فكر مي كنم برخي از شما كتاب «روح پراگ» نوشته ي ايوان كليما را خوانده باشيد. كتاب قطعا به قيمتش (3500تومان) مي ارزد. همين طور به زماني كه خواندنش مي خواهد. خريدن و خواندن اين كتاب را توصيه مي كنم.
خوب است اين كتاب را كه در مورد تحولات جامعه ي چك در قرن بيست است بخوانيم اما در كنار ده ها كتاب ديگر در مورد تحولات در جوامع ديگر كه رو به پيشرفت داشته اند. به عنوان مثال بد نيست در مورد نقش دانشجويان كره ي جنوبي در تحولات از دهه 60 به اين سو بخوانيم. منابع در اين مورد فراوانند و برخي هم ترجمه شده اند. عجالتا بد نيست به اين وبلاگ نگاهي بيافكنيد.
كتاب «روح پراگ» جالب است اما اكنون كه نسل جديد به اين كتاب چنين جايگاه ويژه اي قايل است بايد مورد نقد جدي قرار گيرد. در زير نظر خام خودم را مي گويم. كتاب نقدي جدي تر و تخصصي تر مي طلبد.
1) در كتاب تاكيد بسيار در مورد نقش روشنفكران در تحولات اجتماعي و سياسي شده تا جايي كه به خواننده اين تصور دست مي دهد كه همه ي تحولات به نوعي به دست آنان انجام گرفته. من جامعه ي چك را نمي شناسم با وجود اين تصوير ساده سازي شده به نظرم درست نمي آيد. در آخر دهه ي 80 و اوايل دهه ي 90 تحولات مشابه در بيشتر كشورهاي بلوك شرق به يك باره اتفاق افتاد. موازنه ي قدرت هاي خارجي و تحولات جهاني نمي توانستند در تحولات كشور چك بي تاثير باشند. به اين مورد چنان كه بايد پرداخته نشده. مي دانم كه در لهستان كليسا نقش خيلي مهمي در تحولات داشته. در جمهوري چك شايد اين نقش كم رنگ تر بوده باشد اما باز هم من باور نمي كنم نقش آن قابل اغماض بوده باشد. در مورد نقش كليسا- و مذهب به معناي اعم آن- در كتاب صحبت زيادي به ميان نيامده. اقتصاد و نقش آن در تحولات هم چنان كه بايد مورد تحليل قرار نگرفته. صحبتي را كه در مورد اقتصاد در اين كتاب مي شود خيلي فراتر از غرولندهاي متعارف در تاكسي هاي خطي شهر تهران نيافتم!
2) معلوم نيست هر مقاله ي كتاب در چه تاريخي نگاشته شده. با توجه به تحولات سريع در بلوك شرق در آن دوران نداشتن تاريخ نگارش، تحليل و نقد را دشوار مي كند.
3) ما وقتي بچه بوديم كشوري به نام جمهوري چك نبود. به جاي آن كشوري بود به نام چكسلاواكي. در آغاز سال 93 ميلادي اين كشور بدون خشونت، به جمهوري چك و اسلاواكي تجزيه شد. سخني از تجزيه در كتاب نيامده. نمي دانم كتاب پيش از تجزيه نگاشته شده يا قبل از آن. به هر حال چنين اتفاقي كه يك شبه رخ نمي دهد! لابد پيش زمينه ي آن از قبل هم بوده اما در كتاب روح پراگ حتي حرفي از چنين پيش زمينه اي به ميان نمي آيد. فصلي از كتاب به خريد فلفل و نمك اختصاص دارد. آيا تجزيه ي يك كشور به اندازه ي خريد فلفل و نمك اهميت ندارد كه بخشي از كتاب به آن اختصاص يابد؟!
مردم پراگ-برعكس آن كه در كتاب تصوير مي شود- در روشنفكرانش خلاصه نمي شود. تحولات چكسلاواكي پيچيده تر از آن كه كتاب تصوير مي كند مي بايست بوده باشد. كشور ما به مراتب از كشور جناب ايوان كليما پيچيده تر است: قديمي تر است. جمعيت آن هفت برابر بيشتر است. نقش مذهب در آن پيچيده ترو تعيين كننده تر است. وضعيت اقتصادش پيچيده است. تنوع قومي اش بيشتر است . بيست برابر پهناور تر است و تنوع اقليمي خيلي بيشتري دارد. تنوع اقليمي شيوه هايي از زندگي در گوشه وكنار كشور ايجاد كرده كه براي يك شهر نشين ممكن است اصلا قابل تصور نباشد. دو همسايه ي جمهوري چك اطريش و آلمان هستند. در دو دهه ي اخير آلماني ها با سرمايه گذاري و همچنين توريسم اقتصاد جمهوري چك را رو آوردند. همسايه هاي ما چه كشورهايي هستند!؟ چند هزار كيلومتر مرز داريم با عراق و افغانستان جنگ زده و پاكستان سيل زده و كودتا زده ! در صد باسوادي در جمهوري چك 99 درصد است و در ايران تنها 82 درصد. جمعيت پراگ از جمعيت تبريزو اصفهان و مشهد كمتر است و تقريبا يك دهم جمعيت تهران مي باشد.
كتاب «روح پراگ» را بايد خواند اما با ديد نقادانه و در كنار ده ها كتاب ديگر. هرگز نبايد فكر كرد كه «روح پراگ» ديگه آخرشه!
راستش را بخواهيد به نظرمن ترويج ذهنيت تكنوكراتيك بومي شده بيش از ترويج روشنفكري با طعم چك مي تواند براي آينده ي ما (تحصيلكرده هاي شهري ساكن ايران) مفيد باشد. ادله كافي براي اثبات نظرم ندارم اما مي توانم يك سري ادله اقناعي بياورم.اگر شما نقدي متقن تر بر نظر من و يا كتاب روح پراگ داريد لطفا بيان داريد.
پي نوشت: به ادامه ي بحث در كامنت ها توجه فرماييد.
۲۷ نظر:
بار اولي كه كتاب رو خوندم به عنوان يه كتابي كه تاريخ چك رو داره مي گه بهش نگاه نكردم بر عكس شما.
"روح پراگ»، نه رمان است، نه داستان کوتاه، نه نقد و نه سرگذشتنامه؛ مجموعهای ست از بیست مقاله که گویی همهی اینها هم هست! مقالاتی که کلیما آنها را در فاصلهی ۱۵ سال نوشته و نگاهاش به سیاست، ادبیات، تاریخ، هنر و حتا شهر را در آنها بازتابانده است. مقالهی «روح پراگ» یکی از همین مقالات است که میتوان را آن را نمونهای خلاقانه و اندیشمندانه از شهرنگاری با یاری کلمات معرفی کرد."
http://www.khabgard.com/?id=22189664
در مورد نقش روشنفكران هم فكر مي كنم انقلاب هاي رنگي فرق اساسي كه با بقيه انقلاب ها دارند در اينه كه نقش روشنفكران در اون زياده. و تا جايي كه مي دونم اوضاع چك با بقيه كشورهاي بلوك شرق متفاوت بوده چون به قول ميلان كوندرا در چك رنسانس صورت گرفت و جزيي از رنسانس بود ولي در روسيه يا برخي ديگه از كشورهاي بلوك شرق اين اتفاق نيفتاد. از بهار پراگ به بعد هم ظاهرا روشنفكران نقش زيادي داشتند در آماده سازي جامعه. تحولات با لهستان يه مقدار متفاوت بوده در اون جا كارگران به رهبري لخ والسا و كليسا به مدت 10 سال ظاهرا جنگيدند ولي چك از جنس ديگه اي بوده. تا جايي كه يادمه از نوشته ها بر ميومد كه هر كدوم مال چه سالي تقريبا. حول و حوشش! تا جايي هم كه يادمه در 1989 رژيم كمونيستي از هم پاشيد و حكومتي ليبرال سر كار اومد. اين كتاب هم بيشتر به اون مي پردازه تقسيم چك در سال 93 هم زمان با چاپ اين كتاب بوده و فكر كنم ديگه مقالات مربوط به اين اتفاق بعدا چاپ شده باشه! البته بايد به تاريخ چاپش نگاه كرد مطمين نيستم.
سلام
به نظر من نکته ی مهم در مورد این کتاب، اینه که خواننده ی ایرانی (که نوعا خواننده ای احساسیه) با خواندن کتاب احساس شدید همزاد پنداری می کنه با نویسنده ی مقالات و نیز نویسندگان و مردم هم عصر او.
این مهمترین مسئله به زبان ساده است. و چرایی این همزاد پنداری باید بررسی شه.
شما می گید ایران با چک و جمهوری اسلامی با کمونیسم متفاوته؟! منم همین رو میگم و شکی توش ندارم. اما منکر شباهت هاشون هم نیستم.
شما در نقد خودتون تفاوت ها رو پر رنگ کردید و من هم استفاده کردم، ولی عده ای (مثل خود من) ترجیح میدن برای آرامش خاطر (حداقل) شباهت ها رو بررسی کنن.
این بررسی البته بدون در نظر گرفتن نکات مورد اشاره ی شما (یعنی تفاوت ها)یک بررسی کورکورانه است.
موفق باشید.
تيپ تحصيلكرده ي طبقه ي متوسط شهري به خصوص روزنامه نگاران و نويسندگان در تهران امروز و پراگ دهه ي 80- آن گونه كه كتاب به تصوير مي كشد- خيلي به هم شبيه هستند. اما آيا باقي اقشار تهران و پراگ هم به هم شبيه هستند؟!
در همين محله ي فرمانيه و نياوران نزديك پژوهشگاه ما مرسدس بنز ها و بي-ام-و هاي بسياري هستند كه ويراژ مي دهند. من با آنها مشكلي ندارم.
اتفاقا بنز و بي-ام-و سوار ها به خاطر محافظت از ماشين خودشان هم كه شده
به نسبت بيشتر قوانين راهنمايي و رانندگي را مراعات مي كنند اما امان از برخي از اين پرادو سوار ها! چون مطمئن هستند ماشين خودشان چيزيش نمي شود همه جور با آن ماشين به ديگران زور مي گويند. (البته گفتم برخي از آنها)
حدود بيست كيلومتر برويد پايين تر مي رسيد به محله ي خاك سفيد. راستش من به اين محله نرفتم اما يكي از دوستانم از گردانندگان موسسه اي خيريه است كه در اين محله به كودكان كار كمك مي كنند. بچه ها آنجا به علت فقر از تحصيل محرومند.
مصرف گرايي در محله هاي شهر از فرمانيه و نياوران گرفته تا منطقه منيريه و امير آباد و منطقه ي بازار بيداد مي كند اما آن طرف تر كساني هستند كه به نان شب هم محتاجند.
من خيلي اطلاعات ندارم اما گمان نمي كنم در چكسلاواكي كمونيستي اين همه اختلاف طبقاتي بوده باشد.
گمان نمي كنم در دهه ي 80 اين همه مصرف گرايي هم مرسوم بوده باشد.
من هم فكر نمي كنم شرايط ايران با چك در زمان كمونيست ها شبيه است. فكر مي كتم ما بيشتر به روماني در آن زمان شبيه هستيم تا چك. چك در 100 تا 200 سال اخير ظاهرا كلي روشنفكر داشته و ظاهرا طبقه ي متوسط قوي اي داشته براي همين فكر نمي كنم شرايطش با ايران شبيه باشه!
نكته تنها اين نيست كه عده اي دارند و مصرف مي كنند و عده اي ديگر ندارند.
نكته آن است كه عده اي كه دارند براي خودشان دفتر و دستكي فراهم آورده اند. اگر جواني باشي كه به هيچ خاندان قدرتمندي منسوب نباشي (حالا چه از طريق خويشاوندي و چه از طرق ديگر) جامعه هزار تا بلا به سرت مي آورد و كسي نيست كه دادت را بستاند!
نتيجه چه مي شود؟! برخي از كساني كه قدرت آن را دارند كه عده اي را زير چتر حمايتي خود بگيرند (مثلا در صورت لزوم يكي دو ميليون تومان پول قرض بدهند و يا اگر پايش با دليل يا بي دليل به كلانتري افتاد ضمانت كنند) براي خودشان بساط نوچه پروري راه مي اندازند و به مدد آن نوچه ها از ديگران زهر چشم مي گيرند. خود من در هموردا هدف حملات لفظي مستهجن و تهمت هاي بي اساس نوچگان همچين آدمي بودم. آدمي كه خود دانشگاهي است و اتفاقا از منتقدان بسيار شديد آقاي احمدي نژاد نيز هست! چون من به اندازه اي كه او در نظر داشت جلوي او كرنش نكردم و به جوك هايش نخنديدم نوچگانش را عليه من تحريك كرد.
از طرف ديگر مصرف گرايي و حرص خريد بيشتر قيمت افراد را براي قبول نوچگي پايين آورده! با اين اوصاف شما فكر مي كنيد دايره ي تاثير گذاري قشر روشنفكر چه قدر باشد؟!
براي همين هست كه من گمان مي كنم اگر قشر تحصيلكرده ي جامعه ي ما به سمت تكنوكراسي تمايل پيدا كند آينده ي روشن تري ممكن است داشته باشد.
صحبت از موسسه ي خيريه ي فعال در خاك سفيد نيست. بد نيست آن را اينجا معرفي كنم. نام موسسه جمعيت امداد دانشجويي-مردمي امام علي (ع) است. دوست من در طرح «كودكان بي كتاب» فعال است كه به سوادآموزي كودكان خاكسفيد همت گمارده:
«
طرحی است از جمعیت مستقل و هوشمند امداد دانشجوئی - مردمی امام علی (ع) که با هدف یاری رساندن به کودکانی که به دلایل مختلف از جمله فقر، اعتیاد والدین، بی توجهی جامعه و ... از تحصیل باز مانده اند اجرا می شود، فاز اول اجرای این طرح در محله خاکسفید تهران اجرا می شود و کودکان این محله پس از شناسائی و یافتن دلایل باز ماندنشان از تحصیل در کلاسهایی که توسط جمعیت امام علی (ع) در مرکز کار آفرینی این محله تشکیل می شود شرکت میکنند، از جمله مشکلاتی که مانع حضور این کودکان در مدرسه می شود نداشتن شناسنامه، نداشتن سن قانونی برای ورود به مدرسه، استثمار این کودکان توسط خانواده هایشان برای توزیع مواد مخدر و ... می باشد
»
با مراجعه به اين سايت مي توانيد در مورد امكان كمك به موسسه اطلاعات لازم رابه دست آوريد:
http://www.uneducatedchild.org/modules/pico/index.php?content_id=6
در ليالي قدر جمعيت امداد دانشجويي-مردمي امام علي (ع) طرحي را اجرا مي كند به نام «كوچه گردان عاشق». ميعاد گاه آنان امسال «سه شنبه ۹ شهریور مطابق ۲۱ ماه مبارک رمضان- ۱۸:۳۰-
تهران- فرهنگ سرای بهمن- سالن چاپلین
» است:
http://jeana.blogfa.com/post-171.aspx
صادقانه بگويم كه من خودم با اين طرح تا كنون همكاري نكرده ام. خط فكري من با خط مشي بنياد كودك بيشتر مي خواند تا اين موسسه.
در هر حال كاري كه جمعيت امداد دانشجويي-مردمي امام علي نيز انجام مي دهد كاري است ارزشمند و انساني كه با كم كردن فقر شديد و ترويج سواد وتحصيل (ولو يك اپسيلم) به رشد اجتماعي وسياسي جامعه كمك مي كند.
اينجا موسسه را معرفي كردم چون گمان مي كنم خط مشي اين موسسه به خط فكري برخي از خوانندگان منجوق نزديك باشد.
در ضمن فعاليت اين جمعيت نيز در شهرهاي مختلف گسترده است .
آدرس سايت اصلي جمعيت:
http://www.sosapoverty.org/index.htm
گويا دفتر مركزي جمعيت در دانشگاه صنعتي شريف است:
دفتر مرکزی:
تهـــران - خیـابان آزادی - دانشگاه صنعـــتی شــــریف -
ساختمان شهید رضایی - اتاق 13 تلفـن: 66165825
من در مورد كل فعاليت هاي جمعيت امام علي و عملكردشان اطلاعات دقيقي ندارم و نظري نمي دهم. اما اين دوستم كه در بخش «كودكان بي كتاب» آن فعال است واقعا زحمت مي كشد. خيلي هم آدم خوشفكري است و در ارتباط برقرار كردن با كودكان و ابداع روش هاي ابتكاري براي آموزش كودكان يك نابغه است.
چند هفته پيش پس از مدت ها با هم قرار گذاشته بوديم تا شام در يك رستوران دور هم جمع شويم. دوستم مادر فرزندي دو ساله است. دختر عزيز دردانه اش تب داشت. حتي در آن شرايط هم از جلسات جمعيت در خاكسفيد غايب نشده بود. وسيله هم نداشت و دخترش را توي بغلش برده بود خاكسفيد از آنجا برده بود به دكتر بعد هم روي كولش آورد سر قرارمان.
حوصله ي عجيبي در ارتباط برقرار كردن با كودكان دارد.
اگر طبقه ي تحصيلكرده ذهنيت تكنوكراتيك برگيرد، يواش يواش اشتغال ايجاد مي شود. وقتي ذهنيت تكنوكراتيك شكل گرفت افراد با مهارت هستند كه عزيز مي شوند نه افرادي كه هنري جزنوچگي و حمله بر ديگران ندارند.
در نتيجه جامعه به سمت اخلاقي تر شدن پيش مي رود.
اگر طبقه ي تحصيلكرده متوسط شهري رويكرد تكنوكراتيك داشته باشند كم كم از نظر اقتصادي رشد مي كنند. رشد اقتصادي رشد فرهنگي و اجتماعي را به دنبال مي آورد و چنين رشدي به دنبال خود رشد سياسي به همراه مي آورد.
اگر تكنوكراسي رشد كند به دنبال آن فضا خود به خود باز تر مي شود چرا كه تكنو كراسي در دنياي امروز نيازمند ارتباط با دنياي خارج است. ارتباط با خارج -خواهي نخواهي- گشايشي به دنبال خود خواهد داشت.
رشد تكنوكراسي اميد به اشتغال و آينده اي مطمئن تر را درذهن نسل جديد تر بالا مي برد. چنين اميدي روحيه افسردگي را از بين مي برد. افراد به جاي آن كه در گوشه خانه زانوي غم به بغل گيرند و يا احيانا به سراغ مواد مخدر بروند و زندگي خود را تباه كنند به سمت يادگيري مهارتي مي روند. به دنبال networkingمي روند تا شغل پيدا كنند.
همين networkingها كه اصالتا براي شغل يابي است كم كم به شبكه هاي اجتماعي مي انجامد كه مي تواند در موازنه قدرت در جامعه و سياست حرفي براي گفتن داشته باشد.
البته يه فرق مهم تري هم ما با چك داريم اونم اينه كه اونجا از اين چيز ها نبوده فكر كنم به اين شدت:
http://mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1142848
از ديگر نتايج مثبتي كه رشد تكنوكراسي مي تواند داشته باشد رشد بيشتر شهرستان هاست.
در شهرستان ها خانواده بيشتر از تهران فرزندانشان را از فعاليت سياسي باز مي دارند. علت البته آن است كه در شهرستان ها شناسايي آسان تر و در نتيجه ريسك بالاتر است.
بحث هاي روشنفكري-از نوع فلسفه قاره اي- در شهرستان ها كمتر اقبال دارد. بيشتر خانواده ها اين گونه بحث هارا وقت تلف كردن مي دانند. ژست روشنفكري در شهرستان ها بيشتر از تهران مايه ي تمسخر مي شود. مي گويند اين ادا و اطوار ها براي آدم نون و آب نمي شه!
اما خانواده هاي شهرستاني -حداقل در شهرهاي بزرگ تمام و كمال و همه جانبه از فرزندانشان كه تمايلات تكنوكراتيك دارند حمايت مي كنند. برايش خرج مي كنند برايشان محيط آرام فراهم مي كنند. به خاطرشان خود را همه جور به زحمت مي افكنند تا فرزند «باشعورشان» به جايي برسد. در نتيجه من فكر مي كنم تكنوكراسي در شهرستان ها -حداقل در شهرهاي بزرگ-
امكان رشد قابل توجهي دارد.
رشد شهرستان ها به اين شكل در نهايت خيلي به نفع رشد اجتماعي و سياسي كشور تمام مي شود
با رشد تكنوكراسي اختلاف هاي قومي (ترك و فارس و..) اختلافات مذهبي و غير مذهبي و اختلاف هاي بين مذاهب هم كنار مي رود! يكي به آن علت كه بيشتر اينها از سر بيكاري است!! وديگر آن كه كسي كه ذهنيت تكنوكراتيك دارد به دنبال مشتري و كارفرما وnetworkinh... است به همين دليل از اين گونه اختلاف ها چشمپوشي مي كند.
نمونه عرض مي كنم: همان طوري كه مي دانيد در آذربايجان فعاليت فرهنگي در مورد آموزش زبان تركي چند سالي است كه رونق بيشتري گرفته. با اين مسئله ي ساده (اما مهم) فرهنگي، برخي تهران نشينان برخورد هاي عجيب و غريب مي كنند. يك عده كه همه چيز را تهديد امنيتي مي بينند در اين امر ساده و طبيعي هم رد پاي دشمن و توطئه مي بينندو سركوب فيزيكي مي كنند. از آنها خيلي بيش از اين انتظار نمي رود.
اما گله ي اصلي از برخي از روشنفكران تهران نشين و يا خارج نشين است كه از موضع به ظاهر فرهنگي رويه ي ضد فرهنگي تمسخر آموزش زبان تركي را در پيش گرفته اند. تاكيد مي كنم عده ي قابل توجهي از آنها خود ترك زبان هستند.
اگر ذهنيت تكنوكراتيك در جامعه حاكم شود اين گونه تمسخر ها از بين مي رود. فرض كنيد من يك شركت كامپيوتري دارم. به جاي آن كه فكرم را بدهم به تمسخر با خود مي گويم «خوب! انگار آموختن زبان تركي مد شده! پس قبل از اين كه رقبا سر برسند زودي يك نرم افزار آموزش زبان تركي تهيه كنيم و بازار را قبضه كنيم.»
نوشته اید:
من فكر مي كنم تكنوكراسي در شهرستان ها -حداقل در شهرهاي بزرگ-
امكان رشد قابل توجهي دارد.
تصور من بر این است این نظر شما از این بابت است که شما خود - نه در تهران -بلکه در کلانشهر -تبریز- بزرگ شده اید.
راجع به نقش مذهب میتونم بگم که تاثیری نداشته. اکثر شهروندان خودشون رو معتقد به هیچ دینی نمیدونن و غالبا هم از این قضیه خیلی راضی هستن. از این جهت، قطعا با این جامعه اختلاف فاحشی داریم.
http://atheism.about.com/b/2006/02/15/czech-republic-most-atheist-country-in-europe.htm
http://en.wikipedia.org/wiki/Demographics_of_atheism
جالبه كه بين مردم لهستان و مردم چك از لحاظ تقيد به مذهب اين قدر اختلاف هست. پارسال من رفته بودم ورشو. دانشگاهيان هيچ كشوري را تا اين اندازه موافق نسبت به تشكيلات رسمي ديني نديده ام. در جاهاي ديگر حتي اگر دانشگاهيان متدين باشند اغلب ديد انتقادي نسبت به تشكيلات سنتي مذهبي دارند. همكاران من در ورشو- چه مذهبي و چه غير مذهبي باديد مثبت به كليسا نگاه مي كردند چون كليسا را به نوعي رهايي بخش خود از شر رژيم كمونيستي مي ديدند.
دختر هاي جوان و خوشگل را در ورشو مي ديدي كه راهبه شده بودند. روي اين خوشگل بودن تاكيد مي كنم چون توجهم را جلب كرد. من بچه كه بودم راهبه ها را در فيلم ها ديده بودم. نقش راهبه را هم اغلب مي دادند خوشگل ترين هنرپيشه ها بازي كنند: سوفيا لورن ، ادري هپبرن و....
توي ذهنم رفته بود كه راهبه ها فوق العاده خوشگل مي شوند. وقتي در ايتاليا راهبه هاي پير و سبيلو را ديدم خيلي توي ذوقم خورد. بعد كه به ورشو رفتم همان تصوير بچگي هايم از راهبه برگشت!
تنها خواستم بگویم پاکستان کشوری عقب افتاده نیست. پاکستانیها جایزهی نوبل در فیزیک را گرفتهاند. در شاخهی فیزیک هستهای خوب هستند. اما قبول دارم پاکستان برای زندگی خوب نیست. مشکل پاکستان این بوده است که سیاستمداران پاکستان کل سرمایهی کشوریی خود را استفاده کردند تا به آرمانهای خود برسند نه به آرمانها و آرزوهای مردمانشان. این خصوصیت متاسفانه خصوصیت کل خاورمیانهی امروز است. یعنی در هر کشوری که دست بگذارید٫ شواهد خوبی وجود دارد مبنی بر این که دولتمردان آنجا از تمام سرمایهی کشوریی خود استفاده میکنند تا به آرمانهای خود برسند نه به آرمانها و رویاهای مردمانشان
يعني مي گين پاكستان و آلمان يكي هستند؟! يعني پاكستاني ها هم قراره بيايند و در ايران سرمايه گذاري كنند و اقتصاد ايران را رو بياورند؟! ان شاء الله همان گونه است كه شما تصور مي كنيد!
اي كاش وضع پاكستان همان گونه بود كه شما مي گوييد اما با اين سيلي كه آمده 8 ميليون بي خانمان گرسنه پيدا كرده.
http://news.bbc.co.uk/2/hi/programmes/from_our_own_correspondent/8965711.stm
هشت ميليون يعني جمعيت مشهد وحومه به اضافه ي جمعيت اصفهان و حومه به اضافه ي جمعيت تبريز و حومه به اضافه ي جمعيت شيراز و حومه! مي توانيد تصور كنيد اين يعني چه؟!
در مورد آن نوبليست كه گفتيد: آن نوبليست كه در پاكستان درس نخوانده بود. جاي ديگر كار علمي اش كرد. چندي است كه تندروانه مذهبي پاكستان پروفسور عبدالسلام را هم مرتد اعلام كرده اند.
ارسال یک نظر