درگذشت جانگداز دكتر عليمحمدي را بر خانواده، دوستان و دانشجويان وي تسليت مي گويم.
رشته ايشان برخلاف اظهاراتي كه بعضا مي شود "فيزيك هسته اي" نبود. ايشان در رشته فيزيك انرژي هاي بالا تحقيق مي كردند. مقالات ايشان را مي توانيد در اينجا بيابيد. اتفاقا در چند سال اخير ايشان به فيزيك نوترينو علاقه مند شده بودند. دو سال پيش من در جلسه دفاع از تز يكي از دانشجويان ايشان ممتحن بودم. سال پيش هم ايشان در جلسه دفاع از تز دانشجوي من به عنوان ممتحن حضور داشتند. ياد و نام دكتر عليمحمدي گرامي باد!
اگر هدف آنان كه اين عمل كثيف را انجام داده اند ايجاد رعب و وحشت در جامعه، به خصوص در جامعه دانشگاهي، بوده، بايد كاري كنيم كه هرگز به هدف خود نرسند.
۳۶ نظر:
به دوستان خود هم رحم نکردند
ندا آقاسلطان...علي موسوی...دکتر علیمحمدی....
واقعا" تف به شرفشان
می گویند فیزیک هسته ای کار می کردند چون در حال حاضر با این استدلال می شود این ترور را به "دشمن" نسبت داد!
از دست دادن دكتر عليمحمدي ضايعه اي بزرگ براي جامعه فيزيكپيشگان انرژي هاي بالا در ايران
است. تحمل اين مصيبت براي خانواده و دوستان نزديك دكتر بايد بي نهايت دشوار باشد.
در مورد مسايل خارج از بعد علمي و خارج از بعد انساني نظري ندارم. اطلاعاتم براي نتيجه گيري كافي نيست.
می تونید این نظر رو چاپ نکنید اگه صلاح می دونید
ولی واقعاً چی می شه گفت در مورد فرمایشات آقای لاریجانی که یه وقتی هم رییس آی پی ام بودند!نمی دونم البته الان هم هستند یا نه.
"وی ادامه داد: دکتر علیمحمدی، چهرهای کاملا شناخته شده در علم فیزیک نظری بود و تحقیقات ایشان درباره فیزیک هستهای بود. "
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=80974
با این حساب لزومی ندارد که ایشان قربانی توطئه بیگانگان شده باشند!
به نظر من باز میخواهند پیراهن عثمان درست کنند برای بعضیها!!
ننگ بر آنها و بر اهداف کثیفشان...
دانشجوي عزيز،
دكتر لاريجاني هم اكنون هم رئيس پژوهشگاه ما هستند. موضع گيري ها و اظهارات ايشان در مواردي برخلاف نظر اين جانب و برخي ديگر از همكاران بوده و هست. با اين حال دكتر لاريجاني هرگز تلاشي نكرده تا نظر خود را به محققان تحت رياست خود تحميل كند.
من نظر شما را منتشر كردم بي آن كه كوچك ترين واهمه اي داشته باشم كه ايشان مرا به خاطر اظهار نظري خلاف نظر ايشان يا انتشار نظر شما توبيخ كند.
متاسفانه بايد بگويم خيلي از چهره هاي علمي اين كشور كه از قضا در موضع گيري ها هم به من نزديك ترند، دانشجويان و همكاران ديگر را به خاطر داشتن نظري اندك خلاف ايشان تخطئه كرده اند و به آنان ضربه هاي جبران ناپذير زده اند.
اگر قدرت و موقعيت دكتر لاريجاني را اين افراد داشتند، روزگار همه مارا سياه مي كردند.
خاطرات آقای دکتر شیرزاد از دکتر علیمحمدی :
http://shirzad.ir/2010/01/post_164.html
دو این با هم همدوره بودند و از نظر عقیدتی نیز شباهت های بسیار داشتند.
دکتر منجوق
با نظر شما راجع به لاریجانی موافق نیستم.
لاریجانی بخوبی میدونه که خیلیها مخالفش هستند و اگر رفتاری نا متعادل داشته باشه قادر به اداره ی چنین مکانی نیست و یا حفظ اینهمه نخبه سخت میشه اما این معنیش درست بودن انتصاب چنین کسی برای این جایگاه نیست.
کسی که جایی رو اداره میکنه نباید منفور و یا حتی مخالف اکثریت باشه.
چرا وقتی لاریجانی حرف نادرستی راجع به یک همکار میزند، افرادی که واقعیت را میدانند به او دست کم بطور شخصی تذکر نمی دهند؟
این همکاری و تائید یک دروغ نیست؟
How can he be the dean when he doesn’t even know his employee works on nuclear physics or high energy physics? Is anybody working on nuclear physics in your institute?
موسساتي مانند پژوهشگاه ما اينجا و اونجا زياد افتتاح شده اند اما به علت رفتار نامتعادل رئيس از هم متلاشي شده اند. افراد زيادي وجود ندارند كه درايت دكتر لاريجاني را داشته باشند.
فكر نكنيد اگر آنان كه الان قدرت ندارند ودر موضع منتقدند، به قدرت برسند خيلي بهتر عمل مي كنند. كسي كه رئيس چنين موسسه اي است بايد فرد جا افتاده اي باشد و اين به آن معناست كه اين شخص از دوران
انقلاب فرهنگي عبور كرده است. آن نسل ها خود بر سه گروه هستند. 1) آنان كه سرشان توي لاك خودشونه كه در اين صورت علاقه اي به كار پردردسري مانند اداره يك موسسه را ندارند. (مثل پدر خود من!)
2) افرادي كه در اوايل دهه شصت در حال پاپوش دوختن بوده اند. 3) افرادي كه برايشان پاپوش دوخته شده بود (يا در امر پاپوش دوختن خيلي زرنگ نبودند) و هم اكنون با كوله باري از عقده ها مترصد انتقام گيري هستند. انتقام خود را از افرادي چون ما مي خواهند بگيرند كه در آن زمان طفلي خردسال بيشتر نبوديم. راستش، من خود به طور غير مستقيم قرباني بودم چرا كه پدرم در آن زمان كه استاد تمام دانشگاه تبريز بود پاكسازي شد. البته پدر من از آن دسته است كه فراموش كرده و بخشيده. اماهمه مانند او نيستند.
با توجه شرايط موجودشخصيت متعادلي چون دكتر لاريجاني براي رياست پژوهشگاه ما مناسب تر است.
دكتر لاريجاني انتقادات محققان را با سعه صدر گوش مي كند ولي آخر سر مي گويد همان گونه كه شما آزادي داريد كه
نظر خود را داشته باشيد من نيز همين آزادي را دارم. او يك سياستپيشه است. سياستپيشه اي كه حفظ شده با من و شما فرق دارد وبايد هم داشته باشد.
البته نمي شه گفت هيچ استثنايي وجود نداره اما استثنا ها كمند و هر كدام هم طبعا اراد هاي خود را دارند. فعلا همين دكتر لاريجاني نسبتا خوب پژوهشگاه را مي گردونه و بايد قدر او را دانست.
يكي از استثناهاهم همين شادروان دكتر عليمحمدي بود كه نه عقده اي داشت ونه آلوده شد و نه گوشه عزلت گزيد. اما متاسفانه تحمل هم نشد. روانش شاد!
افراد ي چون تحمل نمي شوند.
رئيس چنين موسسه اي بايد ديد cosmolpolitanنيز داشته باشيد. يكي از مزاياي دكتر لاريجاني كه در كمتر كسي در بين آنان كه امكان تصدي چنين مقامي را دارند ديده مي شود اين است كه در بركلي درس خوانده. (اگر در مورد محيط بركلي دهه شصت چيزي نمي دانيد توصيه مي كنيم حتما مطالعه كنيد. ايده ها و جنبش هايي كه در آن زمان در بركلي شكل گرفت جامعه روشنفكري دنيا را تا چند دهه تحت تاثير قرار داد.)
حضور چند ساله در بركلي افق هاي ديد را چنان باز كرده كه از كمتر كسي همتيپ و همطبقه او مي توان انتظار داشت.
در نتيجه تنگ نظري هاي متداول در جامعه دانشگاهي ايران كه بلاي
جان پيشرفت آكادميك
است در دكتر لاريجاني وجود ندارد. حتي در بين آدم هاي خيلي پاك و خيلي علمي هم در ايران اين تنگ نظري متاسفانه كم نيست. گستردگي وسعت ديد دكتر لاريجاني و داشتن visionچيزي است كه او را بسياري ديگر متمايز مي كند.
همين كه آي-پي-ام پس از بيست سال از هم نپاشيده تا حتي زيادي مديون وسعت ديد و عدم تنگ نظري
دكتر لاريجاني است.
دكتر لاريجاني هم با محيط حوزه آشنا ست و هم با محيط بركلي و هم با فرهنگ مردم كوچه و بازار. متصدي بزرگترين آزمايشگاه انرژي بالاي ژاپن به اينجا مي آيد دكتر لاريجاني با او سر يك ميز مي نشيند و نه تنها سوتي نمي دهد بلكه چنان صحبت مي كند كه در خور شان رئيس يك پژوهشگاه است.
از طرف ديگر با وزراي كابينه فعلي هم مي سازد. با باغبان و آبدارچي و غيره هم خوب ارتباط برقرار مي كند.
چند نفر مي شناسيد كه اين قابليت ها را توامان داشته باشند؟
رئيس پژوهشگاه ما بايد چنين فردي باشد.
نوشته قبلي مرا بخوانيد. گفته بودم كه نمي خواهم جايي بپرم كه نبينم روي چه چيز فرود مي آيم. گفتم مي ترسم اگر با چشم بسته بپريم روي يك طفل نوپا (بخوانيد پژوهشگاه ) فرود آييم.
كوبيدن شخصيت هاي نيمچه سياسي نيمچه علمي كه كمابيش
موسسات را اداره كرده اند (نه به صورت ايده آل بلكه به صورت كجدار و مريز) و تاختن به آنان دقيقا همان پريدن بدون ديدن مقصد است. آيا جايگزين بهتري وجود دارد؟! با توجه به شناختي كه من رجال علمي اين مملكت دارم و ايراد هاي بسي بيشتر كه از آنان مي بينم جواب من منفي است.
بسته شدن دانشگاه ها و آن ضربه بزرگ كه آثار آن هنوز از پيكر دانشگاه هي ما زدوده نشده نتيجه همين پريدن ها بود.
ما كه نمي خواهيم اشتباهات آنان را تكرار كنيم. كامنت هايي كه ايراد هاي رئيس پژوهشگاه مارا رديف مي كند منتشر نخواهم كرد. نه به علت آن كه از موقعيت خود مي ترسم، بلكه به آن علت كه معتقدم با همه اين اوصاف باز ايشان بهتر از گزينه هاي ديگر اين مجموعه را مي گردانند.
گمان نمي كنم براي شما قابل تصور باشد اداره چنين مجموعه اي و جلوگيري از هم پاشيدن آن چه پيچيدگي هايي دارد!
براي جلوگيري از هم پاشيدن چنين مجموعه لاريجاني از سياستپيشگي خود بهره مي گيرد نه علم خود.
چنين كاري از دست امثال من بر نمي آيد. كار خود لاريجاني است.
از همان اول باید جلوی فتنه سبز را می گرفتند تا امروز شاهد چنین حوادث تلخی نباشیم.
هم اكنون از مراسم تشييع دكتر عليمحمدي بازگشتم.
جمعيت خيلي كمتر از آن بود كه انتظارش را داشتم. ظاهرا مانع از حضور دانشجويان شده بودند. دانشجويان ترجيح داده بودند تا در دانشگاه تهران مراسم خود را برگزار كنند.
در گلزار شهداي چيذر (همين نزديك پژوهشكده ما) دكتر عليمحمدي را دفن كردند. افرادي مثل ما را داخل محوطه راه نمي دادند. يكي از دوستان دكتر كه با هم سي و دو سال يارغار بودند را هم نگذاشتند داخل محوطه شود. محوطه در انحصار جماعتي بود كه با اتوبوس و به طور سازماندهي شده آورده بودند و شعار مي دادند.
صداي ضجه هاي يك خانم در موقع تشييع هنوزم در گوشم مي پيچد. به گمانم همسر ش بود شايد هم دخترش و شايد هم خواهرش. گمان نمي كنم مادرش رنجورش توان آن را داشته باشد كه چنان ناله كند.
به قول عزيزي ما كه جز "نفرين" كاري از دستمان بر نمي آيد.
سبزها یعنی مردم ایران
شما دشمنان مردم ایران اهل این فتنه ها هستید
اقلیتی طالبانی
کافیست وقتی کوردلانه در خیابانها رفت و آمد میکنید ببینید افراد جامعه تان از چه تیپ و شکلی هستند تا بفهمید اقلیت تروریست هم نیستید در واقع ناچیزید.
شاد روان دكتر عليمحمدي در چند ماه اخير جلساتي مي گذاشت و دانشجويان را تشويق مي كرد تا راه حلي معقول و علمي و منطقي براي وضعيت نابسامان كنوني پيدا كند.
دوستان! به احترام روح بلند دكتر عليمحمدي دعوا نكنيد. راه او را ادامه دهيد و كاري كنيد كه آرزوي او تحقق يابد.
Down with Israel? USA? these photos are very interesting!!!
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=81242
الان من دیدم عکس ها رو. اینا کین؟؟ از کجا آوردنشون؟! ترور نشانه ی ضعف امریکاست.. صد درصد!
نمي دانم اماواقعيت اينه كه هستند.
همون چهره های همیشگی. برای پوشش آرام و ساکت قضیه.
جناب روشندل!
از کجا به این نتیجه رسیدی که سبزها یعنی مردم ایران؟! رای گیری کردید؟! یا فقط با دیدن 4 تا اراذل اوباش و لات به این نتیجه علمی رسیدید؟!
تو که اینقدر احساس خوش تیپی می کنی بگو ببینم این اوباش با پول و حمایت چه کسی به خیابونها ریختند و تا می تونستند اتوبوس و بانک و هر چی که دستشون رسید رو آتش زدند...
جناب روشندل!
کافیست به این عکسها نگاهی بیندازید تا ببینید دوستان خوشتیپ شما چطور "اوج شعور و مدنیت و خردمندی" را به نمایش گذاشتند!
انصافا" خودتان قضاوت کنید اقلیت تروریست کیست؟!
http://hoseinzadeh64.blogfa.com/post-42.aspx
http://aartimiss.blogspot.com/2010/01/24.html
شما که گفتین دانشجو ها نیامده بودن،
حتی مشاهداتتون رو هم درست منتقل نمی کنین.
http://bahmanagha.blogspot.com/2010/01/blog-post_14.html
لینک ناشناس بالایی را بخوانید تا همه ماجرا (و نه فقط آن جزئی را که من شاهد آن بودم) دریابید.
ناشناس عزیز از اطلاع رسانی شما ممنون.
سلام دکتر!
من از دانشجویان واقعی دکترم!
امروز در مراسم، شما و دکتر شیخ جباری را دیدم اما خجالت کشیدم جلو بیایم.
میخواستم به اندازه حق خودم از شما تشکر کنم که تشریف آوردین!
خوشبختانه دیدین بر ما چه رفت!
باید می آمدیم! استاد شما از سرمایه های جامعه فیزیک ایران بودند.
ای دریغ که....
http://bahmanagha.blogspot.com/2010/01/blog-post_15.html
"
لم می خواهد که بر ترس غلبه کنم؛ دلم می خواهد که فکر کنم زندگی خودم ؛ همسرم و فرزندانم لااقل پایان منصفانه ای خواهند داشت . دلم می خواهد که لااقل این حق را داشته باشم که پیکر بی جانم بر روی دوش دانشجویانم ؛ دوستان نزدیکم و خانواده ام و کسانی که لااقل نام مرا یک بار شنیده اند؛ آنهم بدون شعار و هیاهو و با سکوت حمل شود. من در کلام درمانده ام و تنها با کورسوی یک شعله نحیف در اعماق قلبم زندگی می کنم. این شعله ای است که دوندگانی از دانشجویان قدیم آن را از پیشینیان خود گرفته اند؛ وافتان و خیزان و مجروح و خسته به آیندگان می سپارند.
وحید کریمی پور
دانشکده فیزیک ؛ دانشگاه صنعتی شریف
24 بهمن ماه 1388
"
قسمت پایانی نوشته دکتر کریمی پور بود در سوگ دوست قدیمی اش. نوشته او را در وبلاگ دکتر شیرزاد می توانید بخوانید. دکتر کریمی پور از بیشتر همنسلان خود به ما از نظر فکری نزدیک تر است:
http://shirzad.ir/2010/01/post_166.html
ارسال یک نظر