در صفحه اول مقاله آمده است "اگر حوزوی باشید و اگر دانشگاهی، حتماً یک افغان هم آنجاست." آن گاه در صفحه 4همین مقاله به نقل از مدیر کل اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور آمده است." حدود 12 هزار نفر در سی سال گذشته در رشته های مختلف آموزش عالی در نقاط مختلف کشور فارغ التحصیل شده اند." یادآوری می کنیم که همه ساله شمار فارغ التحصیلان دانشگاه های کشور چیزی است از مرتبه یک میلیون نفر.آیا قابل باور است که دوازده هزار نفر فارغ التحصیل افغانی جای چند ده میلیون ایرانی را تنگ کرده باشند؟!
اگر بخشي از اين فارغ التحصيلان به افغانستان باز گردند باعث پيشرفت در كشورشان خواهندشد. چنين اتفاقي از دو جهت به نفع ايران است: يكي آن كه فرهنگ ايراني با چهره و جلوه هاي زيبايش در كشور همسايه ترويج مي شود و از نفوذ فرهنگ هاي بيگانه در كشور همسايه مي كاهد؛ و ديگر آن كه افغانستاني آباد و پيشرفته از هر جهت براي ثبات و پيشرفت منطقه و به خصوص ايران مفيدتر خواهد بود.
۴ نظر:
سلام خانم دکتر. من هم با هدف و منظور شما موافقم. اما افراد نخبه و باهوش و کارآمد با مهاجران و اتباع دو چیز متفاوتند. اگر قبول کنیم که همان کاری که اروپا و آمریکا در مورد استعدادهای شرقی می کند یک گزاره ی صحیح (سودآور) باشه بنابراین گزینش هم باید به همان شکل باشد. و البته شما خود به خوبی از جزییات گزینش آنها باخبرید.
یک مثال خوب آلمان هست. آلمان که در چند دهه ی اخیر بعد از جنگ به نیروی کار نیاز داشت به ناچار سیل مهاجران ترکیه ای را پذیرفت. اماامروز با جمعیت چند میلیونی ترکیه ای مشکلات فراوانی دارند تا حدی که فرهنگ عمومی مردم هم تحت تاثیر مهاجران قرار گرفته. و شاید به همین خاطر شرایط پذیرش و شهروندی در آلمان این روزها بسیار سخت هست. همان کشور امروز اما به پذیرش نخبه های علمی رو آورده است؛ دقیقن برحسب نیاز.
نکته اما اینجاست که آلمان اگرچه آن زمان چاره ای نداشت. در آن روزگار منفعت خود را از این مساله برد. افغان ها در شرایطی به ایران وارد شدند که ما خودمان مشکل بی کاری داشتیم و داریم. و تصور کنید که مشکل امروز آلمان برای ما هم پیش بیاید! آش نخورده و دهان سوخته!
مانند همه دولت ها، دولت ما هم می بایست منافع ملت اش را در نظر بگیرد و از تصمیم غیرعلمی بپرهیزد. چیزی که گمان می برم منظور شما هم بوده و باشد.
درست مي گوييد مسايل اجتماعي بسيار پيچيده و چند وجهي هستند.
ما در نوشتن نامه بسيار دقيق بوديم تا خارج از مسايلي كه جنبه هاي گوناگون آن كمابيش احاطه داريم چيزي ننويسيم. براي همين بيشتر نامه در مورد جامعه دانشگاهي است و قسمت كوچكي از آن در مورد لزوم و جدي گرفتن بازيافت.
در مورد جمعيت ميليوني مهاجران افغان حرف خاصي نزديم.
حتما مي دانيد كه به همسر غير ايراني يك مرد ايراني تابعيت ايراني مي دهند اما به همسر يك زن ايراني خير.وقتي من براي اولين بار اين موضوع را شنيدم بسيار از اين تبعيض ناراحت شدم. اما اندكي كه فكر كردم ديدم نبايد رمانتيك و احساسي به مسئله نگاه كرد.
در شرايط اجتماعي و فرهنگي فعلي جامعه
دادن تابعيت ايراني به همسر يك زن ايراني مي تواند براي امنيت دختران به خصوص دختران از طبقه فقير سنتي تبعات منفي داشته باشد.
البته راه حل معقول تري بايد وجود داشته باشد. اما برداشتن همه ضوابط از روي احساسات مي تواند مشكل آفرين باشد. مسايل اجتماعي خيلي پيچيده اند. بدون داده كافي نظر دادن خطرناك مي تواند باشد
درباره ی مطالب من پیشنهادم این بود که عنوان نامه را بر روی جامعه ی دانشگاهی افغانی ها دقیق کنید که فکر کنم برد و تاثیر آن را اضافه کند.
امیدوارم آنها که می بایست به هشداری که در نامه ی شما درباره ی آینده ی روابط ما و همسایگانمان نهفته است دقت کنند.
در شرایطی که همه ی ابعاد عملی و نظری دولت ایران تحت تاثیر شدید سیاست خارجی اش هست مایه ی خوشبختیه که کسی به کمی دورترها بیندیشد و مسایل را عمقی تر برانداز کند.
درباره ی حق شهروندی مردان دارای همسر ایرانی هم جای بسی تاسف داره چرا که نشانه عدم بلوغ فکری مردم ماست. درباره ی اینکه می بایست چنین باشه اما نمی توانم نظر بدهم. اطلاعاتم کافی نیست.
ارسال یک نظر