۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

آهن و آهنربا

آقای دکتر الف-که استاد دانشگاه است- خانم ج را در یک مهمانی خانوادگی می بیند. در حالی که مشغول احوال پرسی هستند "ب" که پسر خانم "ج" است در حال دویدن ظرف بزرگ میوه را وسط تَنَبی (اتاق پذیرایی) واژگون می کند. خانم ج از میزبان عذر می خواهد میوه ها را جمع می کند و در حالی که از ناراحتی و خجالت سر به زیر انداخته به صندلی خود بر می گردد. استاد الف می گوید "خوب! بچه است دیگه! طبیعیه" درد دل خانم ج باز می شود: "خیلی بازیگوشه! اصلا به درس هاش اهمیت نمی ده! مخصوصا تو علوم خیلی ضعیفه."بعد از استاد الف خواهش می کنه یه روز "ب" را "ببره به خدمتش" تا با او علوم کار کنه. استاد الف می گه معلم هاش که باید خیلی بهتر از من با اصول پداگوژیک به او درس بدهند. خانم ج می گه "خواهش می کنم! علاوه بر فضل و علم شما ابهت و احترام شما باعث می شه که ب بازیگوشی را بذاره کنار و مثل بچه ی آدم درس بخونه." استاد الف فکر می کنه خانم ج با وسواس هاش و سخت گیری های بی مورد و ناسازگارش با افراط و تفریطش در سخت گیری و آسان گیری ب را از درس زده کرده. با این حال حرف خانم ج را زمین نمی اندازه و قبول می کنه. شاید به خاطر این که سر قضیه ی ظرف میوه خانم ج خیلی ناراحت شده بود و می خواست او را خوشحال کنه.

مدتی می گذره وخانم ج پسرش را به نزد استاد الف می بره که با او علوم کار می کنه. استاد الف می پرسه " خوب! پسرم بگو ببینم در علومتان چی خوندید." ب جواب می ده که یادم رفته. استاد الف می گه پس کتابت را بیرون بیار با هم بخوانیم. ب همین کار را می کنه. استاد الف می گه:" خوب! همین جمله را بخوان وبر ای من توضیح بده. جمله این بود : "آهنربا آهن را جذب می کند." ب شروع می کنه به "روان کردن درسش": "آهنربا آهنربا آهنربا" آهن آهن آهن" "را را را را" آهنربا آهن را آهنربا آهن را آهنربا آهن را " "جذب جذب جذب" "می کند می کند می کند" "جذب می کند جذب می کند." " آهنربا آهن را جذب می کند.آهنربا آهن را جذب می کند.آهنربا آهن را جذب می کند.آهنربا آهن را جذب می کند.آهنربا آهن را جذب می کند."

اشتباه نکنید! ب مشکل لکنت زبان نداشت. این شیوه ی تکرار روش درس خواندن او بود. چشم های استاد چهار تا می شود. آن موقع قریب ۵۵سال عمر داشت و از ۱۵ سالگی هم تدریس کرده بود. در دانشگاه هم به نسل های مختلف درس داده بود. اما تا کنون با چنین پدیده ای رو به رو نشده بود.

این داستان نیمه واقعی است. البته جزئیات را من باز سازی کردم ولی نزدیک بیست سال پیش چنین اتفاقی افتاده بود. البته ب extreme limit

است!کسی با شیوه ی ب درس می خواند سر از رشته ی فیزیک در نمی آورد! اما همین شیوه ی خط خطی کردن مقالات هم شکل ملایم تر همان شیوه ی ب است. البته مارکر را بیخودی اختراع نکرده اند. وسیله ی مفیدی است. من خودم از آن استفاده می کنم. فقط زیر کلمات و جملات کلیدی که قرار است توجه جلب کنند خط بکشیم کافی است. اما من وقتی این خط خطی های دانشجو ها را می بینم متاسفانه می بینم که تا حد زیادی مانند همان ب نتوانسته اند تشخیص دهند جمله کلیدی کدام است. صغری کدام است کبری کدام. از چه چیز چه چیز را نتیجه گرفته اند. فقط خط کشیده اند و رد شده اند.

به نظر شما استاد الف باید چگونه به ب بیاموزد که شیوه ی درست درس خواندن این گونه نیست.

در قسمت عدی نظر خود را می گویم ولی فعلا شما نطراتتان را منعکس کنید.

توضیح: تنبی به آذری یعنی اتاق پذیرایی

هیچ نظری موجود نیست: