نظر یک روانپزشک درباره ی زبان مادری
دکتر احمد صداقتي روانپزشک در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران با اشاره به اهميت تکلم به زبان مادري در شکلگيري هويت افراد و به وجود آمدن احساس هويت خانوادگي در جوانان گفت: اين در حالي است که فرهنگ کنوني حاکم بر جامعه سعي در تکلم فارسي با کودکان دارد.
اين روانپزشک گفت: به زبان فارسي سخن گفتن با کودکان به بهانه پيشگيري از دچار مشکل شدن آنها در مدرسه يا اجتماع، جايگاه علمي نداردو...
مطلب بالا را از این سایت نقل کردم. می خواهم در این باره از تجربه ی شخصی خودم بگویم. من در دبستان شاگرد مدرسه ی نمونه ی پروین (شهید توانا) واقع در خیابان شهناز (شریعتی) تبریز بودم. مدرسه ای بود که اغلب شاگردانش از خانواده های فرهنگی بودند و به شدت به تحصیل بچه هایشان اهمیت می دادند. تیپ خانواده هایی بودند که از همان سی سال پیش بسیار ناپسند می دانستند که کسی وسط حرف بچه کسی بپرد. الان این هنجار بیشتر خانواده های طبقه متوسط شهری است اما سی سال پیش فقط بین طیف خاصی هنجار بود که شاگردان آن مدرسه متعلق به آن طیف بودند. همه ی شاگردهای کلاس قبل از ورود به مدرسه فارسی می دانستیم. برخی -مانند خودمن- اول به زبان مادری مان یعنی ترکی زبان باز کرده بودیم بعد فارسی را از والدین و تلویزیون و گوش دادن به نوار قصه ها و کتاب داستان هایی که برای ما می خواندند یاد گرفته بودیم. به برخی دیگر در خانه از ابتدا فارسی یاد داده بودند تا به زعم خودشان در کلاس زودتر پیشرفت کنند.
وارد مدرسه که شدیم معلم مان فارسی حرف می زد. ما می فهمیدیم اما اول در ذهنمان به ترکی ترجمه می کردیم بعد جوابی که باید به سئوال می دادیم به فارسی ترجمه می کردیم و جواب می دادیم. دو سه ماه اول یک کم این پروسه ی ترجمه وقت می گرفت.درنتیجه آنان که به فارسی زبان باز کرده بودند قدری سریع الانتقال تر به نظر ما می رسیدند. جالبه که این ارزیابی ما بچه ها بود نه معلم مان. ما خیلی آنها را تیزهوش می دیدیم و اندکی احساس ضعف می کردیم. می رفتیم به مامان هایمان می گفتیم که این جوری است. مادرهایمان هم که خیلی حساس بودند با معلم ها حرف می زدند. اما معلم ها با تجربه بودند و می دانستند قضیه چیست. می گفتند هر سال دو سه ماه اول همین مسئله هست بعد رفع می شود. نمی دانم از روی آگاهی و تجربه ی شخصی بود یا به معلم های اول ابتدایی در شهر تبریز این آموزش را داده بودند. به هر حال آنها به درستی و به درایت تشویق خاص و تنبیه خاصی در این زمینه نکردند که روحیه و اعتماد به نفس ما از دست برود. دو سه ماه بعد این مسئله کامل رفع شد هیچ کدام از ما از این جهت احساس کندی نمی کردیم.
ببینید! من خودم به زبان مادری زبان باز کردم. پسرعمه ام هم به زبان ترکی زبان باز کرد و نفر ۱۷ کنکور ریاضی شد. دو پسر عمو از دوستان خانوادگی مان که هر دو رتبه ی زیر ده-بیست در کنکو ر تجربی آوردند هم به زبان ترکی زبان باز کردند.و.....
دکتر احمد صداقتي روانپزشک در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران با اشاره به اهميت تکلم به زبان مادري در شکلگيري هويت افراد و به وجود آمدن احساس هويت خانوادگي در جوانان گفت: اين در حالي است که فرهنگ کنوني حاکم بر جامعه سعي در تکلم فارسي با کودکان دارد.
اين روانپزشک گفت: به زبان فارسي سخن گفتن با کودکان به بهانه پيشگيري از دچار مشکل شدن آنها در مدرسه يا اجتماع، جايگاه علمي نداردو...
مطلب بالا را از این سایت نقل کردم. می خواهم در این باره از تجربه ی شخصی خودم بگویم. من در دبستان شاگرد مدرسه ی نمونه ی پروین (شهید توانا) واقع در خیابان شهناز (شریعتی) تبریز بودم. مدرسه ای بود که اغلب شاگردانش از خانواده های فرهنگی بودند و به شدت به تحصیل بچه هایشان اهمیت می دادند. تیپ خانواده هایی بودند که از همان سی سال پیش بسیار ناپسند می دانستند که کسی وسط حرف بچه کسی بپرد. الان این هنجار بیشتر خانواده های طبقه متوسط شهری است اما سی سال پیش فقط بین طیف خاصی هنجار بود که شاگردان آن مدرسه متعلق به آن طیف بودند. همه ی شاگردهای کلاس قبل از ورود به مدرسه فارسی می دانستیم. برخی -مانند خودمن- اول به زبان مادری مان یعنی ترکی زبان باز کرده بودیم بعد فارسی را از والدین و تلویزیون و گوش دادن به نوار قصه ها و کتاب داستان هایی که برای ما می خواندند یاد گرفته بودیم. به برخی دیگر در خانه از ابتدا فارسی یاد داده بودند تا به زعم خودشان در کلاس زودتر پیشرفت کنند.
وارد مدرسه که شدیم معلم مان فارسی حرف می زد. ما می فهمیدیم اما اول در ذهنمان به ترکی ترجمه می کردیم بعد جوابی که باید به سئوال می دادیم به فارسی ترجمه می کردیم و جواب می دادیم. دو سه ماه اول یک کم این پروسه ی ترجمه وقت می گرفت.درنتیجه آنان که به فارسی زبان باز کرده بودند قدری سریع الانتقال تر به نظر ما می رسیدند. جالبه که این ارزیابی ما بچه ها بود نه معلم مان. ما خیلی آنها را تیزهوش می دیدیم و اندکی احساس ضعف می کردیم. می رفتیم به مامان هایمان می گفتیم که این جوری است. مادرهایمان هم که خیلی حساس بودند با معلم ها حرف می زدند. اما معلم ها با تجربه بودند و می دانستند قضیه چیست. می گفتند هر سال دو سه ماه اول همین مسئله هست بعد رفع می شود. نمی دانم از روی آگاهی و تجربه ی شخصی بود یا به معلم های اول ابتدایی در شهر تبریز این آموزش را داده بودند. به هر حال آنها به درستی و به درایت تشویق خاص و تنبیه خاصی در این زمینه نکردند که روحیه و اعتماد به نفس ما از دست برود. دو سه ماه بعد این مسئله کامل رفع شد هیچ کدام از ما از این جهت احساس کندی نمی کردیم.
ببینید! من خودم به زبان مادری زبان باز کردم. پسرعمه ام هم به زبان ترکی زبان باز کرد و نفر ۱۷ کنکور ریاضی شد. دو پسر عمو از دوستان خانوادگی مان که هر دو رتبه ی زیر ده-بیست در کنکو ر تجربی آوردند هم به زبان ترکی زبان باز کردند.و.....
۱ نظر:
این حس شدید ناسیونالیستی شما آذری ها برای من قابل درک نیست.
روزی را تصور کنید که همه فارغ از دغدغه زبان و فرهنگ، بر مشترکات هم بیفزایند.
ارسال یک نظر