در پي نوشته قبلي ام سئوالي شد كه گمان مي كنم سئوال خيلي از خواننده ها هست. به همين علت، جواب را در اينجا مي نويسم. البته براي اين كه به پاسخ برسيم ابتدا بايد مقدماتي را يادآور شوم كه يكي از آنها بي ارتباط به نظر خود سئوال كننده نيست:
1) هزار و دويست سال پيش، هنگامي كه خوارزمي مفهوم لگاريتم را معرفي كرد، اين مفهوم همان قدر تجريدي مي نمود كه نظريه ريسمان براي امروزيان. اما همان طوري كه مي دانيد در دنياي مدرن امروزين، به طور روزمره مفهوم لگاريتم در فيزيك، مهندسي ، علم ژنتيك، اقتصاد و...به كار مي رود.
در دوره صفوي، روي مهندسي سرمايه گذاري مي شد (شيخ بهايي). روي علوم الهيات هم همچنين (صدر المتالهين). (در مورد هر دوي اين بزرگان سريال تلويزيوني داريم!). اما ظاهرا سرمايه گذاري روي علوم پايه را كاري عبث مي دانستند. ما در اين دوره كسي از جنس ابن سينا، خوارزمي و يا ابوريحان نداريم. در صورتي كه انتظار مي رفت داشته باشيم چرا كه در آن دوره، ثبات، امنيت و رفاه نسبي برقرار بود. لابد گمان كرده اند سرمايه گذاري وقت و پول بر روي علوم پايه بي فايده است. نتيجه آن شد كه تلالو تمدن از بين رفت. نمي خواهم بگويم علت افول تمدن اسلامي-ايراني تنها اين موضوع بود. اما اين نيز جزو فاكتورهاي اساسي بود. تاثير اجتماعي-فكري مستقيم بي توجهي به دانش هاي بنيادي در جامعه، نفوذ و شيوع خرافات بود. بلايي كه هزينه اي بسيار سنگين تر از سرمايه گذاري بر روي علوم پايه داشت: (شكست سنگين دربرابر اشرف افغان و غارت و جنايات بي شمار به علت خرافاتي بودن جناب شاه سلطان حسين!) معتقدم اگر دانشمنداني در رديف ابن سينا در آن دوره بودند و شاهان آن دوره آن قدر شعور داشتند كه مانند ملكه آل بويه ، چنين دانشمنداني را مشاور خود قرار دهند، هرگز چنين بلايي به سر كشور نمي آمد. علاوه بر اين نتيجه شوم زودرس، نتيجه بلند مدت بي توجهي به علوم پايه، كند شدن موتور حركت و پيشرفت تكنولوژيك به جلو بود. در مورد نقش "موتوري" علوم پايه در ابداع تكنولوژي ها در نوشته قبلي ام مطلب نوشته ام و در نوشته بعدي نيز چنين خواهم كرد.
2) ميزان سرمايه گذاري مالي كه براي رونق گرفتن علمي مانند فيزيك ذرات لازم است در مقايسه با حقوق ساليانه منجوق و يا صله اي كه حافظ مي گرفت (با احتساب تورم) به طرز سر سام آوري بالاست. اما در مقايسه با هزينه هاي در ابعاد ملي رقمي نيست. چندي پيش در هم وردا بودجه موسسات تحقيقاتي دنيا را با هزينه اتلاف سوخت در ايران مقايسه كرده بودم. مي بينيم پولي كه در اثر بي برنامگي و بي توجهي در كشور هدر مي شود (و منجر به آسيب هاي جانبي مانند آلودگي هوا نيز مي شود) خيلي خيلي بيشتر از بودجه اي است كه براي رونق فيزيك ذرات لازم است.
3) پيشرفت فيزيك ذرات در ايران فايده هاي گوناگوني دارد كه بعدا به آن مي پردازم. البته به شرط آن كه از امكاناتي كه در اختيار ماست بتوانيم درست استفاده كنيم و آن ها را به هدر ندهيم. در اين باره نيز مفصلا خواهم نوشت.
4)در كشوري مانند ايران-كه هم از مراكز علمي دنيا به دور افتاده و هم جامعه علمي آن نوپا ست- راه اندازي يك رشته جديد ريسك زيادي دارد. قبلا ديده شده كه مسئولان از روي حسن نيت و به علت كاربردي و سودمند بودن يك رشته روي آن رشته سرمايه گذاري كلان كرده اند بدون آن كه مطالعه اصولي كرده باشند تا ببينند آيا بدنه علمي كشور و تعداد متخصصان، كشش و قابليت جذب درست اين سرمايه گذاري و مديريت آن را دارد يا نه. نتيجه آن شده كه اين رشته شده يه جور "نون دوني"! بسيار بوده اند كساني كه پسوند آن رشته را به كار خود -ولو آن كه كاملا بي ربط بوده باشد- بسته اند تا از اين خوان رحمت بي نصيب نمانند. از بين رفتن صداقت در كار و رواج بلاي شارلاتانيزم نتيجه مستقيم چنين برخوردي است.د ر رشته فيزيك ذرات هم سرمايه گذاري مالي بيش از كشش و ظرفيت اين رشته ، چون سيل، خانه از بنياد خواهد كند.
5) بالاخره برسيم به پاسخ سئوالي كه مطرح شده بود: بايد مطالعه كرد و بودجه پژوهشي را متناسب با ظرفيت هاي كشور و كاربردي بودن پروژه ها تقسيم نمود. دورانديشي و درس هاي تاريخ به ما مي گويند علوم پايه نبايد ازقلم بيافتد. البته بودجه اي كه پروژه هاي كاربردي قابل اجرا مي گيرند، بايد بيشتر باشد. در نظر داشته باشيد كه علوم كاربردي توسط صنايع نيز حمايت مالي مي شوند. حمايت دورانديشانه از علوم پايه وظيفه دولت است. درست است كه افراد علاقه مند به علم نيز گاهي كمكي براي پيشرفت علوم پايه مي كنند، ولي منبع مالي اصلي علوم پايه در همه جاي دنيا حمايت سازمان هاي دولتي است .
1) هزار و دويست سال پيش، هنگامي كه خوارزمي مفهوم لگاريتم را معرفي كرد، اين مفهوم همان قدر تجريدي مي نمود كه نظريه ريسمان براي امروزيان. اما همان طوري كه مي دانيد در دنياي مدرن امروزين، به طور روزمره مفهوم لگاريتم در فيزيك، مهندسي ، علم ژنتيك، اقتصاد و...به كار مي رود.
در دوره صفوي، روي مهندسي سرمايه گذاري مي شد (شيخ بهايي). روي علوم الهيات هم همچنين (صدر المتالهين). (در مورد هر دوي اين بزرگان سريال تلويزيوني داريم!). اما ظاهرا سرمايه گذاري روي علوم پايه را كاري عبث مي دانستند. ما در اين دوره كسي از جنس ابن سينا، خوارزمي و يا ابوريحان نداريم. در صورتي كه انتظار مي رفت داشته باشيم چرا كه در آن دوره، ثبات، امنيت و رفاه نسبي برقرار بود. لابد گمان كرده اند سرمايه گذاري وقت و پول بر روي علوم پايه بي فايده است. نتيجه آن شد كه تلالو تمدن از بين رفت. نمي خواهم بگويم علت افول تمدن اسلامي-ايراني تنها اين موضوع بود. اما اين نيز جزو فاكتورهاي اساسي بود. تاثير اجتماعي-فكري مستقيم بي توجهي به دانش هاي بنيادي در جامعه، نفوذ و شيوع خرافات بود. بلايي كه هزينه اي بسيار سنگين تر از سرمايه گذاري بر روي علوم پايه داشت: (شكست سنگين دربرابر اشرف افغان و غارت و جنايات بي شمار به علت خرافاتي بودن جناب شاه سلطان حسين!) معتقدم اگر دانشمنداني در رديف ابن سينا در آن دوره بودند و شاهان آن دوره آن قدر شعور داشتند كه مانند ملكه آل بويه ، چنين دانشمنداني را مشاور خود قرار دهند، هرگز چنين بلايي به سر كشور نمي آمد. علاوه بر اين نتيجه شوم زودرس، نتيجه بلند مدت بي توجهي به علوم پايه، كند شدن موتور حركت و پيشرفت تكنولوژيك به جلو بود. در مورد نقش "موتوري" علوم پايه در ابداع تكنولوژي ها در نوشته قبلي ام مطلب نوشته ام و در نوشته بعدي نيز چنين خواهم كرد.
2) ميزان سرمايه گذاري مالي كه براي رونق گرفتن علمي مانند فيزيك ذرات لازم است در مقايسه با حقوق ساليانه منجوق و يا صله اي كه حافظ مي گرفت (با احتساب تورم) به طرز سر سام آوري بالاست. اما در مقايسه با هزينه هاي در ابعاد ملي رقمي نيست. چندي پيش در هم وردا بودجه موسسات تحقيقاتي دنيا را با هزينه اتلاف سوخت در ايران مقايسه كرده بودم. مي بينيم پولي كه در اثر بي برنامگي و بي توجهي در كشور هدر مي شود (و منجر به آسيب هاي جانبي مانند آلودگي هوا نيز مي شود) خيلي خيلي بيشتر از بودجه اي است كه براي رونق فيزيك ذرات لازم است.
3) پيشرفت فيزيك ذرات در ايران فايده هاي گوناگوني دارد كه بعدا به آن مي پردازم. البته به شرط آن كه از امكاناتي كه در اختيار ماست بتوانيم درست استفاده كنيم و آن ها را به هدر ندهيم. در اين باره نيز مفصلا خواهم نوشت.
4)در كشوري مانند ايران-كه هم از مراكز علمي دنيا به دور افتاده و هم جامعه علمي آن نوپا ست- راه اندازي يك رشته جديد ريسك زيادي دارد. قبلا ديده شده كه مسئولان از روي حسن نيت و به علت كاربردي و سودمند بودن يك رشته روي آن رشته سرمايه گذاري كلان كرده اند بدون آن كه مطالعه اصولي كرده باشند تا ببينند آيا بدنه علمي كشور و تعداد متخصصان، كشش و قابليت جذب درست اين سرمايه گذاري و مديريت آن را دارد يا نه. نتيجه آن شده كه اين رشته شده يه جور "نون دوني"! بسيار بوده اند كساني كه پسوند آن رشته را به كار خود -ولو آن كه كاملا بي ربط بوده باشد- بسته اند تا از اين خوان رحمت بي نصيب نمانند. از بين رفتن صداقت در كار و رواج بلاي شارلاتانيزم نتيجه مستقيم چنين برخوردي است.د ر رشته فيزيك ذرات هم سرمايه گذاري مالي بيش از كشش و ظرفيت اين رشته ، چون سيل، خانه از بنياد خواهد كند.
5) بالاخره برسيم به پاسخ سئوالي كه مطرح شده بود: بايد مطالعه كرد و بودجه پژوهشي را متناسب با ظرفيت هاي كشور و كاربردي بودن پروژه ها تقسيم نمود. دورانديشي و درس هاي تاريخ به ما مي گويند علوم پايه نبايد ازقلم بيافتد. البته بودجه اي كه پروژه هاي كاربردي قابل اجرا مي گيرند، بايد بيشتر باشد. در نظر داشته باشيد كه علوم كاربردي توسط صنايع نيز حمايت مالي مي شوند. حمايت دورانديشانه از علوم پايه وظيفه دولت است. درست است كه افراد علاقه مند به علم نيز گاهي كمكي براي پيشرفت علوم پايه مي كنند، ولي منبع مالي اصلي علوم پايه در همه جاي دنيا حمايت سازمان هاي دولتي است .