انسانهای بزرگ است و اصلا لازم نیست تا آدم تو زندگی مثل همه ی عوام تسلیم و قانع به حد اقل ها باشه!(البته خود من هم غرور کاذب رو بر نمیتابم چون خود من هم فیزیک شریف دارم میخونم و وقتی میبینم بعضی بچه های المپیادی زیاد به خودشون مینازند احساس بدی پیدا میکنم)
راستی چه جوری میتونم منم مسیری مثل شما رو طی کنم؟؟؟المپیادی نیستم و هنوز جزو تاپ های دانشکده به حساب نمیام)اصلا میشه با این اوضاع از دانشگاه های امریکا پذیرش گرف یا نه؟؟؟
سلام
البته که می توانید پذیرش بگیرید. توصیه من آن است که همین درس های خود را با جدیت بخوانید. به خصوص در حل تمرین کوتاهی نکنید. خودتان تمرین ها را حل کنید. هرچه بیشتر بهتر
ارسال یک نظر