۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

پريدن

نمي خوام حرف هاي ياس آور بزنم. اما به نظر من تنها راه بهبود اوضاع حركت هاي آهسته وپيوسته و هدفمنده. قدم هاي كوچك اما استوار توسط مردم عادي. قدم ها را بايد به اندازه اي برداشت كه بشه تشخيص داد كه پا كجا مي خواد فرود بياد. من به كساني كه مي گن "بپر! من هواتو دارم هيچ اعتمادي نمي كنم." به جمع هايي هم كه مي گن "با هم مي پريم بالاخره يه جايي مي رسيم" باز هم اعتماد نمي كنم.
سعي مي كنم با شنيدن "خاك برسرت! بقيه مي پرن تو جرئت نداري قدم هاتو يه كم بلندتر كني"، دچار جوزدگي نشم و از روي هيجان يا احساسات كاري نكنم كه بعدها ازش پشيمون بشم.
من قدم هامو با آگاهي خودم بردارم.
اگر بدون اين كه بدونيم كجا فرود مي آييم بپريم، مثل جوان هاي سي سال پيش، يا توي چاه مي افتيم و يا روي يك طفل نوپا (مثل جامعه دانشگاهي آن موقع و جامعه پژوهشگاهي حالا) مي افتيم و لهش مي كنيم. قدم هاي كوچك ولي هدفمند برداشتن "صبر ايوب" مي خواد نه فقط "اندكي"!
خط مشي ام در منجوق تا به حال همين بوده. اميدوارم بتوانم همين خط مشي را ادامه دهم. خيلي سخته اما سعي ام را مي كنم چون اعتقاد دارم در دراز مدت فقط اين راه به مقصود مي رسه.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

بستگی داره که چه بخواهیم و کجا باشیم. روند حرکت فعلی هم به نظر من سرعتش یکم زیادی آرومه ! شاید در جا زدنه؛ شاید هم عقب گرد.
در ضمن ما مگر چند سال عمر می کنیم که بخواهیم آرام حرکت کنیم؟
هر قدر هم سن بالاتر میره شتاب حرکت کمتر میشه.
البته پریدن بدون فکر رو قبول ندارم اما حرکت کند برایم قابل تحمل نیست. بهتر است با آرامش و خونسردی حرکت کنیم.

منجوق گفت...

چیزی که من می خواهم اینه که مجلس و دولت به جای پرداختن به بحث شیرین چند همسری به فکر اقتصاد مملکت اشتغال جوانان و تامین اجتماعی پیران و از کار افتادگان باشند. کمتر به زندگی مردم سرک بکشند و بگذارند مردم زندگی شان را بکنند.
قوانین ضد و نقیض را اصلاح کنند, ضوابط گمرکی را معقولتر کنند تا اجناس بنجل چینی و.. کمر تولید کنندگان را نشکند. نذارن کالای غیر استاندارد وارد مملکت بشه و...
کنسولگری ها در کشورهای دیگه از حقوق شهروندان دفاع
کنند و ترتیبی بدن تا اگر اونا خواستند به راحتی به ایران ارز بفرستند.

شرایط طوری بشه که یک جوان باشعور و سخت کوش و با تحصیلات بتونه با سی و چهل میلیون سرمایه و اندکی حمایت از طرف خانواده و گرفتن وام از بانک بتونه یک بیزینس کوچولو راه بیاندازه. یا اگر خواست در یک اداره مشغول به کار بشه تا جایی که ادب و عرف جامعه را رعایت بکنه بهش کار بدن. نه این که بی خودی بهش گیر بدن. می خواهم ان-جی-اُ های گوناگون رشد کنند و مردم خود آستین بالا بزنند و بدون ترس از انگ های گوناگون کارهای مفید برای جامعه بکنند. می خواهم دانشگاه ها تفویت بشند و به عنوان نهادهایی مستقل و متنفذ در جامعه حرفی برای گفتن داشته باشند و....

منجوق گفت...

رسیدن به اون جایی که من می گم قدم های کوچک کوچک اما پشت سر هم می خواد.

ناشناس گفت...

کی به خواسته ها اهمیت میده؟!
خیلی دلتون خوشه !
اون دهاتی میخواد یک تیکه نون پیدا کنه شب گرسنه نخوابه !

منجوق گفت...

اینجا مملکت من هم هست. در ضمن من با روستایی ها خیلی هم بیگانه نیستم. گفتم که چهل روز با هاشون زندگی کرده ام.


اگر چند جوان از طبقه متوسط بیزینس کوچکی شروع کنند برای چند تا جوان دیگه از طبقه مستضعف هم شغل آبرومند پیدا می شه. شغل و در آمد مکفی پیدا می کنه و دیگه به خاطر یه مبلغ ناچیز پشت ماشین مسئولین نمی دوه.

Unknown گفت...

LIKE" for the 2nd comment"

ناشناس گفت...

دکتر مسعود علیمحمدی،استاد مبرز فیزیک دانشگاه تهران امروز سه شنبه در مقابل درب منزلش ترور شد!

منجوق گفت...

خيلي دردناكه.