۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

راي مخفي

وقتي آمريكا بودم، فيلم "راي مخفي" ساخته "بابك پناهي" تازه اكران شده بود.

داستان فيلم از اين قرار است: دختر جوان وظيفه شناسي يك صندوق راي سيار را به يكي از منا طق دور افتاده مي برد تا راي مردم آن منطقه را جمع كند.

صندوق راي از آن مقوايي-پارچه اي ها بود! از آن قديمي ها! ياد آن صندوق هاي قديمي به خير!

مردم منطقه احساس خاصي نسبت به راي دادن نداشتند. اصلا گمان نمي كردند كه عملكرد كسي كه راي مي آورد مي تواند تاثيري در زندگي آنها داشته باشد. براي همين همكاري نمي كردند. با اين حال دختر جوان اصرار داشت تا از همه راي بگيرد. او به قدرت "راي" ايمان داشت.
در این ماموریت، سرباز جواني، همراه و محافظ دختر جوان بود. در انتهاي فيلم، وسط بيابان برهوت، اين دو سوار بر یک ماشین جيپ به يك چراغ قرمز مي رسند. دختر كه مي خواهد زود تر به كارش برسد شكايت مي كند كه اينجا چه جاي نصب چراغ راهنمايي است! وقتي تقاطعي نيست و ماشيني رد نمي شود چرا بايد پشت چراغ قرمز ايستاد. اما سرباز جواب مي دهد كه به هر حال قانون، قانون است و بايد رعايت شود!




من چند مورد از تحليل هاي منتقدين حرفه اي غربي را درباره اين فيلم خوانده ام. جالب است كه از چشمان يك غربي به همين موضوع نگاه كنيم. بنا به نظر يكي از آن منتقدان در اين صحنه، دختر جوان و سرباز تقابل دو طرز فكر را نشان مي دهند. از نظر سرباز كه نماد انضباط خشك نظامي است، قانون يك سري دستور است كه از سوي مافوق ابلاغ مي شود و وظيفه ماست كه از آن، چه مفيد باشد و چه مضر ، اطاعت كنيم. در مقابل از ديد دختر جوان مامور اخذ راي ،كه نماد كسي است كه مي خواهد دموكراسي را به نقاط دور افتاده هم بكشاند ،قانون وسيله اي است براي ايجاد محيطي كه در آن شهروندان به حقوق خود مي رسند. وقتي پاي چنين قانوني به پيش مي آيد اين دختر جوان بي نهايت وظيفه شناس مي شود اما هر دستوري را اين دختر جوان به "قانون" بودن قبول ندارد. دختر جوان برعكس آن سرباز به خود اجازه مي دهد كه درباره قوانين چون و چرا كند و در جهت اصلاح قوانين قدم بردارد.


۱۷ نظر:

siavash گفت...

به نظر شما می شه قانون رو تو یه کلمه تعریف کرد ؟

منجوق گفت...

فکر نمی کنم. اگر هم بشه من چنین تعریفی را بلد نیستم. باید از حقوقدان ها پرسید.

رامین گفت...

سلام
من خیلی در مورد مفهوم قانون ومشروعیت قوانین فکر کردم و بعضا مطالعه، ولی در انتها به نتیجه ای جز موارد غیرقابل آزمایش نرسیدم و متاسفانه در نهایت به ایننتیجه میرسیدم که جوهره ی اصلی قوانین چیزی جز دیکتاتوری نیست چیزی جز تحمیل تدبیر یک اراده برای باقی آحاد نیست، وقتی این اراده خیرخواه و مرجع ذاتی باشه قوانین رنگ مقدس به خودشون میگیرند ولی وقتی غیر این باشه یا نشون داده بشه و یا در عمل جور دیگه ای باشه دیکتاتوری به معنی امروزی به وجود میاد به نظر من قانون مقدس نیست و واسط بین دو اراده ی قانون گذار و تابع هست و همین دو اراده تقدس را تعیین میکنند!

منجوق گفت...

سلام,
بهتر است در بحث, بین "احکام دینی", "احکام اخلاقی" و قوانین مدنی و مقررات محلی تمایز قایل بشویم. احکام دینی و احکام اخلاقی لزوما یکی نیستند اما معمولا با هم همپوشانی دارند. این دو در هاله ای از تقدس قرار دارند. من عالم دین نیستم که در این موارد بتوانم نظر دهم. به علاوه به خاطر تقدسی که این احکام در ذهن افراد (از جمله خودم) دارند و تعصبی که بیشتر افراد آگاهانه یا نا آگاهانه می ورزند, ترجیح می دهم وارد بحث در باره احکام دینی و اخلاقی نشوم و چون و چرایی درباره آنها نورزم.


اما در مورد قوانین اجتماعی و مقررات داخلی با شما موافقم که این قوانین رنگ مقدس ندارند. اصلا نباید داشته باشند. اگر به هر چیزی بخواهیم رنگ تقدس دهیم, "تقدس" زیر سئوال می رود و به ابتذال کشیده می شوند.

منجوق گفت...

این نوع قوانین و مقررات علی الاصول باید چنان وضع شوند که حقوق افراد تامین شود و سیستم کارآمد تر گردد. باید در مورد آنها چون و چرا کرد, باید آنها را به طور مدام مورد بازبینی قرار داد تا هدف اصلی از قوانین که همان تامین منافع دراز مدت جمع است حاصل شود.

این به معنا بی اهمیت بودن این قوانین نیست. اتفاقا چون به آنها اهمیت می دهیم در مورد آنها چون و چرا می کنیم. اگر قرار بود که این قوانین را پشت گوش بیاندازیم که دیگر به خاطرشان به خود زحمت چون و چرا نمی دادیم.

منجوق گفت...

برای آن که منظورم روشن است. برخورد خودم را با برخی از مقررات داخلی محل کار توضیح می دهم. من وقتی کاری می کنم که از امکانات محل کار در آن باید استفاده شود (مانند برگزاری همایش، خرید تجهیزات و...) با وسواس کامل فرم های مربوطه را پر می کنم، گزارش های لازم را به موقع و قبل از آن که به من یادآوری شود تنظیم می کنم، اگر لازم بود با وسواس تمام همه رسیدها یی که دست من بود تحویل می دهم و...
این کار من بین منشی ها معروف شده! به دیگران هم می گویند فلانی این جوری تحویل می ده....

من این کار را به طیب خاطر انجام می دهم چون بر این باورم که حکمتی پشت آن است. حتی شده که بگویند لازم نیست فلان فرم را پر کنی چون که ما به تو اعتماد د اریم و ... اما من اصرار کرده ام که مقرراتی از این دست را که حکمتی قابل قبول دارد مراعات کنم.

ظاهرا برخی همکاران رعایت این گونه مقررات را "دون شان" خود می دانند و با منشی ها پرخاش می کنند و می گویند "یعنی می خواهید بگویید به من اعتماد ندارید و...."

منجوق گفت...

در مقابل اگر ببینم آن چه که به عنوان مقررات به من تحمیل می شود حکمت قابل قبولی ندارد در باره حکمت آن سئوال می کنم. در مواردی که حکمتی را می گویند که از نظر من قابل قبول نیست باز هم سعی می کنم تا به مقررات احترام بگذارم البته دیگر با جان و دل آنها را رعایت نمی کنم. تنها تا جایی که راضی شوند و حرف و حدیثی پیش نیاید.

اما اغلب می بینم حکمتی پشت آن چه که می گویند نیست به جز هوی و هوس رئیس یا هر کس دیگر که آن را وضع کرده. در واقع هدف به رخ کشیدن قدرت او و خرد کردن دیگران است. جوان تر که بودم در این موارد عصبانی می شدم و مقابله می کردم.
می دانید که هزینه این برخوردها را هم پرداخته ام و می پردازم!

حالا، بستگی دارد به شرایط! اگر در توان داشتم با آن مبارزه می کنم (به شرطی که هزینه مبارزه خیلی زیاد نباشد) اگر نه، می سازم. چاره چیست؟!

ا اگر بخواهیم در هر مورد بی چون وچرا قبول کنیم، روز به روز اوضاع بدتر خواهد شد.

بهروز گفت...

این نوشته به نکته ظریفی اشاره دارد، کنایه اش به راهکارهای قانونی در انتهای مطلب بی ارتباط به پست شما هم نیست.

"رفتار کسی که خود را صاحب حقیقت معرفی می‌کند٬ طور دیگری است."
http://manib.blogfa.com/post-625.aspx

siavash گفت...

اگر بگیم قانون یعنی محدودیت اشکالی داره؟( خیلی ابلهانه است؟)
تو فیزیک هم همین طوره مثلا قانون گرانش یه جور محدودیت رو برای اجسام دنیا بیان می کنه و...
قانون مثل نیروی اصطکاک می مونه درسته که ممکنه اذیتمون کنه ولی اگه نباشه زندگی غیر ممکنه.
راستی شما طرفدار کدوم طرز فکری هستین که در مقاله بیان کردید اولی یا دومی؟

منجوق گفت...

من زياد با جايگذاري "قانون" با "محدوديت" موافق نيستم. اولا به خاطر آن كه هر محدوديتي "قانون" نيست. ثانيا، چون قانون خوب برخي را در شرايطي محدود مي كند تا جمع آزادي بيشتري داشته باشد. به طور مثال بنا به قانون ماشين هاي باري نبايد وارد خط سبقت در اتوبان ها شوند. اين قانون كاميون ها را محدود مي كند، اما در عوض ماشين هاي سواري و همچنين آمبولانس ها و ... اين امكان را پيدا مي كنند تا سريع تر برانند.

منجوق گفت...

قانون از نظر من مجموعه از دستورها كه از مافوق يا گذشتگان به ما رسيده نيست. قانون مجموع قراردادهايي است بين انسان ها كه براي بهتر كردن شرايط زندگي و كار وضع شده اند. در جامعه ايده آل من ساز وكارهاي شناخته شده اي وجود دارد كه افرادي كه بناست از قوانين تاثير بگيرند مي توانند در مورد كارآمدي و يا عدم كارآمدي قانون نظر بدهند و طي يك فرآيند پويا با تعامل با واضعان قانون، قوانين را با هدف كار آمدي عمومي بيشتر و تامين بهتر حقوق افراد اصلاح نمايند.

ناشناس گفت...

پترس، پسر فداكار يادتان هست. اين كليپ در كشور او گرفته شده:

http://www.youtube.com/watch?v=2xfoWW3bhV8

مهرداد وزیری گفت...

با سلام خدمت دکتر فرزان

سوالی داشتم؛ کتاب الکترومغناطیس گرفیتس به فارسی ترجمه شده است؟

عذرخواهی مرا بپذیرید که این سوال را در این مکان ثبت کردم.

با تشکر

منجوق گفت...

متاسفانه مدت هاست كه من از تدريس دروس ليسانس فاصله گرفته ام و اطلاعاتم در اين زمينه ناچيز است.

ناشناس گفت...

ياسمن جان سلام
در مورد قوانينی که بيشتر جنبه قدرت نمايي دارد تا حکمت ، رفتار مشابهی داشته و دارم و گاهی فکر می کردم چطور شده الان محافظه کار شده ام يا ترسو و چرا؟خيلی جالب بود که ديدم شما هم همين رفتار را نوشتی!یعنی اين تاثير گذشت زمان و تجربيات است يا چيز ديگر؟شما چی فکر می کنی؟

منجوق گفت...

ناشناس عزيز

متوجه منظور شما نشدم.

منجوق گفت...

فقط هم ترس يا محافظه كاري نيست. وقتي سن آدم بالاتر مي رود را ه هاي جديدي براي مقابله مي يابد. راه هايي موثر تر از رويارويي مستقيم.