۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

دكتر آرمان اسماعيلي تكليمي

امروز دانشجوي دكتري من، آقاي دكتر آرمان اسماعيلي تكليمي دفاع كرد و با نمره ي عالي قبول شد. به او تبريك مي گويم و برايش آرزوي موفقيت دارم. در تمجيد آرمان تنها مختصر چند جمله مي گويم: سال اول، آرمان دانشجوي من بود (يعني من به او فيزيك مي آموختم). هم فيزيك پايه ي او قوي بود و هم ششدانگ حواسش پي درسش بود. براي همين به تقريب خوبي بعد از يك بار توضيح مطلب را ياد مي گرفت. بعد شد چيزي در رديف پست -داك من ( يعني با نظارت من و به تشخيص من كار تحقيقي مي كرد.) اما مدتي است كه آرمان حتي پست-داك من هم نيست! همكار من است. به همان اندازه ي من در موضوع مرتبط به پروژه ي دكترايشان صاحبنظر و ايده شده است. اين رشد سريع را به او تبريك مي گويم و اميدوارم كه رشد او همين گونه ادامه پيدا كند.البته همان گونه كه او خود بهتر مي داند چنين رشدي تنها در سايه تلاش مستمر و خستگي ناپذير ميسر است.

يك نهيب نيز به خود و امثال خود مي زنم! وقتي دانشجوي آدم با اين سرعت رشد مي كند آدم نبايد انتظار داشته باشد كه او هميشه "دانشجويش" بماند. بايد از نظر فكري خود را آماده كند تا دانشجوي سابق را از نظر علمي و پژوهشي همتراز خود ببيند. بايد اين واقعيت را بپذيرم كه او نيز از اين پس ايده هاي خود را خواهد داشت كه چه بسا با ايده هاي من در تضاد باشند. با اصرار بر كوچك نگاه داشتن او (اشتباهي كه بسياري از استادان مي كنند) من خود كوچك مي شوم. حتي گفتن ونوشتن اين جملات خيلي ساده نيست. عمل به آن بزرگمنشي اي مي خواهد كه نمي دانم در من هست يا نه! از خداي خود اين بزرگمنشي را خواهانم.

۱۲ نظر:

Unknown گفت...

تبریک
تبریک به آقای دکتر.
ان شالله که به عضوی موثر و کارامد برای جامعه فیزیک ایران تبدیل شوند.
کاش استاد ما هم اینجوری فکر می کرد که ما هم بعد از مدتی صاحب ایده و نظر توی کار تحقیقاتی خودمون میشم واینقدر سنگ جلوی پامون نمینداخت. اینقدر تو کوچه پس کوچه های بن بست راهنمایی مون نمی کرد...

ناشناس گفت...

چه حسّی داره تجربه اینکه بعد دفاع دیگه دکتر واقعی‌ بشی‌؛ منظورم اینه که دیگه تعارف نیست و دکتر شدی .البته به شرطی که لیاقت علمی‌ دکتر شدن رو هم داشته باشی‌. هم به شما و هم به آقای دکتر اسماعیلی تبریک میگم. خوش به حال هر ۲ تون.کی‌ نوبت من یکی‌ میرسه نمیدونم. تا اون روز خدایا صبر برای تلاش بیشتر

ناشناس گفت...

سلام
خانم دکتر یه سوالی توی چند پست قبلیتون پرسیده شد من خیلی دوست دارم اگه بشه نظرتونو راجع به اینکه مقاله دادن در مباحث پایه ای فیزیک درسطح یه دانشجوی کارشناسی هست بفرمایید واینکه یه دانشجوی کارشناسی میتونه چی کار کنه؟
ممنون

ستاره گفت...

صمیمانه به آقای دکتر تبریک عرض می کنم گرچه کار ایشون به گمانم از حالا بیشتر میشه و براشون آرزوی موفقیت میکنم.پاراگراف آخر تون خیلی تاثیر گذار بود...

musa گفت...

با سلام
تبریک عرض میکنم خدمت خانم دکتر و هم همچنین اقای دکتر اسماعیلی
از حق نگذرم استاد من هم برای حرفای من ارزش قائل هست و به حرفای من توجه می کنه ومن الان می دونم که حرفایی که اون اولا می زدم ارزش توجه نداشت ولی ایشون گوش می داد و در موردشون بحث میکرد.خانم دکتر خدا شما رو برا دانشجوهاتون و کشور نگه داره

منجوق گفت...

من شدیدا معتقدم که یک دانشحوی کارشناسی باید اولویت را به کتاب های درسی و حل تمرین هایش بگذاره. اگر فرصتی کرد سالی یکی دو بار به مقالاتی که آخر هر فصل به اونها اشاره می شه مراجعه کنه و برای دوستاش سمینار بده.

مخالف مقاله نوشتن در مقطع کارشناسی هستم.

آرمان اسماعیلی گفت...

ممنون از تمام کسانی که در اینجا به من تبریک گفتند و همچنین کسانی که در هوای گرم محدوده‌ی آزادی در ساعت سه، به جلسه‌ی دفاع من آمدند.

در مورد این پست باید بگویم که من شخصاً ترجیح می دهم که دانشجوی شما باشم. دلیل این پیشرفتی که شما ذکر کردید چیزی نیست جز وقت و انرژیی که در این چند سال برای من صرف کردید. احساسِ حضور درون جامعه‌ی علمی، انجام دادن کار تحقیق به طور حرفه‌ای (و نه از روی بیکاری یا تفنن) چیزهایی بود که سعی کردم در این چند سال از شما یاد بگیرم (البته به غیر از مطالب علمی). البته ضعف های زیادی هست که امیدوارم با تلاش بیشتر رفع شود.

تجربه‌ی کار تحت نظر شما در این چند سال برای من تجربه‌ی بی بدیلی بود. نکته‌ای که باید اینجا اشاره کنم این است که اگر حمایت ‌های شما در این چند سال نبود، نمی توانستم شش دانگ به کار تحقیقاتی بپردازم و اگر راهنمایی‌های به موقع شما نبود، خیلی از تلاش‌های این چند سال بیشتر به سردرگمی می‌انجامید. امیدوارم تمامی دانشجوهای دوره‌ی دکتری در ایران طعم این حمایت ها و راهنمایی ها از استاد راهنمای خود را بچشند.

ناشناس گفت...

هزار تا تبریک آقای اسماعیلی. ارائه ی خیلی خوبی دادید، خیلی بر مطالبی که می گفتید مسلط بودید و کاملا مشخص بود که بر کاری که انجام داده اید واقفید. در ضمن هوای آمفی تاتر که خیلی گرم نبود، هر جای دیگه تهران هم به نظرم به اندازه ی محدوده ی آزادی هوای گرم داره.
امیدوارم پست داک خیلی خوبی داشته باشید و همیشه به اندازه ی الان موفق باشید.
زهرا

shima گفت...

mamnoun az inke in matlab ro gozashtin va mamnun az kasaiy ke nazar dadan.
ba khundanesh be ahhammiate dashtan ostad rahnamye khub pey bordam.

سیما گفت...

آرمان عزیز
جدا آنچه که نوشتید نکته ی مهمی است. این که سردرگم نشدید.

تبریک می گم و آینده ی درخشان تری را هم برایتان آرزو می کنم.

ناشناس گفت...

سلام
من لیلا هستم و اولین بار است که وبلاگ شما را می خوانم، از بحثی که شروع شده بسیار خوشحال شدم، چون بارها با همسرم پیرامون این موضوع صحبت می کنیم.
من دختری هستم که به دلیل شغل پدرم در شهرهای فراوانی زندگی کرده ام یعنی تقریباً هر دو سال در یک شهر و بیشترین شهری که در آن ساکن بوده و هستم، تهران است.
به همین دلیل، دلبستگی و تعصب به شهر خاصی از ایران ندارم و با توجه به تعداد زیادی از فامیل که در خارج از کشور هستند، از چند و چون زندگی در خارج از کشور هم آگاهی هایی دارم.
به نظر من نوع نگاه یک شهرستانی به تهرانی مثل نگاه تهرانی ها به خارج نشینان چه ایرانی و چه غیرایرانی است.
تفاوت میان بسیاری از عادات و آداب مثلاً رعایت نظافت، ادب در گفتار، خوشرویی و شادی اینگونه است.
البته الان دیگر نمی توان چندان تهرانی اصیلی پیدا کرد و فرهنگ کنونی تهران با مثلاً 15 سال قبل که ما گذری به تهران می آمدیم بسیار تفاوت کرده است.
و مشکلات معمول زندگی در تهران مثل شلوغی ها، مشغله های زیاد، دود و ترافیک و ... هم چندبرابر شده
به نظر من در هر شهری خوب و بد و تحصیلکرده و روشن فکر و همچنین دهن بین و خاله زنک وجود دارد.
یکی از مواردی که در شهرستان تحملش برایم سخت بود، خاله زنکی و فضولی و به قول مادرم اینکه دماغ هر کسی توی زندگی اطرافیانش است، وجود داشت. مثلاً خاطرم هست که مادرم اگر عجله داشت و سریع تر رانندگی می کرد در محله می پیچید که فلانی می خواهد ماشینش یا رانندگیش را به رخ بکشد، یا اینکه وقتی پدرم، قطعه زمینی در شهری دیگر را به اسم مادرم کرد، چند نفر از همکارانش که نمی دانیم از کجا متوجه شده بودند، پیغام فرستادند که دیگر از این کارها نکند که زنانشان پدرشان را در خانه در آورده اند.
خوب البته به دلیل نوع زندگی در شهرستان و فرصت آزاد بیشتر و مشغله کمتر، طبعاً وقت بیشتری برای همدیگر می گذارند که این مواردی که گفتم جزء معایب بود. وگرنه مزایای همین نزدیکی راه ها و کم مشغله بودن، دوره هایی بود که مادرم با همکارانش داشت، هر بار که مریض می شدیم امکان نداشت چند نوع آش و خوراکی مقوی برایمان نرسد و یا غریبه نوازی که شهرستانی ها دارند(دقت کنید که ما تهرانی نبودیم)نمی گذارد آدم درد تنهایی را زیاد احساس کند.

ناشناس گفت...

اما از سوی دیگر تهرانی ها هم اخلاقیات خوب و بدی دارند، همین مشغله زیاد و کمبود وقت موجب شده، خانواده ها زیادی به فکر خودشان هستند و انگار غیر از زن یا شوهر و بچه های خودشان، دلمشغولی دیگری نباید داشته باشند و یا به فکر فرد دیگری در آشنایان یا فامیل باشند. مثلاً من مقایسه کرده ام، وقتی یک غریبه به جمع شهرستانی ها می رود، همه با او گرم می گیرند ودر پی کسب اطلاعات از او هستند. اما اگر در تهران باشی و در همچنین جمعی باشی، همه، آشنایان و دوستان و فامیل خود را دارند و شاید دودوتا چهارتا می کنند که این غریبه که خواهد رفت و ما پس از آن با آَشنایان خود خواهیم ماند، پس دم آنها را داشته باشیم بهتر است.
خودبزرگ بینی درونی هم در تهرانی ها وجود دارد، من الان که به شهرستان می روم، ناخودآگاه به دلیل آنکه اینجا در معرض اخبار و اطلاعات بیشتر و یا تجربیات بیشتری هستم، احساس برتری می کنم. مثلاً بچه های فلان دانشگاه شهرستان بعد از یک ترم دوندگی فلان صاحب نظر استاد فلان دانشگاه را دعوت می کنند که برایشان دو ساعت صحبت کند در صورتیکه من در تهران هر روز فلان استاد را می بینم و بدون کمترین زحمتی سوالاتم را از او می پرسم.
مورد دیگری هم که وجود دارد به نظرم در تهران به دلیل کمبود امکانات به نسبت جمعیت و زیادی تقاضا نوعی تنازع بقا رخ می دهد و مردمش ناخودآگاه زیاد با تو رودربایستی ندارند و یا حوصله اش را ندارند و یک فرهنگ بده و بستانی در تهران وجود دارد که اگر قشر فرهیخته تهران را درنظر بگیریم، در قشر فرهیخته شهرستان زیاد این موضوع دیده نمی شد، یعنی کاری را برای خودت بدون حساب و کتاب انجام می دهند، اما اینجا همه چیزی حساب کتاب دارد، مثلاً به مهمانیشان بروی، به مهمانیت می آیند، عروسی بروی باید پاتختش را بروی، توراهی ببری، سوغاتی می گیری، احوال بپرسی، احوالت را می پرسند، که همانطور که گفتم در مقایسه دو قشر در یک سطح اجتماعی و تحصیلات در شهرستان اینگونه نیست.