۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

نژادپرستي را در محيط علمي راهي نيست

چندي پيش مقاله اي در مورد مهاجران افغان منتشر شد. من و عده اي از همكاران به اين مقاله و ذهنيت پشت آن انتقاد داشتيم. نامه اي انتقاد آميز نوشتيم و آن را ارسال كرديم. بخش هايي از نامه را در چند يادداشت بعدي با اندكي تغيير مي آورم .
شايد مي پرسيد كه در اين شرايط كه خود ما ايراني ها اين همه مشكلات حاد داريم چه جاي پيش كشيدن اين بحث هست. به اين سئوال جوابي مي دهم كه البته ايجابي نيست اما ممكن است اقناعي باشد.درمورد آن دسته مشكلات حاد متاسفانه از نامه نگاري هاي ما هيچ سودي حاصل نمي شد. اما در اين مورد شايد صداي اعتراض ما بتواند جلوي ناحقي، يا شكستن دلي و يا باز شدن راه نادرستي را بگيرد. پس چرا در اين مورد سكوت كنيم!؟

دليل دوم آن كه فاجعه اي كه هفته پيش اتفاق افتاد اعصاب مرا به شدت به هم ريخت. مي خواهم موضوع را عوض كنم و به چيز ديگري بيانديشم تا شايد آرام بگيرم.


مسئله قوميت و اقليت ها در موسسات تحقيقاتي و دانشگاهي مسئله مهمي است. ايده آل مشترك دانشگاهيان محيطي است كه در آن نژادپرستي را راهي نباشد و استعداد ها وراي مرزبندي هاي قوميتي و مليتي شكوفا شوند. در نوشته قبلي ام اشاره كردم كه پروژه سزامي با اين ايده آل شكل گرفت. ايده آل آزمايشگاه سرن هم همين هست. وقتي مسئولين آزمايشگاه ها، دستاوردهاي آزمايشگاه ها يي چون سرن را بر شمارند روي بين المللي بودن آن تاكيد مي كنند . به خصوص روي كار و تلاش مليت ها و قوميت ها در كنار هم انگشت مي گذارند. به واقع هم ، اين دستاورد كمي نيست.

علت آن كه ما چنين نامه اي نوشتيم، دلسوزي براي افغان ها نبود. بلكه از سر دلسوزي براي جامعه دانشگاهي ايران عزيزمان بود. اگر دانشگاه ها و رسانه ها ي جمعي به نژادپرستي و قوميت پرستي آلوده شوند، از ريشه مي پوسند!


اگر شما به خارج برويد و در محيط دانشگاهي آنجا آداب و رسوم و لباس محلي خود را حفظ كنيد از نظر آنها كار نادرستي انجام نداده ايد. (اين مزيت كمي نيست! چند نفر دانشجوي شهرستاني را مي شناسيد كه در دانشگاه هاي تهران لباس محلي به تن كنند؟! زمان ما كه هيچكدام از دانشجويان شريف لباس محلي نمي پوشيدند.) اما كسي كه در جايي مانند آي-سي-تي-پي سياهپوست ها را مسخره مي كند (متاسفانه ديدم كه برخي ايراني ها چنين مي كنند) يا دم از برتري قوم فارس نسبت به عرب ها مي زند (اين را هم متاسفانه زياد مشاهده كرده ام)، از نظر جامعه دانشگاهي دنيا كار بسيار ناپسندي انجام مي دهد تا جايي كه به طرد شدن او مي تواند بيانجامد.
در پايان تاكيد مي كنم: قصد ما از نوشتن نامه به هيچ وجه آزردن روزنامه نگاران زحمت كش خبرگزاري نبود. خود از نزديك شاهد بوده ام كه برخي از نويسندگان اين خبرگزاري چه گونه حرفه اي عمل مي كنند و چه قدر براي كارشان از دل و جان زحمت مي كشند. قصد ما به عنوان اعضاي جامعه دانشگاهي و پژوهشگاهي دادن بازخورد به كساني بود كه براي ارتقاي سطح فرهنگي جامعه به خصوص قشر دانشجو قلم مي زنند. براي اين عزيزان آرزوي موفقيت دارم.

۱۸ نظر:

ناشناس گفت...

I believe the kind of analysis and language presented in the ISNA’s article has deep roots in Iran’s political and social records. As far as I recall the history books in school was always about the wars between our neighbors and us, or within our own nation to keep it unified! Suppressing and condemning the differences seems to be the only way to manage a crowd. Other cultures or doctrines have not been believed to have any role in prosperity of the governing systems or social principles. I think it takes a few generations of a willing and open society (read democratic) to foster discussions such as respecting ethnic diversities.
Then again, thank to you, Manjogh, and your friends for taking a fresh look at this problem.

Yāvar گفت...

چه کسی لفظ «کاکاسیاه» را به کار برده است؟ این همان محمدجواد لاریجانی نبود که شما توانایی‌اش را در برقراری گفتگوی معقولانه با اقشار گوناگون می‌ستودید و او را برای جامعهٔ علمی ایران، مدیر و نمایندهٔ آبرومندی می‌دانستید؟ شما حتی به تلویح، در کنار ستودن اخلاق و گفتار او، اخلاق و گفتار دیگران را می‌کوبیدید و می‌گفتید که به رغم تفاوت دیدگاه سیاسی، لاریجانی را به دیگران ترجیح می‌دهید.

منجوق گفت...

اگر لاريجاني اين حرف را گفته حرف بسيار بدي زده است. من اطلاع نداشتم. اما باز هم مي گويم به نسبت ديگران رفتار ايشان قابل پسندتر است. اگر برخي از مديران رده مياني اين پژوهشگاه جاي ايشان بودند من آن قدر آزادي نداشتم كه همين وبلاگ منجوق را نگاه دارم.

منجوق گفت...

راستش را بخواهيد من زياد حرف هاي لاريجاني را در عالم سياست دنبال نمي كنم. زماني كه نشريه گل اقا چاپ مي شود (البته آن موقع من عضو پژوهشگاه نبودم) از طريق آن مجله اظهارات سياسي لاريجاني كه اغلب سوژه مي شدند قرار مي گرفتم. اما اين روزها ديگر اظهارات سياسي ايشان را دنبال نمي كنم.


در اداره پژوهشگاه لاريجاني نمره قابل قبولي و نسبتا بالايي مي گيرد. در محيط پژوهشگاه نشنيده ام كه او حرف ناشي از نژاد پرستي زده باشد. اتفاقا يك بار شاهد بودم كه حرف نژاد پرستانه يك نفر را هم در حضور چند مهمان خارجي با سياستپيشگي خود ماله كشيد.



قبلا هم گفته ام او يك شخصيت نيمه سياسي است. به قول عبيد زاكاني " او را چيزي بايد گفتن كه سلطان را خوش آيد نه بادمجان را". اگر جز اين بود تا كنون حفظ نشده بود. ما به عنوان شخصيت هاي كاملا دانشگاهي بايد از اين گونه اظهارات بپرهيزيم و در حد خودمان جلوي اين گونه اظهارات بايستيم. همين كه لاريجاني اين قدر درايت دارد كه جلوي ما را نگيرد خود ستودني است.

ناشناس گفت...

خانم دكتر فرزان. آيا واقعن نوشتن اين پست و همزماني آن با اين دسته گل آقاي دكتر لاريجاني اتفاقي بوده؟! با اين حال به نظرم براي آموختن ادب به رييستان زياد زحمت نكشيد. به نظرم اگر هفته اي هفت روز هم دكتر شيخ جباري را (كه از نظر همه ي ما انسان بسيار مودب و با اخلاقي هستند) براي تربيت و تاديب كنار دست ايشان بنشانيد هم اين فارغ التحصيل بركلي درست نمي شوند. اين كار ايشان مسبوق به سابقه هم هست. ايشان زماني اگر اشتباه نكنم در مجلس ششم هم نمايندگان ملت ايران را با لفظ سخيفي مزين كرده بودند 

منجوق گفت...

نه من و نه شاهين قصد ادب آموزي به كسي نداريم. در ضمن شاهين خيلي زياد هم با ايشان مراوده ندارد.
مسئول گفتار و رفتار و كردار هركسي خود اوست وبس.

اما در مورد همزماني: باور كنيد من هيچ اطلاعي در مورد اظهار نظر رئيس پژوهشگاه نداشتم.

منجوق گفت...

من الان رفتم و جمله لاريجاني را خواندم. كلمه اي كه به كار برده به هيچ وجه قابل توجيه نيست. همزماني كاملا اتفاقي بود. ما نامه را حدود دو سه ماه پيش نوشتيم. اين پست را هم من دو هفته پيش نوشته بودم وديروز فرصت آن پيش آمد تا منتشرش كنم.

منجوق گفت...

يك نكته مهم هست كه اميدوارم در اين فضاي سياست زده از ياد نرود. رئيس پژوهشگاه ما اين لفظ را به كار برده است. آن را ابداع نكرده! لابد اين گونه طرز فكرر جامعه رواج دارد كه او هم آن را به كار مي برد. مطمئن باشيد اگر گمان نمي برد اين حرف او خريدار دارد اين لفظ را به زبان نمي آورد.

با اين طرز فكر بايد مبارزه كرد. جاي مبارزه هم دانشگاه ها و نشريات مجازي و حقيقي
دانشجويي است.
تا وقتي اين طرز فكر هست اگر آنان كه اكنون برسر قدرتند جاي خود را به ديگران دهند باز هم همين گفتمان باز توليد خواهد شد.

Yāvar گفت...

دربارهٔ رواج این واژه، اتفاقاً در این مورد خاص، نمی‌توان ایرادی به کلیت جامعهٔ کنونی ایران گرفت، چون این واژه در جامعه کنونی کاربرد روزمره ندارد. اصطلاح «کاکاسیاه» تا دوران قاجار در برخی از شهرها (مانند تهران و شیراز) برای اشاره به بردگان خانگی که از آفریقا می‌آوردند به کار می‌رفت، اما در ۷۰-۸۰ سال اخیر کاربرد خاصی در گفتگوهای جامعه ندارد و کاربردش عملاً منحصر شده است به ترجمه‌های روزنامه‌ای یا ادبی، به جای کلمهٔ توهین‌آمیز nigger (مثل ترجمهٔ‌ شاملو از شعرهای لنگستون هیوز). اتفاقاً نکتهٔ جالب جامعهٔ امروزی ایران این است که به رنگ پوست و شکل جمجمه و ... حساس نیست و از این نظر اصلاً دید نژادی ندارد (در عوض، تعصبات قومی و مذهبی مشکل اصلی در ایران است). در ایران، تعصب قومی هم در درجهٔ اول بر مبنای مذهب است و در درجهٔ دوم بر مبنای زبان و گویش، و در مقابل، مشخصات ظاهری نژادی برای بیشتر مردم ایران هیچ اهمیتی ندارد.

منجوق گفت...

بد نيست نظر من و شاهين را در مورد افرادي كه "به ديگران ادب مي آموزند" يا مدام واژه "اخلاقيات" را به زبان مي آورند، بدانيد. ما سعي مي كنيم از اين جور آدم ها حذر كنيم. معتقديم عموما ريگي به كشف دارند. دست پيش مي گيرند كه پس نيافتند. شايد هم آن قدر ساده و نادانند كه عظمت كلمه "اخلاقيات" را نمي دانند و يا نمي دانند براي ادب آموزي به ديگران به چه درجه رفيعي از ادب رسيد. در اين صورت هم با يد از آنان حذر كرد چرا كه سعدي فرموده:
دشمن دانا كه غم جان بود بهتر از آن دوست كه نادان بود.


در اين عمر سي و سه ساله خود
به ياد نمي آورم كسي كه دم از ادب اموزي و يا اخلاقيات زده باشد اما اهل فريبكاري نباشد. البته منظورم افراد معمولي دور و برم هستند نه بزرگان فلسفه و اخلاق و دين.

منجوق گفت...

ياور عزيز

در حال حاضر در تهران سياهپوست تبعه ايران ديده نمي شود (من تا به حال نديده ام). عدم حضور سياهپوستان باعث شده كه آن كلمه كمتر به كار رود.
اما بدگويي پشت سر كساني كه فرزندانشان در آمريكا يا اروپا با سياهپوست ازدواج مي كنند رواج دارد. اين بدگويي خريدار دارد. كمتر كسي
ايراد داشتن ازدواج با سياهپوست را زير سئوال مي برد.

سئوالي كه برايم حل نشده باقي مانده اين است كه چرا از سياهپوستاني كه در دوران قاجار در تهران و شيراز مي زيسته اند نسلي باقي نمانده؟! ظاهرا غلاماني را كه در حرمسراها به كار مي گماردند مقطوع النسل مي كردند. چه بر سر كنيزان آمد؟ آيا آنان نيز فرزندي نداشتند؟!


در هر صورت با شما موافقم كه ما در حال حاضر در جامعه ايران مشكل حاد "سپيد سياه" نداريم. مشكل ما از آن جنس است كه شما گفتيد. مشكل "سياه سپيد" وقتي پديد مي آيد عداي به خارج سفر مي كنند.

منجوق گفت...

در ضمن مشكل سپيدي و سياهي نيز كامل در ايران رفع نشده. هنوز هم خيلي ها كودكي را كه سبزه است كمتر دوست دارند تا يك كودك "سرخ و سفيد"!!
حتي مي بينيد يك مادربزرگ نوه سفيدش را به نوه سبزه اش تنها به علت رنگ پوست او ترجيح مي دهد!
( من خودم سبزه تر از متوسط همشهريانم هستم. درنتيجه از نزديك اين مسئله را لمس كرده ام.)

اما در مقابل ظلمي كه به دلايلي كه گفتيد(تعصبات مذهبي-قومي) در حق اقليت ها مي شود اين مسئله كاملا قابل صرفنظر كردن است.

دانشجو گفت...

به نظرم این مقاله فاجعه بود! یعنی اگه یه جایی چیزی مشابه در مورد ایرانی ها چاپ بشه هفتصد تومار امضا می شه به نشانه اعتراض که ما با فلان تمدن و بهمان فرهنگ وادب(!) این جوری در موردمون نوشتن!
واقعاً متاسفم و کار شما رو، نوشتن نامه انتقاد آمیز، تحسین می کنم

ناشناس گفت...

من ناشناس دوم از بالا هستم(كامنت 5). خانم دكتر البته خوب است كه به خصوص در امور انساني قانون و نظريه‌ي كلي صادر نكنيم(اگر متخصص هم نباشيم كه بدتر). يا اگر وضع مي‌كنيم براي آن استثنا هم در نظر بگيريم(حالا استثنا را تا به حال نديده‌ايم يا مشكل از ديدمان است و يا بدبختي وبدشانسي خانم يا آقاي استثنا) واقع اين است كه من در مورد خود چيزي كه مي‌دانم فريبكار نيستم و برآوردي كه از نظر اطرافيان به‌دست آورده‌ام آن است كه ريگي زيادي هم به كفش ندارم. يك آدم معمولي كه تلاش مي‌كند آدم باشد وكمتر از ميانگين گناهكاري جامعه‌ي اطرافش گناهكار است. اگر تعريفي هم از دكتر شيخ‌جباري كردم صرفن براي مقايسه‌ي يك رييس و مرئوس در اين مملكت گل و بلبل بود و اين كه حيف از برخي ايرانيان است كه حاكماني بدتر و سطح پايين‌تر از خود دارند... با اين حال اصلن آن‌قدر آدم بايد از خودش رفع اتهام بكند كه مطلب اصلي كه مي‌خواستم بگويم از دست رفت. صدق‌الله العلي‌ العظيم. خدانگهدار 

منجوق گفت...

به گمانم سوء تفاهمي شده.منظور من از كسي كه ريگي به كفش دارد شما نبوديد.

منجوق گفت...

اگر سعي مي كنيد اخلاقي باشيد آفرين برشما! منظورم از آدميان فريبكار كساني بودند كه چشم مي دوزند تا اعمال به زعم خود "غير اخلاقي" ديگران را كشف و آن گاه افشا كنند.
همچنين منظورم كساني بودند كه با حالت طعن و كناينه، براي ديگران نصايح و رهنمودهاي اخلاقي صادر مي كنند


اين گونه آدم ها معمولا خود ريگي به كشف دارند. منظورمن شما نبوديد.

منجوق گفت...

افراد اخلاقي واقعي كه ديده ام معمولا آن قدر سرشان با كارشان ، وظايفشان يا كارهاي مستحبي كه مي كنند گرم هست كه فرصتي براي چشم دوختن به اعمال مردم را ندارند.

منجوق گفت...

آنان كه وقت پيدا مي كنند تا چشم بدوزند و" بي اخلاقي ها" را ثبت و افشا كنند اغلب كساني هستند كه وظايف و مسئوليت هاي خود را بر دوش ديگران مي اندازند. از اين گونه آدم ها بايد حذر كرد. جز دردسر براي آدم چيزي به ارمغان نمي آورند.