۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

حسد زنانه و باز هم حكايت تلخ فضولي فاضلانه

حرف آخرم را اول مي زنم. چيزي به نام "حسد زنانه" به عنوان يكي از نيروهاي اهريمني فعال در مناسبات اجتماعي، مانند بسياري از داستان و فانتزي هاي ساخته و پرداخته ي ذهن آقايان در مورد خانم ها مزخرف و مهمله! درست همان طوري كه چيزي مثل "مكر زنانه" زاده ي ذهن آقايان هست و وجود خارجي نداره. درست همان طوري كه "كمان ابرو و تير مژگان سياه، حربه وابزار جنگ شعر نابي بيش نيست!"
من خودم زياد مورد حسادت بوده ام اما بيشتر از جانب مردان در محيط كار و تحصيل و به دلايل كار ي و تحصيلي ونه چيز ديگر! من نمي توانم در مورد اون چيزي كه در سر همجنسانم مي گذره قسم بخورم اما دقيقا مي دانم بر سرو دل خودم چه گذشته و مي گذره. با اطمينان مي گويم در تك تك مواردي كه ديگران به زعم خود روانشناسي فرمودند و رفتارهاي مرا با "حسد زنانه" تعبير و تفسير فرمودند و يا احيانا تلاش فرمودند تا با تحريك "حسد زنانه" در من مرا وادار به قبول كاري و چيزي بكنند سخت در اشتباه بوده اند و البته موفق نشده اند.
خوشمزه اين كه وقتي جوان تر بودم بارها وبارها حس كرده ام كه چنين قصدي را دارند. البته نه ديگه حالا كه ديگه فهميده اند منجوق پا به اين بازي ها نمي ده!


چيزي كه اغلب به حسد زنانه تعبير مي كنند احساس بسيار پيچيده تر و عميق تري است از حس درك نشدن يا قدر ناشناسي يا حس خدشه دار شدن عدالت.
حالا چرا اين حرف ها را مي زنم؟! يكي براي اين مي زنم تا مردان جواني كه اين نوشته را مي خوانند با ساده سازي احساسات پيچيده ي خانم هاي دور وبر خود به "حسادت زنانه" راه گفتمان و درك متقابل را نبندند. با اين گونه ساده سازي ها مشكل زيادي در زندگي خانوادگي و همچنين زندگي كاري ايجاد خواهند كرد.
اما مهمتر از آن اين نوشته را براي خانم هاي جوان نوشتم. وقتي احساس مي كنيد حقي از شما زايل شده و زبان به اعتراض مي گشاييد به هيچ وجه من الوجوه وضعيت دوستي را كه شرايط شما يا پايين تر داشته مثال نزنيد(به خصوص اگر او نيز خانم باشد). چند روز پيش اين را به عزيزي گوشزد كردم. اگر شما سرتان را هم بخارانيد برخي آقايان گمان مي كنند شما از روي حسادت يا جلب توجه آنان اين كار را كرديد! واي به روزي كه بخواهيد خود را با يك نفر ديگر مقايسه كنيد.
هستند آقايان وخانم هايي كه براي اختلاف انداختن بين خانم ها -و به زعم خود تحريك حسادت آنان- از بستن هيچ گونه افترا و دروغي ابا ندارند. هشيار باشيم و هر افترايي را در مورد خانم ها به آساني باور نكنيم. مبادا اين مهملات را كه چه بسا از بيخ وبن بي اساس باشند بازگو كنيم. مبادا گمان كنيم كه چون تهمت زننده و يا راوي پيرمرد به ظاهر محترمي است پس آردهايش را بيخته و الك هايش را آويخته و محال است نادانسته و بي حكمت تهمتي زند.
زندگي خصوصي فرد و روابط انساني اش با ديگران، هر چه كه باشد مسئله اي شخصي است كه به احدي جز خود شخص ربط ندارد. من در مورد ديگران بر اساس شايعاتي كه در مورد زندگي خصوصي آنها مي پراكنند قضاوت نمي كنم و نخواهم كرد. هرگز وقت عزيز خودرا صرف "تجسس" در زندگي خصوصي ديگري نمي كنم. قبلا هم گفته بودم مبادا "فضولي" را در لباس "فضل" بپيچيم كه از "فضولي عريان" مخرب تر است. فضولي همواره ناپسند است چه فرد فضول دكتري داشته باشد، چه نداشته باشند، چه مرد باشد وچه زن، چه پير باشد وچه جوان. چه بي نام و نشان باشد وچه 365 روز سال را در دانشكده ها و پژوهشكده هاي مختلف برايش بزرگداشت بگيرند!
براي همين است كه از كلمه ي "خاله زنكي" متنفرم. تو گويي اگر پيرمردي مزين به ريش و محاسن پروفسوري فضولي كند يا تهمت و افتراي ناموسي اي به كسي ببندند يا دو به هم زني كند عيبي ندارد -چون زن نيست و خاله يا عمه ي كسي نمي باشد! آن گاه اگر شما در دفاع از حقي يا در اعتراض به تهمت ناروايي بانگي برآوريد همان آدم ها به شما همين انگ"خاله زنك" را مي بندند. هوشيار باشيم كه دهان به دهانشان نگذاريم! بدتر از آن مقابله به مثل است. براي مبارزه با اعمال كثيفي چون دو به هم زني فضولي و تجسس و افترا بستن به همان حربه ها توسل نجوييم. بايد از بيخ و بن بايد به اين كارها پشت كنيم و لو اين كه دشمنان بسياري پيدا كنيم. اما بدانيد دشمني اين گونه افراد كمتر از دوستي آنان زيان آور است! من هم دوستي و هم دشمني اين گونه افراد را تجربه كرده ام. دوستي آنها پيري زودرس مي آورد!

۲۷ نظر:

ناشناس گفت...

وای منجوق جان چی شده که اینها رو نوشتید؟ من خودم خانم هستم و متاسفانه بعضی از آقایون به شدت و خیلی عجیب حسودند و همیشه با خودم فکر می کنم که چرا می گن حسد زنانه! البته نمیشه کلی صحبت کردهمه ی آقایون حسود نیستند ولی بر خلاف اصطلاحه حسد زنانه من این مشکلو در آقایون بیشتر دیدم! مخصوصا وقتی که یه خانم از نظر علمی و شغلی و درآمد ازشون سر باشد دیگه بعضیاشون می ترکند!

منجوق گفت...

چيز خاص جديدي نشده!

منجوق گفت...

برخي مردها به همديگه هم كم حسودي نمي كنند. كافر همه را به كيش خود پندارد!

اسما گفت...

باز هم زیبا....

زهرا گفت...

سلام خانم دکتر یه سوال دارم ازتون البته اگه دلتون نخواست می تونید جواب ندید یا حتی کامنت من رو نذارین .شما در برخی یادداشت هاتون به رفتار بسیار خوب وحرفه ای و به دور از نژاد پرستی آمریکایی ها یا اروپایی ها در محیط های علمی اشاره کردید.مدتی هست که میشنوم برخی از خانم های ایرانی که برای ادامه تحصیل در سطوح بالا به خارج از کشور می روند به خاطر داشتن حجاب به مشکل بر می خورند یا حتی مجبور به کنار گذاشتنش می شوند این چقدر حقیقت دارد؟ آیا شما هم در این مدت به این مشکل برخورد کردین؟

منجوق گفت...

زهرا جان

در جایی مانند آی-سی-تی-پی یا استنفورد یا سیسا مشکل اساسی ای نبوده. البته بعضی ها یک جوری نگاه کنجکاوانه می کنند اما من تقریبا نگاه تحقیر آمیز ندیدم.

در مورد پرهیز گوشت خوک و الکل که واقعا رفتارشان مدارا جویانه است. حتی می توان گفت مته به خشخاش می گذارند! از مسئولان مملکت ما جدی تر می شوند.
(این شکلات های وارداتی از روسیه و غیره که معلوم نیست روغن خوک استفاده کرده اند یا چی)

اما گویا وضعیت فرانسه این گونه نیست.

مریم گفت...

سلام منجوق جان
من از دانش آموخته های دکتری فیزیک ایران هستم. مدت طولانی هست که نوشته هاتونو می خونم و متشکرم بابت مطالب مفیدی که می نویسید. در مورد پستی که نوشتید، از اونجایی که من هم در بین آقایونی که هم رشتم بودند، زیاد پشت سر دیگران حرف زدن و تجسس در امور دیگران رو دیدم، به این قضیه زیاد فکر کردم. برداشتم این هست که شغل آکادمیک صرف از اونجاییکه خیلی از کارکردهای شغل های دیگر رو برای آقایون نداره می تونه بستر اینجور رفتار رو بیشتر فراهم کنه همونطور که یک زن خانه دار نسبت به یک زن شاغل بیشتر مستعد این رفتارها هست. من حتی الان اینجور رفتار (بیشتر غیبت) رو در بین جمعی از فیزیک پیشه های آمریکا که الان در بینشون هستم هم می بینم. یک مطلب دیگه که مدتی هست می خواستم بگم این هستش که از اونجاییکه در بین خواننده های شما تعداد قابل توجهی تازه وارد دانشگاه و فیزیک شدند، به نظر من خیلی خوب نیست که از همین ابتدا اونها رو به بعضی از به قول شما پیرمردهای این رشته، به این ترتیب، بدبین کنیم. من در نوشته هاتون به کرات این رو دیدم و اگر خودم تجربه ی کافی برخورد با این تیپ افراد رو نداشتم محتمل بود که به استناد نوشته هاتون، و البته برخلاف منظور شما، خودم رو از خیلی چیزهایی که به عنوان یک آغازکننده می تونستم از اونها یاد بگیرم محروم کنم.

منجوق گفت...

سلام مریم جان
واقع بینی در مورد پیرمردها جوانان را از خیلی گزندها و آسیب ها حفظ می کنه.

منجوق گفت...

در مقابل هر یک هشداری که من می دهم ده ها نفر هستند که می گویند فلانی جای "پدر" است و ده ها بزرگداشت برایشان می گیرند. صدها نفر هستند که می گویند احترام ریش سفید واجب است و... جوانان امروز نه حرف مرا به طور صد در صد و چشم و گوش بسته می پذیرند و نه آن گونه سخنان را. اطلاعات را کنار هم می گذارند و راهی می یابند که کمترین ضربه را می خورند. من این را در مورد دانشجویان خودم از نزدیک می بینم. آن چنان پخته عمل می کنند که انگشت به دهان می مانم. از هیچ طرف تندروی و زیاده روی نمی کنند.

نه شیفتگی نسبت به کسی دارند نه احساس تنفری و یا احساس بدبینی بیمار گونه ای. کاملا واقع بین هستند.
مریم جان

شما از ایران دور بوده اید و نمی دانید این نسل جدید چه قدر پخته و فهمیده هستند. یکی از دلایل آن است که از کانال های مختلف اطلاعات کسب می کنند.

صهبا گفت...

"دشمني اين گونه افراد كمتر از دوستي آنان زيان آور است!"
مثل یک لیوان آب خنک در ظهر یک روز گرم تابستان بود، ممنون.
پایدار باشی

منجوق گفت...

علت تاکیدم روی مسئله ی پیرمردها آن است که می بینم خیلی ها در دور و بر برای آن که "حرف درست کردن" خود را توجیه کنند می گویند "آقای دکتر ریش سفید " هم گفته. غیبتی که آقای دکتر ریش سفید می کند با غیبتی که آبدار چی می کند فرق دارد. غیبت آقای دکتر ریش سفید می شود فتوای مباح و شاید هم واجب بودن غیبت از دیدگاه شیفتگانش! آن گاه غیبت همه گیر می شود. تهمت ها و افتراها آن قدر تکرار می شوند که افراد باور می کنند!

ناشناس گفت...

شما اگر در مقطع دکتری از کار تحقیقی که انجام میدادید رضایت کافی‌ نداشتید چه راه حل‌هایی‌ به ذهنتون میرسید؟ منظور م این هست که موضوع جذابیت کافی‌ رو براتون نداشت و از طرفی‌ در یک دوره ۳ ساله با بورس تحصیلی‌ امکان ریسک و عوض کردن استاد راهنما رو هم نداشتید.

هدا راشدی گفت...

خیلی عالی بود...تا حد زیادی مربوط به کامنت من برای پست قبلی شما...تا حد زیادی روشن کننده سوالات ذهنی ام ...واقعا ممنون

مریم گفت...

متشکرم از توضیحاتتون. من متولد 63 هستم و سال گذشته از تحصیلات تکمیلی زنجان دکترامو گرفتم و تنها نه ماه هست که یو سی ال ای هستم. این چیزی که شما میگید تنها در مورد اساتید مسن نیست. من خودم وقتی وارد دانشگاه شدم بسیار شیفته ی فیزیک بودم و ناخود آگاه افراد کار درست در فیزیک رو آدم هایی انسان و کار درست می دونستم. خلاصه اینکه استاد فیزیک رو با استاد اخلاق اشتباه می گرفتم و مثلا فکر می کردم که از مهمترین ویژگی های همسر آیندم باید این باشه که فیزیک پیشه ی خوبی باشه!! اما وقتی دیدم که بعضی از اساتید کار درست در این رشته که بیشتر جوون هم بودند از نظر اخلاقی لزوما خوب عمل نمی کردند، سرخورده شدم و حتی دیگه از فیزیک درس دادنشونم لذت نمی بردم! یادمه اتفاقا با یکی از اساتید مسنمون در این باره درد و دل کردم و اون برای اون موقع من حرف بسیار مناسبی زد و گفتش که آدم باید سعی کنه از ویژگی های خوب هر کسی چیز یاد بگیره و به قسمت های بدشون کاری نداشته باشه...
این حرفتون رو که نسل جدید داره از منابع مختلف اطلاعات میگیره و درنتیجه واقع بین تر هست رو قبول ندارم. سطحی نگری و غیر واقع بینی از مشکلات اصلی ماست که اثر رسانه ها و دنیای مجازی در دامن زدن بهش زیاد هست. به علاوه بهترین راهی که آدم می تونه از یک فرد شناخت واقع بینانه ای پیدا کنه این هستش که بره به سراغ خود فرد و حرفها و نوشته هاش و عملکردش نه سراغ نقل قول ها و قضاوتهای بعضا مغرضانه ی افراد یا رسانه ها. خلاصه اینکه ما خیلی وقتها برای کسب اطلاعات، به جای انتخاب درست منبع، میریم به سراغ منابع نادرست دیگه و به اطلاعات این منابع هم به خاطر تعداد زیادشون وزن قابل توجهی می دیم و به خودمون اجازه ی قضاوت هم می دیم.

منجوق گفت...

مريم جان

من اينجا مي گويم اگر ديديد يكي است كه دارد پشت سر ديگران حرف در مي آورد و تهمت هاي ناموسي به اين و آن مي زند به او اعتماد نكنيد و لو اين كه پيرمردي باشد كه مرتب برايش بزرگداشت مي گيرند.
علت تاكيدم بر پيرمرد همان طوري كه گفتم اعتماد بيش از اندازه ي جامعه به آنان است. جامعه فكر مي كند پيرمرد والاتر از آن است كه اين كارها را بكند و اين جور كارهاي رذيلانه در اختصاص زن ها(!!) و به خصوص خاله ها (!!!) ست . من اين طرز فكر را زير سئوال مي برم.

منظورم اين نبود كه هر پيرمردي غير قابل اعتماد است!
تا جايي كه من از پيرمرد هاي تحصيلات تكميلي زنجان شناخت دارم واقعا از اين صحبت ها نمي كنند. صحبتشان كه من شنيده ام درمورد آثار گوته و سفرنامه ناصرخسرو و... بوده است.

منجوق گفت...

ناشناس جان
سئوال سختي مي پرسي
من بايد شرايط را بيشتر بدانم تا نظر دهم.
من در مقطع دكتري استاد راهنما عوض كردم واكنون مي بينم يكي از بهترين تصميم هاي زندگي ام بوده

ناشناس گفت...

ممنون از جوابتون. برای توضیح بیشتر باید بگم که الان حدود ۱ سال و نیم از شروع دکترا می‌گذره و کار با وجود اینکه پیش میره ولی‌ اصلا رضایت بخش نیست که بخش عمده‌ای از اون برمیگرده به استاد راهنما. موقعی که من وارد گروهش شدم یه مقاله داد دست من و گفت این رو بخون و بیا بدون اینکه حتا از من بپرسه که آیا قبلا توی این شاخه چیزی میدونم یا نه. مثل این میمونه که شما یه مقاله جدید نوترینو بدید دست دانشجوتون بدون اینکه بدونید در مورد نوترینو چیزی میدونه یا نه. در این ۱ سال و نیم هم فقط خودم پی‌ کار تحقیق بودم. دریغ از اینکه استادم یه مقاله معرفی‌ بکنه.اصلا تخصصش این چیزی که به من داده نیست؛ گاهی اوقات حتا پایه ای‌ترین فرمول‌های این شاخه رو هم نمیدونه و از طرفی‌ دل هم به کار نمیده تا مقاله‌های مرتبط رو بخونه و الا بسیار با هوشه و کمی‌ همراهیش خیلی‌ میتونه کمک کنه. خلاصه اینکه بسیار نگرانم که در مدت ۱ سال و نیم باقی مانده که متاسفانه در این مدت هم ۶ ماه استادم در فرصت مطالعاتی خواهد بود چی‌ کار باید بکنم. راستش فکر کردن به اینکه عوض کردن استاد راهنما یه حل حل هست افکارم رو به هم میریزه. من الان ۲۸ سالمه؛ نمیدونم باید این ریسک رو کرد یا نه. متاسفانه از کس دیگه‌ای هم ساله مشورت کردم و جواب اون هم مشابه جواب شما است. راستش نمی‌خوام خودم رو گول بزنم و بگم که قرار نبود تو این مدت حتما یه مقاله از کار در بیاد و بچه‌های گروه‌های دیگه هم شرایط مشابه من رو دارن. مساله اینجاست از موضوعی که دارم روش کار می‌کنم خوشم میاد ولی‌ بدون کمک خیلی‌ کند پیش میره. هققت اینجاست که اصلا نمیدونم چطور میشه استاد راهنما رو عوض کرد. اینجا از کار بقیه گره‌ها خوشم نمیاد و از طرفی‌ استاد من در مقایسه با بقیه بهتره.توضیح بیشتری اگر لازم هست بدم.پیشاپیش ممنون

منجوق گفت...

تغيير استاد راهنما معمولا هزينه بر است. اگر كسي در دور و بر شما هست كه به طرز محسوسي از نظر سطح علمي و رسيدگي به دانشجو از استاد راهنماي فعلي شما بهتر است مي ارزد كه استاد راهنما يتان را عوض كنيد و الا به هزينه ي آن نمي ارزد.

وضعيت شما كمابيش شبيه وضعيت شاهين در زمان دكتري است. راهنمايي دكتر وفا از طريق يكي دو اي-ميل براي شاهين مفيد بود.

به هر حال شما از نظر ارتباط بايد وضعيت خيلي بهتري از شاهين در زمان دكتري داشته باشيد. از علم و راهنمايي ديگران در همايش ها يا از طريق اي-ميل و اسكايپ استفاده كنيد.

ناشناس گفت...

سلام خانوم دکتر. من هم با نظر شما موافقم. من هم در طول دوران دکتری به وضوح حسادت و حتی سنگ اندازی های همکارانم رو که همه هم مرد بودند دیدم. من برای دوره دکتری به خارج از ایران رفتم. برای مدت ۳ سال بورس تحصیلی داشتم. فشار تنهایی و غربت از یک طرف، و تحمل رفتار های سبک و حسادت های همکاران مرد ایرانی ای که متاسفانه در آزمایش گاهمان بودند از طرف دیگر، ضربه شدیدی بهم وارد کرد. تحمل مواجه شدن و هزم آن همه واقعیت تلخ رو به طورهمزمان و ناگهانی نداشتم. هر چند که به موقع تونستم دفاع دکتری رو انجام بدم، اما عدم رضایت خودم از نتیجه کارم و ادامه یافتن رفتار های سخیف همکاران منجر به این شد که خودم رو کاملا منزوی کنم و تنهایی رو به معاشر بد ترجیح بدم. تنها شانسم این بود که بعد از پایان دکتوریم یک عشق ناب و رفیق شفیق و همدم مهربان پیدا کردم که همه چیز من در این دیار غربت هست. و متاسفانه الان میبینم که این جماعت حتا به زندگی خصوصی آدم هم چشم دارند. وجدا چشم دیدن این که دو نفر با هم یه زندگی آروم و بی دغدغه درست کنند رو هم ندارند. یکی از این آقایان محترم (!) که مثلا از نظرعلمی به قول خودش کارش درسته و چند سالی هم هست که برگشته ایران، و در زندگی خانوادگیش مشکلات فراوانی داشت کلی من و همسرم رو تهدید کرده که یه پاپوشی برامون تو ایران درست میکنه که نذاره ما آب خوش از گلومون پایین بره!!!!! و همینجوریش هم همینجا و هم در ایران کلی از من و همسرم داستان های عجیب غریب و تهمت های نا روا و بسیار ناپسند زده که نظر اطرافیان رو نسبت به ما بر گردونه! و متاسفانه خیلی ها هم باورشون شده، چون این حرف ها رو از آقای دکتر (به ظاهر محترم) میشنیدن. به همین سادگی!!!!
گاهی آدم در کمال نا باوری با واقعیت های تلخی از زندگی و ان جنبه نا پاک بعضی از آدم ها مواجه میشه که باید به همه زیبایی های زندگی با افسردگی نگاه کنه، و آرزوی یه آرامش واقعی رو داشته باشه!

منجوق گفت...

تاسف آوره! تقصير ما هاست كه زياد به اين گونه آقايان دكتر به ظاهر محترم ميدان مي ديم و اجازه مي ديم هر مهملي كه مي خواهند بگويند براي شما و يار زندگيتان زندگي مشترك سرشار از اميد و زندگي كاري پر از موفقيت آرزو مي كنم. اميدوارم اين موضوع باعث نشه كه جلاي وطن كنيد. امثال من و شما اگر به خاطر اين مهملات پشت به وطن كنند ميدان مي افتد به دست همان گونه آقايان دكتر!
به هر حال هر كسي بايد با توجه به زندگي و شرايط تصميم بگيره كه با ايران برگرده يا نه. اما خوبه كه ارتباطش را حفظ كنه. هم براي خودش خوبه و هم براي پيشرفت علمي كشور.

منجوق گفت...

برخي از اين آقايان دكتر فضول كه به شخصي ترين زواياي زندگي ديگران هم كار دارند از قضا ژست روشنفكري هم مي گيرند. رياكارانه تر از آن ادعاي آزاديخواهي هم دارند از جمله اين كه كارمند گزينش را با داد و فرياد و توهين از اتاق بيرون مي كنند. اما اين كار آنها از روي شجاعت نيست! از روي همان ضعيف كشي و زير دست آزاريه كه جاهاي ديگه هم بروز مي كنه. اين كارمند گزينش فرديه كه دستش به جايي بند نيست. قراردادش حتي شركتي هم نيست. هروقت آقايان با افتخار داد كشيدن بر سر مامور گزينش را تعريف مي كنند -بلا نسبت و تشابه- ياد آن جمله معروف در فيلم دايره جعفر پناهي مي افتم كه مي گفت "آخه قربونت برم اگه من اين كار رو نكنم تو خرجمو مي دي؟!"
اين آقايان به خاطر داد كشيدن بر سر آن كارمند بدبخت انتظار دارند مدال شجاعت بگيرند آيا در برابر رئيش همان كارمند هم اين قدر گنده گنده حرف مي توانند بزنند؟!

ناشناس گفت...

بله. متاسفانه، تا آنجایی هم که بنده دیدم این گونه افراد بسیار هم ادعای روشنفکری دارند، و متاسفانه افراد بسیاری ظاهر این ها رو باور میکنند. هر چند که منطق صحبت کردن و استدلال هایشان منفعت طلبی پشت کلامشان و پوچ بودن ظاهر موجحشان رو نشون میده. بیش از این وقتتون رو نمیگیرم. ممنونم .

منجوق گفت...

دوستی سئوالی پرسید که در عالم دوستی پرسش آن طبیعی است اما وضعیت جامعه ما متاسفانه مسئله را بغرنج می کند پس من طرح آن را در اینجا صلاح نمی دانم. در جواب باید بگویم من با فهم خودم از حکمت مسئله عمل کردم که شاید با فهم عرفی یکی نباشد و مشکلی هم نداشتم.

ستاره گفت...

ببخشید منجوق جان که به این جنبه سئوالم توجه نکردم.می دانم که شما نیت مرا درک کردید.فقط صرف رفع سو ء تفاهم احتمالی بگویم که خیلی برایم اهمیت داشت تا بدانم خانمی با شرایط شما که هم بر روی عقایدش استوار است و هم به جمع احترام می گذارد در این مسئله که اکنون حساسیت های مربوط به خودش را داراست چه کرده است.و چه راه حلی را به بقیه افرادی که در این شرایط هستند توصیه می کند.متشکرم از اینکه مرا دوست خطاب کردید و امیدوارم بی توجهی مرا ببخشید.

منجوق گفت...

نيازي به عذر خواستن نيست. اميدوارم روزي برسد كه آدم بتواند بدون ترس و لرز در مورد مسايل ساده اي از اين دست صحبت كند.

علی گفت...

سلام
اولاً با خواندن این پست بسیار خجالت کشیدم. متاسفانه این کرومزوم y چه بلاهایی که بر سر همه نمی‌آورد! اما نکته‌ی غم‌انگیزتر این که متاسفانه به‌قول نویسنده‌ی کتاب کوچک اخلاق: "دانش، افزاینده‌ی حسد و آگاهی و معرفت کاهنده‌ی آن است. برای همین است که حسادت دانشمندان به یکدیگر نظیر و بدیلی ندارد." و باز به قول کتاب کوچک اخلاق: "حسد خانه‌ای است در تمام انسان‌ها با وسعت‌های گوناگون".
علت اصلی این که این متن را نوشتم حرف آخرتان بود که اول گفتید.
شاید بسیاری از توهمات بسیاری از آقایان در خصوص خانم‌ها مزخرف و مهمل باشد. درضمن اصلاً منظورم این نیست که به اصطلاح "مرد"ها مجوز دارند به‌واسطه‌ی برخی توهمات مزخرفاتی راجع به خانم‌ها بگویند اما توجه‌مان را به آیه‌ی 76 نساء جلب می‌کنم درحالی‌که 28 یوسف.
با احترام

آرش بدیع مدیری گفت...

البته چون به یک سری خانم‌ها می‌گوییم خاله زنک دلیل نمی‌شود به یک سری آقایان هم نگوییم خاله‌زنک! بلکه در حول حوش من تعداد آقایان شناخته شده به عنوان خاله‌زنک از تعداد خانم‌ها بسی بیشتر است! به نظر من کلاً خاله در این عبارت، تا حدود زیادی از حالت تانیث خارج شده.