هفته ي پيش، هفته ي مهمي برايم بود چون اين مقاله مان در آرشيو مقالات ظاهر شد. شايد بپرسيد بعد از 37 مقاله اي كه تا به حال منتشر كرده ا ي، چه طور اين يكي اين قدر مهم شد. واقعيت آن است كه اين مقاله با مقالات ديگرم فرق داشت. اين اولين مقاله ام است كه به همكاري يك آزمايشگر، آقاي دكتر مجيد هاشمي، نگاشته شده است. البته همه قسمت هاي سخت ماجرا، محاسبه و آناليز پيس زمينه ها و... نتايج زحمات ايشان است. من بخش تئوري مقاله را نوشتم. همكاري مفيد و آموزنده اي براي من بود. بعد از اين پروژه وا قعيت ها ي و دشواري هاي آزمايش برايم ملموس تر شده. شهود و درك فيزيكي ام افزايش يافته. يكي از زيبايي هاي پديده شناسي در همين است: هم آدم در كار تئوريست ها سرك مي كشد و هم در كار آزمايشگرها!براي يك نظريه پرداز و يا پديده شناس، به خصوص اگر از مراكز علمي عمده ي دنيا به دور افتاده باشد كمتر اين فرصت پيش مي آيد كه آزمايشگري را پيدا كند كه روي مدلي كه ساخته وقت بگذارد و آن را مورد مطالعه قرار دهد. به علاوه بيشتر آزمايشگرها در همكاري هاي بزرگ مانند ال-اچ-سي توان علمي لازم براي چنين تحليلي را ندارند. دكتر مجيد هاشمي، همان طوري كه استادان راهنمايش در سرن و بلژيك نيز تاكيد مي كردند جزو بهترين ها دانشجوها بود كه اكنون فارغ التحصيل شده و به ايران بازگشته. البته كه قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهري !
اين مقاله ام هم كه باز هفته ي پيش در آرشيو منتشر شد براي خودش قدمي جديد است. آن را براي proceedingsنوشته ام. معمولا افراد براي proceedingsمطلب جديد ي نمي نويسند، مقالات قديمي خود را كات-اند-پيس مي كنند و مي فرستند. اما در مقالاتي كه من براي proceedingsمي فرستم معمولا مطلب جديدي است. درصد مطالب جديد اين مقاله بالاست. مقاله را به نظر مسئولين آزمايش هاي KLOE و NA62 رساندم. هر دو اظهار تمايل كردند كه تحليلي را كه من پيشنهاد كرده بودم در برنامه ي كاري آزمايش قرار دهند. ببينيم چي مي شه!
وقتي تصميم به بازگشت به ايران گرفتيم هرگز خيال نمي كردم چنين امكان هايي برايم در ايران فراهم شود. گمان مي كردم در يك گوشه تنها مي افتيم و.... خوشبختانه چنين نشد! تا اين جاي كار از اين كه به ايران بازگشته ام از نظر علمي پشيمان نيستم. از نظر مالي هم بهتر از آن شد كه انتظار داشتيم. البته، فريب كاري ها و دورويي ها، دو به هم زني ها، خفيه نويس گماردن ها، خلف وعده ها و نارو هاي كساني كه زماني به آنها اعتماد داشتم و بي نهايت به آنان احترام مي گزاردم ضربه ي روحي شديدي برايم بودند. اما آن مرحله هم گذشت. در عوض دوستان خوب جديدي پيداكرده ام. دوستان قديم هم كه هستند. سه دانشجو تربيت كرده ام كه-با استاندارد هاي بهترين مراكز پژوهشي دنيا هم- مي توان به آنها افتخار كرد. يكي شان هم همين دوشنبه فارغ التحصيل مي شود. يك دسته گل دماغ پرور از خرمن صد گياه بهتر (به خصوص در كار فيزيك انرژي هاي بالا).
هر روز كه وارد پژوهشكده مي شوم، لبخند هاي محبت آميزو بي رياي برخي همكاران و دانشجويان به من مي گويند «اينجا خانه ات است، كجا مي خواهي بروي؟! بمان!» ببينيم در آينده چي مي شه.
۲۱ نظر:
منجوق عزیز، از این پست شما مقاومت در برابر وسوسه نسبتا کارای رفتن احساس می کنم.
در ضمن موفقیت های بزرگ و ارزشمند به سرانجام رساندن این تحقیقات و همچنین چاپ این مقاله ها را به شما و همکارتان تبریک می گویم. می توانم بپرسم برای این جنس تحقیقات، مرکزی هم در ایران هست که فاند بدهد؟ چون من در قسمت اکنولجمنت اسمی از جایی ندیدم جز از محققانی که از آنها تشکر کرده بودید.
انگار من در بزرگنمایی کارم غلو کرده ام. اینها قدم های بزرگی برای من بودند نه برای علم!!
فعلا مقاله ام با مجید چاپ نشده. رسم این رشته آن است که ابتدا مقاله را به آرشیو می فرستند آن گاه پس از چند روز برای داوری به مجله می فرستند.
بنیاد نخبگان از طرح ها حمایت مالی می کند. ما در این پروژه ها از بودجه بنیاد استفاده نکردیم اما اگر مقالات اسماعیلی (دانشجوی سابق) مرا ببینید خواهید دید که از بنیاد سپاسگزاری شده است
خوشحالم كه خوشحال هستيد ياسمن جان.
اميدوارم از اين اتفاقها بيشتر و بيشتر براياتان بيافتد.
فيزيك چقدر رشته سختي هست؟؟ چقدر بايد تلاش كرد؟؟ من فكر ميكردم مثل بقيه رشتههاي علوم پايه است اما ظاهرا خيلي رشته سختي هست. خيلي خيلي سخته اين تعداد مقاله نوشتن. اميدوارم هميشه موفق باشيد و تعداد مقالههاتون روز به روز بيشتر بشه.
راستي ياسمن جان شيريني نميدهيد به رفقا بابت اين خوشحالي؟؟؟
خوب هر رشته اي سختي هاي خودش را داره.
سلام خانم دكتر تبريك ميگم!
من مقاله رو مروري كردم و خب يه چيزهاي اندكي هم متوجه شدم ولي نه اونقد كه بخوام نظري درباره اش بدم!
فقط يه سوال شايد بي ربط برام پيش اومد,اين كه اين مقاله رو در چه محيطي
typesetting LaTeX
كردين كه علي داشتن تعداد زيادي نمودار و 26 صفحه انقدر كم حجم هست؟
آيا از الگوهاي آماده مجلات خاص استفاده كردين؟
مي توانيد از آرشيو sourceرا دانلود كنيد:
http://arxiv.org/format/1009.0829v2
بسيار سپاسگزارم!
خواهش مي كنم.
سلام
من هم تبريك مي گم و خيلي خوشحالم از اينكه كساني مثل شما اينجا مانده اندو به پيشرفت دانشجوها و علم ايران كمك مي كنند.
سلام فرزانه جان
ممنونم. قدم هايي كه كسي مانند من مي تواند بردارد خيلي كوچك است. من انتظار تحول عمده اي ندارم.
اين باعث اميدواريه كه تو ايران ميشه فعاليت استانداردي در زمينه ذرات بنيادي انجام داد.بهتون تبريك ميگم منجوق عزيز .
منجوق جان سلام. کامنت من ربطی به این پست نداره ولی ممنون میشم اگر جواب بدی.
تو فیسبوک چند وقتی است که نظریه از هاوکینگ رو پست میکنند مبنی بر اینکه وجود خدا برای خلق دنیا لازم نبوده.
میشه لطفا برداشت خودت رو از این مطلب برامون بگی؟ همسرم امشب درباره این موضوع حرف میزد و از اونجایی که هیچ کدوم فیزیک رو خوب نمیدونیم به فکرم رسید که از شما بخواهم در این مورد به زبان ساده یک مطلب کوچکی بنویسی.
ممنونم
نظر من اينه كه دايره علم تجربي از دايره ي اعتقادات ديني جداست. با علم تجربي نه مي شه وجودخدا را اثبات كرد و نه عدم وجود خدا را.
به علاوه فهمي كه افراد از مفهوم خدا دارند كاملا متفاوته. من كتاب هاوكينگ را نخواندم ولي تا جايي كه مي دانم ادعايي كه كرده اينه كه براي توضيح پديده ها (تا زمان مهبانگ) نيازي به ‹ماورا› نداريم. قوانين فيزيك خودشان مي توانند همه چيز را توجيه كنند. اين هم حرف جديدي نيست.
افرادي كه به خدا اعتقاد دارند همين قانونمندي طبيعت را صنع خدا مي دانند.
اين هم توضيح يك بلاگ نويس فيزيكپيشه ي ديگر:
http://blogs.discovermagazine.com/cosmicvariance/2010/09/02/stephen-hawking-settles-the-god-question-once-and-for-all/
http://www.rahesabz.net/story/23336/
خیلی خوشحالم که از برگشتنتون ناراضی نیستید.
سلام
منجوق عزیز من خیلی بهتون تبریک میگم و برای شما و دکتر هاشمی آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
ممنون وردا جان
سلام منجوق عزیز
از دیدن این پست خیلی ذوق کردم. مدت زیادیه که رویای آینده کاریم، همکاری با فیزکپیشههای پدیدهشناس و حتی تئوریکاره. (مثلا یادمه که از موضوع کار آرمان توی دفاعش، به این دلیل لذت بردم که کاملا نسبت به اینکه چطوری میشه این موضوع رو به آزمایش کشید و به چه جنبههای آزمایشگاهیاش باید توجه کرد، دید داشتم). از اینکه تو ایران چنین فضایی هست، دلم غنج میره. تا وقتی دانشجو هستی، کار خودت همه ۲۶ ساعت!!! شبانهروزت رو پر می کنه. اما دوره پژوهشی بعدش اگه با این همکاریهای مشترک همراه باشه، وقتی که استرس deadline دفاع و ... نداری، یه موقعیت بینظیره برای بیشتر یادگرفتن. (البته یادگرفتن خودم رو میگم)
باران جان
استرس براي چي؟! مطمئنم تز خيلي عاليي ارائه مي دي! من هم خيلي اميدوارم با برگشتن تو و ديگر دوستان جو علمي اينجا بيش از پيش رشد مي كنه.
ارسال یک نظر