۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

عنوان

در دنيا ي فيزيكپيشگان اگردو نفر با هم صميمي باشند -صرف نظر از سلسله مراتب اداري-علمي- همديگر را با نام كوچك صدا مي زنند. من استاد راهنمايان خود را آلكسي و مايكل خطاب مي كردم نه SMIRNOV ويا PESKIN. در ايران نام كوچك خطاب كردن استاد يك جوري به گوش مي رسد. دانشجوي سابقم، دكتر آرمان اسماعيلي، راه خوبي پيدا كرده بود. به انگليسي كه صحبت مي كرد مرا "ياسمن" خطاب مي كرد و وقتي به فارسي صحبت مي كرد به من "خانم دكتر" مي گفت. اين نحوه ي خطاب كردن مورد تاييد من هم بود. برخي از دانشجويان مرا "استاد" خطاب مي كنند. بستگي به سليقه دارد اما به نظر من "استاد" زيادي رسمي است. من احساس معذب بودن مي كنم. اما اين را هم بگويم در محيط دانشگاهي وبين فيزيكپيشه ها خطاب كردن استادان با نام فاميلي وبدون عنوان نشان از بي ادبي است. با نام كوچك خطاب كردن ايرادي ندارد اما "خانم x" يا "آقاي Y" خطاب كردن بي ادبي است. شخصا در محيط كاري دوست ندارم "خانم فرزان" خطاب شوم. "خانم دكتر" و يا "دكتر فرزان" را در محيط آي-پي-ام بيشتر مي پسندم.
در محيط هاي رسمي ولي غيردانشگاهي، ترجيح مي دهم "خانم فرزان" خوانده شوم تا "دكتر فرزان".در وبلاگستان دوست دارم تنها منجوق خطاب شوم.


وقتي كه به يك استاد نامه مي نويسيد، هرگز ننويسيد "Dear Mr x" يا "Dear Ms Y". عنوانش (دكتر، پرفسور و...) هر چه كه هست به كار ببريد. اگر هم در عنوانش شك داريد عنوان بالاتر را به كار ببريد. (وقتي پليس جريمه تان مي كند مگر نمي گوييد "جناب سرهنگ"؟! يعني اين نامه نگاري به آن اندازه برايتان مهم نيست؟!) هرگز اين تصور را نكنيد كه توجه نمي كنند! اتفاقا اولين چيزي است كه توجه را جلب مي كند. رعايت اتيكت نامه نگاري از جمله مواردي است كه شما را با آن مي سنجند.

معروف است كه Edward Wittenدوست دارد Edward خوانده شود و اگر كسي او را به طور مخفف Edصدا كند (به اصطلاح ما آن قدر پسر خاله شود) خوشش نمي آيد. در نامه نگاري هايي هم كه شاهين با او داشت ويتن همين اتيكت ها را به دقت رعايت كرده بود و از جوابش معلوم بود به رعايت اتيكت از طرف شاهين هم توجه داشته است. استاد راهنما هاي من هم به اين موضوع توجه كامل داشتند و اگر من سهوا موردي را رعايت نمي كردم بلافاصله تذكر مي دادند.

مواردي هم پيش آمده كه همكاران خارجي به شخصي ايراني اشاره كرده اند و پرسيده اند فلاني را مي شناسي؟ در اي-ميل هايش كه خيلي boldبود. (منظور يعني همين اتيكت را رعايت نكرده بود.)

اين نكته هم شايد برايتان جالب باشد. حدود صد سال پيش در ايالت هايي مانند تگزاس و غيره رسم بود كه دختر ها را با عنوان ميس+اسم كوچك خطاب مي كردند:Miss Scarlet.... حالا اين گونه خطاب كردن از مد افتاده. مثل اين كه مردي در ايران همسرش را "منزل" خطاب كند. صد سال پيش مودبانه بود، حالا ديگه نيست. در آمريكا اگر دختري را"ميس+ اسم كوچك" خطاب كنيد، در دل مي گويد "ايش! انگار از دل «فيلم برباد رفته» بيرون اومده!" من اينو اصطلاح را در يك رمان خواندم.

۲۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

خیلی مطلب مفید و جالبی بود من که خودم همیشه مردد بودم باید شما رو تو وبلاگ چطور خطاب کنم!!!
فک میکردم شاید دوستان نزدیکترتون حق دارند شما رو منجوق خطاب کنند

من یکی که کلی به دانشجوتون حسودیم شد.
کلی خوش شانس بوده که شما استادش بودید و تونسته پیش شما تجربه کسب کنه.
تو ایران پیدا کردن استاد راهنمای ممتاز کار سختیه
خدا چه دیدید شاید ما هم یه روز به ارزومون برسیم.

منجوق گفت...

سلام
اين نظر لطف شماست. آرمان خودش دانشجوي خوبي بود. در وافع من خوش شانس بودم كه چنين دانشجويي داشتم.

اميدوارم استاد راهنماي خيلي بهتر از من داشته باشيد.

Unknown گفت...

سلام

دقیقا با شما موافقم. کاملا به افراد مختلف بستگی دارد. بعد از ملاقاتی که با شما داشتم مطمئن شدم که شما شخصیت کاملا متواضعی دارید ولی خوب برای خیلی ها فرق میکنه مثلا یه بار به یکی از استاد ها در فرانسه نامه نوشتم توی نامه اسم یه استاد دیگه رو هم برده بودم که بهش گفته بودم پروفسور ولی سهوا مخاطب نامه رو دکتر خطاب کردم. از جواب نامه معلوم بود یه ذره بهش برخورده!

آرمان اسماعیلی گفت...

هنوز تجربه زیادی از محیط های دانشگاهی خارج از ایران ندارم. ولی با وضعی که توی این یک ماه دیدم، استاد راهنمای خوب گیر آوردن اینجا هم کار سختی هستش. منظورم از استاد راهنمای خوب استادی هستش که برای دانشجو وقت بذاره و کلاً بشه پیداش کرد و همچنین ایده ای برای کار کردن داشته باشه. به همین دلیل الان (بیشتر از قبل) احساس خوش شانسی می کنم که استاد راهنمام دکتر فرزان بودن.

منجوق گفت...

ّبه مصطفي:
سلام،
وقتي تازه دكترايم را گرفته بودم گمان مي كردم حساسيت درباره ي عنوان،"پشت عنوان قايم شدن"است. به تحقير آن را
"پرده اي بر سر صد عيب نهان" مي خواندم. اما رفته رفته در اين محيط بيشتر و بيشتر عنوان برايم اهميت پيدا كرد. اگر در خارج بودم گمان نمي كنم غير از اين مي شد. آنجا هم رفته رفته اهميت عنوان برايم بيشتر مي شد.
زماني فكر مي كنم هرچه سواد آدم بيشتر شود اهميت اين عناوين برايش كمتر مي شود. اما درعمل چنين نيست. حداقل مشاهدات من خلاف اين را نشان مي دهد.

تقريبا مثل آن است كه خيلي ها كه در 20 سالگي به مفهوم "اصالت خانوادگي" پوزخند مي زنند در 40 سالگي خود به اين مفهوم گرايش پيدا مي كنند و آن را يكي از معيار هاي ارزيابي قرار مي دهند.


اين را مي خواهم بگويم از اين كه آن استاد فرانسوي آن گونه واكنش نشان داده زود درباره اش بد قضاوت نكنيد. شرط مي دهم 10 سال ديگر واكنش او برايتان ملموس و قابل توجيه شود.

ناشناس گفت...

سلام

تقریبا تمام کسانی که با دکتر فرزان در اتباطن مطمئنن که دانشجوی دکتر فرزان بودن هم کار ساده ای نیست.
یعنی بر کسی پوشیده نیست که دانشجویان دکتر فرزان همه از دس دانشجویان با سواد و تلاشگر هستند.

منظورم از خوش شانس بودن اینه که شما با توجه به سواد و پشت کارتون این شانس تو زندگی داشتید که در حضور دکتر فرزان کسب تجربه کنید.که حداقل من دیدم دانشجویانی از جنس شما که این موهبت(بهرمندی از حضور استاد راهنمای ممتاز)بهرمند نبودند و نتیجه اش هم در حوصله ی این متن نمیگنجد.
بهر حال واژه بهتری از "خوش شانس"نیافتم تا جای گزین کنم.
این توضیح رو دادم که خدای ناکرده برداشت نادرستی از کامنتم نشده باشه.

زهرا .ر گفت...

منم دلم دکتر فرزان می خواد کاش می شد از آدمای خوب و دوست داشتنی کپی گرفت به همین راحتی.

منجوق گفت...

شما لطف داريد و الا خبري نيست.

ناشناس گفت...

مدتی‌ هست سوالی ذهنم را مشغول کرده. گفتم مثل همیشه از طریق وبلاگ از شما کمک بگیرم. آیا به نظر شما عاقلانه و منطقی‌ هست که برای پست داک به گروهی-بهتر هست بگم موسسه ای- تازه تاسیس (کم تر از ۵ سال) ملحق شد. یا به جایی رفت که در یک کشور اسیایی هست ولی‌ رئیس آن موسسه حتا جایزه نوبل گرفته باشه و چند نفر (۲-۳) از دانشگاه‌های درجه اول آمریکا جز هیئت علمیش باشن(البته که این افراد تمام وقت در موسسه نیستن). منظورم این هست که آیا صرف بودن اسم یک شخصیت علمی‌ بزرگ (حتا مرتبط با شاخه تحقیقی خود آدم) و چند نفر دیگه و اینکه چون موسسه تازه تاسیس هست امکانات مالی‌ خوبی داره دلیل کافی‌ برای این هست که آدم به جای یه موسسه یا مرکز تحقیقاتی‌ متوسط در اروپا و کانادا و حتا آمریکا برای پست داک به چنین موسسه‌ای بره یا نه؟ پیشاپیش ممنون از جوابتون. راستی‌ کاش میشد یه مطلبی هم در مورد فاکتور‌های لازم در مورد انتخاب دوره پست داک بنویسید.

منجوق گفت...

تازه تاسيس در چه پيش زمينه اي؟
Kavli institute در استنفورد هم تازه تاسيس شده حساب مي شه دانشگاه آزاد و يا دولتي داغوز آباد خودمان هم تازه تاسيس حساب مي شه. اين كجا و آن كجا؟ درسته كه اولي تازه تاسيس هست اما در واقع تمام تجربه ي صد ساله ي استنفورد را پشت سرش داره. در آمريكاست و قادره فيزيكپيشگان درجه يك را به خود جلب كنه.

برگرديم به آسيا: من به آينده ي اين IPMUدر ژاپن خيلي اميدوارم. موسسات كره اي هم دارند پيشرفت مي كنند.KIASTداره خوب رشد مي كنه.

منجوق گفت...

" یا به جایی رفت که در یک کشور اسیایی هست ولی‌ رئیس آن موسسه حتا جایزه نوبل گرفته باشه و چند نفر (۲-۳) از دانشگاه‌های درجه اول آمریکا جز هیئت علمیش باشن(البته که این افراد تمام وقت در موسسه نیستن). منظورم این هست که آیا صرف بودن اسم یک شخصیت علمی‌ بزرگ (حتا مرتبط با شاخه تحقیقی خود آدم) و چند نفر دیگه و اینکه چون موسسه تازه تاسیس هست امکانات مالی‌ خوبی داره دلیل کافی‌ برای این هست که آدم به جای یه موسسه یا مرکز تحقیقاتی‌ متوسط در اروپا و کانادا و حتا آمریکا برای پست داک به چنین موسسه‌ای بره یا نه؟"


به عقيده ي من: نه! قطعا "نه". يك مدتي لافلين دايركتور KIASTبود:
http://large.stanford.edu/

اونجا با فرهنگ شرقي تحويلش مي گرفتند. به عبارت ديگر "روي سرش شان مي گذاشتند." افرادي كه در همان استنفورد با او رقابت ديرينه داشتند حسوديشان شد. يك مدتي اين گونه دايركتور شدن در كشورهاي آسيايي بين فيزيكپيشه هاي معروفي كه با هم چشم و همچشمي هاي ديرينه داشتند مد شد. لافلين كسي بود كه در همان دانشگاه استنفورد يكي ازدانشجو يش از دست او به پاي خودكشي رسيده بودو....
درباره ي گروه او خيلي حرف و حديث بود بعيد مي دانم براي kiastخيلي دل سوزانده باشد. kiastآينده ي روشني دارد به خاطر زحماتي كه ديگران مي كشند نه به خاطر "اسم" چند نفر آدم معروف.

منجوق گفت...

به نظر من بايد محيطي را انتخاب كنيد كه بتوانيد به بهترين شكل researchانجام دهيد.
چنين محيطي چند خصوصيت دارد:
1) حقوق مكفي و امكانات مادي لازم.
2) وجود يك سلسله مراتب علمي سالم و طبيعي علمي هرمي شكل.

اگر دو تا نوبليست آن بالا نشسته باشند و بعد وسط ها خالي باشد و بعد عده اي فيزيكپيشه ي نه چندان باسواد پايين باشند سلسله مراتب علمي سالم نيست.
اگر آن بالا يكي نشسته باشد و ضرب وزور بخواهيد سلسله مراتب علمي را با روش ها و معيار هاي نه چندان علمي تحميل كند محيط باز هم سالم نيست.

اگر محيط پرشده باشد از پست-داك هايي كه به اندازه ي فوق ليسانس هم سواد ندارند اما بيش از ويتن ادعا دارند محيط باز هم سالم نيست.

در محيط سالم به طور طبيعي دانشجوي فوق ليسانس از دانشجوي دكتري چيز ياد مي گيرد. دانشجوي دكتري از پست-داك سال اول چيز ياد مي گيرد. پست-داك سال اول از پست-داك سال دوم والي آخر.

چنين محيطي و چنين سلسله مراتب طبيعي اي ساختار پايداري دارد و باعث مي شود تك تك افراد در محل خود پيشرفت كنند. كل هرم به اين گونه پيش مي تازد.

ناشناس گفت...

ممنون از جوابتون. به نکته جالبی‌ اشاره کردید. تازه تاسیس با چه پیش زمینه ای؟ ولی‌ جواب این سوال را چطور می‌شه به دست آورد وقتی‌ با ساختار ارگان وابسته به آن موسسه آشنا نیستید. در مورد Kvali قضیه کاملا فرق میکنه.از اسم استنفوردی که یدک میکشه کاملا معلوم هست. ولی‌ وقتی‌ از مؤسسات ژاپنی، کره‌ای یا هندی با خبر نیستید چطور تصمیم میگیرید؟ راستش وقتی‌ با معیار‌های ایرانیم مقایسه می‌کنم به خودم میگم این آدم‌های معروف فقط صرف مسائل مالی‌ به آن موسسه پیوستن. احتمالش خیلی‌ زیاد هست که این نگرش کاملا غلط باشه ولی‌ هست. مساله دیگه کنار آمدن با محیط این جور مؤسسات هست. حتا وقتی‌ ادعا می‌شه که بیشتر از نصف اعضای موسسه خارجی‌ هستن واقعا به این معنی‌ نیست که مرکز کاملا بین المللی شده. حتا اگر مرکز هم این طور شده باشه (که در طول کم تر از ۵ سال بعید به نظر میرسه) با فرهنگ آن کشور چطور باید کنار آمد. مهمترین مساله ندونستن زبان آن کشور هست و اینکه هنوز مردم کشور به دیدن افراد خارجی‌ خو نکردن و این یعنی‌ زندگی‌ ایزوله داشتن. نکته دیگه اینجاست که مسلما در دوره پست داک آدمی‌ به اندازه دوره دکتری مشغول نخواهد بود بنابراین فرصت بیشتری خواهد داشت تا به جنبه‌های تفریحی زندگی‌ هم برسه (مثلا بره کلاس ورزش یا چه میدونم نقاشی که قبلن انجامش میداد). حالا با ندونتن زبان چه باید کرد؟ فکر نمیکنم در عرض ۱ سال بشه آن قدر زبان آن کشور را یاد گرفت که بشه وارد محیط جامعه شد.(باید توی ۱ سال اول زبان را یاد گرفت تا بشه سال دوم وارد جامعه شد)

ناشناس گفت...

راستی‌ اسم آن موسسه کره‌ای KAISTهست و نه KIAST .

منجوق گفت...

درمورد اين كه گفتيد دوره ي پست-داك از دوره ي دكتري آسان تر هست من با شما موافق نيستم. اگر شخص بخواهد كار دايم پيدا كند در دوره ي پست-داك خيلي بيشتر بايد كار كند. شاهين در طول آن دو سال كه در آي-سي-تي-پي بود به طرز وحشتناكي سخت كار كرد. احساس ضعف مي كرد. عملا در دوره ي دكتري چيزي از استاد راهنمايش نياموخته بود و مجبور بود در آن دوره ي كوتاه در آي-سي-تي-پي جبران مافات كند. درست است كه آن مقاله ي پرسايتشن در دوره ي دكتري منتشر شد اما خود شاهين حس مي كرد خيلي كمتر از آن مي داند كه بايد بداند. البته زحماتش ثمر داد و پست-داك بعدي سر از استنفورد در آورد.

منجوق گفت...

به نظر من تصميم گيري به روحيه آدم بستگي دارد. من جاي شما باشم و امكان پست داك در دانشگاه خوب اروپا و يا آمريكا را داشته باشم به دانشگاه و موسسه ي تازه تاسيس در كشور آسيايي رو نمي آورم. مگر اين كه اين فرهنگ هاي شرقي برايتان جذابيت خاص داشته باشد.

هر چند بايد بگويم يك پست-داك جدي وقت زيادي براي كار فرهنگي خارج نمي يابد.

ناشناس گفت...

البته که اگر موقعیت پست داک در جای بهتر بود که عمران آدم عاقل به فکر چنین جاهایی باشه. ولی‌ بعضی‌‌ها به خاطر برنگشتن به ایران و مسائل مالی ترجیح میدان به این گونه مؤسسات برن. راستش بعضی‌ از دوستان خودم در دوره دکتری به تفریحاتی که گفتم میرسن و آخر هفته‌ها هم کار نمیکنن در حالیکه من اینطوری نیستم. با خودم فکر می‌کردم "شاید" دوره پست داک بشه کمی‌ و فقط کمی‌ تفریح انجام داد. فکر کنم آخر سر با همین فیزیک هم ازدواج کنم(البته مزاح بود)

منجوق گفت...

من براي سفر به كشورهاي شرق دور خيلي علاقه دارم بروم اما نه براي زندگي. اما باز هم به روحيه بستگي دارد. خانم دكتر شرمين خرازي به هند رفت و آن جا را خيلي دوست داشت. هنوز هم دارد. شرمين در شريف يك سال از ما بالتر بود. وقتي گفت مي خواهد برود هند، هيچ كدام از ما باور نمي كرديم بيش از 10 روز در هند دوام بياورد. اما رفت و دوام آورد. هنوز هم خيلي از آنجا خاطره ي خوب دارد.

منجوق گفت...

اگر براي پست داك به هند يا ژاپن برويد مسئله تنهايي و ازدواج و... بغرنج تر هم مي شود. مگه نه؟!

اختلاف فرهنگي ما با شرق دوري ها-علي رغم تبليغات صدا و سيما- خيلي خيلي بيشتر از اختلاف فرهنگي ما با ايتاليايي ها و يا آمريكايي هاست.

مردسالاري اين كشورها شايد به مذاق صدا و سيماي جمهوري اسلامي خوش بيايد اما به مذاق يك خانم دكتر جوان ايراني خوش نمي آيد! حتي به مذاق يك آقاي دكتر جوان ايراني هم مردسالاري از نوعي هندي چندان خوش نمي آيد. (مردسالاري از نوع وطني اش را با اندكي رنگ و لعاب مدرن شده ايده آل آقايان دكتر جوان ايراني است.)

مردسالاري هندي و ژاپني پيشكش صدا و سيمايي ها!

ناشناس گفت...

سلام خانم دکتر

اتفاقی افتاده؟ چرا چن روز پست نمیذارین؟من وبلاگ فیزیکی زیاد میخونم اما هیچکدوم مث منجوق نمیشه.
منجوق اپ نمیشه افسردگی میگیریم

لطفا در اسرع وقت اپ کنید.

ممنون
البته فقط یه پیشنهاد و از سر دوس داشتن منجوق
بازم هر جور صلاح منجوقه.

منجوق گفت...

فقط سزم شلوغ بود. مممنون از حسن نظر شما