آن عده كه به خاطر در گيري با حوادث سي و پنج سال گذشته نتوانسته اند به جايگاهي كه به نظرشان شايسته آنها بود ه برسند (از نظر مالي، موقعيت اجتماعي، علمي ، هنري، ادبي و...) امروز حقي كه گمان مي كنند ازآنها سلب شده از ما ها كه هيچ نقشي نداشتيم طلب مي كنند. عقده هايشان را سر ما خالي مي كنند! اميدوارم خود ما به اين موضوع توجه كافي بكنيم.
احساسات را كنار بگذاريم و به دور از جو زدگي منطقي بيانديشيم و ببينيم براي مسايل اجتماعي و غير شخصي و خانوادگي خود چه قدر حاضريم هزينه بپردازيم. بايد ظرفيت هاي خودمان را به درستي بسنجيم.
اگر آرتيست بازي در بياوريم و بيشتر از ظرفيت شخصيتي خود فداكاري و از خود گذشتگي كنيم ما هم چند دهه بعد بلاي جان نسل بعدي خواهيم شد.
خانم شهلا لاهيجي، از فعالان امور زنان، درجايي گفته بودند كه مادر ايده آل آن كسي نيست كه بيشترين فداكاري را براي فرزندش مي كند بلكه مادري است كه قادر است بين نياز هاي خود و فرزندش تعادل برقرار كند. كاملا اين حرف درست است! معمولا والديني كه بيش از ظرفيت خود براي فرزندانشان فداكاري مي كنند بعدا با توقعات بيجا و دخالت هاي ناروا زندگي خانوادگي و حرفه اي فرزندانشان را به هم مي ريزند.
واقع بين باشيم: "حب وطن" والاتر از "حب فرزند" نيست. حداقل براي بيشتر ما انسان ها چنين نيست!
وقتي آنجا لازم است كه ظرفيت ها شناخته بشن و بين نياز ها و فداكاري ها تعادل برقرار بشه، اينجا به طريق اولي بايد چنين بررسي اي صورت بگيره. نبايد در اثر جوگرفتگي، در گيري با مسايل جامعه ما را از نياز هاي خودمان و خواسته هاي خودمان غافل كنه. بايد اينها را در طول هم تعريف كنيم و الا ما هم عقده اي مي شيم و پس فردا بيش از آن كه خدمت كرده ايم از نسل بعدي طلبكار مي شيم.
احساسات را كنار بگذاريم و به دور از جو زدگي منطقي بيانديشيم و ببينيم براي مسايل اجتماعي و غير شخصي و خانوادگي خود چه قدر حاضريم هزينه بپردازيم. بايد ظرفيت هاي خودمان را به درستي بسنجيم.
اگر آرتيست بازي در بياوريم و بيشتر از ظرفيت شخصيتي خود فداكاري و از خود گذشتگي كنيم ما هم چند دهه بعد بلاي جان نسل بعدي خواهيم شد.
خانم شهلا لاهيجي، از فعالان امور زنان، درجايي گفته بودند كه مادر ايده آل آن كسي نيست كه بيشترين فداكاري را براي فرزندش مي كند بلكه مادري است كه قادر است بين نياز هاي خود و فرزندش تعادل برقرار كند. كاملا اين حرف درست است! معمولا والديني كه بيش از ظرفيت خود براي فرزندانشان فداكاري مي كنند بعدا با توقعات بيجا و دخالت هاي ناروا زندگي خانوادگي و حرفه اي فرزندانشان را به هم مي ريزند.
واقع بين باشيم: "حب وطن" والاتر از "حب فرزند" نيست. حداقل براي بيشتر ما انسان ها چنين نيست!
وقتي آنجا لازم است كه ظرفيت ها شناخته بشن و بين نياز ها و فداكاري ها تعادل برقرار بشه، اينجا به طريق اولي بايد چنين بررسي اي صورت بگيره. نبايد در اثر جوگرفتگي، در گيري با مسايل جامعه ما را از نياز هاي خودمان و خواسته هاي خودمان غافل كنه. بايد اينها را در طول هم تعريف كنيم و الا ما هم عقده اي مي شيم و پس فردا بيش از آن كه خدمت كرده ايم از نسل بعدي طلبكار مي شيم.
۱۹ نظر:
مصاحبه دکتر مرتضی مردیها در سال 79 در باره انقلاب فرهنگی :
http://www.mghaed.com/lawh/interviews/int.mardiha.htm
دکتر مردیها استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است.
این مصاحبه را بخوانید تا ببینید علت نگرانی های من چیست
اومدم نظر بدم دیدم پستتون رو پاک کردید!!!
منم با نظر شما موافقم و در طی این 7-8 ماهی که خواننده وبلاگتون بودم دیدم که همیشه سعی کردید حتی در شرایط بحرانی که همه هیجان زده و احساسی رفتار می کردن، شما یا سکوت کردید و یا به دور از جنجال و با آینده نگری حرفتون رو زدید. به نظر من نتیجه کار ماندگار برای آیندگان و نسل های بعد در همین کانال های فرعی و کوچک نهفته است.
شیب ملایم منحنی نقد های شما باعث می شه که در نهایت برآیند کارتون انتگرال پذیر باشه.
خسته نباشید و استوار به کارتون ادامه بدید.
فکر میکنم فرضیاتتان درست نیست. من یکی که از حب فرزند و آینده اش به قول شما همرنگ جماعت شده ام. بی گدار هم به آب نمیزنم. افراط هم نمیکنم. کارهای زیربنایی هم انجام میدهم برای آیندگان. اما کیفیت عمر کوتاه و محدود خودم هم برایم مهم است. دلم نمیخواهد به هر صورت به سر شود. یک سوال هم بیشتر ندارم: رای من کو؟
از من چرا مي پرسيد؟
از شما نپرسیدم. منظورم این بود که دنبال پاسخ همون سوال میگردم. اما خب از شما هم سوال دیگه ای دارم. مسعود علیمحمدی آیا از دم غنیمت شمران بود؟ آیا جوگیر شده بود؟ آیا جز این بود که در حد خودش دلش میخواست راه حلی برای مساله ای موجود پیدا کند؟ الان چرا نیست؟ میتوانم در تاریخ همین طور عقب تر بروم تا برسم به مثلا امیرکبیر. مگر کاری به جز باز کردن کانالهای کوچک میکرد؟
دکتر منجوق
من از شما یه سوال پرسیدم
اگه رای شما رو بدزدند چی کار میکنید
اگه نخواستید منتشرش نکنید
من متوجه شما و موقعیتتان هستم.
دكتر عليمحمدي يك هفته قبل از ترور را مي پرسيد يا دكتر عليمحمدي 30 سال پيش؟ از فايل سخنراني يك هفته قبل از فوت ايشان مشخص است كه ايشان مي دانستند چه مي كنند. جو گير نشده بودند. به دنبال راه حل مي گشتند.
در مورد دكتر عليمحمدي 30 سال پيش نظر مشخصي ندارم چون دقيقا نمي دانم آن موقع ايشان چه مي كردند. اما بسياري از همفكران و دوستان ايشان در آن زمان جوگير شده بودند. اقدامات آنان از سر جو گيري باعث مشكلات عديده اي شد. مشكلاتي كه آثار سوء آن هنوز گريبانگير ماست.
من نگفتم كسي كه سعي در باز كردن كانال هاي كوچك دارد از هر ريسكي در امان است. اما گفتم آن كه جزوي از سيل خروشان مي شود خود در ويراني ها سهيم خواهد بود. فردا هم اگر سالم بماند سهم خواهي خواهد كرد.
به توصيه هاي همان شخص كه به او راي دادم عمل مي كنم. كاسه گرم تر از آش نمي شوم.
خود او هم بار ها گفته است راه ... را بايد زندگي كرد. بيش از ظرفيت خود اگر بالا و پايين بپرم فردا همچون نسل قبلي طلبكاري سيري ناپذير خواهم شد.
من نگفتم اعتراض نكنيد.
گفتم بيش از ظرفيتتان مايه نگذاريد. والا فردا بلاي جان ديگران خواهيد شد.
مگر حرف حساب موتلفه چيست؟ مي گويند ما قبل از انقلاب زندان رفتيم سختي كشيديم حالا بايد فلان و بهمان امتياز را داشته باشيم. چون قبلا براي اقلاب سختي كشيده ايم الان حق داريم امتيازات ويژه داشته باشيم.
برخي كامنت ها را كه مي خوانم مي بينم اگر ورق برگردد اينان بدتر از موتلفه نشوند بهتر نخواهند شد.
سايه اصرار دارد بگويد كه ظرفيت او و دور و بري هاي او بسيار بالاست. بسيار خوب! دمشان گرم!
اجرشان با خدا!
بقيه گناهي ندارند كه يك عده ديگر ظرفيت بالا دارند.
خيلي ها ظرفيت محدود دارند.
چيزي كه من مي گويم آن است كه بايد ظرفيت خود را شناخت و وراي آن عمل نكرد.
شما از من زياد سئوال كرديد. حال من از شما سئوالاتي دارم. آيا شما باور داريد كه به خاطر هزينه هايي كه براي اعتراض مي پردازيد از مردمي كه چنين نمي كنند بالاتريد؟
آيا گمان مي كنيد اگر به مطالباتتان برسيد حقي بيش از مردم ديگر خواهيد داشت؟ شما مي گوييد من براي رايم چنين كردم و چنان كردم. آيا فردا بناست راي شما وزن بيشتري از راي عموم مردم كه چنين هزينه هايي نپرداخته اند داشته باشد؟!
اين سئوالات بايد پاسخ داده شوند.
اگر پاسخ مثبت است، به عنوان يك شهروند عادي از شما سئوال مي كنم پس چه فرقي هست بين شما و آنان كه اكنون برسر قدرتند؟! اگر منفي است آيا مطمئنيد بقيه همفكران شما هم چنين مي انديشند؟!
چيزي كه من مي بينم اين است كه هنوز چيزي نشده "سهم خواهي" عده اي شروع شده. عده اي ديگر هم مترصدند تا ببينند باد از كدام سمت مي وزد. سعي مي كنند هر دو طرف را راضي نگاه تا فردا از خوان گسترده نصيبي ببرند.
خوشبين نيستم!
سلام. اول آن ناشناس که سوال من را تکرار کرد من نبودم. دوم شما اتهام میزنید. من نگفتم ظرفیت بسیار بالایی دارم و از حرفهای خودم هم چنین برداشتی نمیکنم. یعنی از خودم چنین برداشتی ندارم. از کامنتهای دیگران هم چنین نمیفهمم. سهم خواهی هم گمان نمیکنم کرده باشم. صرفا همان یک رای خودم را میخواهم و دلم میخواهد رای همه ایرانیها با هم برابر باشد. تا همین هفت ماه پیش هم سعی میکردم جوی کوچک خودم را باز کنم.با رایم هم میخواستم امیدی برای جوی کوچکم دست و پا کنم. (ادامه دارد)
سوم. تقلیل وقایع امروز به سال پنجاه و هفت کار دقیقی نیست و علمی نیست منجوق. برایت مثالی میزنم. برای انقلاب پنجاه و هفت گروههای سیاسی مختلفی مثل همان موتلفه، مجاهدین خلق، فداییان خلق، حزب توده، ملی-مذهبیها و جبهه ملی سالها قصد انقلاب داشتند و برای آن هزینه های مالی و جانی و معنوی سنگینی هم در طولانی مدت پرداختند و فردای انقلاب و حتی اندکی قبل از آن دعوایشان بر سر تقسیم غنائم شروع شد. من هدف اصلی و علام شده اکثرشان را هم ترویج دموکراسی یا رسیدگی به حقوق شهروندی نمیبینم. در زمان فعلی چنین دینامیسمی دیده نمیشود. هزینه ها به نوعی سرشکن شده است. به نظر میاد بیشتر زندانیهای فعلی در حال پس دادن تاوان گذشته اند و جمعیت مردم عادی نقش فعالتری دارند. مثلا هزینه هایی که من برای جنبش داده ام به چند سی دی خام، هزینه اینترنت پرسرعت، وقتهایی که برای راهپیمایی گذاشته ام و چیزهایی از این دست محدود است. مطمئنم خیلی ها مثل من هستند. حالا فرض کنید فردای پیروزی توقع من از جنبش چقدر میتواند باشد؟ قطعا توقعاتی دارم اما آیا با موتلفه که پانزده سال برای انقلاب خرج کرد، زندانی و کشته داد قابل مقایسه است؟ (ادامه دارد)
ضمنا تا وقتی افرادی مثل شما ما را نقد میکنند امیدوارتریم که کمتر خطا کنیم. انقلابیون پنجاه و هفت چنین شانسهایی نداشتند.
من از نوشته هایتان متوجه شدم که در دانشگاه تدریس میکنید. اسم و رسم واقعی تان را نمیدانم تا از حدسم مطمئن شوم اما چنین فرض میکنم و امیدوارم درست باشد. اجازه بدهید سوال دیگری از شما بپرسم: با این همه حجم تقلب دانشجوها چه میکنید؟ تدریستان را میکنید و تحقیقتان را انجام میدهید؟ برای من فرصتی است که از یکی از استادها جوابی برای این مساله پیدا کنم. من در دانشگاه معتبری درس خوانده ام. دانشجویان بااستعدادی هم کلاسیم بودند و علت علاقه وافر آنها به تقلب را درک نمیکردم. در مدرسه های سمپاد تدریس کرده ام و از میزان تقلب دانش آموزان شوکه شده ام. از معلمهای دیگر که میپرسیدم میگفتند با این مساله کنار آمده اند. من هر چه با خودم کلنجار میروم نمیفهمم چطور با چنین چیزهایی میشود کنار آمد؟ حالا خیلی دلم میخواهد بدانم شما چه میکنید؟ (جواب دادن به این سوالها ممکن است باعث شود سوالات دیگری بپرسم. اگر مایل نیستید ادامه نمیدهم)
نه من تدریس نمی کنم
در موارد دیگر امیدوارم حق با شما باشد. اما به هیچ وجه خوشبین نیستم.
من که نگفتم سایه ام!
تعجب ميكنم فردي با داشتن سياق علمي به دنبال راي خود مي گردد!! اينجور پرسش يعني اكثريت مثل من هستند.اگر اينطور نيست چرا دنبالش ميگردن؟!
ارسال یک نظر