۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

دوخبر خوب

خبر خوب اول: يك وبلاگ زيبا به منظور معرفي جاذبه ها و زيبايي هاي متنوع استان تهران به تازگي راه اندازي شده است. با مراجعه به اين لينك مي توانيد از اين وبلاگ لذت ببريد. برای نویسندگان این وبلاگ آرزوی موفقیت دارم.

باز هم تاكيد مي كنم نیاز هست كه چنین وبلاگي براي تبريز هم راه اندازي شود. پس عاشقان كوي دلستان كجايند؟! وبلاگي كه به دور از هرگونه سياستزدگي تفرقه انگيز و همچنين خطرناك براي نويسندگان وبلاگ به معرفي جاذبه هاي گردشگري از منظر چند جوان بپردازد که در این شهر زندگی می کنند. شايد اگر اين كار جدي گرفته شود به تدريج بتوان به طور حرفه اي به آن نگريست. بعد از كسب تجربه و اعتباركافي مي توان به در آمدزايي از طريق آن هم فكر كرد. هم فال و هم تماشا و هم در آمدزايي. اگر چنین وبلاگی را راه اندازی کنید من برایش تبلیغ می کنم و خوشحال می شوم هر کمک دیگری که از دستم بر آید انجام دهم.

توصيه مي كنم كامنت ها را حتما مادريت كنيد. از يكي به دو هاي بي سرانجام--که متاسفانه در بسياري از فروم هايی که مسئله قومیت و هویت در آن مطرح می شود رایج است- به شدت بپرهيزيد. نمادي و صفتي و كلمه اي و املايي را به كار نبريد كه به شما انگي دردسرساز ببندند.اگر قصد راه اندازي چنين وبلاگي داريد با من تماس بگيريد تا برخي تجارب خود را در وبلاگ نويسي كه باعث مي شود كار شما كم دردسرتر باشد به شما انتقال دهم. به نظرم هدف را آن قرار دهيد كه در كوتاه مدت به شما وخوانندگان خوش بگذرد، در درازمدت به درآمدزايي منجر شود . (با اندكي درايت مي توان به هر دو هدف رسيد.)

خبر خوب دوم: خبر خوب دوم تكراري است. اين چهارشنبه يك سخنراني جالب داريم .

۳ نظر:

اسما گفت...

خانم دکتر،راستش رو بخواین من از همون بچگی خیلی از تبریز خوشم نمی یومد.دلایل زیادی داشت.یکی از مهم ترین هاش،این بود که چون ما تو مدرسه فارسی صحبت می کردیم،بچه ها اصلا رفتار خوبی با ما نداشتن.یه جور ناسیونالیست بودن!!! هنوز هم با این چیزا مشکل دارم...
اما از وقتی با شما آشنا شدم و طرز تفکر زیبا و به جایی که دارین،به شهرم،تبریز علاقه مند شدم.
یه جورایی دوست دارم به جای پیدا کردن نقطه ضعفاش به نقاط قوتش توجه کنم.
این وبلاگی که میگین اگر اطلاعات داشتم و توانایی اداره ی وبلاگ،حاضر بودم انجامش بدم...اما خوب،هیچ کدوم رو ندارم :دی
به هر حال،شما باعث شدین که اولین بار تبریز رو وطن خودم بدونم و حس خوبی بهش داشته باشم...ممنون ام ازتون

منجوق گفت...

ممنون اسما جون از اين كه نظرت را صراحتا گفتي. مي دانم كسان زيادي ر تبريز همين تنش هايي را كه تو به آنها اشاره كردي حس مي كنند. بر عكس تو من از اول به تبريز علاقه ي زيادي داشتم و دارم. به هر حال اين مسئله ي تنش ها و ... قصه درازي دارد كه من نمي خواهم واردش بشوم.
در هر صورت همان گونه كه قبلا هم تاكيد كرده ام من معتقد به حق انتخابم.
در هر صورت راه اندازي وبلاگي از آن دست كه به آن اشاره كردم مي تونه به كم شدن تنش ها كمك بكنه.

اسما گفت...

آخه پدر و مادر من اهل تبریز نیستن،همین مزید بر علت شده بود که خودم رو تبریزی ندونم...
بله موافقم که همچین وبلاگ هایی می تونه به از بین بردن این تنش ها کمک کنه...همون طور که نوشته های شما نظر و دیدگاه من رو عوض کرد...