۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

عرف

در يادداشت بعدي مي خواهم در مورد تفاوت گردهمايي هاي مختلف بنويسم. باز هم تاكيد مي كنم معناي اين واژه ها ممكن است كه در بين جمع هاي مختلف و يا در كشورهاي مختلف با هم تفاوت داشته باشد. من كاري به ريشه ي كلمات و معاني مختلف آن در كشورهاي گوناگون ندارم. آن چه كه مي خواهم درباره اش صحبت كنم معناي عرفي اين كلمات در بين فيزيكپيشه هاست. قبل از اين كه به معناي اين كلمه ها برسم مي خواهم روي اهميت آموختن اين عرف تاكيد كنم. فيزيكپيشه هاي كشورهاي مختلف در اين 20-30 سال اخير به يك نوع فرهنگ مشترك بين المللي دست يافته اند كه عرف و اصطلاحات مخصوص به خود را دارد. اين فرهنگ بين المللي طبعا از فرهنگ آمريكا بيشترين تاثير را گرفته.40 سال پيش اين فرهنگ به اين شكل بين المللي وجود نداشت. دليل آن بود كه در آن زمان اين همه ارتباطات و اين همه گردهمايي بين المللي و اين همه از اين قاره به آن قاره سفر كردن نبود. به علاوه پرده ي آهنين هنوز پاره نشده بود.براي همين هم هست كه فيزيكپيشگان پيشكسوت ما كه قبل از انقلاب در خارج دكتري گرفتند و بعد در جريان وقايع دهه 60 هجري در ايران از آن جمع بين المللي دور افتاده اند به اين عرف و اهميت آن ،چنان كه بايدو شايد، آشنا نيستند. حال كه وضع بودجه ي فيزيك بهتر شده و ثبات نسبي داريم اين اساتيد پيشكسوت سردمدار برنامه ها ي همكاري هاي بين المللي شده اند و همين عدم اشراف به اين عرف -و بد تر از آن عدم درك اهميت آن- مسئله ساز و مشكل ساز مي شود. مشكلاتي كه من پيش بيني مي كنم چند سال بعد بيشتر رخ خواهند نمود.

يكي از مسايل ما در ايران همكاران از فرنگ برگشته اي است كه هر چند به تازگي از خارج دكتري گرفته اند و برگشته اند، اما تمام دوره اي كه در خارج بوده اند به اتفاق چند دوست ايراني يك حصار دور خود كشيده اند. خيلي هم به اين كار خود افتخار كرده اند چرا كه به زعم خود "فرهنگ اصيل خود" را حفظ نموده اند. در جمع هاي بين المللي فيزيكپيشه ها آن قدر نجوشيده اند كه با اين فرهنگ بين المللي به اندازه ي كافي آشنا شوند. با همه ي "پيف پيفي" كه اينها نسبت به خارجي ها مي گويند از امكانات رفاهي و نظم كشورهاي پيشرفته اي كه در آن تحصيل مي كنند لذت مي برند و به آن خو مي گيرند. پس از بازگشت به ايران حسرت آن نظم را مي خورند. همان هايي كه تا ديروز كه در بين خارجي ها بودند و مي گفتند "پيف پيف" اينها بو مي دهند، مي شوند منادي فرهنگي كه به خود فرصت نداده اند چيز زيادي هم از آن بياموزند! فكر مي كنم مي توانيد تصور كنيد اين جماعت تا چه اندازه دردسر درست مي كنند. حالا مثلا ديده اند استاد راهنماي خارجي شان نزديك بين است و به هنگام مطالعه عينك از چشم بر مي دارد. اين آقا يا خانم نتيجه مي گيرد اگر كسي به هنگام مطالعه عينك از چشم بر ندارد عقب افتاده و جهان سومي است و دليل عقب ماندگي تاريخي ما آن است كه موقع مطالعه عينك از چشم بر نمي داريم!
آموختن فرهنگ محلي كشوري كه در آن دكتري مي گيريم خوب و مفيد و آموزنده است. اما چيزي كه بيشتر به درد يك فيزيكپيشه -به عنوان يك فيزيكپيشه- مي خورد (يا بهتر است بگويم برايش واجب است) آموختن آن فرهنگ بين المللي و عرف هاي مربوط به آن است. ببينيد! كار پژوهش فيزيك يك كوشش بين المللي است. براي اين كه ما دراين كوشش عظيم سهمي داشته باشيم بايد با اين فرهنگ بين المللي و عرف هاي آن و ادبيات آن آشنا شويم. دوستاني كه در خارج هستند و يا خواهند رفت براي اين كه يك فيزيكپيشه ي فعال شوند نيازي نيست حتما آداب مربوط به صرف فندو را ياد بگيرند. (اگر علاقه ي شخصي به آموختن فرهنگ هاي گوناگون داشته باشند- چنان كه من خود دارم- موضوع فرق مي كند.) اما مهم هست با فيزيكپيشه هاي مختلفي كه به آنجا مي آيند و مي روند بتوانند ارتباط برقرار كنند و كم كم با عرف هاي آن فرهنگ بين المللي آشنا شوند. دست كم بايد بدانند فرق بين lectureو سمينار در عرف فيزيكپيشگان دنيا چيست!

چند سال پيش يكي از دانشجويانم براي يكي دو هفته مي خواست برود خارج. به او توضيح مي دادم كه آنجا بهتر است چه بكند تا بتواند ارتباط علمي قوي تري با فيزيكپيشگان دنيا برقرار كند. چه گونه نتايج مقاله اش را ارائه دهد و از تجارب آنها بياموزد و... دانشجوي سابقم وسط صحبت خنديد. پرسيدم به چه مي خندي. گفت درست قبل از تو فلان استاد را ديدم. از قرار معلوم آن استاد وقتي شنيده بود اين دانشجو بناست به خارج رود به او تاكيد كرده بود در خارج به جمع ايرانيان بپيوندد تا حضور ايرانيان در آنجا پررنگ وقوي ديده شود. اين هم عقيده و نظري است! اما در جمع بين المللي فيزيكپيشگان خيلي صورت خوشي ندارد كه يك عده از يك مليت خاص خود را از بقيه سوا كنند. نه تنها اين كار را به معناي "حضور پررنگ وقوي ايرانيان" نمي بينند بلكه برداشت هاي خيلي بدبينانه اي ممكن است بكنند. برداشتي كه انصافا دور از واقعيت است! مهم تر آن كه اگر دانشجوياني را كه به خارج مي روند تشويق به اين كار كنيم و روي اين موضوع اين قدر تاكيد كنيم فرصت آموختن فرهنگ بين المللي را كه عرض كردم نمي يابند. جز استاد راهنماي خود و دو سه نفر ديگر كسي را نمي بينند وگمان مي كنند دنياي علم در همان دو سه نفر خلاصه مي شوند.
ببينيد! آن دو سه نفر حتما مانند هر دو سه نفر ديگر دنيا عيب ها و حسن ها و عادت هاي مخصوص به خود را دارند. علت پيشرفت علمي كشور هاي پيشرفته آن نيست كه لزوما افرادش ايراد هاي كمتري نسبت به ما دارند. علت همان فرهنگ بين المللي است كه حسن ها را رو مي كند و اثر عيب ها را خنثي مي كند. دانشجوي ايراني كه از خارج فقط دو سه نفر را مي بيند، اغلب همان عيب ها را ياد مي گيرد. چرا؟! خوب براي اين كه ياد گرفتن عيب عموما آسان تر از ياد گرفتن حسن است! از طرف ديگر گمان مي برد كه آن عادت ها ي شخصي استاد راهنماي خارجي اش تنها روش موجودند و پس از بازگشت به ايران به زور مي خواهد ديگران هم اين عادت ها را بر گيرند. ووقتي بر نمي گيرند فغانش به آسمان مي رود!
صلاح ملك خويش خسروان دانند اما توصيه هايي كه من به دانشجويانم به هنگام سفر خارج مي كنم از اين دست است.

۲ نظر:

shima گفت...

جالب بود.

فاطمه صمدي صدر گفت...

انشالله كه سالهاي سال شاد و سلامت زندگي كنيد ولي من هم وصيت كرده ام برايم هيچ مراسمي نگيرند من اصولا با اكثر رسم ها مشكل دارم