۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

ويلا در آستارا


وقتي من دانشجو دكتري بودم، پدر ومادرم مي خواستند زميني در جنگل هاي آستارا خريداري كنند ودر آن ويلايي بسازند. مادرم تلفني ما جرا را به من گفت. من نگراني و تاثر خود را از قطع شدن درخت ها با او در ميان گذاشتم. پدر و مادرم راه حلي برگزيدندتا درختي قطع نشود. براي اين كار قطعه زميني كه در حاشيه جنگل كه قبلا تخريب شده بود خريداري كردند. ويلا را به جاي خانه روستايي كه در آن محل بود ساختند.
درختي به منظور ساخت ويلا يا كشيدن راه قطع نشد. باغباني محلي استخدام كردند و با كمك او به جاي درخت هايي كه قبلا قطع شده بود، نهال كاشتند.
دور باغ را حصار كشيدند تا گاوهاي همسايه نهال ها را نخوردند. در فاصله كمي درخت ها بزرگ شدند.
همه اين كارها البته زحمت دارد. اما پدر ومادرم خود مي گويند كه آن چه كه حاصل شده، ارزش زحمت كشيدن را داشت.
courtesy: عكس را از اين وبلاگ برداشته ام.

۱۲ نظر:

پت گفت...

تلاش شما بر فرهنگ‌سازی در خصوص حفاظت محیط زیست و طبیعت بسیار زیبا و قابل تقدیر است. ولی تا به حال فکر کرده‌اید چرا این قضیه این قدر برای مردم و دلت‌های ما بی‌اهمیت و حتی یک چیز لوکس و تشریفاتی محسوب می‌شود؟
من فکر کنم جدا از این که فعالیت‌هایی مانند فعالیت‌های اخیر شما کم بوده، مشکل دیگری هم وجود دارد و آن این که کم هستند مردمی که در مورد خرید زمین ویلایشان در آستارا با هم صحبت کنند. مردم این کشور معمولا در مورد نان شب‌شان فکر می‌کنند و باهم صحبت‌ می‌کنند.
به نظر من باید راهی جست که به توان محیط زیست را به نان شب ( نان همین امشب) ربط داد و گرنه همچنان همان کالای و لوکس و سمبل اشرافی‌گری باقی می‌ماند.

منجوق گفت...

پت عزيز،
ممنون از سخنان دلگرم كننده تان.
درست است كه بخش بزرگي از مردم ما متاسفانه در زير خط فقر زندگي مي كنند اما كساني كه توان خريد ويلا دارند هم كم نيستند. تعدادشان وويلاهايي كه با قطع درختان مي سازند آن قدر زياد است كه تهديدي جدي براي نابودي جنگل هاي شمال باشد.
در حوالي آستارا مردم تبريز و اردبيل هستند كه ويلا سازي مي كنند و در حوالي رامسر مردم تهران. كلاردشت كه تقريبا آپارتماني شده!

منجوق گفت...

استخدام باغبان براي رسيدگي به نهال ها باعث شد كه درآمد خانواده اي محلي بيشتر شود و به رفاه بيشتر رسند. اگر ويلا را در داخل جنگل مي ساختند نيازي به استخدام باغبان نبود و در نتيجه اين اشتغالزايي انجام نمي گرفت.

منجوق گفت...

من قبلا در مورد اشتغالزايي حفاظت از محيط زيست به خصوص براي قشر مستضعف نوشته ام به خصوص در مورد تفكيك و بازيافت زباله.

Yāvar گفت...

برای تبریزی‌ها جنگل‌های ارسباران نزدیکتر نیست؟ ویلاساختن در آنجا رایج نیست؟

منجوق گفت...

بیشتر می روند آستارا. شاید چون راه آن بهتر است.
در نزدیک تبریز هم محلی است به نام " هربی" که در آن ویلا سازی می کنند.

Alireza گفت...

خيلي به محيط زيست ربط نداره ولي جالبه:

http://www.zamaaneh.com/saberi/2009/12/post_88.html

منجوق گفت...

پيشنهاد جالب قاسم:
http://daanaa.blogspot.com/2009/12/blog-post_19.html

Alireza گفت...

تو يه كشوري هم كه الان اسمش يادم نيست شنيدم كه هر پدر و مادري به ازاي هر بچه بايد يه درخت بكارند!

منجوق گفت...

در حياط يكي از فاميل هامون (پسر بزرگ حاج كاظم) يك درخت سرو بود. نوه او كه دوست و همبازي من بود مي گفت اين درخت سرو دقيق هم سن اوست چون پدر بزرگش روز تولد او كه اولين نوه شان بوده اين درخت را كاشته. آن درخت الان بايد سي و دو ساله شده باشه.
ظاهرا چنين رسم هايي در ايران هم بوده ولي فراموش شده.




به هر حال ما ملتي بوديم كه شعار مان اين بود:
"كاشته اند خورده ايم، بكاريم تا بخورند."

نمي دانم چه بر سر ما گذشت! خيلي از رسم ها و ارزش هاي خوب را كنار گذاشتيم.

سیما گفت...

چه رسم قشنگی است این درخت کاری.
برای زنده کردن این رسم امسال روز درختکاری یک درخت برای هر دخترمون می کاریم. این رو به باقی دوست هام هم می گم. ممنون که نوشتید.

یک خاطره: من در ولایت آبا و اجدادی مون برای ازدواجمون یک درخت گردو هدیه گرفتم!! اما اصلا به ذهنم هم نرسید که در عوضش در جایی مثل تهران یک درخت بکارم. این را هم اضافه کنیم می شه سه درخت که امسال باید بکارم. :))

مدتی است که وبلاگم از کار افتاده مشکل بنیادیه و از سروره. به محض این که وبلاگ دار بشم در این باره خواهم نوشت.

ممنون

منجوق گفت...

اميدوارم زودتر وبلاگ دار بشي سيما جان!