در مراسم تشييع دكتر عليمحمدي من و جمعي از استادان فيزيك پشت سر رديفي از پليس هاي ضد شورش باتوم به دست ايستاده بوديم. يكي از اين پليس ها لحظه اي برگشت و من ديدم كه چشمان او نيز اشكبار بود.
منجوق عزیز، من نمی دونم منظور شما از نوشتن این یادداشت چی بوده. شاید می خواستید بگید که "آنها" هم ناراحت بودند. حدس می زنم شما دارید در مورد لحظاتی حرف می زنید که دکتر را قبر می گذاشتند و من و فرنوش در کنار دکتر اجتهادی، لنگری، شیخ جباری، شما و چندین نفر دیگر پشت سر یک صف از افراد نیروی انتظامی ایستاده بودیم.
لحظات "تلقین" حتی اگر هیچ نسبتی با مرده نداشته باشیم لحظات سختی است! کافیه به اون لحظه فکر کنیم تا چشم هامون اشکبار بشه. این اشک هایی رو که دیدید به حساب دلسوخته بودن نگذارید! اگر اون ها دلشون به حال اساتید می سوخت دکتر محمد اخوان رو اون طور با بی احترامی به داخل باغچه ی کنار پیاده رو هل نمی دادند. دکتر روشنی رو که یک خانم هم هستند با اون شدت به وسط خیابون هل نمی دادند. شما که خودتون بودید و جو حاکم رو از نزدیک دیدید! انتظار نداشتم از اون همه بی اخلاقی و بی حرمتی که نیروی انتظامی و افراد لباس شخصی انجام دادند شما همین یکی رو گزارش کنید!
با سلام.خانم منجوق میخواستم صحت این لینک را بدانم.شهید علیمحمدی نماینده ی ایران سزامی بود آنهم در 2008؟و آیا ایشان اصلاح طلب بودند؟ ممنون. http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=42957
يك نكته مهم در ادامه پاسخ به زهرا: اگر يك خبرگزاري، به خصوص خبرگزاري اي كه از محل بيت المال هزينه آن تامين مي شه بياد و از يك واقعه فقط قسمت كوچكي از ماجرا را گزينشي نقل كنه، بايد مورد سئوال و انتقاد و اعتراض قرار بگيره.
اما وبلاگ منجوق يك وبلاگ شخصيه. من در اينجا نكاتي را منعكس مي كنم كه گمان مي كنم مهم هستند اما به آنها پرداخته نمي شود. تشخيص اين كه چه چيز مهم هست و چه چيزي مهم نيست هم با خود من است. از نظر من آن دو قطره اشك مهم بودند.
در وبلاگ هاي ديگر، (يا در كامنت هاي يادداشت قبلي ام) به آن چه كه در مراسم اتفاق افتاد پرداخته اند. به گمانم بيشتر هم در اين باره نوشته خواهد شد. اما آن دو قطره اشك را گمان نمي كنم كس ديگري گزارش دهد. آن دو قطره اشك مهم بودند. فضايي كه ايجاد شده فضاي خشم و كينه است. فضايي است نا سالم. شايد گزارش آن دو قطره اشك، دو قطره آب باشد بر آتش خشم.
در ضمن شما از كجا مطمئنيد كه همان مردي كه اشك ريخت دقيقا همان مردي بود كه اساتيد را هل داد؟! هر دو نفر كه لباس يكسان بپوشند لزوما منش يكسان ندارند. همه را به يك چوب راندن اشتباه بزرگي است. اشتباهي كه متاسفانه در سال 57و 58كودكان زيادي را از مهر پدر محروم كرد و مادران بسياري را به داغ نشاند.
بيشتر اين افراد، افراد معمولي و البته ضعيف هستند كه براي گذران معيشت خانواده مجبور به اين كار مي شوند. شايد قطرات اشك آن مرد، تاسفي بود بر ضعف خود كه نمي توانست جلوي همكارانش را بگيرد.
وضع اقتصاد مملكت به گونه اي است كه همه (از جمله خود من) دائما از ازدست دادن شغلمان نگرانيم. اين شايد براي يك نفر زير سي سال كه پرانرژي است چندان فاجعه آميز به نظر نيايد اما براي كسي كه سني از او گذشته و فرزندش از او كيف و كتاب و سپور محله اش از او انتظار عيدي و برادرزاده اش از او انتظار پول قرض دادن دارد، بي نهايت فاجعه بار است. زهرا جان، بايد قبول كنيد كه همه افراد آن قدر قوي نيستند كه به خاطر اصولي كه به آن معتقدند بخواهند استعفا دهند. اگر ضعف هاي خود و ديگران را قبول كنيم زندگي هم براي خود و ديگران ساده تر خواهد شد و آينده اي بهتر در انتظارمان خواهد بود.
Dr. Ardeshir Hosseinpour دیدم کسی یادی از ایشون نمی کنه گفتم ازش یادی بشه. این روز ها زیاد بهش فکر میکنم http://en.wikipedia.org/wiki/Ardeshir_Hosseinpour
عليرضاي عزيز، سعي كن از فرصتي كه در اختيارت هست براي كار تحقيقي ات نهايت استفاده را ببري. مي دانم اين روزها تمركز سخت است اما اين راه دكتر عليمحمدي بود. دكتر عليمحمدي وديگر همنسلانش در شرايطي دكتري گرفتند كه عملا در ايران كار تحقيقي نمي شد. در فرصت هايي كه در آي-سي-تي-پي بودند تمام تلاش خود را به كار مي بستند تا به اندازه يك سال توشه برگيرند.
من انتظار ندارم که تمام افرادی که مثلا در نیروی انتظامی مشغوا به کار هستند و اعتقادتون مغایر با دستور مافوق شونه از کارشون کناره گیری کنند. من خودم مستقیما کسانی از این دست می شناسم که دارند به کارشون همچنان ادامه می دهند هرچند می دونم واقعا تحمل وضع شون براشون دشواره.
اتفاق بسیار جالبی که در مراسم تشییع دکتر افتاد این بود که من دیدم یه افرادی هستند که واقعا از ته دل اشک می ریزند و به شدت شعار می دن و به شعارهایی که می دن هم عمیقا اعتقاد دارند. همین ها وقتی گمان کنند اعتقادی که دارند براش اشک می ریزند می ره زیر سوال حاضرند بابتش به وحشیانه ترین شکل ممکن آدم ها رو بزنند و حتی بکشند!
البته مشاهده ای که شما گزارش کردید صرفا مشاهده ی یک گریه ی احساسی بوده (احتمالا) و حالا که فکر می کنم می بینم به هر حال یه مشاهده ی متفاوت بوده که در نوع خودش جالبه. اما یه "چیزی" هست که باعث هیچی از این جماعت به دل آدم نشینه حتی احساساتی بودن شون!! این "چیز" هم خیلی حس خطرناکیه! قبول دارم که باید تلاش کنیم این حس رو نداشته باشیم.
ولی من همچنان معتقدم این نکته اهمیتی نداره. چرا؟ چون ما از بیان یک نکته حتما منظوری داریم. در اون روز به شما توهین شد. رفتار زشت و خشنی با آدهمایی که واقعا عزا دار بودند شد. حالا راه حل شما اینه که بیایم خوبی خا رو ببینیم؟ واقعا شما ترک هستین؟ ترکا چنین اخلاقهایی ندارند. به این راحتی اجازه نمیدن هر جوری باشون رفتار بشه. در یک کلام غیرتمندند.
سلام.مدتها بود که میخواستم به عنوان دانشجوی دکتری در خارج از ایران سوالای رو از شما بپرسم. اگر در شرایط حاضر دانشجوی دکتری در خارج ایران بودید چه کارهایی انجام میدادید ( به خصوص اگر تصمیمتون برگشتن به ایران بعد از اتمام تحصیل بود)؟ اکثر(!) دانشجویان خارج از ایران نمیدونن که چطور با جامعه علمی کشور ارتباط برقرار کنند. میتونم خواهش کنم ۱ سری مطلب در این مورد بنا به تجربیات خودتون بنویسید.
۱۶ نظر:
http://dralimohammadi.blogspot.com/
منجوق عزیز، من نمی دونم منظور شما از نوشتن این یادداشت چی بوده. شاید می خواستید بگید که "آنها" هم ناراحت بودند.
حدس می زنم شما دارید در مورد لحظاتی حرف می زنید که دکتر را قبر می گذاشتند و من و فرنوش در کنار دکتر اجتهادی، لنگری، شیخ جباری، شما و چندین نفر دیگر پشت سر یک صف از افراد نیروی انتظامی ایستاده بودیم.
لحظات "تلقین" حتی اگر هیچ نسبتی با مرده نداشته باشیم لحظات سختی است! کافیه به اون لحظه فکر کنیم تا چشم هامون اشکبار بشه.
این اشک هایی رو که دیدید به حساب دلسوخته بودن نگذارید! اگر اون ها دلشون به حال اساتید می سوخت دکتر محمد اخوان رو اون طور با بی احترامی به داخل باغچه ی کنار پیاده رو هل نمی دادند. دکتر روشنی رو که یک خانم هم هستند با اون شدت به وسط خیابون هل نمی دادند.
شما که خودتون بودید و جو حاکم رو از نزدیک دیدید! انتظار نداشتم از اون همه بی اخلاقی و بی حرمتی که نیروی انتظامی و افراد لباس شخصی انجام دادند شما همین یکی رو گزارش کنید!
با سلام.خانم منجوق میخواستم صحت این لینک را بدانم.شهید علیمحمدی نماینده ی ایران سزامی بود آنهم در 2008؟و آیا ایشان اصلاح طلب بودند؟
ممنون.
http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=42957
زهرا جان،
فكر خواستم بگويم آنها هم انسان هستند و داراي احساسات. شايد آن مرد به ياد در گذشت پدر خود افتاده بود و مي گريست.
نمايندگي دكتر عليمحمدي در پروژه سزامي صحيح هست. دكتر عليمحمدي از علاقه مندان به پيشرفت كشور بودند. براي آشنايي بيشتر باديدگاه هاي ايشان مي توانيد به فايل صوتي سخنراني ايشان مراجعه كنيد:
http://dralimohammadi.blogspot.com/2010/01/blog-post_13.html
اشتباهي به جاي "فقط" نوشتم "فكر".
يك نكته مهم در ادامه پاسخ به زهرا:
اگر يك خبرگزاري، به خصوص خبرگزاري اي كه از محل بيت المال هزينه آن تامين مي شه بياد و از يك واقعه فقط قسمت كوچكي از ماجرا را گزينشي نقل كنه، بايد مورد سئوال و انتقاد و اعتراض قرار بگيره.
اما وبلاگ منجوق يك وبلاگ شخصيه. من در اينجا نكاتي را منعكس مي كنم كه گمان مي كنم مهم هستند اما به آنها پرداخته نمي شود.
تشخيص اين كه چه چيز مهم هست و چه چيزي مهم نيست هم با خود من است.
از نظر من آن دو قطره اشك مهم بودند.
در وبلاگ هاي ديگر، (يا در كامنت هاي يادداشت قبلي ام) به آن چه كه در مراسم اتفاق افتاد پرداخته اند. به گمانم بيشتر هم در اين باره نوشته خواهد شد. اما آن دو قطره اشك را گمان نمي كنم كس ديگري گزارش دهد.
آن دو قطره اشك مهم بودند. فضايي كه ايجاد شده فضاي خشم و كينه است. فضايي است نا سالم. شايد گزارش آن دو قطره اشك، دو قطره آب باشد بر آتش خشم.
در ضمن شما از كجا مطمئنيد كه همان مردي كه اشك ريخت دقيقا همان مردي بود كه اساتيد را هل داد؟! هر دو نفر كه لباس يكسان بپوشند لزوما منش يكسان ندارند.
همه را به يك چوب راندن اشتباه بزرگي است. اشتباهي كه متاسفانه در سال 57و 58كودكان زيادي را از مهر پدر محروم كرد و مادران بسياري را به داغ نشاند.
بيشتر اين افراد، افراد معمولي و البته ضعيف هستند كه براي گذران معيشت خانواده مجبور به اين كار مي شوند. شايد قطرات اشك آن مرد، تاسفي بود بر ضعف خود كه نمي توانست جلوي همكارانش را بگيرد.
وضع اقتصاد مملكت به گونه اي است كه همه (از جمله خود من) دائما از ازدست دادن شغلمان نگرانيم.
اين شايد براي يك نفر زير سي سال كه پرانرژي است چندان فاجعه آميز به نظر نيايد اما براي كسي كه سني از او گذشته و فرزندش از او كيف و كتاب و سپور محله اش از او انتظار عيدي و برادرزاده اش از او انتظار
پول قرض دادن دارد، بي نهايت فاجعه بار است.
زهرا جان،
بايد قبول كنيد كه همه افراد آن قدر قوي نيستند كه به خاطر اصولي كه به آن معتقدند بخواهند استعفا دهند. اگر ضعف هاي خود و ديگران را قبول كنيم زندگي هم براي خود و ديگران ساده تر خواهد شد و آينده اي بهتر در انتظارمان خواهد بود.
Dr. Ardeshir Hosseinpour
دیدم کسی یادی از ایشون نمی کنه گفتم ازش یادی بشه. این روز ها زیاد بهش فکر میکنم
http://en.wikipedia.org/wiki/Ardeshir_Hosseinpour
http://www.haaretz.com/hasen/spages/821634.html
http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/us_and_americas/article1324321.ece
عليرضاي عزيز،
سعي كن از فرصتي كه در اختيارت هست براي كار تحقيقي ات نهايت استفاده را ببري. مي دانم اين روزها تمركز سخت است اما اين راه دكتر عليمحمدي بود. دكتر عليمحمدي وديگر همنسلانش در شرايطي دكتري گرفتند كه عملا در ايران كار تحقيقي نمي شد. در فرصت هايي كه در آي-سي-تي-پي بودند تمام تلاش خود را به كار مي بستند تا به اندازه يك سال توشه برگيرند.
من انتظار ندارم که تمام افرادی که مثلا در نیروی انتظامی مشغوا به کار هستند و اعتقادتون مغایر با دستور مافوق شونه از کارشون کناره گیری کنند. من خودم مستقیما کسانی از این دست می شناسم که دارند به کارشون همچنان ادامه می دهند هرچند می دونم واقعا تحمل وضع شون براشون دشواره.
اتفاق بسیار جالبی که در مراسم تشییع دکتر افتاد این بود که من دیدم یه افرادی هستند که واقعا از ته دل اشک می ریزند و به شدت شعار می دن و به شعارهایی که می دن هم عمیقا اعتقاد دارند. همین ها وقتی گمان کنند اعتقادی که دارند براش اشک می ریزند می ره زیر سوال حاضرند بابتش به وحشیانه ترین شکل ممکن آدم ها رو بزنند و حتی بکشند!
البته مشاهده ای که شما گزارش کردید صرفا مشاهده ی یک گریه ی احساسی بوده (احتمالا) و حالا که فکر می کنم می بینم به هر حال یه مشاهده ی متفاوت بوده که در نوع خودش جالبه. اما یه "چیزی" هست که باعث هیچی از این جماعت به دل آدم نشینه حتی احساساتی بودن شون!! این "چیز" هم خیلی حس خطرناکیه! قبول دارم که باید تلاش کنیم این حس رو نداشته باشیم.
ولی من همچنان معتقدم این نکته اهمیتی نداره.
چرا؟
چون ما از بیان یک نکته حتما منظوری داریم.
در اون روز به شما توهین شد. رفتار زشت و خشنی با آدهمایی که واقعا عزا دار بودند شد.
حالا راه حل شما اینه که بیایم خوبی خا رو ببینیم؟
واقعا شما ترک هستین؟ ترکا چنین اخلاقهایی ندارند.
به این راحتی اجازه نمیدن هر جوری باشون رفتار بشه.
در یک کلام غیرتمندند.
سلام.مدتها بود که میخواستم به عنوان دانشجوی دکتری در خارج از ایران سوالای رو از شما بپرسم. اگر در شرایط حاضر دانشجوی دکتری در خارج ایران بودید چه کارهایی انجام میدادید ( به خصوص اگر تصمیمتون برگشتن به ایران بعد از اتمام تحصیل بود)؟ اکثر(!) دانشجویان خارج از ایران نمیدونن که چطور با جامعه علمی کشور ارتباط برقرار کنند. میتونم خواهش کنم ۱ سری مطلب در این مورد بنا به تجربیات خودتون بنویسید.
چشم! سر فرصت در این مورد می نویسم.
بله! صد در صد ترکم. نواده نسل چهارم حاج کاظمم. رویه حاج کاظم را در این دو یادداشتم توضیح داده ام:
http://monjoogh.blogspot.com/2008/12/blog-post.html
http://monjoogh.blogspot.com/2008/12/blog-post_03.html
از ثروت حاج کاظم که چیز زیادی به ما نرسید اما امیدوارم از منش و رویه بهره ای برده باشم!
ارسال یک نظر