۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

سیزده به در؛ دریاچه ارومیه وهواداران تراختور

همان طوری که در خبرها شنیده اید متاسفانه دریاچه ارومیه در حال خشکیدن است.
طرفداران تراختور(تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز) قصد دارند در سیزده به در حرکتی نمادین به جهت حفاظت از این دریاچه، در کنار دریاچه ارومیه جمع بشوند. من از فوتبال چیزی سر در نمی آورم. با حال و هوای طرفداران فوتبال هم آشنا نیستم. اما حرکت هایی که در جهت ترویج حفظ محیط زیست است را تایید و حمایت می کنم. برای کسانی که با قصد ونیت جلوگیری از خشک شدن دریاچه در محل حضور می یابند آرزوی توفیق دارم. باشد که با هوشیاری آنان این حرکت نمادین در مسیر صحیح خود پیش رود و به آگاهی عمومی در جامعه در مورد حفظ محیط زیست بیانجامد.



محیط زیست متعلق به همه اقوام و نژاد های ساکن زمین است. همه باید دست در دست هم دهیم و از منابع این سیاره زیبا- که خانه همه ماست - حفاظت کنیم. از آقایان نجیب وفهیم طرفدارتراختور که خانم های طرفدار را هم می خواهند در برنامه های خود مشارکت دهند به عنوان یک زن سپاسگزارم. ای کاش در کنار آن به همبستگی اقوام هم اشاره می کردند. در کنار این دریاچه ارمنی ها و کردها هم زندگی می کنند. من شخصا از خشکیدن زاینده رود و هامون غصه خوردم. کاملا برایم قابل تصور است که دوستان اصفهانی من هم- که تعدادشان هم بسیار زیاد است- از خشکیدن ارومیه آزرده شوند. مقابله با فجایع زیست محیطی کمک همه را می طلبد. پدیده شوم گرمایش زمین نشان می دهد که سرنوشت ما ساکنان زمین به واقع به هم گره خورده است. سرنوشت من و آن اسکیمو و آن آمازون نشین و آن چینی و آن ساکن نیویورک و آن بومی جزایر مالدیو در گرو همکاری با یک دیگر است. این یک گزاره رمانتیک نیست. واقعیت جهان امروز است.

این که علل خشک شدن دریاچه و راه جلوگیری از آن چیست، مسئله ای تخصصی است که متخصصین امر باید در باره آن نظر دهند. اما هر یک از ما برای آن که جلوی این گونه فجایع را بگیریم می توانیم و وظیفه داریم که از اسراف در مصرف آب جلوگیری کنیم. هر گونه فعالیت در این زمینه باید با راهنمایی متخصصان مجرب و آگاه این رشته- که خوشبختانه درتبریز وارومیه و اردبیل فراوانند- صورت بگیره و الا ممکنه از مسیر اصلی و سودمند خود منحرف بشه.
قبلا در مورد خشک شدن قوری گل نوشته بودم: دریاچه ای به وسعت قابلمه های ایران زمین.

در بخش کامنت های همین یادداشت یک داستان تخیلی نوشتم که لزوم همکاری بین اقوام ونژادهای گوناگون را برای حل معضلی چون خشک شدن دریاچه ارومیه نشان می دهد. توصیه می کنم بحث ها را در بخش نظرات دنبال کنید.

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

کنار گذاشتن اختلاف ها به برکت بنیاد کودک

در سال جدید و از زمانی که نوشته قبلی ام را منتشر کردم دوستان بیشتری ابراز علاقه کردند تا با بنیاد کودک همکاری داشته باشند.
در این مدت کوتاه چند نفر هم فرزندی به کفالت پذیرفته اند. تعدادی از دوستان قدیم وهمچنین دوستانی که به تازگی یافته ام کمک کردند تا عده بیشتری با بنیاد آشنا شوند.
پاکی و معصومیت مددجویان بنیاد کودک دل ها را به هم نزدیک می کند. باعث می شود اختلاف نظرها، اختلاف عقیده ها، اختلاف سلیقه ها ودیگر اختلافات را کنار بگذاریم و با هم و با کمک هم سعی کنیم کاری کوچک در ظاهر برای آنها -ولی در واقع برای دل خودمان- انجام دهیم. کمک مان می کند تا آن کودک درون را که سال ها از ترس خشونت جامعه پنهان کرده بودیم دوباره بیرون بکشیم و با همان معصومیت کودکانه، دوستی های قدیم را از سر بگیریم.
از ویژگی های دیگر بنیاد کودک آن است که ایرانیان داخل وخارج را برای هدفی والا در کنار هم قرار می دهد. اگر در خارج هستید با مراجعه به www.childfoundation.org
می توانید از بنیاد حمایت کنید. اگر در ایرانید با مراجعه به www.childf.com می توانید از این بنیاد حمایت کنید.
مصاحبه ای با یکی از مسئولین بنیاد شده که می توانید آن را در اینجا و اینجا بشنوید.
برخی مطالب جالب عنوان شده در این مصاحبه از این قرارند:
بنیاد در 13 استان ایران و همچنین در افغانستان و اندونزی فعالیت دارد.
بنیاد 16 سال پیش به همکاری یک ایرانی در آمریکا که پدر او پزشکی در شیراز بوده، بنیان نهاده شده و به تدریج بزرگ شده است.
حمایت ماهیانه از هر کودک بیش از 60 دلار است و در نتیجه برخی از کودکان بیش از یک کفیل دارند.
کودکانی برای حمایت انتخاب می شوند که دانش آموزان ممتازی هستند وبنا به تشخیص مسئولان مدرسه قابلیت آن را دارند که خود و خانواده خود را در آینده از فقر نجات دهند. در واقع حمایت از آنان نوعی scholarship است. به طور دقیق ونهادینه
برعملکرد بنیاد هم در داخل ایران و هم در خارج از ایران نظارت می شود. یک نهاد سویسی به نام SGS بر عملکرد بخش ایرانی نظارت دارد. در آمریکا معیارهای مدونی برای ارزیابی عملکرد بنیاد های خیریه وجود دارد. با این معیارها، بنیاد کودک 4 ستاره است. از بین یک میلیون موسسه تحت بررسی توسط نهادی در آمریکا، تنها 2000مورد مانند بنیاد کودک چهار ستاره گرفته اند.
مطالب بالا را از مصاحبه نقل به مضمون کردم.
بنیاد کودک توسط شهروندان معمولی و غیر سیاسی بنیان نهاده شده است. از مردم است و برای مردم کار می کند. تا جایی که می دانم، این بنیاد به هیچ کدام از گروه های سیاسی وابسته نیست. اگر غیر از این باشد من هرگز برای آن تبلیغ نمی کنم. دقت کنید که ممکن است تشابه اسمی بین این بنیاد وبرخی موسسه ها وابسته به گروه های سیاسی وجود داشته باشد. فعالیت بنیاد کودک در ایران کاملا قانونی و تابع ضوابط کشور است. در شهرهای مختلف ایران این بنیاد دفتر رسمی دارد. بنیاد کودک در ایران به نام "موسسه خیریه رفاه کودک" رسما به ثبت رسیده است.
پي نوشت به تاريخ 1 دي ماه 89: در پي خبرهاي اخير در رسانه ها نظر خود را در اينجا نوشته ام.

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

سال نو



سال 88 دارد تمام می شود و کم کم سال نو از راه می رسد. امیدوارم سال آینده سال بهتری باشد اما کسانی که بیشتر از من اقتصاد می دانند پیش بینی می کنند که سال آینده برای قشر مستضعف سال سختی خواهد بود. از دست فردی مثل من کار زیادی بر نمی آید جز آن که از موسساتی مانند بنیاد کودک حمایت کنم. در آستانه سال نو دوباره یاد آوری می کنم که با مراجعه به این سایت می توانید کودکی را با مشخصات دلخواهتان انتخاب کنید و با تنها 30 هزار تومان در ماه از او حمایت کنید. با استفاده از این مبالغ ناچیز، بنیاد کودک ترتیبی می دهد تا شرایط زندگی این کودکان برای تحصیل و بالندگی بهتر شود. از قرار معلوم در این کار موفقیت درخشانی در 16-17 سال گذشته کسب کرده. اطلاعات بیشتر در سایت خود بنیاد کودک موجود است.



بنیاد کودک برای تبلیغ بودجه زیادی ندارد و برای جذب کفیلان روی تبلیغات خودجوش مردمی حساب می کند.



در سال گذشته من از طریق کامنت های همین وبلاگ با این سایت آشنا شدم. این آشنایی یکی از خوش ترین وقایع سال گذشته برای من بود.از دوستانی که این سایت را به من معرفی کردند متشکرم. این سایت را به دوستانم هم معرفی کردم . دوستانم نیز بسیار استقبال کردند. حداقل شش کودک مدد جو به این طریق اکنون حامی پیدا کرده اند و اسامی آنان از لیست مددجویان حذف شده است. به این طریق می شود باری از دوش طبقه مستضعف بر داشت.



بگذریم! از قدیم حکما از یک طرف و حاجی فیروز ها از طرف دیگر گفته اند که برای داشتن دل خوش لازم نیست ثروتمند باشیم. هرچند از نظر اقتصادی سال سختی در پیش داریم، برای همه شما دل خوش و تعطیلات خاطره انگیزی را آرزو می کنم. خوش باشید! لینک عیدی های منجوقی را دوباره می آورم:
1)
داستان سارا
2) حكايت اسرار گنج دره جني به روايت منجوق
3) سربازان كوچك



( توضیحی درباره انگیزه نگارش این داستان: این داستان را پس از دیدن سریال پر طرفدار "میوه ممنوعه" که چند سال پیش در شب های رمضان پخش می شد نوشتم. سریال در مورد "خانم مهندس" جوانی بود که هانیه توسلی نقش او را بازی می کرد. سریال جذاب بود! زیبایی هانیه توسلی هر فیلم وسریالی را جذاب می کند! اما از اول تا آخر سریال حسرت به دل ماندم تا ببینم این "خانم مهندس" یک کار فنی متناسب با تحصیلات خود انجام می دهد. به جای آن، "خانم مهندس" سریال شب های رمضان صدا و سیما، روزها اغوا گری می کرد و شب ها پازل می چید! خیلی به غیرت منجوقی من برخورد! عده زیادی از خانم های دور و بر من , از جمله مادرم و عده ای از بهترین دوستانم, خانم مهندس هستند. تصمیم گرفتم داستانی بنویسم که به مسایلی که یک خانم مهندس ایرانی در واقعیت با آنها درگیر می شود بپردازد و چهره واقعی تری از خانم مهندس های دور و بر من ارائه دهد. ماجرای این داستان نیز مانند اتفاقات داستان سارا ریشه در واقعیت دارد. البته من با تخیل خود به آنها شاخ و برگ داده ام. در این داستان بود که شخصیت خیالی "دکتر هوشنگ پرتوی" ظاهر شد و سپس من برای معرفی بیشتر او داستان سارا را نوشتم که چند ماه طول کشید. ماجرای این داستان هم مانند داستان سارا در تبریز اتفاق می افتد. )
4)
رستم و سهراب، چند هزار سال بعد

تعطیلات نوروز به شما خوش بگذرد!
توضیح عکس: ما خودمان در هتلیم و هفت سین نداریم. عکس هفت سین مامانم اینا رو گذاشتم.

تبیین یادداشت قبلی

از قرار معلوم منظور من در یادداشت قبلی درست منتقل نشده است. این یادداشت نه سیاسی بود، نه پلیسی جنایی ونه حقوقی-قضایی. همان طوری که در عنوان یادداشت تاکید شده بود این یادداشت فقط روی یک نکته انسانی انگشت می گذاشت: یک پزشک جوانمرگ شده. پدرش خواهش می کند که عنوانی خاص برای به کار برده نشود. این خواسته نادیده گرفته می شود. کسی اعتراض نمی کند و از کنار مسئله بی تفاوت می گذرند.


من به این بی تفاوتی قشر روزنامه نگار و همچنین قشر روزنامه خوان، اعتراض دارم.
به عنوان یک "انسان" اعتراض دارم نه به عنوان فیزیکدان. بنابراین این ایراد که روزنامه نگاری در تخصص من نیست، وارد نیست!
گیریم یکی از روزنامه نگاران یا نگارندگان سایت ها اشتباهی مرتکب شد چرا دیگر همکاران وی و خوانندگان گوشزدی نمی کنند؟ چرا این اشتباه مرتب تکرار می شود؟
آیا جز این است که گمان می شود این مسئله (داغ دل آن پدر و خواهش کوچک او) بی اهمیت است؟! من به این کوچک شمردن احساسات مردم معمولی انتقاد دارم. می توان کوچک شمرد و رد شد اما دیگر نباید انتظار پشتوانه مردمی داشت. نباید انتظار همراهی داشت. دود این کوچک شمردن ها برمی گردد و در چشم همان قشر روزنامه نگار و روزنامه خوان می رود (که رفته است!). چیزی که می خواستم بگویم این بود و الا نمی خواهم کسی یا صنفی را به دادگاه بکشم. آن پدر داغدیده هم تنها خواهش کرده بود حرفی از دادگاه نزده بود. به علل چندگانه به مقالاتی که آن تیتر را زده بودند لینک ندادم. یکی از علل, آن بود که قصد نداشتم به سایت خاصی بتازم . انتقاد به کل ذهنیت قشر روزنامه خوان است که وقتی خبر ارزش سیاسی یا جناحی پیدا می کند جنبه های انسانی قضیه را به فراموشی می سپارند. متاسفانه در هر دو جناح هم این پدیده مشاهده می شود.
من دست به کی-بورد می برم و اینجا ناخرسندی خویش را می نویسم اما صدها هزار نفر تنها در جمع های خانواده ای ناخرسندی خود را ابراز می کنند و از این قشر زده می شوند. آن گاه این قشر می مانند و این توهم که مردم چون افکار بلند آنها رانمی فهمند، همراهشان نمی شوند.

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

حرف دل آن پدر و مادر داغدیده

پدر رامین پور اندرجانی بارها از به کار بردن عنوان "پزشک کهریزک" برای فرزندش به شدت گله کرده و گفته است: "مادر رامین و ما از این موضوع واقعا ناراحت هستیم. چرا می گویید پزشک کهریزک؟ پسر من یک سرباز وظیفه بود و برای خدمت به میهنش، به خدمت سربازی رفته بود؛ او نه کادر رسمی ناجا بود و نه کادر کهریزک و خواهش ما این است که این عنوان را برای فرزند ما به کار نبرید".
باز هم متاسفانه بعضی از ژورنالیست ها بر می دارند و تیتر می زنند:"پزشک کهریزک"!
در حق برخی از روزنامه نگاران ظلم شده؟! برخی از آنان در راه آزادی قلم، شجاعت و فداکاری به خرج داده اند؟! بسیار خوب! قهرمانند؟ آفرین! اما هیچ کدام از این ها دلیل نمی شود که خود را همواره حق برتر بدانند ونسبت به احساسات و خواسته های پدری داغدیده این گونه بی احترامی کنند.
آزادی بیان و قلم محترم است اما به هوش باشیم که مفهوم بزرگ آزادی را به مطالبات صنفی روزنامه نگاران فرو کاستن کردن اشتباه بزرگی است!
خود روزنامه نگاران هم باید پاسخگویی بیاموزند و الا خود روزی به جای همانان می نشینند که امروز از ایشان انتقاد دارند.

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

فستیوال آتش بِلتِین

همه ساله در سی آوریل ( حدود 10 اردیبهشت) جشنواره ای با محوریت آتش به نام فستیوال آتش بلتین در ادینبورگ واقع در اسکاتلند بر پا می شود. از قرار معلوم این سنتی است باستانی که از سال 1988 دوباره احیا شده است. شرکت کنندگان به ریشه های اعتقاداتی باستانی جشنواره کاری ندارندو در مراسم به دو منظور اصلی شرکت می کنند: (1) به آنها در مراسم خوش می گذرد (2) عایداتی مراسم صرف امور خیریه می شود. برگزار کنندگان توجه ویژه ای به مسئله ایمنی دارند تا خسارت جانی و مالی به کسی وارد نشود.

برای کسب اطلاعات بیشتر در باره این جشنواره به
اینجا مراجعه کنید. در ویکی پدیا در این باره آمده است:

It is important to remember that while the festival draws on a variety of historical, mythological and literary influences the organisers do not claim it to be anything other than a modern celebration of Beltane, evolving with its participants.

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

بحث فمینیزم

در بخش نظرات یاد داشت قبلی در مورد جوانب گوناگون فمینیزم بیشتر بحث کردیم. رئوس بحث عبارت بودند از

1) سوء استفاده از شعار برابری جویی به وسیله برخی زنان برای زیاده خواهی؛

2) رابطه مذهب و فمینیزم؛

3) استفاده از تجارب سایر ملل در مورد مطالعات زنان برای حل مشکلات منطقه ای؛
4) فمینیزم به عنوان ضرورت و زاییده دنیای مدرن و در نتیجه غیر قابل استخراج بودن آن از درون سنت.
5) رویکرد جهانی فمینیست ها و نفی واهمه از جهانی شدن.
در مورد هر کدام از این مطالب می توان ساعت ها بحث یا مطالعه کرد. ما فقط یک مقدار بحث ابتدایی کردیم تا افق های دیدمان باز تر شود و در ورطه دگم اندیشی نیافتیم.

در ضمن این یادداشت من با عنوان "بانوی چراغ به دست و دکتر علی شریعتی" دیدگاه مرا در مورد کسانی که می خواهند پدیده های مدرن مانند فمینیزم را از درون سنت استخراج کنند یا اظهار می دارند که همه این مفاهیم در سنت های ما از قبل وجود داشته، در قالب یک مثال تشریح می کند.

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

جایگاه ویژه جنبش زنان و سو تفاهم هایی در باره فمینیزم

امروز روز جهانی زن است و من با این که تازه به ایتالیا آمده ام و در نتیجه سرم به شدت شلوغ است قصد دارم چند کلمه ای در مورد جنبش زنان بنویسم. ابتدا باید تاکید کنم که من خود فعالیت ویژه ای که بتوان نام آن را فعالیت فمینیستی نهاد نداشته ام. همان طوری که از نوشته هایم برمی آید، عملگرایی من به تقید من به اصول فمینیزم می چربد. اگر به خاطر داشته باشید عکس العمل قهرمان داستانم "مینا" در این قسمت از داستان سارا، برای خوانندگان فمینیزم وبلاگم کمی مایوس کننده بود. با این حال مختصر مطالعاتی در زمینه فمینیزم دارم و اخبار مربوط به جنبش زنان در ایران را دنبال می کنم.
جنبش زنان در میان جنبش های اجتماعی دیگر موقعیت ویژه ای دارد. یکی از علت های ویژه بودن، ارتباط تنگاتنگ آن با دیگر جنبش هاست. دو نوع فعال اجتماعی داریم:(1) فعال اجتماعی دمدمی مزاج؛ (2) فعال اجتماعی جدی. فعال دمدمی مزاج، در ده ها جنبش خود را صاحب نظر و فعال می داند. طبعا در هر زمینه میزان فعالیت او کم بُرد و سطحی خواهد بود.در مقابل فعالان اجتماعی جدی اغلب تنها به حوزه فعالیت خویش می اندیشند و بقیه فعالیت ها را نادیده می شمارند. اما در این میان فعالان جدی جنبش زنان رویکردی متفاوت دارند. در بین فعالین زنان، علاقه مندان و فعالین حوزه های اجتماعی مختلف مانند طرفداران حقوق اقوام، طرفداران حقوق کودک، طرفداران محیط زیست و... را نیز می یابیم. علت واضح است. زنانی که در هر یک از این شاخه ها فعالیت ها داشته اند به دلیل زن بودن به جنبش زنان نیز علاقه مند بوده اند. از این جهت جنبش زنان موقعیت ویژه ای در بین جنبش های اجتماعی دارد و می تواند اتحاد و ائتلافی بین جنبش های اجتماعی به وجود آورد و آنها را تبدیل به نیرویی موثر و در عین حال نهادمند در سطح جامعه کند.
دریغ است این پتانسیل عظیم جنبش زنان نادیده گرفته شود.
متاسفانه هنوز یکی از مشکلات جنبش زنان، بی مهری و بدبینی مردان و زنان سنتی -وحتی غیر سنتی- نسبت به ایشان است. این بی مهری ریشه در سوء تفاهم هایی دارد که در زیر به برخی از آنها می پردازم:
1)" فمینیست ها ضدمرد هستند." این تصور نادرست است. فمینیزم ضدیتی با نیمی از مردم دنیا -که مردهاباشند- ندارند. این زنان عقده ای هستند که ادعاهای ضد مرد دارند. در واقع من هیچ زن "ضدمردی" را به عمرم ندیده ام! آنان که ادعاهای ضد مرد دارند، در واقع از یک احساس خود کم بینی نسبت به مردها رنج می برند. فمینیزم با آن احساس خود کم بینی مخالف است نه با جنس مذکر!
2)" فمینیست ها نمی خواهند دست به سیاه و سفید بزنند." این تصورهم درست نیست."مفت خوردن و خوابیدن به هیچوجه ایده آل فمینیست ها نیست. فمینیست ها می دانند که برای زندگی باید تلاش کرد. مسئولیت پذیری از ارزش های فمینیزم است. در محیط خانواده فمینیست ها معتقدند که زن و مرد باید به سهم خود تلاش کند, در تصمیم گیری ها نقش داشته باشد و از سود حاصل از تلاش به فراخور زحمتی که کشیده اند و نیازهایی که دارند بهره ببرند.
این ها دو مورد از سوء تفاهم های رایج درباره فمینیزم بود. در این جا مجالی برای رفع همه سو تفاهم های رایج نیست اما تک تک این سوء تفاهم ها با اندکی مطالعه رفع شدنی هستند.

بد نیست دریاره دیگر سوء تفاهم ها در بخش نظرات بحث کنیم.

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

تصويب پروژه هاي پرهزينه علمي

تصويب پروژه هاي پرهزينه پروسه اي طولاني است. يكي از مراحل آن اين است كه از پديده شناساني كه در اين زمينه كار كرده اند (از سراسر دنيا) در خواست مي كنند تا درمورد انتظاراتي كه از چنين آزمايشگاهي مي توان داشت برآوردي ارائه دهند ومزيت ها و كاستي هاي آن را با آلترناتيوهاي ممكن برآورد كنند. از من به همراه آلكسي يك بار خواسته شد تا در مورد آزمايشگاهي در ژاپن چنين تحليلي انجام دهيم. نتيجه تحليل ما به همراه ديگر همكاران از گوشه و كنار دنيا در اين مقاله گردآوري شد. دقت كنيد آلكسي (استاد راهنماي سابق من) در زمينه فيزيك نوترينو يكي از معروف ترين و باتجربه ترين اشخاص در دنيا است. با اين حال يك جمله نقل قول از او "حجتي" براي سرمايه گذاري چند ميليون دلاري حتي براي كشور ثروتمندي مانند ژاپن محسوب نمي شود. البته از او نظر مي خواهند اما نمي گويند" جناب پروفسور اسميرنف بفرما ببينيم اگر نظر شما مثبت است ما بريم "تو سه سوت " براي تو سلسله اي از اين آزمايشگاه ها بسازيم." به جاي آن از اسميرنف خواستند تا به همراه من روش جايگزيني را كه در يكي از مقاله هايمان پيشنهاد كرده بوديم بيشتر بشكافيم. آلكسي و من چند ماه وقت صرف كرديم و بخشي از مقاله را نوشتيم. بيست سي نفر ديگر از گوشه وكنار دنيا هم همين كار را با ديدگاه خود انجام دادند. چند ماهي هم صرف شد كه دوستان ژاپني اين مطالب را كنار هم بگذارند و نتيجه اي بگيرند.
تازه اين مقاله كَت و كلفت تنها از منظر پديده شناسي به مسئله نگاه مي كند. آزمايشگران و... از ديد تكنيكي ده ها مقاله مي نويسند تا مشخص شود چه قدر راه اندازي يك آزمايش توجيه پذير است.

آري! پروسه تصويب يك پروژه با هزينه بالا در بين فيزيكپيشگان پروسه اي طولاني است. چند تا نقل قول غير مستند و غير مكتوب از فيزيكپيشه اي كه به هر دليل خاطر او عزيز است پايه اي براي تصويب پروژه پرهزينه چند ميليون دلاري نمي تواند باشد. به خصوص اگر اين فيزيكپيشه در زمينه پروژه مزبور تخصصي نداشته باشد. بالاخص اگر وي در قيد حيات نباشد تا نظر واقعي خود را ابراز كند. من دارم در مورد تصويب پروژه در بين خود فيزيكپيشگان صحبت مي كنم. تصويب پروژه توسط موسساتي كه منابع مالي را تامين مي كنند قصه ديگري است (قصه 50% توافق!!).

چه نامي مي توان بر استفاده از نام نيك عزيزي از دست رفته و خوش نام براي به كرسي نشان پروژه اي نسنجيده و در عين حال پرهزينه گذاشت؟!
















۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

برنج هاي وارداتي

گزارش مجلس در مورد آلودگي برنج هاي وارداتي

دانشجوي من و دانشگاه تفرش (از سير تا پياز)

دوشنبه پيش يكي ازدانشجوهاي كارشناسي ارشد من به نام خانم نجاري از پايان نامه خود در دانشگاه تفرش دفاع كرد. خانم نجاري ومن مقاله اي نوشتيم كه به زودي در مجله Phys Lett Bچاپ مي شود. اين مقاله جزو مقالاتي بود كه من از نوشتن آنها لذت بردم. سخت كوشي و پشت كارخانم نجاري مثال زدني است. پايان نامه تحسين برانگيزي نيز ارائه داد. دروبلاگستان فيزيكپيشگان رسم بر آن است كه وقتي دانشجويي از پايان نامه خود دفاع مي كند استاد راهنما در وبلاگش به او تبريك مي گويد و برايش آرزوي موفقيت مي كند. در واقع اين كار، با هدف معرفي عضو جديد جامعه فيزيك به بقيه اعضا انجام مي شود.
من نيز به خانم نجاري تبريك مي گويم و برايش آرزوي موفقيت روز افزون دارم.
چند كلمه اي هم در مورد دانشگاه تفرش بگويم. از نظر امكانات مادي ( مثل شكل و شمايل اتاق ها و به روز بودن PC هاي استادان)، دانشگاه تفرش از دانشگاه هاي اروپايي نظير دانشگاه هلسينكي -كه خود در مقياس هاي اروپايي دانشگاه ثروتمندي محسوب مي شود- چيزي كم نداشت. ظاهرا امكانات مادي از اين قبيل در شهرهاي كوچك نزديك تهران خوب است. اين چيزي است كه يك مهمان در عرض دو سه ساعت مي بيند. صد البته در حضوري طولاني تر مسايل و ظرايف و دقايق ديگري آشكار مي شود. ان شاءالله امكانات از اين كه هست بهتر هم بشود و دانشگاهيان هم از اين امكانات به بهترين شكل استفاده كنند.

آن گونه كه راننده تاكسي اي كه مارا برگرداند مي گفت اقتصاد تفرش باجمعيت 20000نفري آن روي همين دانشگاه هايش(دانشگاه تفرش+ دانشگاه آزاد + دانشگاه پيام نور) مي چرخد. كار توليدي به آن صورت نيست. اما كارخدماتي مربوط به اين سه دانشگاه كمابيش براي جوانان تفرش اشتغال زايي كرده. اين تحليل راننده تاكسي بود كه نقل كردم.

شب به خانه بازگشتيم و من به آشپزخانه رفتم كه غذاي فردا را آماده كنم. آخرين سير داخل توري پلاستيكي را خرد كردم و بعد توري را دردست گرفتم تا ببينم آيا علامت "قابل بازيافت" برروي پلاك روي توري هست يا نه. علامت "قابل بازيافت" را نيافتم و به جاي آن خواندم"product of china". توري خالي غير قابل بازيافت را روانه سطل زباله كردم.

حالا عجالتا گزارش مجلس در مورد آلودگي برنج هاي وارداتي را بخوانيد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

علم و ثروت


در بين برخي فيزيكپيشگان رايج است كه مي گويند" اصل پوله! اگر پول باشه، آزمايشگاه راه انداختن كاري نداره!" اين طرز فكر اشتبا ه است. كسي كه چنين مي گويد قطعا ساده انگارانه به مسئله نگاه مي كند. اين اسكناس ها نيستند كه پروژه ها را راه مي اندازند. اين انسان ها هستند كه چنين مي كنند. فرض كنيد پروژه اي تعريف شود كه نياز به پانصد فيزيكپيشه متخصص در امري خاص دارد در حالي كه ما در حال حاضر تنها يك فيزيكپيشه در مملكت داريم كه او نيز تنها مختصري با موضوع آشناست. احتمال آن كه اين پروژه موفق شود بسيار اندك است.تربيت 500 فيزيكپيشه متخصص در يك زمينه بسيار خاص شوخي نيست! به خصوص اگر ما استاد آن را هم در داخل نداشته باشيم. براي آن كه 500 فيزيكپيشه خبره را جذب كنيم بايد حداقل 2000 نفر از آنها را تربيت كرده باشيم (براي آن كه عدد دقيق تر بدهم بايد مطالعه آماري دقيق تري از روي تجارب قبلي داشته باشم. تجارب قبلي هم متاسفانه چنان كه بايد مستند سازي نشده اند. مسئولين مربوطه مرتب به هم تبريك مي گويند بي آن كه معلوم باشد در واقعيت چه دستاوردي داشته اند.). عده اي از دانشجويان در ميانه كار در مي يابند كه به موضوع علاقه مند نيستند و مي خواهند رشته خود را عوض كنند. عده اي مي خواهند مهاجرت كنند و در آزمايشگاه هاي ديگر مشغول به كار شوند. عده اي توان آن را ندارند كه مباحث پيچيده لازم را دنبال كنند. اگر بخواهيم سطح كيفيت را حفظ كنيم نبايد روي دسته اخير حساب كنيم. شايد بگوييد از دانشجويان تعهد مي گيريم كه حتما بر روي اين پروژه كار كند.
فيزيكپيشه "ماشين" نيست! انسان است! كار تحقيقي، آن هم از نوع فيزيك ، "فكر" انسان را مي طلبد. فكر را با گرفتن تعهد و ضرب و زور و شاخ و شانه كشيدن نمي توان محدود كرد. البته با اين روش ها مي توان عده اي را نگه داشت اما اين عده نه تنها خود آن چنان كه بايد كار نخواهند كرد بلكه ديگران را هم كه كار مي كردند دلسرد خواهد نمود. واقعا در پروژه هاي قبلي و در ابعاد كوچك تر تا چه اندازه موفق بوده ايم كه اكنون چنين بلند پروازي مي كنيم. آيا نتايج تجارب قبلي را مستندسازي كرده ايم و از اشتباهات قبلي آموخته ايم كه اكنون طلب پروژه اي بزرگتر و پرهزينه تر مي كنيم.