تازگي ها من معناي معنويت را از كساني كه ادعا دارند چون خيلي معنوي هستند به ماديات اهميت نمي دهند ياد گرفته ام. معنويت يعني آن كه ناخوانده سر سفره ديگري بنشيني. بخوري وايراد بگيري كه چرا در سفره تان به جاي "دوغ "كه معنوي است كوكا كولا گذاشته ايد. موقع جمع كردن سفره و شستن ظرف ها دستي براي كمك دراز نكني. "دست شما درد نكنه" هم نگي چون از نظر آدم هاي مادي است كه اين كارها "زحمت" هستند. يك نفر معنوي وراي آن است كه در مورد مسايل مادي خود را مديون كسي بداند واز ديگري تشكر كند. فكرش را بكنيد! زحمت تهيه غذا و شستن ظرف ها در مقابل عظمت معنويت واقعا چيست؟!
بعد هم در حالي كه روي راحت ترين مبل ميزبان خود را جاي مي دهي و غر مي زني كه چرا سيستم تنظيم دماي خانه شان خوب كار نمي كند , درباره مضرات زندگي ماشيني و موهبات معنويت گذشتگان بگويي . آن گاه فغان كني كه فساد همه جا را گرفته و چه طور بقيه مادي شده اند و فلان درآمد و بهمان ماشين دارند و ميزبان را از اين معمولات كامل خود درباره ميزان دارايي هاي ديگران شگفت زده نمايي. لابد اين هم از كرامات و معجزه هاي آدم هاي معنويت مدار است كه ميزان در آمد همه پولدارها را مي دانند. ما آدم هاي فرومايه مادي آن قدر در اين سراي سپنج دنبال ماديات و جيفه دنيا هستيم كه نه فرصت مي كنيم از حكمت اين همه كرامت سر در بياوريم و نه زماني مي يابيم تا ميزان دارايي هاي ديگران را حساب كنيم!
بدا به حال ميزبان اگر روزي انتقادي يا اعتراضي به مهمان معنويت مدار داشته باشد! واي به روزي كه ميزبان اشاره اي بكند به اين كه به خاطر بدون هماهنگي قبلي آمدن مهمان از فلان برنامه اي كه داشته اند عقب افتاده اند! در اين صورت ميهمان معنويت مدار موقع خداحافظي به جاي تشكر چنان گردن كلفتي مي كند كه بيا و ببين. بعد هم مي رودسراغ يك ميزبان بينواي ديگر و فغان مي كند كه اي داد بيداد! چه قدر اين ملت مادي شده اند كه نمي گذارند من سر سفره شان بنشينم!
توضيح: بديهي است كه اينجا "سفره" و"مهمان" و "ميزبان" همگي معناي سمبوليك دارند.
ما ايراني ها در بيشتر امور زندگي- از تاكسي سوار شدن گرفته تا برگزاري همايش هاي علمي - از حضور افراد معنويت گرا به اندازه كافي مستفيض مي شويم !
به نظر شما با اين تيپ آدم ها- كه دور وبر ما هم فراوان هستند- چه طور مي توان كنار آمد؟
بعد هم در حالي كه روي راحت ترين مبل ميزبان خود را جاي مي دهي و غر مي زني كه چرا سيستم تنظيم دماي خانه شان خوب كار نمي كند , درباره مضرات زندگي ماشيني و موهبات معنويت گذشتگان بگويي . آن گاه فغان كني كه فساد همه جا را گرفته و چه طور بقيه مادي شده اند و فلان درآمد و بهمان ماشين دارند و ميزبان را از اين معمولات كامل خود درباره ميزان دارايي هاي ديگران شگفت زده نمايي. لابد اين هم از كرامات و معجزه هاي آدم هاي معنويت مدار است كه ميزان در آمد همه پولدارها را مي دانند. ما آدم هاي فرومايه مادي آن قدر در اين سراي سپنج دنبال ماديات و جيفه دنيا هستيم كه نه فرصت مي كنيم از حكمت اين همه كرامت سر در بياوريم و نه زماني مي يابيم تا ميزان دارايي هاي ديگران را حساب كنيم!
بدا به حال ميزبان اگر روزي انتقادي يا اعتراضي به مهمان معنويت مدار داشته باشد! واي به روزي كه ميزبان اشاره اي بكند به اين كه به خاطر بدون هماهنگي قبلي آمدن مهمان از فلان برنامه اي كه داشته اند عقب افتاده اند! در اين صورت ميهمان معنويت مدار موقع خداحافظي به جاي تشكر چنان گردن كلفتي مي كند كه بيا و ببين. بعد هم مي رودسراغ يك ميزبان بينواي ديگر و فغان مي كند كه اي داد بيداد! چه قدر اين ملت مادي شده اند كه نمي گذارند من سر سفره شان بنشينم!
توضيح: بديهي است كه اينجا "سفره" و"مهمان" و "ميزبان" همگي معناي سمبوليك دارند.
ما ايراني ها در بيشتر امور زندگي- از تاكسي سوار شدن گرفته تا برگزاري همايش هاي علمي - از حضور افراد معنويت گرا به اندازه كافي مستفيض مي شويم !
به نظر شما با اين تيپ آدم ها- كه دور وبر ما هم فراوان هستند- چه طور مي توان كنار آمد؟
۱۴ نظر:
در پاسختان اين را در نظر داشته باشيد كه من هرگز نمي توانم مثل اين آدم ها معنوي بشم.
سلام
حاشیه ی سبز وبلاگ خیلی قشنگه!
معنویت اشاره شده در مقاله اسمیه که ادمایی که(یه گروهشون) با خودشون رودربایستی دارن روی تعارضات روحی و فلسفی درونی شون می ذارن . همه ادما یه سری تعارضات روحی و فلسفی درونی دارند و ادمها در برخورد با این تعرضات به دسته های زیادی تقسیم می شوند که یه گروهشون که با خودشون رودربایستی دارن و احتمالا اهل خدا و... غیره هم هستن رو این تعارضات می ذارن و این طوری اونا رو بروز می دن. من در برابر این جور ادما سکوت می کنم چون در غیر این صورت باید بشینیم تفکرات اونا رو که ناشی از تعارضات روحی درونی شونه عوض کنیم که کاری است نشدنی. البته کاره سختیه (خصوصا برای خودم)ولی اینجا هم طبق معمول فقط باید بین بد و بدتر انتخاب کرد.
1. khosham omad az harfi ke nevisande on taxi linke dade, ke nemidonam chera khodavande padashe ranande taxi ra az jibe man dade!
2.tasavor mikonam ye kam ma talash konim, ham bara khodemon, ham bara digaran vazeh va sarih bashim, be kheili az dardesara barkhord nakhahim kard. emtahan konid.
. mese in: yeki be partneresh badaz 1 sal rabete mige:
I love you but the story is over.
3.kash yeki bara roshan mikard ta jaee ke mishod , in taarozate rohi va falsafaiye daroni va amozehaye diniye ma, ke Siavash gofte be dorosti, che impacti ro ma daran.
4. rasti in forme weblageton ghashangtar az ghabliast.
متشكر از نظراتتون
فكر كنم همه مون اتفاق نظر داريم كه تغيير رويه اين گونه افراد با بحث و گفت وگو يا امكان پذير نيست و يا اگر هست بسيار سخته (حداقل كار من يكي نيست). بسته به مورد بايد يه جوري رفتار كرد كه كمترين ضربه از آنها به ما وارد بشه.
اما من مذهب و عقايد مذهبي را مشكل اصلي نمي دانم. خيلي ها مذهبي هستند اما اين گونه رفتار نمي كنند. اتفاقا در پي آن هستند تا با كمك كردن به اشخاص نيازمند و يا مشاركت عمومي در يك امر خير براي آخرت خود توشه بياندوزند.
اين نگرش خاصي به دينداري است كه متاسفانه در جامعه ما روز به روز هم داره رشد مي كنه و از طرف نهاد هاي رسمي پرنفوذ مانند صدا و سيما هم تبليغ مي شه. در سريال ها ي ايراني هميشه صاحبخانه اي كه اجاره خود را طلب مي كنه شخصيت منفي است ومستاجري كه به خاطر بي برنامگي در زندگي اجاره خود را نمي تونه پرداخت كنه قهرمان داستانه! (نگيد منجوق درد مستاجرهارا نمي فهمه. من و همسرم مدت ها مستاجر بوديم. پنج تا صاحبخانه مختلف هم داشتيم با برخي از آنها دوست صميمي بوديم و رفت و آمد خانوادگي داشتيم. اما هيچ وقت حتي يك روز هم پرداخت اجاره را به عقب نيانداختيم.) در سريال ها آن كسي كه قرض خود را طلب مي كنه هميشه ديو دو سر معرفي مي شه.
اين گرايش در صدا و سيما جديد نيست. ظاهرا از قبل از انقلاب هم همين طور بوده. يك سريال طنز پربيننده قبل از انقلاب بوده به نام "خانه قمر خانم" كه به بينندگان ياد مي داده كه چه طور مي شه به صاحبخانه كلك زد و اجاره او را نداد! (نقل به مضمون از مادرم- من خودم اين سريال را نديده ام)
خوب! سريال هاي آمريكايي هيچ وقت چنين چيزي را تبليغ نمي كنند! اتفاقا sit-com هاي آمريكايي
taker ها را مسخره مي كنند.
اين گونه افراد براي جمع و جامعه هم مضر هستند. وقت ديگران را تلف مي كنند و برنامه هايشان را به هم مي زنند. در يك كار گروهي باعث دلسردي ديگران مي شوند چون كساني كه كار را انجام مي دهند در عمل مي بينند با آنان كه كاري نمي كنند به يك اندازه نصيب مي برند.
و بدتر از همه آن كه با اين همه خبرچيني و بدگويي و افترا كه از سر بيكاري مي كنند فتنه ها به پا مي شود و خيلي ها متاسفانه خانه خراب مي شوند!
حتي زندگي هاي خانوادگي افراد با افترا هاي آنان به هم مي ريزد و يا شغل و موقعيت شان را از دست مي دهند.
( همه اين ها با پررويي تمام زير لباس معنويت به تعريف خودشان انجام مي گيرد!)
سئوال ديگري مي پرسم.
در بعد اجتماعي با آنها چه بايد كرد؟
خوشبختانه ما در فاميل خودمان از اين آدم ها نداريم اما در محل كار تا بخواهيد از اين آدم ها پيدا مي شود. من شخصا به آنها رو نمي دهم و وقتي به اتاقم مي آيند و شروع مي كنند به تعريف داستان هاي هزار ويك شب درباره زندگي خصوصي ديگران به آنها مي گويم كه وقت گوش كردن به اين صحبت ها را ندارم اما متاسفانه خيلي ها به اين صحبت ها پا مي دهند و از آن براي خود مشغله و ماجرا و براي ديگران دردسر درست مي كنند.
سلام
یعنی شما می فرمایید که یه فیزیک پیشه ی IPM می ره تو اتق همکارش و شروع می کنه به غیبت و ... حرفای خاله زنکی ؟
از نظر اجتماعی بهتره به این طور ادما محل ندیم تا کم کم احساس کنن که از جامعه دور افتادن اون وقت به احتمال زیاد به خودشون بر می گردن و خودشونو درست می کنن
ولی در قبال وظایف متقابل باید اونا رو کامل و درست انجام بدیم ولی خشک و بدون هیچ احساسی .
سياوش عزيز
من از عبارت "خاله زنكي" خوشم نمي آد چون در بطن خود اين معنا را دارد كه اين كار كاري است زنانه وآقايان از آن مصون و بري هستند. اين تصور درست نيست!
اتفاقا وقتي مردي به اين كار مبادرت مي ورزد به خاطر جنسيت خود زشتي كار خود را نمي بيند!
گمان مي كند دارد "ارشاد" مي كند يا حتي فرد را مورد عنايت قرارداده كه درباره اش يا با او از اين جور صحبت هاي غيررسمي مي كند! اگر فيزيكپيشه باشد اين توهم غليظ تر هم هست.اگر خود را آدم مهمي بداند كه ديگر خدايا پناه!
من در هموردا يك
سري نوشته داشتم به عنوان فضل و فضولي كه در آن سعي كرده بودم يادآور شوم فضولي درپيچيده در لباس "فضل" بدترين و خطرناك ترين نوع فضولي است.
البته فكر نكنيد چون من يك زن هستم اين را مي گويم. برعكس آن را هم مي توان گفت. در فرهنگ ما زورگويي به خصوص از نوع همسر آزاري يا كودك آزاري چيزي است كه تنها به مردان نسبت داده مي شود. اين باعث شده خيلي از خانم ها بيشرمانه به اين كار مبادرت بورزند و پس از آن با مظلوم نمايي خود را بري جلوه دهند. در كشور ما مردي كه از همسر خود آزار و اذيت مي بيند حتي اين امكان را هم ندارد كه شكايتي كند چون به شدت مسخره مي شود:
" مي زد به شمشير جفا
مي رفت و مي خواند از قفا
سعدي بناليدي زما
مردان منالند از ملام"
باز هم دم سعدي گرم كه هفتصد سال پيش تابو شكني كرده!
"چشم هارا بايد شست جور ديگر بايد ديد"
در كامنت قبلي به جاي "ملام" بايد "الم" گفت. اشتباه نوشته ام.
در جامعه ما وضع به شكلي است كه وقتي خانمي كه خود قرباني افترا بستن و غيبت و فضولي آقايان دانشگاهي شود زبان به اعتراض مي گشايد تا از خود دفاع كند توسط جمع مردسالار دانشگاهي متهم به "خاله زنك" بودن مي شود !!
مسافر عزيز
اين بحث باعث شد من ياد خاله خودم
بيافتم. خاله ام رسما خانه دار است. در واقع او همان شخصي است كه من در داستان سارا اشاره كردم كه چند مدت است كار شيريني سفارشي خانگي را با جديت دنبال مي كند.
ببينيد!
موقعيت يك جراح مغز درجامعه ما كاملا شناخته شده است و همه به ديده احترام به اين شغل مي نگرند. يك نفر "آقاي دكتر جراح مغز" هر چه بگويد متهم به "خاله زنك بودن" نمي شود. اما شغلي كه خاله ام براي خود در نظر گرفته شناخته شده نيست. بيشتر افراد هنوز آن را به عنوان يك هنر قابل تقدير قبول ندارند (تا حد زيادي به دليل نگرش مردسالارانه جامعه ما). خاله ام مجبور است موقيت شغلي خود را با رفتار حرفه اي خودبه افراد دور وبر خود بشناساند. در واقع بايد ذره ذره اين احترام اجتماعي را كسب كند. در نتيجه در صحبت هاي خود در جمع هاي خانوادگي خيلي بيشتر از "آقايان دكتر" مراقب است تا كوچكترين حرفي كه رنگ و بوي غيبت و تهمت و فضولي دارد به زبان نياورد.
اگر به هوش نباشيم
عنوان "دكتر" و احترام اجتماعي ناشي از دانشگاهي و آكادميك بودن مي تواند تبديل به "پرده اي بر سر صد عيب نهان" شود!
ارسال یک نظر