انجمن فيزيك از دي ماه سال گذشته متني آماده كرده با عنوان "منشور اخلاق علمي انجمن فيزيك" و آن را روي سايت براي نظر خواهي گذاشته. مدتها رغبت نمي كردم متن را بخوانم. امروز پس از مدت ها متن را خواندم و نظر زير را فرستادم:
با سلام وبا عرض تشكر به خاطر زحمات و حسن نيت شما
عضويت در چنين كميته ي اخلاقي اي تلويحا به معناي مصونيت براي اعضاي كميته و دوستانشان خواهد بود.
متاسفانه پيش بيني من آن است كه دير يا زود عده اي وارد كميته ي اخلاقيات خواهند شد كه از آن به عنوان اهرم فشاري براي سركوب رقبا سوء استفاده خواهند كرد.
متاسفانه چشم اندازي كه من براي اين كميته مي بينم ترويج بيشتر فرهنگ تملق و پاپوش دوختن است تا جلوگيري واقعي از تقلب.
با احترام
ياسمن فرزان
پژوهشكده ي فيزيك، پژوهشگاه دانش هاي بنيادي
خودم هم نمي دانم فرستادن اين نظر جز به خطر انداختن خودم چه نتيجه اي دارد اما هرچه بود فرستادمش! حماقت منجوق پاياني ندارد!
اما بازنويسي نظرم در وبلاگ ثمراتي مي تواند داشته باشد. روي اين نكته مي خواستم تاكيد كنم:
اگر مي شنويد كه به يكي از همكاران انگ تقلب يا "بي اخلاقي حرفه اي" مي بندند چندان جدي نگيريد. به احتمال زياد پاپوش است. خودم در موردي كه لازم بود، رفتم و ته و توي يكي از اين تهمت ها را در آوردم. متوجه شدم اساسي ندارد جز آن كه آن شخص سر وگردني از پاپوش دوزندگان فيزيكپيشه ي باسوادتر و جدي تر ي است. مي ترسيدند او جايشان را تنگ كند براي همين به او تهمت زدند، همين!
دور وبر هم پر ازآدم هايي است كه از غرق شدن ديگران غرق مسرت مي شوند!! كافي است چنين انگي را در مورد يكي از همكاران بشنوند و بعد "قول دهند" كه به كسي نخواهند گفت. پس فردا بقال محل هم خبردار مي شود!
از كجا معلوم آن كه قرار است در مورد صلاحيت اخلاقي ديگر همكاران نظر دهد و حكم صادر كند، خود از صلاحيت اخلاقي و فكري كافي براي نشستن بر مسند قضا برخوردار باشد؟!
من شخصا چنين صلاحيتي در خود نمي بينم كه در چنين مسندي بنشينم. در آن موردي هم كه گفتم چند هفته وقتم گرفته شد تا ته و توي ماجرا را در آوردم. مطمئن باشيد اين آقايان كه به راحتي به اين و آن انگ مي بندند يك دهم آن وقت را براي بررسي ماجرا نمي گذارند.
اون اول ها كه به ايران باز گشته بوديم از من انتظار داشتند بيافتم به جان كساني كه به آنها انگ مي بستند. من به اين بازي پا ندادم و عملا گفتم دعوا هاي شما با رقيبانتان به من ربطي ندارد. من چرا الكي سر ماجرايي كه به احتمال زياد تنها يك سوي آن را-كه به نفع شماست- تعريف مي كنيد براي خودم دشمن تراشي كنم؟! به آنها برخورد و رفتند گوش چند دانشجوي ليسانس كم تجربه و يا چند نفر از اين استادان جوان كم تجربه را پر كردند كه منجوق به دنبال "منافع" خود است و آن قدر بي اخلاق است كه وقتي به او مي گوييم برو با بي اخلاقي مبارزه كن مي گويد به من چه. فكر مي كردند من نمي فهمم كه از من نوعي به عنوان مهره ي پياده ي شطرنج مي خواهند استفاده كنند. مي خواستند حرف هاي تند خود را از زبان من به رقبا بگويندتا روزي اگر "منافعشان" حكم كرد تا با همان رقبا مصالحه كنند اشكالي پيش نيايد و اين وسط تنها اين جوان ابله -يعني منجوق- خراب شود. محاسباتشان تنها يك اشكال داشت: من به آن بازي پا ندادم. بسيار خشنودم كه قبول نكردم تا مهره ي پياده ي شطرنج ديگران شوم.
پي نوشت: بد نيست به اين نوشته ي قديمي قاسم در هم وردا با عنوان "اخراج متقلبين" و كامنت هاي من در ذيل آن نگاهي بيافكنيد.
۱۱ نظر:
بزرگترین مشکل این است که در ایران ما بین اموراتی که پروژه نامیده می شوند و اموراتی که پروسه نامیده می شوند هیچ تمیزی وجود ندارد. به نظرم چیزی که پروژه را از پروسه متمایز می کند دامنه و مدت زمان اعمال است. به نظر می رسد پروژه دامنه محدودتری دارد و محدود به دامنه زمانی محدودی است. اما پروسه یک رویه است که نه دامنه دارد و نه محدودیت زمانی. به نظرم آنچه که نهایتا با فراخوان ها و دستورات به سرانجام می رسد همان پروژه است نه پروسه. تازه اگر همان دستورات و اطلاعیه ها هم دقیق و بی غرض باشند. آنچیزی که شما گفتید و به عنوان مثال ذکر کردید همین دید پروژه ای به مطلب است. در اثر جوگیری یک کمیته ای تشکیل می شود. چند حرکت احساسی پر سر و صدا انجام می شود و نهایتا نون چند نفر آجر می شود، بعد هم اوضاع به همان منوال سابق بازمی گردد. تو گویی افرادی که در یک محدوده زمانی خاص به عنوان متقلب مطرح می شوند، تنها تفاوتشان با دیگران تنها بدشانسی آنان بوده است.
نهایتا هم وقتی فردی به عنوان متقلب شناسایی شد می تواند خیلی ساده پیش همکاران خود رود و بگوید " شما هم که مثل من بودید، روزگار رو ببینید که سر من یکی باید بره بالای دار، یا اینکه من چقدر بدشانس هستم." یک کینه ایجاد می شود و نهایتا این کینه ها هم به باندهایی تبدیل می شوند که کارشان تصفیه حساب های شخصی می شود. هر باندی یک پدرخوانده دارد، افراد دو باند نظیر به نظیر با توجه جایگاه متناظر خود به جان هم می افتند. چیزی که حداقل تاریخ علم نشان می دهد، این مهم است که اگر در هر جامعه افرادی باشند که مسئولیت های خود را دقیق و مو به مو انجام دهند، معمولا مکانیسمی دفاعی در جامعه علمی به وجود می آید که خود به خود از حریم آن جامعه محافظت می کند. شاید چیزی باشد شبیه به نوعی اشرافیت. فردی که در سرای ورود به یک مهمانی باشکوه است که همگان با لیموزین به مهمانی می آیند و البسه میلیونی به تن می کنند، شاید کمتر محتمل باشد که اگر کفشش سوراخ باشد تصمیم بگیرد وارد آن مجلس شود. به عکس اگر مهمانی باشد، که عده ای فرد بی پرنسیپ و تازه به دوران رسیده مهمان آن هستند، احتمال آنکه هر فردی که از آنجا می گذرد قصد کند وارد شود بسیار بیشتر است.
بعد از خوابيدن آن هيجانات هم كميته ي اخلاقيات چون يك غده ي سرطاني مي شود كه كساني كه علاقه دارند دور وبر خود را تملق گويان پر كنند مثل بختك به آن مي چسبند.
عضويت در چنين كميته اي تضميني براي آن كه هر كه در گوشه و كنار كشور قصد تقلب دارد در ابراز ارادت به شخص و حمله بر بخت برگشتگاني كه او هوس حمله به آنها را كرده از هم پيشي گيرند.
خدا خودش آخر و عاقبت اين بساط كميته ي اخلاقيات را به خير كند كه آخر و عاقبتي خوش تر "كميته ي مجازات" در سريال هزاردستان برايش نمي بينم.
دير يا زود چنين كميته اي آلت دست هزاردستان خواهد شد.
اینکه در ایران تقلب می شود هم به سان همان دو تلقی متفاوت از مهمانی است. تقلب زمانی زیاد می شود که عده افرادی که به صورت بالقوه استعداد و یا وسوسه آن را دارند زیاد باشد. من بعید می دانم در مثال معروف و پر سر و صدایی مانند "همجوشی سرد" در صده گذشته میلادی، که تازه خیلی با استاندارد های ایران ما فرق داشت، نیازی به کمیته و دستور بوده باشد. دو نفر می گویند آزمایشی کردند و به نتیجه ای عجیب رسیدند. روز بعد هم مصاحبه ای مطبوعاتی ترتیب داده شد و فردی روزنامه نگار هم کاملا سرخودنوشت که " بله، از فردا می توان در لوله آزمایش خورشید تولید کرد". چند وقت بعد ، به کرات آزمایش آن دوشیمیدان تکرار شد و دیده شد آن آزمایش به نتیجه نمی رسد. آنچه آن دو را از حسن شهرت خارج کرد، اتفاقا تذکر کتبی و یا اخراج ضرب الاجلی نبود. بلکه نوعی شرمساری در بین همکاران بود که انزوا را برای آن دو نفر به همراه آورد. من فکر می کنم دلیل عمده این اتفاق آن باشد که افرادی که روی مطلبی آزمایش می کنند پایبند به یک سری اصول هستند. شاید مهم ترین آنها صبوری، مشورت با آزمایشگران دیگر و دوری از جنجال آفرینی باشد. حالا وقتی افرادی پیدا می شوند و تازه بدون نیت سوء، این قاعده نانوشته را نقض می کنند، نوعی شرمساری باعث انزوای آنان می شود.
شاید بهتر باشد به جای راه انداختن کمیته، افراد تصمیم بگیرند مو به مو وظایف خود را انجام دهند و اجازه دهند ، به این ترتیب در پیکره جامعه علمی یک پادتن بر علیه بیماری تقلب ایجاد شود. تازه تقلب که فقط کپی کردن مقاله نیست، اینکه اسم افراد ذکر شود یا نشود، اینکه فردی مجبور شود در رودربایستی های عملی محیط، رفتاری بر خلاف قانون از خود نشان دهد، تا به پارتی بازی و پشت در بسته گزینش کردن، عدم شفافیت همه مصادیقی از تقلب هستند. این کمیته مثل آن است که بخواهیم همه بیماری ها را به صورت صرف ناشی از مشکلات ژنتیکی بدانیم و حتی تصمیم بگریم برای درمان دندان درد، که شاید در ساده ترین حالت چاره اش بهداشت دندان است، به سراغ اصلاح ژنتیکی رویم. حیات را در روی کره زمین تعطیل کنیم تا انسانی بسازیم که حتی اگر سنگ ریزه بجود، دندان هایش خرد نشود. یک جور آرمان گرایی، اینکه تمام اندک زمانی را هم برای درس و مشق می گذاشتیم رو هم تعطیل کنیم و به سراغ اختراع چرخ از نوع برویم.
اما در باب تذکری که نوشتید، اگر من بودم نمی نوشتم. مدتی است اعتقاد خود را از هرگونه اثرگذاری، تحریک و یا نقد در سطوح بالا از دست داده ام. به نظرم بهترین کار فعالیت از پائین و ایجاد شبکه است. افراد و یا شاگردانی که با این ملاک ها تربیت شوند، دیر یا زود نسل آینده می شوند و اینگونه استاندارد های گذشته و این کاغذ بازی ها و کمیته بازی ها هم تغییر می کنند. به نظرم در سکوت و بی تفاوتی نسبت به افرادی که قصد آزار ما را دارند، ارزش و از نظر روانشناسی قدرتی است، که حتی در اسلحه نیست.
اینگونه نظرات اگرچه احتمالا درست هستند اما معمولا به عنوان یک نظر مخالف سنجیده شده و فراموش می شوند. از آنجا که شما با اصل فعالیت آنها هم مخالفت کرده اید بعید می دانم کسی در اینجا استدلال های شما برای این نظر را جویا شود ، لذا اگر می خواستید نظر سازنده ای داده باشید بهتر بود توضیح کامل تری ارائه می کردید و حتما هم در آن اشاره ای به راه حل پیشنهادی خود داشتید.
آزموده را آزمودن خطاست.
سلام منجوق عزیز. من سعی کردم یک بار شما و آقای دکتر را وارد تقلب کاری کنم و قبول دارم. و همه چیز دیگر به کنار دوباره اینکار را کردن کار درستی نباید باشد. خارج از اصول اخلاقیست و در ضمن سوال من آنچنان هم نبود که حتما باید رو در رو باشد هر چند که همانطور که گفتید وبلاگ شما بیشتر از لحاظ علمی محض نمی باشد با اینکه من با یک جواب کوتاه هم معمولا راضی می شوم. تقلب بد است و خیلی هم بد است من احساس گناه می کنم که می خواستم تقلب کنم. معذرت می خواهم. لطفا عذر من را بپذیرید که در سمینار شما شرکت نمی کنم. رویم سیاه. با تقدیم احترامات.
واقعیت امر را بخوانید من هیچ گونه انتظار اثر گذاری از نامه ای که فرستادم ندارم.
فقط نوشتم تا فردا بگویم "دید ید من از همان اول گفته بودم این جوری می شه این هم از سندش"!!!!!
یک نامه ی کوتاه بدون توضیحات برای این منظور بسیار مفید تر است.
اختمال دارد که اعضای جوان تر و سالم این کمیته مثل دکتر اجتهادی علت را جویا شوند. آن گاه توضیح می دهم. البته آن هم نتیجه ای ندارد: حداکثر این است که دکتر اجتهادی مجاب می شود و همکاری خود را با کمیته قطع می کند. نتیجه چیست؟ هیچچی! هزاردستان به جای او یکی از مهره های چشم بسته ی خود را وارد می کند که آن خوشفکری و نکته بینی های اجتهادی را هم ندارد و قدم به قدمش مانند یک عروسک خیمه شب بازی در جهت منویات است.
من با اصل این کار در جایی مانند محیط ایران مخالفم. برداشتند به تقلید از انجمن فیزیک آمریکا یک منشور صادر کرده اند. چیزی که آنجا کار می کند اینجا کار نمی کند.خیلی از ساختارهایی که آنجا داریم اینجا نداریم.
می خواهم یک مثال فقهی بزنم. مثالی که میزنم قطع کردن دست دزد است.اگر حکم فقهی را در نظر بگیریم قطع کردن دست مجرم به همین سادگی هم نیست. چندین و چند شرط باید داشته از جمله آن که اگر نیاز مالی مبرم علت سرقت بوده باشد حکم قطع دست اجرا نمی شود.
در زمان طالبان مردم افغانستان عموما نیاز مالی مبرم داشتند بنا بر این حکم در مورد اکثر قریب به اتفاق دزدها نمی توانستند به لحاظ فقهی اجرا شود با این حال طالبان تپ تپ دست می بریدند!
وضعیت کمیته ی اخلاقیات فیزیک- حتی اگر پارتی بازی و ... هم وارد آن نشود در بهترین وضعیت شبیه اجرای احکام جزایی اسلام توسط طالبان خواهد بود.
ارسال یک نظر