۱۳۸۷ دی ۲۸, شنبه

ادامه بحث ايدئولوژي

در نوشته قبلي ام رويكرد جوانان انقلاب به ايدئولوژي را مورد بحث قرار دادم و نتايج آن گونه رويكرد را پس از يك بازه زماني بيست تا سي ساله بازگو كردم. در اين قسمت دو رويكرد رايج ديگر را با معايب آن بازگو مي كردم ودر پايان رويكردي را معرفي مي كنم كه به نظر من مفيدتر و كم عيب تر است.

رويكردي كه اتفاقا بيشتر نسل جوان تر به آن علاقه نشان مي دهند آزاد ساختن خويش از قيد ايدئولوژي ها ي تند و تيز است. البته در هر دوره اي افراد نرمال جامعه به يك سري هنجارهاي جامعه و اخلاقيات و قيد وبند ها پايبند هستند. جوانان كنوني هم اتفاقا برعكس آن كه پيرترها مي گويند خيلي محافظه كارند و حتي كمتر از همنسلان من قيود فرانهاده پيش رويشان را زير سئوال مي برند. اما در بين جوانان زير بيست و پنج سال اين زمان كمتر ديده ام كساني را كه تعهدي احساس كنند كه بخواهند خود و زندگي خود را در راه يك آرمان بلند به خدمت گيرند. من خود اين رويكرد را از رويكرد جوانان دهه شصت بيشتر مي پسندم. هدف جوانان فعلي بيشتر لذت بردن از زندگي است و موفقيت در كارشان. اشكال اين رويكرد از نظر من تنها در اين است كه خطر گير افتادن در چنبر مسايل پيش پا افتاده در آن زياد است. شخص خود را وقف هدفي بلند نمي كند چرا كه معتقد است تنها يك بار زندگي مي كند و بايد حداكثر لذت را از آن ببرد آنگاه در عمل عمر خود را سر مسايل بيهوده -مثل حرف هاي صد من يك غاز ديگران, نگراني در مورد لباس و ظاهر, دعوا سر پول و يا دوست-پسر ودوست-دختر و...چيزهايي از اين دست هدر مي دهد. نه از زندگي لذتي مي برد و نه به سوي هدفي بزرگ گام بر مي دارد و در آخر به پوچي مي رسد.


رويكرد ديگر كه خوشبختانه تنها عده بسيار كمي آن را بر مي گزينند جست وجوي جهان بيني و ايدئولوژي بي عيب و نقص و عاري از تناقض هاست. آري! اينان عمرو جواني خود را صرف اين گوهر دست نيافتني مي كنند و هر چه بيشتر مي جويند كمتر مي يابند. به هر مكتب فكري كه دست مي گذارند تناقضات و سستي هايي در آن مي بينند كه بيشتر از پيش آنها را سر در گم مي كند. حتي اگر آن مكتب فكري به ذاته بي نقص باشد تفاسيري كه از آن مي شود و مصداق هايي كه براي فهم آن ارائه مي شود مملو از تناقضات و سستي هاست. پس از مدتي پيدا كردن مكتب فكري بي نقص مي شود دغدغه اين افراد. اين افراد پس از اندك زماني نسبت به ديگر افراد جامعه احساس تبختر مي كنند و دوروبري ها را سطحي مي نامند چرا كه دغدغه هاي به اصطلاح عميق آنان را ندارند و دارند يك زندگي معمولي با هدف هاي معمولي را دنبال مي كنند. از طرف ديگر اينان به علت اين دغدغه از زندگي عقب مي مانند. منظورم اين است كه از نظر تحصيلات , از نظر اجتماعي-شغلي-اقتصادي-خانوادگي, از نظر رعايت آداب معاشرت و... به حدي كه جامعه از شخصي به سن آنها انتظار دارد نمي رسند. در ابتداي كار اين اشخاص ادعا مي كنند كه والاتر و وارسته تر و مهم تر از آنند كه به اين مسئله اهميتي دارند. گمان مي برند چون عميق تر از بقيه اند و به دنبال مسئله عميقي هستند مسايلي از قبيل داشتن شغل ثابت خانه تشكيل خانواده معاشرت ها و غيره برايشان اهميتي ندارد. اما تجربه نشان داده اين افراد در مورد ظرفيت ها ي خود اشتباه مي كنند! پس از مدتي كه در عمل طرد شدند و از نزديك لمس كردند كه برعكس همسالانشان دور وبري ها زياد روي آنها حساب نمي كنند و هنوز آنها را "صغير" فرض مي كنند اين اشخاص به خود مي آيند. اما سالها از دست رفته اند. احساس خسران باعث مي شود دست به كارهاي عجيب و غريب بزنند. آنان كه روزي همه دوروبري ها را به سطحي بودن متهم مي كردند خود به يك سري اعمال دست مي زنند كه در حد عامي ترين عوام است: مثل دست به دامن رمال ها شدن (البته رمال هايي با ظاهر فريبنده علمي !! كه اين روزها زيادند) يا مثل سرسپردگي و پيروي بي چون و چرا از يك مرشد كاريزماتيك. اگر هم مجرد باشند هدف خود را ستيزه با جنس مخالف مي گذارند. مردها" زن ستيز" مي شوند و زن ها "مردستيز". يك سري جفنگيات هم براي توجيه اين ستيزه جويي بيان مي كنند كه اصرار دارند ما به عنوان استدلال پست-مدرن حكيمانه بپذيريم!( وواي به حالمان اگر نپذيرفتيم!) و....

آن چه كه در بالا گفتم بر پايه مشاهدات شخصي من بود. تحليل اجتماعي نبود. اين كار تحقيقي وسيع تر مي خواهد و فردي متخصص در اين امر كه من نيستم. آن چه كه گفتم تلاشي بود براي پيدا راه در سطح شخصي. چيزي كه به طور قطع هر كدام از ما لازم داريم.

اما راهي كه من پيشنهاد مي كنم و در زندگي شخصي من آزموده شده و كار كرده است: من داشتن هدفي والا و ايدئولوژي اي محكم را رد نمي كنم . داشتن چنين هدفي و تكيه به چنين ايدئولوژي اي فرد را قوي مي كند و به او كمك مي كند در مقابل مشكلات مقاوم تر بايستد. بهتر است در بين مكاتب فكري موجود آن چه را كه به نظردرست تر و كم نقص تر مي آيد وبا شرايط و روحيات ما وفق مي كندو از طرف ديگر مقبول جامعه است برگزينيم و خط مشي زندگي را بر اساس آن تنظيم كنيم. اما بايد آگاه بود كه فهم ما در باره آن ناقص است و در زمان تغيير خواهد كرد با بررسي سستي هاي تئوريك آن مي توان حدس زد سمت و سوي تغيير عقايد چه خواهد بود. برنامه زندگي را براي يك بازه زماني ده ساله مي توان طوري چيد كه اگر پايه هاي فكري خود تكان بخورند دستاوردي كه از تلاش در راه عمل به تكليف حاصل از ايدئولوژي كرده ايم باز به كار ده سال ديگر ما بيايند. هر چه شخص مطالعه بيشتري داشته باشدو با افراد متنوع و طرزفكر هاي مختلف و فرهنگ هاي گوناگون بيشتر آشنا باشد بهتر مي تواند سير تحول طرز فكر خود را پيش بيني كند و خط مشي اي متناسب با آن برگزيند. اينجاست كه "باز كردن افق هاي ديد" به كار مي آيد. البته همه اين انتخاب ها كوششي است در مقياس شخصي. همين قدرت انتخاب است كه زندگي را رنگين و شيرين مي سازد.

ما در عصر خوبي زندگي مي كنيم. دست و پايمان بسته نيست. انتخاب هاي زيادي فراروي ماست!

۸ نظر:

منجوق گفت...

در توصيف رويكردهاي مختلف به ايدئولوژي, شخص خاصي مورد نظرم نبود. من حد انتهايي رويكردها و تنايج احتمالي آن را بازگو كردم تا روشن شود هر رويكرد چه خطري در پي دارد. لابد رويكردهاي ديگري هم هستند كه من از آنها بي خبرم. اگر رويكرد ديگري سراغ داريد به من هم بگوييد تا به باز تر شدن افق هاي ديدم كمك كند.

Unknown گفت...

اصل زندگی همینه
اتفاقا اون چبزایی که مد نظر شماست همه چرند پرندند.

حوا گفت...

بذارین به عنوان یه جوون این نسل نظر بدم.من با آرمانهای ایدئولوژیک جوونهای انقلاب بار اومدم.باورها و آرمانهایی که به هیچ وجه مورد تایید عموم جامعه نبود،نه جامعه بزرگسالها و نه همسن و سالها.تو مقیاس خیلی خیلی محدودی اون چیزی رو که به عنوان خطراتی که آدمهایی که گمان می برند "عمیق" هستند رو تجربه کردم.دغدغه هایی داشتم و سوالهایی و چالشهایی که همسن و سالهام نداشتند.الان که به اون دوره زندگیم نگاه می کنم،نوجونیم و تا بیست سالگی،با تقریب خوبی می بینم عملا انگار زندگی نکردم!رویکردی که اول توضیح دادین رو من هم بیشتر می پسندم ولی راستش حداقل در حال حاضر معیارهایی ندارم که بتونم باهاشون بسنجم که چه کاری پیش پا افتاده است و چه کاری ارزشمند؟!یعنی به گمانم قضیه اینه که شما می تونین یه جهت مرجح به مدد ایدئولوژیتون انتخاب کنین و اون وقت بله،قبول دارم که میشه ارزش گذاری کرد.موافقم با اینکه اگر بخوام کارکردگرایانه با مسئله برخورد کنم روشی که شما میگین روش مقبولیست چون safe-ه به نسبت و با احتمال زیاد جواب میده ولی حکایت اینه که این هم خیلی به روحیات آدم بستگی داره که بتونه کارکردگرایانه به کلیت زندگیش نگاه کنه یا نه و تازه اینکه اگه نگاه کنه چه معیارهایی رو برگزینه و چه پایه های فکری برای زندگیشم خودش داستانیه.به گمانم تو این چیزها خیلی پارامترهایی وجود دارن که دست ما نبودن و ما خیلی بیشتر از اینکه خودمون فکر می کنیم ساخته پرداخته محیط دور و برمون و شرایطی که توش بار اومدیم هستیم.و به نظرم لزوما آدم آخرش به پوچی نمیرسه.همون اولش هم اگه احساس کنه جهت مرجحی وجود نداره و فضا-زمان از دید اون کاملا همسانگرد-ه(!)به پوچی میرسه و اون وقت هر کاری بخواد بکنه "که چی؟!"می آد سراغش و دیگه اصلا بحث این نیست که چه ایدئولوژی بپذیریم که بهتر تو زندگیم نتیجه بگیرم.بحث اینه که در هر صورت که چی؟!نتیجه بگیرم که چی؟!کدوم هدف متعالی؟!کی گفته اصلا هدف متعالی وجود داره؟!خب حالا رسیدی،که چی؟!ولی انگار خرد جمعی بنی بشر تو طول تاریخ نشون میده آدمها ناگزیرن به اینکه جهت مرجحی برگزینن و در اون جهت گام بردارن چون در غیر اون صورت همه اش باید سر جاشون بشینن و غصه بخورن!فقط به قول شما اولا نباید خیلی تو انتخاب اون جهت مرجح وسواس به خرج داد و ثانیا همیشه ادم حواسش به این باشه که این جهت با جهتهای دیگه فرق ماهوی نداشت از اول و من ناگزیر بودم که برای حرکت یکی رو انتخاب کنم و فضا-زمانم رو دچار شکست تقارن کنم!

منجوق گفت...

رضوان جان نوشته ات را به دقت خواندم و از آن لذت بردم.
به گمانم از نحوه نوشته هايم متوجه شده باشي كه من خودم با اين مسايل فكري زياد درگير بود ه ام. اما حالا اين درگيري هاي ذهني را ندارم. همان طوري كه شما هم به زبان خود بيان كرديد هر كسي بايد راه حلي براي خودش پيدا بكنه براش "كار بكنه."

ناسوت لاهوتي گفت...

با سلام، بعد از خواندن متن اين سوال براي من پيش آمده است.اين روشي كه شمابراي زندگي پيشنهاد مي كنيد كه يك ايدئولوژي كم نقص تر را پيدا كنيم و با شرايط زمان تغيير كنيم،آيا خود يك ايدئولوژي كامل نيست؟اگر كامل است پس يك ايدئولوژي كامل، بر خلاف حرف شما كه چنين ايدئولوژي پيدا نمي شود ، يافته ايم و اگر كامل نيست پس حرف شما نقص دارد.
يا حق

منجوق گفت...

قطعا آن چه كه من مي گويم كامل نيست. اما كامل نبودن به معناي نادرست ويا بي ارزش بودن نيست. اتفاقا ما در فيزيك با اين نكته آشناييم. مكانيك كلاسيك "درست" است به اين معني كه در محدوده اي
از دقت ها قادر به پاسخ گويي به سئوالات ماست. اما "كامل" نيست چون قادر به توصيف ديناميك ذرات زير اتمي نيست. اگر از همان سيصد سال پيش (زمان نيوتن) مي خواستند به مكانيك كوانتمي برسند كه كامل تر است مطمئناموفق نمي شدند و اين همه علم وتكنولوژي پيشرفت نمي كرد.


منظور من هم دقيقا همين است. ما ايدئولوژي نسبتا درست را انتخاب كنيم و از آن استفاده كنيم تا يواش يواش فهم ما كامل تر شود.

آن چه كه گفتم ناقص بود.معياري براي درستي ايدئولوژي ارائه نكردم!

محسن گفت...

سلام خانم فرزان
منظورتون رو از "استدلال پست-مدرن حكيمانه" متوجه نمی شم. ممکنه بیشتر توضیح بدید؟ یا برای اون مصداقی ذکر بفرمایید؟

منجوق گفت...

من از اين استدلال ها بلد نيستم. بيست سالگي ازدواج كردم و لازم نشد اين جور استدلال ها رو ياد بگيرم.