۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

نظر دوست چيني من در مورد تبت


در استنفورد دوست و هم اتاقي اي چيني داشتم. به ظاهر از كمونيسم بيزار بود و عكس چرچيل را به عنوان قهرمان بر ديوار اتاقمان زده بود. از بودن آن عكس بر ديوار اتاق مشتركمان ناخرسند بودم. چند بار هم ناخرسندي خود را غير مستقيم ابراز كردم. دوستم با آن كه چند سال از چين بيرون آمده بود و ظاهرا دل خوشي از حكومتگران آن ديار نداشت، از ديد مني كه از بيرون به او نگاه مي كردم، هنوز رسوبات تبليغات مائوئيستي را در ذهن داشت. همين كه عكس يك سياستمدار را بر ديوار زده بود از نظر من از نشان از همان نگرش توده وار داشت. اگر در چين مي ماند عكس "مائو" را بر ديوار مي زد و در استنفورد عكس چرچيل را زده بود! در صورتي كه فيزيكپيشگان معمولا يا عكس آزمايشگاه ها و گراف هاي فيزيكي را بر ديوار مي زنند يا عكس دانشمندان مورد علاقه شان را، يا يك عكس خانوادگي يا يك عكس زيبا از طبيعت و آثار معماري و.... در ايتاليا رسم است كه پدرو مادر نقاشي هاي فرزندانشان را بر در وديوار محل كارشان مي زنند.

روزي در حضور او صحبت از "تبت" پيش آمد. با كمال تعجب دوستم گفت :"تبت كجاست؟ در آفريقاست؟!" گمان كردم دارد شوخي مي كند. اما شوخي اي در كار نبود. در آن زمان، جوان بودم و ايده آل گرا و تند وتيز و كله شق (كه از همه اين خصوصيات تنها اندكي در من باقي مانده)! جلوي خود را نتوانستم بگيرم و گفتم طبقه فرهيخته و تحصيلكرده تان همين قدر از وضع گوشه و كنار كشور خود بي خبر بوده اند كه حكومتتان
1.2 ميليون نفر را در تبت قتل عام كرده. به دوستم بر خورد و بر زير همان عكس چرچيل گفت:" اينها همه تبليغات كاپيتاليست ها ي بي شرم است كه نمي توانند پيشرفت مملكت مرا ببينند" كلمه "كاپيتاليست" را با تنفر تمام بر زبان راند و ادامه داد اگر هم كسي كشته شده حتما حقش بوده چون لابد بر ضد منافع ملي چين عمل مي كرده. خوشمزه تر آن كه تا چند دقيقه پيش گمان مي كرد تبت در آفريقاست!


ناداني و بي اطلاعي مانع از آن مي شوند كه افق هاي ديد انسان وسيع تر شوند. وقتي افق هاي ديد مردم سرزميني كوچك هستند، تعصبات شووينيستي رشد مي كنند و نامردمي ها مي آفرينند!


توضيح عكس: اين عكسي است كه من برديواراتاقم در آي-پي-ام زده ام. يك نقاشي مدرن است كه از گراف هاي مربوط به جست و جوي مستقيم ماده تاريك الهام گرفته شده است. از نظر من زيباست.

۱۷ نظر:

منجوق گفت...

هفته گذشته من يك مقدار مطالعه كردم و ديدم ملت (از سر بيكاري!) گير داده اند به تاريخ. اين قوم مي گويد "تاريخ ما را دزديده اند". آن ديگري مي گويد:"بدبخت! تو تاريخ نداري، داري تاريخ سازي مي كني." آن ديگري مي گويد:" اصلا خودت تاريخ نداري! تاريخ تو خالي است." يكي ديگر مي گويد: " ما تاريخ درخشان داشتيم، شما كه آمديد بدبختي ها ي ما شروع شد." آن يكي جواب مي دهد "هه! هه! كي گفته شما اينجا بوديد ما بعداً اومديم. اجداد ما قبل از شما اينجا بودند." باور كنيد اغراق نمي كنم! سر وته استدلال ها همين ها هستند.
واقعا تاسف برانگيزه! حال و آينده را ول كرده اند. مشكلات و مسايل واقعي امروز را فراموش كرده اند و دارند از دل تاريخ -آن هم نه تاريخ مستند، بلكه تخيلات خودشان در مورد تاريخ- مسئله براي خودشان مي سازند. خوشمزه تر آن كه اگر از بيشتر آنها بپرسيد نمي دانند نام مادربزرگ مادربزرگشان چيست. يا چگونه زندگي مي كرده و يا چه علايق و سلايق و عقايدي داشته. با اين حال سر مسايل 7000سال پيش با هم دعوا مي كنند!

وحیدی گفت...

آره !...تو تاریخ در ترازو مرحوم زرینکوب میتونید یک چیزایی از اونچه که گفتیذ پیدا کنید. بای د وی هو یو اور هرد ابوت اورال هیستوری ؟....

منجوق گفت...

تاریخ شغاهی منظورتونه؟

وحیدی گفت...

آری اینچنین است برادر ! من علاقه تحقیقاتیم تو علوم انسانی تاریخ شفاهیه !با اینکه چند سالیه تجارتش رونق گرفته اما کار رو زمین مونده بسیار زیاده ! بسیار زیاد ! نیاز به شکل گیری نهضت پارتیزانی و خودجوش ثبت خاطرات مردم - صاحب نظران و بازیگران وقایع سیاسی و اجتماعی (و فرهنگی و علمی) 60 سال اخیرهست ! خیلی ها رفتن زیر خاک !زندگان رو در یابیم ! از این ها که بگذریم یکی از شاخه های تاریخ شفاهی شاخه علوم و فناوریه. خودتون میتونید قدم اول بردارید یا یک تیم رو هدایت کنید ! برای شروع بد نیست از مرکز خودتون شروع کنید ! خدا قوت !

منجوق گفت...

تشریف بیاورید خودتان این کار را بکنید.
برادر!! با هر کدام از این جماعت پیشکسوت یا فارغ التحصیلان دوره های اول دکتری در داخل که سخن بگویید جز آن دستگیر تان نخواهد شد که بی حضور وی زمین از مدارش خارج می شود و شخصی که در اتاق بغلی نشسته خبیث ترین فرد روزگار است. البته شما را منع می کنند که بروید و نظر فرد اتاق بغلی را بپرسید. اما اگر وقت دارید بیایید و با همه شان مصاحبه ای کنید. هم با جماعت پیشکسوت که مرتب برای خود گرامیداشت می گیرند و به هم تبریک می گویند و هم با نسل دوره های نخستین دکتری ایران. اما هیچ کدام از حرف ها را صد در صد باور نکنید. فقط آنها را در کنار هم بگذارید و به تناقضات آشکار موجود در آنها اندکی بخندید.




به عنوان منبع تاریخ به این حرف ها نمی توان اعتماد کرد اما می توان آنها را کنار هم گذاشت و آسیب شناسی کرد و دریافت مشکل کار کجا بوده و اشتباهات قبلی را تکرار نکرد.

منجوق گفت...

اتفاقا یکی از مشکلات اساسی همان مکتوب نبودن است. دیگری تعارف داشتن با خود و همدیگر است. رو راست نبودن است. افراد برای منافع خود کاری را کرده اند اما به دروغ به دیگران و حتی به خودشان گفته اند که برای "خدمت " چنین می کنیم بعد هم شاکی شده اند و متوقع.

اول تعارف کرده اند و خواسته خود را صریح مطرح نکرده اند بعد افتاده اند به جان همدیگر و...

منجوق گفت...

فرق نسل ما با نسل های قبلی اینه که ادعایی بزرگ از آن چه که واقعا می کنیم نداریم. ادعا نمی کنیم "فیزیک ایران" به ما وابسته است. یک سری
کار مشخص انجام می دهیم و دقیقا هم سهم هر کداممان را در پیشبرد برنامه به رسمیت می شناسیم. مثلا کارگاه کیهانشناسی را که چند ماه پیش برگزار شد عملا دکتر فیروز جاهی برگزار کرد. من و شاهین در برنامه به عنوان شنونده شرکت کردیم و استفاده بردیم. بر خی بر نامه ها را شاهین برگزار می کند برخی را من و برخی را هم دیگری. همین تیپ کارهای کوچک را پشت سر هم انجام می دهیم و امید داریم در دراز مدت خیزشی به سمت جلو انجام گیرد. برعکس نسل های قبلی ادعا نداریم که اگر نباشیم فیزیک ایران می خوابد و یا زمین از مدارش خارج می شود.

با این که از آنها پرکارتریم باز هم ادعاهای بزرگ نظیر آن چه که آنان دارند نمی کنیم چرا که رفته ایم و چند سال فیزیکپیشگان درجه یک دنیا را از تزدیک دیده ایم و می دانیم فیزیک درست و حسابی کار کردن به چه معناست.

می دانیم "همه کاره" بودن و خود را بنیانگذار "همه چیز" معرفی کردن چه قدر در دنیای علم مدرن بی معنی است.
همین کارهای

منجوق گفت...

فرق نسل ما با نسل های قبلی اینه که ادعایی بزرگ از آن چه که واقعا می کنیم نداریم. ادعا نمی کنیم "فیزیک ایران" به ما وابسته است. یک سری
کار مشخص انجام می دهیم و دقیقا هم سهم هر کداممان را در پیشبرد برنامه به رسمیت می شناسیم. مثلا کارگاه کیهانشناسی را که چند ماه پیش برگزار شد عملا دکتر فیروز جاهی برگزار کرد. من و شاهین در برنامه به عنوان شنونده شرکت کردیم و استفاده بردیم. بر خی بر نامه ها را شاهین برگزار می کند برخی را من و برخی را هم دیگری. همین تیپ کارهای کوچک را پشت سر هم انجام می دهیم و امید داریم در دراز مدت خیزشی به سمت جلو انجام گیرد. برعکس نسل های قبلی ادعا نداریم که اگر نباشیم فیزیک ایران می خوابد و یا زمین از مدارش خارج می شود.

با این که از آنها پرکارتریم باز هم ادعاهای بزرگ نظیر آن چه که آنان دارند نمی کنیم چرا که رفته ایم و چند سال فیزیکپیشگان درجه یک دنیا را از تزدیک دیده ایم و می دانیم فیزیک درست و حسابی کار کردن به چه معناست.

می دانیم "همه کاره" بودن و خود را بنیانگذار "همه چیز" معرفی کردن چه قدر در دنیای علم مدرن بی معنی است.
همین کارهای

منجوق گفت...

ما همین کارهای کوچک را پی در پی انجام می دهیم. بگذارید آنان هم با ادعاهای خود خوش باشند. به هر حال عده زیادی هستند که تحویلشان می گیرند چه آنان که جایی را ندیده اند و از نظر آنان آخر علم همین ادعا هاست. و چه آنان که با تملق گویی و آفرین گفتن به این ادعاها برای خود امتیاز می گیرند.

منجوق گفت...

این پدیده که گفتم به هیچ وجه منحصر به آی-پی-ام نیست. وقتی مستند سازی (documentation) و آرشیو بندی مکتوب و درست و حسابی صورت نکنه همین طور می شه. ذات آدم ها همه جا کمابیش یکیه.
می خواد معتبرترین دانشگاه دنیا باشه یا یک دانشگاه بی نام ونشان در گوشه یک شهر دورافتاده.
برای این که جلوی این آفت ها گرفته بشه باید مستند سازی جدی گرفته بشه.


برادر جان!! هر کی کمتر کار می کنه بیشتر وقت داره که نوچه دور وبر خود جمع کنه. نوچه هایی که می رن جلو رقیبان پرکار طرف را تخریب می کنند وخود طرف را گنده می کنند.

در تاریخ شفاهی هم سر وصدا ی همین نوچه ها بیشتر منعکس می شه. شفاهی هم هست مسئولیت حرف هایی را هم که زدند هم درست و حسابی قبول نمی کنند

وحیدی گفت...

از خصوصیات تاریخ شفاهی همین است که ما به خروجی مصاحبه به عنوان ماده خام می نگریم ! کار راسخون علم تاریخ است که سره را از ناسره تفکیک فرمایند.راستی آزمایی ! و سپس بر مبنای متدلوژی های تعریف شده بر اساس کتاب وسنت و تواتر و غیره و غیره !!!:) دیتا ماینینگ بفرمایند.
.... سیدنا الاستاذ آقا ولنتاین دانش آموخته دانشگاه تونته هلند در رشته فیزیکه. البته گویا به اعتبار اینکه تو پایانومش امیج پراسسینگ هم داشته و تونسته فرصت بهتری در شاخه Remote Sensing یا سنجش از دور به کمک تصاویر ماهواره ای پیدا کنه فعلا تو این زمینه مشغول فعالیت و تدریسه .البته امیدواره که یک روزی به رشته اصلی خودش برگرده .
ولنتاین خاطرات شفاهی جالبی از تحصیلش در دوره شوروی سابق واسم نقل کرده.چون جز تیم دانش آموزی المپیاد فیزیک اتحاد جماهیر شوروی بوده با مقامات و علما ی زیادی برخورد و مصاحبت داشته.داستان بیم ها و امیدهاش در دوران نوجوانی و خاطراتش از سفرهای طولانیش با قطار در مناطق مختلف شوروی و رقابتاشون با تیم های دیگه اتحادیه بسیار واسم جذاب بوده.از این ها جالب تر وضعیت علما و پدر و مادرش بعد از فروپاشیه هر از جماعت معزز دو فیزیک پیشگان بودن ! ولنتاین روزای سختی رو به خاطرداره که گازشون قطع شده بود و از شدت بی پولی نتوستن هیزوم بخرن و مجبور شدن صندلی های کهنه شون رو بشکنن وبسوزونن ! یکی از خاطرات بد ولنتاین مربوط به وقتیه که بورس تحصیلی دولت شوروی که بعد از جنگ قطع می شه و چون حقوق بابا مامانش که استاد بودن کفاف نمی کرده از رفتن به دانشگاه دولتی مسکو صرف نظر می کنه و تو همون ولایتشون موندگار میشه.تو سال اول لیسانس به بچه های سال آخر لیسانس ریاضی و فیزیک درس میده و قص علی هذا!
....بعضی از خاطرات فرهنگی و آموزشی ولانتاینو که روایتگر نگاه خاص حاکمیت شوروی به این مقوله ها بوده رو به عنوان ماحصل این بحث ها یا داشت برداشتم.در ضمن علاوه بر والدین ولنتاین همسرشم دکتری در فیزیک داره...

منجوق گفت...

من شخصا علاقه ای ندارم که بخواهم وقت خود را صرف نگارش لاف های این و آن و یا سر وصد ای نوچه هایشان کنم.

اما اگر کسی چنین کاری را می خواهد بکند بهتر است به آفت های آن هم آشنا باشد. مواظب با شد که نادانسته و از روی سادگی سرباز پیاده نظام در دعواهای احمقانه ای که ریشه در چشم و همچشمی ها و حسادت ها ی سال ها قبل دارند نشود.

نمی خواهم بگویم فرد وارسته ای ورای دعواها هستم. نه! وقتی احساس می کنم حقی از من ضایع می شود می ایستم و می جنگم. با تمام قوا هم می جنگم. رودر بایستی هم با کسی ندارم. خودم را در این مجموعه مدیون کسی نمی دانم که بخواهم جلوی او کوتاه بیایم. اما این را می گویم که آن قدر بزرگ هستم که پای دانشجویان و پست-داک ها را وسط دعواهای خود نکشم. از کسی به عنوان مهره پیاده شطرنج استفاده نکرده ام و نخواهم کرد. این در حالی است که برخی از بزرگان با لشکری از نوچگان بر من حمله آوردند و من به تنهایی ایستادم.

وحیدی گفت...

گرچه مداد شما افضل است بر دمای ما اما خوب قطره خونی داریم ناقابل جهت صاف کردن جاده و کلنجار با حاشیه بیشتر از اصل برای رفاه حال علما که فقط دغدغه شون همون مدادشون باشه تا نتیجه کارشون رو تو دفترشون یاداشت کنن ! خدمت کنن به بشریت و ملتشون انشاا.. .

وحیدی گفت...

اگر غم لشکر انگیزد .....

منجوق گفت...

همان طوری که گفتید تاریخ نگاری چه از نوع شفاهی آن و چه از نوع کتبی آن متدلوژی خود را می طلبه. یک کار تخصصی و جدیه!
متاسفانه بیشتر ایرانی ها اینو درک نمی کنند. گمان می کنند همین که صدای مصاحبه شونده را ضبط کنند و پیاده کنند (و حداکثر آن را ویرایش کنند و بعد از ویرایش و قبل از چاپ دوباره به نظر شخص برسانند) وظیفه خود را انجام داده اند. برای همین هم خیلی ها از رختخوابشان بلند می شند و بدون آن که متدلوژی لازم را بدونند شروع می کنند به تاریخ نگاری شفاهی.

در خارج از ایران هم زیادند. خانم هما سرشار به سراغ "شعبون بی مخ" رفت و خانم ناهید سروستانی سراغ فرح و....
راستش من نقد کارهای اینها را خواندم و علی الظاهر کار آن قدر ضعیف بوده که رغبت نکردم بروم اصل کارها را ببینم.

وقتی آدم خارج از حیطه تخصصش کاری بکنه همین می شه.

تاریخ نگاری علمی یک کار تخصصی دیگه اس. کار با ارزشیه اما من اصول و متدلوژی آن را بلد نیستم.
برای همین بهتره وارد این عرصه نشم.


اگر به مصاحبه با چند قیزیکدان پیر بسنده کنید به احتمال زیاد خواهد گفت که همه کارهای مهم سی سال اخیر را من کرده ام.

فقط در ایران این جوری نیست. بروید با Jackiw مصاحبه کنید چنین اظهاراتی می کند با فلانی مصاحبه کنید همین طور و...
کسانی که تاریخ مدل استاندارد را می نوشتند تلاش وحشتناکی کردند که از لابه لای دعواهای آن سه چهره شاخصش تصویر روشن تری از واقعیت استخراج کنند.

از این جهات جامعه فیزیک ایران با بقیه دنیا ندارد. فرق در آن است که افق دید فیزیک پیشگان دنیا در جوامع از نظر علمی پیشرفته بازتر است و دعوایشان سر دستاورد های سطح بالاتری است. اینجا به مسایلی افتخار می کنند و به واسطه منسوب کردن به خود باقی ماندن زمین در مدارش را منوط به حضور خودشان می دانند که از نظر کسانی که در موسسات معتبر دنیا بوده اند امری بسیار پیش پا افتاده است.

وحیدی گفت...

من همون زمان هم که کمی کار کردم فقط کار ثبت تاریخ رو می کردم از جهت اضطرار.تفسیرش بماند برای متخصصین انشاالله.یک پروژه ای هم هست در خارج کشور بنام پروژه تاریخ شفاهی هاروارد که نه آدمای پشت قضیه خیلی شناخته شدن و نه اهدافشون.خدا بخیر کنه.

http://ted.lib.harvard.edu/ted/deliver/home?_collection=iohp

منجوق گفت...

داستان سارای من در واقع مجموعه ای از خاطراتیه که از عزیزانم شنیده ام. حیف بود آن همه خاطره و تجربه جمع آوری و مکتوب نمی شد و از یادها می رفت.

اما آن چه که من کردم تاریخ نگاری نبود. عنصر تخیل در آن قوی بود. داستان بود نه تاریخ شفاهی. خیلی از کتاب هایی که به عنوان تاریخ شفاهی به خورد ما می دهند مستند تر از داستان سارا نبود.

تازه قهرمانان داستان سارا آدم های صادقی بودند. از روی غرض و مرض دست به تخریب کسی نمی زدند. دسته گلی به آب نداده بودند و ظلمی نکرده بودند که برای سرپوش گذاشتن روی آن بخواهند دروغ ببافند.