۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

ابوالفضل

ابوالفضل در خانواده اي سنتي و مذهبي در يكي از شهرهاي كوچك ده-دوازده هزار نفري در نزديك تبريز بزرگ شده است. ابوالفضل همچون ديگر نوجوانان پانزده ساله از خانواده هاي مذهبي، از مصاحبت با زنان ميانسال معذب است. به خواستش احترام مي گذارم و سعي مي كنم زياد در معرض نگاهش قرار نگيرم. اما چند روزبعد، خود ابوالفضل بامن صميمي ترمي شود. شايد به اين علت كه وقتي حال او بد شد پرستاران را خبر كردم يا وقتي پرستار در سر زدن به او سستي مي كرد، پزشك انترن را به بالينش كشاندم.
از او مي پرسم: "آقا ابوالفضل! مي خواهي كتاب هري پاتر را بدم بخواني؟" با شنيدن نام "هري پاتر" پس از چند روز لبخندي مي زندو با نشاطي كه اقتضاي سنش است اما در اين چند روز از چهره اش غايب بوده جواب مي دهد:" من همه سي-دي هاي هري پاتر را ديده ام!" و بعد از اندكي مي گويد:" قبل از آن كه موهايم بريزند، به من مي گفتند شبيه هري پاتر هستم!" در چهره اش دقت بيشتري مي كنم و از شباهت عجيبي كه بين او و هنرپيشه هري پاتر است شگفت زده مي شوم و بدون آن كه به ريختن موهايش اشاره اي كنم جواب مي دهم:" خيلي شبيه او هستي. مخصوصاٌ رنگ چشات!"
چند روز بعد ابوالفضل مرخص مي شود. مرخصي از بيمارستان وبازگشت به خانه بزرگ ترين دلخوشي اوست. نامه دكتر را مي خواند و برخلاف انتظار من، از اين كه يك ماه ونيم برايش مرخصي استعلاجي از مدرسه نوشته اند، غمگين مي شود.
كمرپدر ابوالفضل زير بار مخارج درمان ابوالفضل خم شده، اما وقتي در حضور ابوالفضل است لبخند مي زند و سعي مي كند خود را شاد نشان دهد تا روحيه ابوالفضل و ديگر بيماران خوب باشد. با اين همه فشار كه روي اوست مراعات حال همگان را مي كند : از پرستاران گرفته تا بيماران و همراهان آنها. اما هر از گاهي مي گويد:"در اين مملكت به انسان ارزشي قايل نمي شوند!" اين جمله را از افراد زيادي شنيده ام اما از زبان پدر ابوالفضل اين سخن طنين ديگري در گوش مي افكند.
پدر ابوالفضل نگران است كه مبادا نرم افزار آموزش زبان انگليسي كه در گوشي موبايل ابوالفضل نصب كرده كلمات را با تلفظ صحيح آموزش ندهد. وقتي كتابي به زبان انگليسي در دست من مي بيند، پس از چند بار عذر خواهي از به قول خودش جسارتي (!!) كه مي كند، از من سئوال مي كند كه آيا تلفظ هاي آن نرم افزار صحيح هستند يا خير.
ابوالفضل فرزند همين زمان است: عصرسي-دي هري پاتر، گوشي موبايل و نرم افزار آموزش زبان. اينها را نگفتم كه به حال ابوالفضل اشك بريزيم. ابوالفضل نيازي به دلسوزي من و شما ندارد. اما كودكان سرطاني زيادي هستند كه علاوه بر دست و پنجه نرم كردن با بيماري با فقر نيز بايد دسته و پنجه نرم كنند. برخي مددجويان بنياد كودك چنين شرايطي دارند. با مراجعه به اين سايت (از ايران) و يا اين سايت (از خارج) مي توانيد به چنين كودكاني كمك كنيد.

۳ نظر:

y.m گفت...

That was so touching. I always feel so terrible about sick kids, but mostly I feel sick of myself, and thats because I realize that how many precious moments I have wasted, while I could have done better.I realize that those kids my age and even younger, dont even know if they are gonna see the sun tomorrow or not.every day is one day closer to death for them.Their folks are trying to give them the chance to make the most of every second in their lives, and they are grateful about it. I think I should write myself a reminder note, to remind myself how lucky I am to live and breathe freely, and how ashamed I am gonna be if I waste my life like that. Before I read your new post, I was gonna write about the most recent episode of "The Simpsons" which was about recycling and the stuff they did to make it funny.But after reading that, I felt so aweful that I cant even explain.It sounds kind of depressing, but it woke me up.I realize that your true purpose was not to attract peoples sympethy, and thats not what I was trying to say above. I am just saying that these stories, these REAL stories should give us some motives to carry on with the path we know is right. I mean people like me. Thanx dear monjoogh. That was one of nicest wake-ups you could ever give any young person like me.

ناشناس گفت...

بد نیست مثل بعضی گروه های محیط زیست بدین براتون یه سری آرم درست کنن و مثل پیکسل اونا رو به سینه تون بزنین این کار باعث میشه هیچ جا مسئولیتتون یادتون نره. خرجی هم نداره. کسایی رو میشناسم که با 1000 تومان هر پیکسلی که بخواین درست میکنن.

ناشناس گفت...

شاید در لیست دوستان شما کسی پیدا بشه که بتونه واقعا به هر نحوی که میتونه کمک کنه . حتما که نباید برد پیت یا آنجلینا جولی باشیم تا واسه تبلیغات به یک بشر کمک کنیم ! اینم لینک ویدئوش :http://www.youtube.com/watch?v=a48l6CVudE...A به مورخه:89/9/20 در صورت تمایل جهت هماهنگی و دریافت جزئیات بیشتر با شماره تلفن 09355218061 تماس حاصل فرمایید. ائلجان میرزایف فرزند وقار مبتلا به سرطان شدید خون می باشد و در تخت بخش خون بیمارستان کودکان واقع در خیابان ششگلان شهر تبریز بستری شده و تا به حال هیچیک از ارگانهای زیربط حتی کنسول گری جمهوری آذربایجان واقع در ولیعصر تبریز هیچ کمکی به این طفل معصوم نکرده .البته حدود 1میلیون تومان سازمان بهزیستی آ.شرقی و حدود 500 هزار تومان از طرف کمیته امداد آ.شرقی به حساب بیمارستان کودکان واریز شده و بقیه هزینه ها اعم از خورد و خوراک و هزینه سکونت و روادید پدر و مادر این طفل معصوم مقیم (ماسالی) در جمهوری آذربایچان از طریق چند خیّر تبریزی متقبل شده ولی به دلیل هزینه بسیار سنگین درمان و ترخیص این مورد خاص از همه شما خیرین عزیز عاجزانه خواستار امداد رسانی به هر نحوی به این خانواده بسیار فقیر داریم . باشد که در این ماتم سالار شهیدان و ایّام محرم اجر معنوی و ثواب کمک به این این خانواده که به نوعی میهمان ما در این مملکت هستند شامل حال شما هم شود.در صورت تمایل جهت هماهنگی و دریافت جزئیات بیشتر با شماره تلفن 09355218061 تماس حاصل فرمایید. lotfan yardim elamagichon boton aziz hamvatanlara yayin