۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

پيشنهاد من بعد از ويرايش!

بعد ازآن كه نوشته قبلي ام را منتشر كردم، كامنت هاي متعددي دريافت نمودم كه برخي ازآنها منتشر شد .
كامنت هاي دوستان همه از سر دلسوزي و آموزنده بودند. پس از خواندن اين كامنت ها به آن نتيجه رسيدم كه بهتر است فعاليت هاي گروه را به گونه اي سازمان دهي كنيم تا نوجوانان از هر قشري در آن حضور داشته باشند. پيشنهاد ويرايش شده من از اين قرار است: گروه حدود ده تا بيست نفره اي تشكيل مي دهيم كه هسته مركزي آن را افراد همسن و سال من تشكيل مي دهند. برنامه ريزي و تامين مخارج گروه با اين عده خواهد بود. گروه، اعضاي جوانتري هم خواهد داشت كه عموما دانشجو هستند. اين عده در تامين مخارج گروه نقشي نخواهند داشت اما خرج فعاليت هاي خود را خود مي پردازند. مثلا اگر قرار است كتابي خريداري شود و يا بليطي تهيه شود يا عصرانه اي تدارك ديده شود، دانشجوها خود مخارج آن را مي پردازند. گروه ،اعضاي جوان تر ي هم دارند كه 13تا 17 ساله هستند. اعضاي جا افتاده تر گروه، مخارج فعاليت هاي نوجوانان را در گروه، تقبل مي كنند بدون توجه به اين كه از خانواده از قشر مستضعف هست يا خير . در واقع می خواهیم ، بدون آن كه خط كشي هاي طبقاتي، قوميتي، جنسيتي و... مانع از همدلي و همكاري ما باشد، به منظور فعاليتي دور هم جمع شويم. بنابراين در مورد سطح مالي همديگر كنجكاوي نمي كنيم.
در مورد اين كه فعاليت گروه چه باشد بعدا تصميم مي گيريم. برخي پيشنهاد هاي من عبارتند از كتابخواني، بازديد از موزه ها، آشنايي با مشاغل ، تمرين زبان و....
جلسات را در اماكن عمومي مانند پارك ها و ... برگزار مي كنيم.
گروه از همان ابتدا "مرامنامه" اي تنظيم مي كند تا همه اعضاي گروه ، به هنگام شركت در فعاليت هاي گروه خود را مكلف به رعايت آن نمايند.
برخي مواد اين مرامنامه مواردي از اين دست باشند (البته با جمله بندی رسمی تراز آن چه من در زیر آورده ام):

1) بازي كردن با تلفن همراه و ... در هنگام جلسات ممنوع است مگر آن كه همگي توافق كنيم كه به منظور خاصي از اين وسايل استفاده كنيم.
2) كسي در مورد وضع مالي ديگري سئوالي نمي كند. كسي ثروت خود را به رخ ديگري نمي كشد. كسي فقر خود را به عنوان سركوفت زدن به ديگران ابراز نمي دارد. در اين چند ساعت كه دور هم جمع مي شويم اين مسايل را به كناري مي گذاريم.
3) جوك هاي مليتي يا قوميتي ممنوع هستند. اگر کسی مهمان خارجي يا مهمان از شهري ديگري از ايران به همراه آورد، حضور او را گرامی می داریم چرا که باعث می شود ما با فرهنگ های گوناگون آشنا شویم. به طور خاص جوانان و نوجوانان افغاني را تشويق مي كنيم تا در جلسات ما حضور پيدا كنند.
4) در جلسات گفتن جوك هاي جنسيتي نيز ممنوع است. دقت كنيد جوك هاي جنسيتي با جوك هاي جنسي (obscene) فرق دارند. در ايران، ممنوع بودن جوك هاي جنسي براي جمع مختلط زير چهل سال امري بديهي است و نيازي به گنجاندن در مرامنامه ندارد! تمام كساني كه در چنين جلساتي شركت مي كنند آن قدر فهم و شعور دارند كه ناگفته بدانند در چنين جمعي نبايد شوخي obscene كرد.
اما در مرامنامه بايد ممنوعيت شوخي جنسيتي را بگنجانيم.
5) جو و صحبت ها نبايد چنين باشد كه كسي به خاطر كاستي هايي مانند لكنت زبان يا معلوليت و چيزهايي از اين دست احساس شرم كند و از ادامه شركت در جلسات منصرف شود.
6) افراد با هر دين، مسلك و عقيده اي قابل احترام هستند. در مورد عقايد مذهبي افراد و ديگر مقدسات آنان چون وچرايي نمي كنيم.
7) همديگر را با اسم كوچك صدا مي زنيم. قايم شدن پشت عناوين (به خصوص هنگامي كه در بحث كم مي آوريم) ممنوع است!

8) از بحث هاي اختلاف آفرين حذر مي كنيم. از بحث هايي كه مي تواند خطر آفرين باشد هم همين طور.
9) قوانين محدود كننده گروه بايد به حداقل برسد. از اعمال محدوديتي كه حكمتي مقبول جمع ندارد حذر مي كنيم. در وضع قوانين همه حق راي و نظر دارند اما اعضاي جا افتاده گروه "حق وتو" دارند. البته در موقع وتو كردن بايد دلايلي ارائه دهند كه در صد ي از همه اعضاي گروه (مثلا سي درصد) با آن موافق باشند. همگي به هوش باشيم كه جمع ما نيازي به "رئيس آفتابه مسجد شاه" ندارد. اما از طرف دیگر، اختیارات و اتوریته افراد یکسان نیست. آنان که مسئولیت های سنگین تری بر عهده می گیرند و هزینه مادی و معنوی بیشتری می پردازند باید اختیارات بیشتری هم داشته باشند.
10) نه تنها "اظهار فضل" ممنوع نیست بلکه تشويق هم مي شود. كسي حق ندارد ديگري را به خاطر به كار بردن كلماتي كه از نظر او قلمبه سلمبه است يا به خاطر نقل قول ازبزرگان و يا استناد به متن هاي ادبي فلسفي و... سرزنش كند. اين ما هستيم كه اگر احساس كم سوادي به ما دست مي دهد، بايد برويم و سواد خود را بالا ببريم!
همچنين، تعريف خاطرات سفرها، بازگويي مطالعات و.. مورد تشويق قرار مي گيرد. همين طور انتقال تجربه استفاده از دستگاه ها و امكانات مدرن و را ه هاي جديد در كار و زندگي... آموزش مهارت هاي گوناگون نيز مورد تشويق و تاييد قرار مي گيرد. در واقع يكي از اهداف دور هم جمع شدن آن است كه "ياد بگيريم از چيزهاي جديد نترسيم."
11) كسي حق ندارد سليقه ديگري را مسخره كند.
12) استفاده توهين آميز از واژه "دهاتي" يا نام قوميت ها و مليت ها قدغن است.
13) نظم و انضباط را رعايت مي كنيم. به موقع وسر ساعت مقرر،در جلسات حاضر مي شويم و اگر نتوانيم در جلسه اي حضور پيدا كنيم از قبل اطلاع مي دهيم. اگر مهماني مي آوريم قبلا اطلاع دهيم و او را قبل از شركت در جلسه، در مورد مرامنامه توجيه كنيم.
14) با يكديگر بردبار باشيم. در ابتدا از برخي رفتار همديگر خوشمان نخواهد آمد. بدانيم و آگاه باشيم كه برخي رفتار هاي ما نيز براي ديگران خوشايند نيستند. از همان ابتدا آنتن هايمان را تيز مي كنيم تا اين رفتار ها را در خود كشف و آن گاه در خود اصلاح كنيم.
15) برنامه ها را حتي الامكان كم خرج ترتيب مي دهيم تا به اعضايي كه هسته مركزي را تشكيل مي دهند فشار زيادي نيايد. دوري از تكلف و سادگي را (البته تا حد متعادل و به دور از افراط و تفريط) به عنوان يكي از ارزش هاي گروه تبليغ مي كنيم تا به علت مسايل مادي شكاف بین اعضای گروه ايجاد نشود.

منتظر شنيدن نظرا ت سازنده شما هستم.

۳۶ نظر:

رامین گفت...

سلام
به نظر من هم اینکه در وضعیت مالی افراد گروه هدف کندوکاو نشه خیلی بهتره
من خوشحال میشم بتونم همکاری کنم.
در ضمن اگر بشه یک کم در مورد محدوده کلی بحثها هم در مرامنامه توضیح داده بشه ، خیلی خوبه برای مثال : میشه فلان عقیده رو تبلیغ کرد یا ازش دفاع کرد یا نه؟
میشه یک مکتب فلسفی ، اجتماعی یا سیاسی رو در بحثها مطرح کرد و خط قرمزهاش کجاست؟
چه حجمی از زمان جلسات و بحثها رو علم تشکیل میده؟
گروهی که گرد هم میان از نظر تخصص در قشر و رشته های خاصی هستند یانه؟

باز هم موفق باشید.

M. گفت...

Hi… I got a bit far from blog-readings. I read your previous and new posts. I’m pretty much sure that this idea works; however, it will involve difficulties and challenges that should be overcome. These issues will be mostly focused on “organization” and “interaction with participants”. I would like to point out a couple of comments:

1. This program can get done “through” a formal and known organization like “bonyad e koodad” whose link was posted by a friend. In such sense, it will be more formal, consistent, and easy to get accessed by people who are interested. Moreover, that organization can provide us with youths to participate. Yet, I’m not quite sure whether it is possible from both ends regarding issues like if they are interested, and if the suggested program is accepted by them “as the way it is” or they would be willing to modify it a bit. By the way, I think it would be worthwhile to look into.

2. In Canada, there is a program called “Big Brothers Big Sisters,” which is amid for matching young boys/girls (who have normally limited contacts with their fathers/mothers) with adult male/female volunteers. The volunteers then spend something like 4 hours a week with their young brother/sister. It can be very valuable. I think your idea could be quite similar but in a broader fashion involving larger groups (not just one adult per youth). You may find their experience worth and even we can contact them to get more information if required. Please have a look:

http://www.bigbrothersbigsisters.ca

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

من اينجا فقط ايده را مطرح كردم.
ابتدا بايد اعضاي هسته مركزي گروه تشكيل شوند تا در مورد اين كه چه كار بايد بكنيم تصميم بگيريم. نحوه فعاليت هاي يك گروه بستگي به تركيب گروه و شغل ها و مهارت هاي آنان دارد. به طور مثال اگر در بين گروه يك مددكار اجتماعي يا معلمي باشد كه در مناطق فقير نشين كار مي كند، شناسايي و انتخاب دانش آموزان را به آنان وا مي گذاريم.
در مورد فعاليت هم همچنين. با توجه به علايق اعضاي مركزي گروه بايد تصميم بگيريم. ممكن است كه يك فعاليت خاص مفيد تر از فعاليت ديگر باشد، اما ما در گروه كسي را نداشته باشيم كه در آن فعاليت مهم تر سررشته اي داشته باشد.

منجوق گفت...

بهتر است يك كار معمولي را "درست و درمون" انجام دهيم تا يك كار خيلي خيلي مهم را ناقص و ناكارآمد!

اين نكته خيلي مهم است.حدود ده سال پيش يك عده از دوستان قديم من گروهي تشكيل دادند براي حمايت از كودكان سرطاني. هيچ كدام از آنها تخصصي در اين باره نداشتند. دوست ديگري داشتيم كه آن موقع دانشجوي پزشكي بود. با اقدامات اين گروه به شدت مخالف بود و آنها را غير علمي مي خواند. در واقع به كار آنان لقب "رمال بازي" مي داد. تا جايي كه اين اختلاف نظر دوستي هاي بسيار قوي و صميمي را از هم پاشيد.

من نمي خواهم مرتكب چنين كاري شويم. نمي خواهم در وادي اي قدم در كار ي بگذاريم كه اطلاعي از آن نداريم.
براي همين فعاليت هاي گروه به تخصص هاي اعضاي آن بر مي گردد.

منجوق گفت...

مرامنامه بنيادي تر از نوع فعاليت است. من مي خواهم گروهي تشكيل دهيم كه در آن از مشاغل گوناگون باشند. به اين صورت تجربه اجتماعي مفيدتري براي همه ما خواهد بود.
اگر بر روي مواد مرامنامه توافق نداشته باشيم از ابتدا نمي توانيم دور هم جمع شويم.

سیما گفت...

نحوه ی ارتباط با دانش آموزان چطور است؟

آموزش و پرورش راحت دیگران را راه نمی دهد.

پدر مادرها هم معمولا خیلی راحت راضی نمی شوند فرزندانشان با دیگران آمد و شد داشته باشند. مگر این که ابتدا جلسات آشنایی با ان ها همراه باشد.

منجوق گفت...

اينجا ايده را مطرح كردم تا پخته تر و قابل اجرا تر شود. كامنت هايي كه دوستان دادند خيلي مفيد بودند. اميدوارم مطرح كردن اين ايده انگيزه اي شود تا كسي يا كساني از بين خوانندگان كه از من بلند همت تراست در شهر و ديار و محدوده اثر خويش فعاليتي با كمابيش همين مرامنامه شروع كند و موفق شود.

من هم روي اين ايده يواش يواش كار مي كنم و آن را پخته تر مي كنم. نتايج آن و تجارب آن را هم به تدريج براي شما بيان مي دارم با اين اميد كه در تشكيل گروه ها براي شما مفيد باشد.

منجوق گفت...

سيما جان،

بستگي به اين دارد كه اعضاي گروه چه كساني خواهند بود. اگر يك نفر در بين ما باشد كه در اين زمينه تخصص داشته باشد (مددكار، معلم و...) اين كار ساده تر خواهد بود.
براي همين مسايل است كه من اصرار داشتم كه گروه يك هسته مركزي داشته باشد كه از افراد جا افتاده تر هم سن و سال ما باشند.

ببين! اگر من و تو ده سال پيش به مدرسه اي مي رفتيم و خود را دانشجويان صنعتي شريف معرفي مي كرديم و مي گفتيم برخي از دانش آموزان را به ما بسپاريد تا با هم به گردش برويم، در بهترين وضعيت مودبانه بيرونمان مي كردند!
اما الان اگر من و شما به همين منظور به مدرسه اي رويم و خود را معرفي كنيم احتمال بيشتري دارد كه به ما اعتماد كنند. اين يك واقعيت جامعه است. تغيير موقعيت اجتماعي خود مان را دست كم نگير.
يكي از مشكلات نسل ما اين است كه ياد نگرفته از اين تغيير موقعيت اجتماعي درست استفاده كند.

واقعيت را عرض مي كنم! مي بيني طرف پنج شش سال (شايد هم بيشتر) است كه دكتري خود را گرفته اما مثل دانشجوي كارشناسي رفتار مي كند. آن پرستيژ استادي را ندارد.
هم دانشجو، هم نگهبان دانشگاه يا پژوهشگاه وهم بقال محل به او مثل بچه نگاه مي كنند! علت هم رفتار خود اوست.

تشكيل چنين گروهي تمريني اجتماعي براي ما خواهد بود كه اين چيزها را ياد بگيريم.

منجوق گفت...

ضعفي را كه در بالا به آن اشاره كردم، ضعف من هم هست. اما من به اين ضعف آگاهم و در پي برطرف كردن آن هستم. از همان زمان كه در هموردا بحث
commanding respect versus demanding respect را مطرح كردم به فكر برطرف كردن اين ضعف افتادم.

نوشته هاي من در هم وردا دراين مورد:

http://hamvarda.blogspot.com/2008/02/commanding-respect.html

http://hamvarda.blogspot.com/2008/02/stop-complaining-start-asking.html

http://hamvarda.blogspot.com/2008/02/confrontation.html

http://hamvarda.blogspot.com/2008/02/blog-post_18.html

منجوق گفت...

اين نكته كه گفتم خيلي مهم است. نقطه قوت نسل ريش سفيدان ما در دانشگاه ها همين نكته است. حركات و سكنات ايشان
commanding respectمي كند.
پدر خود من هم همين طور است. به عنوان فرزندش مي گويم اين رفتار او خيلي به نفع خانواده ما تمام شده. در شهر خودمان كه بيشتر افراد خانواده را مي شناسند. اما در شهرهاي ديگر هم وضع به همين منوال بود. به عنوان مثال، وقتي در ايران سفر مي كرديم انواع و اقسام مشكلات پيش مي آمد. رزرو هتلمان دچار مشكل مي شد، شناسنامه هامان جا مي ماندو.... ولي وقتي پدرم در هر شهري وارد جايي مي شد، مسئول و منشي آنجا بي اختيار احترام مي گذاشت و كار مارا راه مي انداخت.


متاسفانه نسل مياني استادان (منظورم همان نسلي است كه دانشجوي دوره هاي آغازين دكتري داخل ايران بودند) هرگز اين قابليت را كسب نكرد!
اصلا به دنبال كسب اين قابليت هم نرفت (احتمالا به دلايل ايدئولوژيكي!).
وقتي يكي از اين افراد نسل مياني وارد جمع ناشناخته اي مي شود، كسي او را زياد تحويل نمي گيرد. رفتارشان چنان نيست كه منشي فلان اداره و... آنها را خيلي جدي بگيرند.

در بين اين نسل مياني افراد بسيار باهوش و سخت كوش و باسواد فراوان بودند اما با اين حال در زمينه اجتماعي عقب مانده اند.

ما نبايد اشتباه آنان را تكرار كنيم. تا زمان داريم بايد قابليت
commanding respectرا بياموزيم

زهرا اسکندری گفت...

با مواد این مرامنامه کاملاً موافقم.
می شد موارد دیگه ای رو هم بهش اضافه کرد. مثلاً:
1- کشیدن سیگار در جلسات ممنوع است.
2- در طول جلسه از انجام دادن کارهایی که به محیط زیست آسیب برساند (مثل آسیب به گیاهان، استفاده از ظروف یک بار مصرف و ...) خودداری کنیم.

در مورد بند هشتم مرامنامه هم من نمی دونم منظور از بحث های اختلاف آفرین چیه! به نظرم باید این قسمت رو بیش تر توضیح داد.

منجوق گفت...

رامين عزيز،

جواب سئوالات شما را هنوز نداده ام.
" میشه فلان عقیده رو تبلیغ کرد یا ازش دفاع کرد یا نه؟ "
من با اين كار در چنين جمعي مخالفم.
شايد در يك جمع ديگر مناسب باشد اما اينجا نه. در اين جمع تنها ارزش هايي كه در مرامنامه مي ايند "در عمل" و نه تنها "درحرف" بايد تبليغ شود. ارزش هايي از قبيل دوستي، احترام به عقايد ديگران، احترام به همه مليت ها و قوميت ها، وقت شناسي و مسئوليت پذيري، حفاظت از محيط زيست و...


علت مخالفت من با تبليغ
عقايد ساختار گروه است. وقتي گروهي متشكل باشد از يك عده افراد جا افتاده بالاي
سي سال (و همگي با تحصيلات بالا و ميزان بالاي مطالعه و كثير السفر ) و يك عده نوجوان زير 18 سال، تبليغ عقيده به سمت "شست و شوي" فكري و يا يك رابطه "مريدي و مرادي" به پيش مي رود.


اين چيزي نيست كه من بخواهم اتفاق بيافتد. در واقع ما مي خواهيم اين نوجوانان را جمع كنيم تا در عمل بياموزند كه اندكي خارج از محدوده اي كه خانواده و مدرسه شان برايشان (آگاهانه يا نا آگاهانه) تعيين كرده اند فكر كنند. نمي خواهيم كه آنان را از آن محدوده خارج كنيم و وارد محدوده تنگ يك ايدئولوژي يا رابطه مريدي و مرادي نماييم.

در يك كشور شرقي مانند ايران بساط مريدي ومرادي راه انداختن خيلي آسان است. در واقع بايد هوشيار بود تاچنين بساطي به راه نيافتد.

منجوق گفت...

"چه حجمی از زمان جلسات و بحثها رو علم تشکیل میده؟"

بستگي به سلايق گروه دارد. من شخصا ترجيح مي دهم كه موضوعات خيلي علمي نباشند تا تنوعي در زندگي خودم حاصل شود.

"گروهی که گرد هم میان از نظر تخصص در قشر و رشته های خاصی هستند یانه؟
"

من ترجيح مي دهم تنوع رشته زياد باشد.

منجوق گفت...

زهراي عزيز،

پيشنهاد خوبي داديد. بايد اين موارد را هم اضافه كرد.

منظورم از اختلاف آفرين مسايل عقيدتي بودند كه افراد اغلب درباره آنها تعصب دارند.

ناشناس گفت...

ياسمن جان
ای کاش راهی پيشنهاد بشه که بتوان از شهرهای ديگر هم مشارکت کرد .اگر ميشه لطفا بفرماييد.
ضمنا يک سوال بی ربط به موضوع:
نظرتان راجع به 21 دسامبر 2012 چيه؟

منجوق گفت...

دوستان همكاري با اين سايت را پيشنهاد كردند:
http://www.childf.com/WebSite/Home.aspx

در باره 21دسامبر 2012چيزي نمي دانم. اگر توضيح بدهيد خوشحال مي شوم.

منجوق گفت...

اين كاريكاتور را ببينيد. خيلي واقعي است:

http://shirzaad.blogfa.com/post-352.aspx

Unknown گفت...

درباره جوابی‌ که به سیما داده بودین* یه نکته‌ای میگم:
در بسیاری از مدارس این مملکت که تا جائی که میدونم شما هم اونجا درس خوندین، رفت و آمد با دانشجو ها(به خصوص فارغ التحصیلان اون مدرسه که دانشجو هستن) از طرف مسولان مدرسه حتا استقبال هم می‌شه. میدونم مدرسه‌هایی‌ که ازش صحبت کردین جزو مدارس خاص نیستن اما الان حداقل در تهران خیلی‌ از مدارس با تاسی‌ از سمپاد از این ایده استقبال می‌کنن. اینو گفتم که نقش دانشجوهای گروهتون یه وقت به خاطر این تصور کمرنگ نشه.
تا جایی که میدونم حداقل ۳تا گروه با فعالیت‌های تقریبا مشابه با اون چه که شما در ذهن دارین تو شریف وجود داره، همه شون هم کاملا دانشجویی هستن. سابقه یکیشون که بیشتر باهاشون آشنام به بیش از ۱۰سال میرسه، اون‌ها هم روز اول رفتن و گفتن "ما دانشجوهای دانشگاه شریف هستیم..." و صد البته سختی‌های زیادی متحمل شدن تا جا بیفتن اما اینجوری که "در بهترین وضعیت مودبانه بیرونشون کنن" نبوده. نکته ی جالب اینه که این دوستان تازه به یه مدرسه خوب/ متوسط / سطح پایین هم نرفته بودن، بلکه به مراکز بهزیستی میرفتن که مشکلات همکاری با مسولانش به مراتب بیشتر از مدارس هست. تو بین این دانشجو‌ها همه جور "تیپی‌" هم وجود داشت. من نمی‌خوام اینجا راجع به مشکلاتی که داشتیم حرف بزنم، فقط می‌خوام بگم همه ی اون مشکلاتو دانشجو‌های بدون پرستیج حل کردن بدون کمک خاصی‌ از دانشگاه یا ... البته که خوبه که شما از موقعیتتون استفاده کنین ولی‌ راستش چون حرف‌هاتون برام یه کم آشنا بود(از اون نوعی که تو دانشکده زیاد شنیده بودم!) خواستم بگم برای انجام کارهای درست درمون لازم نیست آدم ریش سفید باشه. موفق باشید!

* "اگر من و تو ده سال پيش به مدرسه اي مي رفتيم و خود را دانشجويان صنعتي شريف معرفي مي كرديم و مي گفتيم برخي از دانش آموزان را به ما بسپاريد تا با هم به گردش برويم، در بهترين وضعيت مودبانه بيرونمان مي كردند!"

منجوق گفت...

سايه جان،
ممنون از نظرت.

باران گفت...

سلام منجوق عزیز. برای اینکه افرادیکه ایران نیستن و بعدا احتمالا برمی گردن و میخوان در جلسات شرکت کنند هم، بتونن در جریان کار قرار بگیرن، خوبه یه محلی رو هم برای گزارش دادن آنچه که گذشت و یا اعلام فعالیتهای آینده در نظر بگیریم. مثل یک بلاگ یا ... . ضمنا اگه بخشهای گفتمانی جلسات، مثل سخنرانی ها یا بحث ها و ... به صورت صوتی ضبط بشن، من می تونم در پیاده سازی متنی اونها کمک کنم.

Unknown گفت...

سلام منجوق عزیز
من هم می خواهم بهتون کمک کنم. اگر کاری از دستم بربیاد. ایده خیلی خوبیه.
موفق باشی

منجوق گفت...

ويدا و نجيه عزيز

ممنون!
پس از گرفتن
بازخورد از ديگر دوستان شكل فعاليت را مشخص تر مي كنيم. آن چه كه از آب در خواهد آمد احتمالا با اين ايده هاي اوليه متفاوت خواهد بود.
حتما روي كمك شما حساب مي كنم. يك جوري برنامه ريزي مي كنيم كه همه در داخل و خارج از ايران بتوانند سهيم باشند.

احتمالا كاري را با همكاري همين سايتي كه دوستان معرفي كردند شروع مي كنيم:

http://www.childf.com/WebSite/Home.aspx

ساده ترين و عملي ترين كاري كه مي شه كرد اينه كه به اين سايت كمك مالي كرد و برايش تبليغ كرد. ظاهرا خيلي به تبليغ مردمي براي شناساندن خود نياز دارند. مي توانيم اين كار را به طور سيستماتيك و گروهي انجام دهيم.

منجوق گفت...

در انتخاب فعاليت بايد خيلي دقت كنيم تا كار عملي باشه. خيلي ناجوره كه بخواهيم سنگي بزرگ تر از توانمان برداريم و بعد از مسئوليت شانه خالي كنيم. بايد سنجيده عمل كنيم و آهسته و پيوسته حركت كنيم.

مهراوه گفت...

سلام دوست مجازی عزیز!
خوشحالم از آشنایی با وبلاگت. از اینکه اینقدر ساده ایده هایت را بیان می کنی و در معرض نقد و نظر دیگران قرار می دهی، بدون اینکه کمال گرایی منفعلانه داشته باشی و پیگیری می کنی ایده ات را و بازتابش را و پر و بال می دهی به آن و...
بهترینها را برایت آرزو میکنم و برای خودم داشتن دوستانی چون تو را.
من یک دانش آموز روستایی بودم. روستایی کوچک در استان بوشهر. آنچه که زندگی مرا از خواهر و برادرهایم متفاوت کرد، قرار گرفتن در بهترین مدرسه شهرمان بود. من همیشه دانش آموز برتر شهرم بودم و این باعث شد که به راحتی به خانه همکلاسی های شهریم وارد شوم و والدین آنها فرزندانشان را به دوستی با من تشویق کنند. دانشگاه قبول شدم و با فرزند یک خانواده دانشگاهی ازدواج کردم. زندگی من را همان مدرسه راهنمایی شهر و دوستانم که از بهترین دانش اموزان شهر بودند، تغییر داد.
من برای تغییر زندگی و سطح سلیقه دانش آموزانی در شرایط خودم اعلام آمادگی می کنم.

سیما گفت...

سایه جان تجربه ی درس دادن یا سمینار دادن یا پروژه ی دانش آموزی تعریف کردن با این پیشنهاد یاسمن خیلی فرق داره. یک بخش این پیشنهاد سمینار و .. است.
من هم درباره ی دبیرستان بی تجربه نیستم، چه در دوران دانشجویی کارشناسی، چه دکتری و چه بعد از اون. همیشه هم استقبال خیلی خوبی دیده ام از بهترین مدرسه ی تهران تا یه مدرس ی دور افتاده در اطراف تهران. همه خیلی استقبال کرده اند.

اما حرف من درباره ی فعالیت های بیرون مدرسه مثل پیک نیک رفتن و ... است. تجربه های چپ کوک رو همیشه می خونم (کلاس تفکر خلاق). مثال من برخورد بعضی از دبیرها و اولیای بچه هاست که اون می نویسه.
می دونم پیشنهاد یاسمن با کلاس های چپ کوک فرق داره اما به هر حال یه جور کار فوق برنامه است که لزوما هم علمی نیست. همین باعث می شه که بیشتر دقت لازم باشه در برنامه ریزی. شاید ساده کردن مساله درباره ی فیزیک خوب کار کنه اما در باره ی مسایل اجتماعی بعید می دانم.
می شه هدف ساده و واقعی تعریف کرد اما نمی شه راه رسیدن بهش رو ساده گرفت.

باز هم پیشنهاد می دهم در برنامه ریزی یک جای جدی برای رابطه با مدرسه یا پدر و مادرها بگذارید تا اون ها مه اعتماد کنند، به نظر من این طوری نتیجه خیلی بهتر خواهد بود و بی تنش تر.

منجوق گفت...

سيما جان،
خود را به جاي مسئولان مدرسه ويا والدين كه مي گذارم مي بينم حق دارند سخت گيري كنند. وقتي از حريم نسبتا امن مدارس خارج مي شوي، انواع و اقسام خطرات هست. بديهي ترين آن تصادفات رانندگي است.
حساسيت هاي خانواده هاي ايراني در مورد روابط دختر وپسر بخش ديگري از ماجراست.
علاوه بر اين گونه مسايل بديهي، خطرهاي نامحسوس ديگري هم هستند. انواع و اقسام گروه هاي عجيب و غريب هستند كه مي توانند به دانش آموز معصوم دبيرستاني ضربه بزنند. از گروه هاي خرافه گرايي كه صد تا بلا سر اعضاي خود مي آورند بگير تا گروه هاي جدايي طلب و تجزيه خواه و....

جلب اعتماد والدين و مسئولين مدرسه ساده نخواهد بود.

حتي اگر ما به پخته ترين شكل عمل كنيم باز هم مسايلي به دنبال خواهند داشت. وقتي يك نوجوان با فرهنگي اندكي متفاوت (كاري به بهتر يا بدتر بودن آن ندارم)
با رويه زندگي پدر و مادرش آشنا مي شود اغلب در خانواده با مشكلاتي رو به رو مي شود.
اختلاف مي تواند سر چيزهاي خيلي كوچك باشد.

پدر ومادر ها تقصير اختلاف ها را به گردن ما خواهند انداخت! بايد راجع به اين مسئله هم بيانديشيم و چاره اي بيابيم.

زهرا اسکندری گفت...

شاید بشه اولش با ارتباطهای کم با مدارس شروع به کار کرد. مثلا با سالی یک بار شروع کنیم! و بعد به مرور این ارتباط رو بیش تر کنیم! این البته شاید باعث بشه که این طرح خیلی بلندمدت تر از اون چیزی بشه که فکرش رو می کردیم. اما شاید با این کار، طرح قابل انجام بشه.
برای اولین ارتباط هم شاید همون چیزی که منجوق می گه عملی باشه. این که از اعتبار افراد استفاده کنیم. من فکر می کنم والدین و یا یه مدیر مدرسه استقبال کنند که در برنامه ی سالی یک بار سینما رفتن دانش آموزان، یک یا چند استاد دانشگاه دانش آموزان رو همراهی کنه.
البته من تا حالا نه والدین بوده ام نه مدیر مدرسه! شاید حتی بد نباشه با چنین افرادی در مورد این طرح گفتگو بشه.

Unknown گفت...

به سیما:

من از منجوق نقل قول کردم(در انتهای نظرم) و راجع به اون، تجربه‌ای که داشتم رو گفتم. هیچ جای حرفم هم صحبتی‌ از علم و دانش("تجربه ی درس دادن یا سمینار دادن یا پروژه ی دانش آموزی تعریف کردن") نبود. قسمت عمده ی حرفم مربوط به اون گروهی بود که تو شریف سالهاست فعالیت می‌کنه و این رو هم ذکر کردم که اون فعالیت‌ها کم و بیش شبیه پیشنهاد یاسمن ه(بدون خوندن اون پیشنهاد که نمیتونستم چنین حرفی‌ بزنم!). در نهایت هدفم فقط این بود که تاکید کنم نقش دانشجو‌های گروه به خاطر برخی‌ تصورات کمرنگ نشه.

با نظر آخر منجوق کاملا موافقم. مسولان مدرسه و والدین حق دارند سخت گیری کنند. جلب رضایت اونها کار راحتی‌ نیست ولی‌ دانشجو‌ها هم از پسش بر میان! ما برای ورود به مرکز بهزیستی باید به نگهبان / حراست مرکز کارت دانشجویی نشون می‌‌دادیم. گاهی هم که طرف به خاطر اینکه هر هفته ما رو می‌‌دید و آشنا بودیم براش با یه لبخند اجازه ورود می‌‌داد مخصوصاً کارت نشون می‌‌دادیم که مطمئنش کنیم. وقتی‌ یه قدم داوطلبانه می‌رفتیم جلو، اونها خیلی‌ نرم تر می‌‌شدن. ساده نبود، ما کلی‌ فکر می‌‌کردیم که چطور جلب اعتماد کنیم. باورتون می‌شه چند تا از بچه‌ها گاهی خوابگاه شریف میومدن و شب می‌‌موندن! این اصلا عادی نیست و با یه "پیک نیک با بچه‌های مدرسه" خیلی‌ فرق داره. ولی‌ همه ی این اعتماد به یه مشت دانشجو بود. اون وقتها گاهی فکر می‌کردم اگه ما از آب و گل در اومده تر بودیم این همه اعتماد ممکن بود؟

چپ‌کوک گفت...

منجوق جان نظرها رو با دقت خوندم
کاري که مي‌گي اگر چه بسيار جالبه اما از نظر من تقريبا عملي نيست. مي‌تونيد در NGO ها و يا مدارس استثنايي اين فعاليت رو سازمان دهي کنيد اما براي جذب بچه‌هاي عادي در مدارس عادي تقريبا اين کار ممکن نيست.
من يک پيشنهاد اوليه مي‌دم. از دو سال پيش در يکي از مدارسي که من دارم درس مي‌دم بحث اخلاق اجتماعي پيش امده.تقريبا يک سال روي کادر مدرسه فشار آوردم تا به اين نتيجه برسن بايد زماني رو به " آموزش" رفتارهاي اجتماعي اختصاص بدن. مشکل الان اينجاست که در مجموعه اخلاق و آداب اجتماعي چه چيزهايي مي‌گنجه و بعد چه کساني مي‌تونن کار تربيتي را انجام بدن. پيشنهاد مي‌کنم از بين داوطلبين يک گروه پنج نفره تشکيل بشه و طرحي منسجم براي يک مدرسه ارائه بشه. بخش قابل توجهي از خواسته‌هاي تو مي‌تونه در اين طرح بگنجه. وارد مذاکره با مدرسه بشيد و به مدت يک ترم طرحتون رو تحت نظارت مدرسه پياده کنيد. اين روش هم کم خطره ( براي بچه‌هاي جوون)، هم امکان ارتباط با اوليا از طريق انجمن اوليا و مربيان وجود داره و شما يک تريبون براي توضيح اهداف و برنامه هاتون داريد. به نظرم در چنين جرياني وجود يک تريبون قابل اعتماد براي مخاطب ضروريه. اگر در طرحتون موفق بوديد. ترم دوم اين طرح رو با مشارکت مدرسه دوم که مي‌تونه از منطقه پايين‌تري انتخاب بشه انجام بدبد. به اين ترتيب شما آروم آروم جمع رو بزرگ مي‌کنيد و در دراز مدت فرصت اين رو داريد که براي اون گروه خاص خودتون يارگيري کنيد.
اگر فکر مي‌کني لازمه مطلب رو باز کنم و بگم چرا خظراتي چنين طرحي رو تهديد مي‌کنه بگو من يک پست جدا بنويسم.

منجوق گفت...

چپ كوك جان،
طرحي كه مي دي جالبه ولي خارج از توان و تخصص منه. من در حدي نيستم كه بخواهم به بچه هاي مردم درس اخلاق اجتماعي بدم يا بخواهم تربيت شان كنم.

آن چه كه در ذهن داشتم خيلي ساده تر از اين بود. مي خواستم در قالب يك برنامه تفريحي -فرهنگي و در چارچوب مرامنامه با هم ارتباط پيدا كنيم و از هم چيز ياد بگيريم. مي خواستم تصورات غلطي كه در مورد افراد با مشاغل
مختلف (مثل فيزيكپيشه، نويسنده و...) در ذهن نوجوانان هست، به طور طبيعي با ارتباط با خود اين افراد زدوده شود. مي خواستم از طبقات مختلف اجتماعي دور هم جمع شوند تا پيش داوري ها
و stereotypeها از بين برود.
مهم هست كه يك نوجوان شمال شهري ويك جنوب شهري همديگر را ببيند تا بفهمند هر دو كمابيش دغدغه ها و تعصبات مشابه دارند. شكل ابراز آنها شايد متفاوت باشد اما باور كنيد جنس آن يكي است.

شمال و جنوب تهران كه هيچ! من همكاران آمريكايي داشتم و با آنها صحبت كرده ام باور كنيد دغدغه ها و نگراني هايشان در مورد فرزندان خود دقيقا از همان جنس دغدغه هاي والدين ايراني است.

اين چيزها را فقط مي توان در ارتباط فهميد. با آموزش رسمي نمي توان منتقل كرد.

منجوق گفت...

هرچند آن چه كه مي گويي در تخصص من نيست اما خواندن پستت در اين باره براي من و ديگران مفيد خواهد بود.

همان طوري كه گفتي و گفتند ما بايد به همكاري با NGOهاي شناخته شده فكر كنيم.


چپ كوك جان! چرا ضمير مخاطب به كار مي بري؟! خودت هم مي داني كه من بدون كمك و حمايت تو جرئت چنين اقداماتي را نخواهم داشت.

کمال گفت...

طرح خوب و انساندوستانه ای دارید . این ایده برای اینکه عملی شود نیاز به جلسات حضوری دارد تا کسانی که میخواهند کمک تئوری یا عملی کنند درباره اصول ونحوه کار بحث شود.یا علاقه مندان طرح های اجرائی خود را به نوعی در اختیار یک نفر یا یک گروه قرار دهند اما چارچوب طرح می بایست مشخص گردد.اینکه این تشکل غیررسمی یا رسمی باشدو بسیاری موارد دیگر.

کمال گفت...

فکرمیکنم احتیاجی به شمردن وعنوان مفاد مرامنانه یا بهترآن اساسنامه نمیباشد .هنوز کلیات مهم چنین طرحی مشخص نیست . بیان برخی مواضع و سیاستها گرچه دلنشین است اما اصولی نبوده،طبعا جنابعالی میدانید به دلیل خیلی از مسائل اجرای بعضی تصمیمات گرچه عین ثوابند اما مکافات زیادی دارد که شاید باعث شود از پشت سر بر زمین خورد !به هر حال سعی میکنم پیش طرحی برای این کار ارایه کنم .

منجوق گفت...

تدوين چنين مرامنامه اي و انتشار آن مستقل از آن كه گروه تشكيل شود و يا نه مي تواند ثمراتي داشته باشد كه به زحمت نوشتن آن بيارزد.

Amir گفت...

سلام
راستش ما هم یه طرحی با همین مضمون فکر کرده بودیم با این تفاوت که سعی بشه از هر کسی در تخصص خودش استفاده بشه و تا حد امکان هم قابل انجام باشه، یعنی با توجه به حساسیت ها و عرف کشور قابل اجرا باشه ، مثلا صرفا با کلاس های فوق برنامه فیزیک و ریاضی و شیمی (که به یک خیریه یا یک جای رسمی وابسته هستن)، شروع بشه و به بهانه بازدیدهای علمی و پیک نیک ، به همون هدفی که شما هم دارید نزدیک بشیم
توی این راه من هم دوستانی رو میشناسم که فکر میکنم مایل باشن کمک کنند.
به هر حال اطلاع رسانی با شما