۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

لطفا تا آخر بخوانید













در اسلك همه ساله يك مدرسه تابستاني بزرگ برگزار مي شود. در سال آخري كه آنجا دانشجو بودم عنوان همايش ده سئوال بزرگ فراروي فيزيكپيشگان انرژي هاي بالا بود. يكي از سخنرانان با ذوق مسابقه اي ترتيب داد و از شركت كنندگان خواست تا سئوال يازدهم را مطرح كنند. به بهترين سئوالي كه مطرح شد جايزه مي داد. مسابقه را من بُردم. سئوالي كه مطرح كرده بودم اين بود كه آيا ناوردايي لورنتس شكسته يا نه. به عنوان برنده ي اين مسابقه به من فرصت دادند تا ده دقيقه در اين باره صحبت كنم و نشان دهم چرا عقيده دارم اين سئوال مهم است. کمی درباره ی تاريخچه ي تقارن هاي فضا و زمان حرف زدم. از دوران فلاسفه طبيعي يونان باستان شروع كردم. مخصوصا كمي روي مكاتبات ابن سينا و ابوريحان مانور دادم . قضيه فلک التدویر و epicycle ها را یاد آوری کردم تا به دوران مدرن رسيدم.معرفي میدان اسكالر براي حل مشكلات مختلف را به ماجراي epicycle تشبيه كردم كه ظاهرا بزرگاني كه آنجا نشسته بودند از تشبيه من خيلي خوششان آمد. خلاصه كلي خوش گذشت.


در آن مسابقه دانشجويي به شوخي سئوال معروف بچه كوچولو ها را پرسيده بود:Where do the babies come from?

كسي كه مسابقه را برگزار كرده بود در سالن بزرگ همايش آن دانشجو را فراخواند و به شوخي گفت:"حالا كه به این سن رسيده اي و هنوز جواب را نگرفتي بهتره بدوني جوابش همونه كه لك لك ها نی نی ها را مي آورند! (عکس ها را ببینید! )

افرادی که به خاطر اجداد چند هزار سال خود و آن چه را که عظمت می خوانند خود را برتر از دیگر اقوام می دانند مرا بی اختیار به یاد همین ماجرا می اندازند. گویا این جماعت فراموش می کنند که بقیه هم پدر ومادری داشته اند و پدر ومادر آن ها هم پدران و مادرانی و الی آخرکه برسیم به آن اجدادمان مشترکمان که پنجاه هزار سال پیش همگی در آفریقا می زیستند.
به گمانم این جماعت گمان می کنند بقیه مردم دنیا از زیر بُته بیرون آمده اند! از دیگر اقوام هم که بپرسید می گویند کله ی پدران ما شبیه کله ی شیر بود. آنها هم بلدند آسمون و ریسمون ببافند تا نشان دهند سروری در جهان برازنده قوم آنان است وبس. آنان هم بلدند که گله گذاری کنند و بگویند اگر فلان قوم متهاجم که وحشی ترین وحشیان جهان هستند نبودند حالا ما بر دنیا سروری می کردیم. آنان هم می توانند با خیال پردازی همه دستاوردهای بشری را به خود نسبت دهند و تمام وقایع تاریخی مرتبط با وحشیگری های پدران خودشان را وقتی که بر اریکه ی قدرت تکیه زده بودند انکار کنند و یا به دسیسه ی وزیری از قوم دیگر منسوب کنند. حَرفه دیگه؛ مالیات که نداره!!! حتی یک نفر باهوش متوسط رو به پایین هم می تواند از پس این گونه ادعاها و آسمون ریسمون بافتن ها و گله گذاری ها و خیالبافی ها بر آید. خوشبختانه یا متا سفانه در بین هر قومی از اقوام بشر افراد با درجه ی هوشی متوسط هستند که همین گونه ادعا ها را می کنند.

آن چه که هوش بیشتر می خواهد درس گرفتن از تاریخ است. آن چه که شجاعت و هوش را توامان می خواهد نگاه انتقادی به گذشته ها و آموختن از اشتباهات است. آن چه که هوش و علم و هنر می طلبد نوشتن داستان و ساخت فیلم تاریخی است. آن چه که هوش و عقل معاش می خواهد استفاده ی اقتصادی از تاریخ و میراث گذشتگان است: چه از طریق جذب توریست و چه از طریق صدور فیلم و دیگر کالاهای فرهنگی الهام گرفته شده از تاریخ و اساطیر.



بالاخره ، هوش و ذکاوت وعقل معاش و زیرکی و کاردُرُستی برای دانشگاهیان در آن است که همکاران خارجی یا همکاران از دیگر شهرهای ایران را که آمد و شد آنها به قوی تر شدن گروه تحقیقی می انجامد به بهانه ی تماشای آثار تاریخی به خرج خودشان بکشانند وبیاورند به دانشگاه یا پژوهشگاه. آن گاه چنان شعله ی بحث علمی وهمکاری را بالا بکشند که فرصت زیادی برای گشت و گذار نماند!!

۱۸ نظر:

مجتبي گفت...

be nazare man eftekhar be nejad jehalat ast.choon ma hich naghshi dar an nadashtim.man az felan nejad va ghomiyatam va shoma az ye nejade dige.faghat hamin.na eftekhar na tafakhor

اسما گفت...

http://mane-oo.persianblog.ir/

منجوق گفت...

من هم موافقم. البته طبیعیه که به فرهنگ و زبان مادری دلبستگی داشته باشه. معمولا آدم ها دستپخت مادر و مادربزرگشان را بیشتر از همه ی غذاهای دنیا می پسندند.
دلبستگی به جای خود اما تفاخر معنایی نداره.
بد تر از اون این که نباید قومی به خاطر دلبستگی ای که به فرهنگ خودشان دارند اجازه ندهند که دیگراقوام با دلبستگی های خودشان خوش باشند.

مجتبي گفت...

ghabool daram.manzooretoon ro kamelan motavajeh hastam hata ba masadighesh.man be shakhse be 50 sale pisham ham eftekhar nemikonam va be hich dorani az gozashte eftekhar nemikonam.albate eftekhari ke payamadesh nafye digaran bashe.ma hastim va hal.ma hastim va dars gereftan az gozashte.jaleb ast ke negh ghoran be gozashte va tarikh dars va ebrat gereftan hast va na eftekhar be amalkard va tamadone pedaran.

Unknown گفت...

كاملا درست مي گوييد. تفاخر رفته رفته به نژادپرستي و شوونيسم تبديل مي شود. ولي دلبستگي به فرهنگ خود براي كل بشريت و تمدن مفيد است. يكي از دلايلي كه يونسكو نگران از بين رفتن زبانهاي و فرهنگهاي كوچك است اين تفكر است اجزائي كه به نظر مي آيند در فرهنگ جهاني ناچيزند، به نوبه خود در توسعه تمدن نقش داشته اند. و مجموع اين نقشهاي اندك چه بسا معادل كل تمدن باشد.

ناشناس گفت...

بعد از مدت ها امروز رفته بودم هموردا،پست های قدیمی رو می خوندم. رسیدم به پستی که در مورد ماهواره پلانک نوشته بودید. نظرهاش رو دوباره خوندم. اگر من جای شما بودم بعد از اون اهانت هایی که بهم می شد حتما وبلاگ نویسی رو کنار می ذاشتم. حتما فکر می کردم این جامعه ی فیزیک که با بهترین اعضایش این طور رفتار می کند، ارزش ندارد که برایش وقت و انرژی بگذارم تا پیشرفت کند. ولی خوشحالم که من جای شما نبودم و شما وبلاگ نویسی رو کنار نگذاشتید. فکر می کنم منجوق به جاهای خوبی رسیده، که هموردا هیچ وقت نرسید.
زهرا

منجوق گفت...

متشكرم زهرا جان


اهانت هاي رنگين تر ومستهجن تر را پينوكيو حذف كرد.

منجوق گفت...

من خودم هم از وبلاگ نويسي بسيار لذت مي برم و هيچ گاه به خاطر چند كامنت مستهجن آن را تعطيل نخواهم كرد.
اگر كسي از نوشته هاي من خوشش نيايد لزومي ندارد كه آنها را بخواند!

sassan گفت...

سلام خانم دكتر
به نظر شما اگه
1)يك مرد در موقعيت شما بود
يا
2)يك نفر تهراني الاصل به جاي شما بود
تفاوتي در نحوه انتقاد از شما ميشد يا خير؟
لطفا دلايل موضعتان را هم بيان كنيد؟

وحیدی گفت...

این نی نی عکس اولی چه نازه :)

منجوق گفت...

منظورتان كدام انتقاد است؟
اگر منظورتان اگر كامنت هاي مستهجني بود كه آنجا مي گذاشتند بايد بگويم اولا "انتقاد" ناميدن آن كامنت ها جفاست به مفهوم "انتقاد". در ثاني بيشتر آن كامنت برمحوريت "جنسيت" من مي گشت و در مواردي برحول قوميت من كه البته پينوكيو حذفشان كرد.
البته هم جنسيت و هم قوميت من بهانه بود. قصدشان آزار من بود تا جايي كه نتوانم حرف علمي بزنم.

آن تيپ آدم ها از اين كه بحث علمي شكل بگيرد واهمه دارند. مي ترسند بي سوادي و بي مايگي خودشان آشكار شود.



اما انتقاد هايي كه گاهي به من مي شود (مانند انتقادي كه شخصي به نام "مريم" در پي يادداشت قبلي ام داشت) نه ربطي به جنسيت من دارد و نه به قوميت من. اگر مردي تهراني هم بودم "مريم" همان انتقاد خود را بيان مي كرد. من البته از اين تيپ انتقاد ها كه قصدي جز سازندگي پشت آنها نيست استقبال مي كنم.

ایلیا گفت...

واقعیت اینه که متاسفانه ما مصداق کامل «حتی زرتم المقابر» شدیم. چند وقت پیشا یه اقای خبرنگاری رفته بود تو هند قبر مثلا حقیرانه یه شاعر قدیمی پارسی گوی رو پیدا کرده بود که ای به داد برسین حالا یه بیت شعرم از این بنده خدا نخوندا. فک کنم بلدم نبود. یه بار هم خود بنده به اتفاق یکی از دوستان تو یه کنفرانسی بودیم و این رفیق شفیق ما برگشت به این خارجیای بنده خدا گفت ما بزرگترین دریاچه دنیا را داریم (که البته دیگه نداریم) و جالب این که یکی گفت اینو قبلا از چندتا ایرانی دیگه هم شنیده!
حالا بنده خدا المانی هم بود فرض کنید می خواست مثلا مقابله به مثل کنه ما باید یه سال می نشستیم با مفاخرشون اشنا می شدیم!

ولی خوشبختانه کاری که شما دارین می کنین بهترین راه برای حل برطرف کردن اینجور طرز تفکرات پوچ هستش. البته متاسفانه فکر می کنم امثال منجوق حتی در بین مثلا فضلا هم خیلی کمه ولی بالاخره از یه جایی باید شروع کرد همین که این بحثهای شما به این کوچکترین یه تلنگر بزنه هم ارزش زیادی داره.

منجوق گفت...

اين نوشته ي قديمي من با عنوان "هويت در افسانه هاي سرزمين من" هم در همين مورد است (كامنت هايش هم مفصل و مرتبط هستند):
http://monjoogh.blogspot.com/2010/02/blog-post_7043.html

مجتبي گفت...

salam khanom doctor
jaleb bood
az in yeki ham ghashangtar bood va khoob raftin soraghe masadighe harfetoon
man ham ye farsam ama az roozi ke khodam ro shenakhtam ta alan be jorat ghasam mikhoram lahzeei va hata lahzeei ostokhanhaye poosideye ajdadam va hamchenin khanehaye kharab shodeye oonha ro eftekhar nadaneste va be oonha eftekhar kardam.emrooz tanha chizi ke mitoone man va shoma ro kenare ham negah dare idealogy haye moshtarakemoon mitone bashe na factorhaye jaheliye nejad va zaban.

ستاره گفت...

فکر می کنم شما در هموردا بیشتر بحث علمی می کردید و اوایل منجوق نویسیتان موضوعات علمی بیشتر بود.همین موضوع ماهواره پلانک یک خبر علمی بود که شما قصد داشتید جنبه های گوناگونش را بررسی کنید.و در گیر آموزش و غیره هم نمی شدید که انتقال سخت شود.من همچنان امیدوارم که شما قسمت علمی را بیشتر کنید.اینجا که خدا رو شکر مخاطب عجیب غریب نداریدکه بحث را عوض کند .

منجوق گفت...

ستاره جان

نوشتن علمی در وبلاگ یک مقدار سخته چون برخی مخاطبان فیزیکدان هستند و برخی از رشته های دیگرند. مطلب جالب برای وبلاگ زیاد درذهنم هست اما نمی دانم از کجا شروع کنم. باید یک مفدار مفدمه بگویم که احتمالا برای شما خسته کننده خواهد بود. برای همین کمی تنبلی ام می شود. اما یادداشت های غیر علمی مقدمه آموزشی نمی خواهد. برای همین نوشتن درباره ی آنها برایم آسان تر است

ستاره گفت...

هر جور شما راحتید منجوق عزیز.درست می گویید کمی سخت است اما من مطمئنم کسی از خواندن نوشته های علمی شما خسته نمی شود .یا در این باره می دانند که نظر می دهند یا نمی دانند که کلی چیز می آموزند ویا پیگیر می شوند.من همچنان در این مورد امیدوارم!حیفم می آید نظرات علمی شما را ندانم.

منجوق گفت...

آقاي مجتبي عزيز

اين ايدئولوژي كه به عنوان مبناي وحدت گفتيد علي الاصول خيلي جالب و جذابه ولي تجربه ي صد سال گذشته نشان داده كه يك سري ايرادهايي در عمل پيدا مي كند.

يكي آن كه افراد با ايدئولوژي مشترك يك ديوار به دور خودشون مي كشند و خود را برحق مي دانند و بقيه را فاقد حق. در جمع بسته ي خودشان مرتب خودشان را تاييد مي كنند. عقايدشان مورد نقد قرار نمي گيره و درنتيجه به اندازه ي كافي پخته نمي شه. وقتي كاستي هاي نظري عقايد در عمل بروز پيدا مي كنه برخي سعي مي كنند كه با انكار مسئله با ضرب وزور و به نوعي تكفير كساني كه واقعيت ها را نشان مي دهند يه ضعف هاي نظري سرپوش بگذارند.
به تدريج اتحاد از درون مضمحل مي شه.


دوم اين كه چون چنين جمع و گروه و اتفاقي يك حريم امن براي طرفدارانش ايجاد مي كنه و احيانا امكاناتي را به دنبال مي آره يك ادعا با نفاق و رياكاري خودشان را به اين ايدئولوژي مي بندند بي آن كه به آن اعتقادي داشته باشندو به آن پايبند باشند.
اين عده بيشترين زيان ها را به ايدئولوژي مي زنند وچهره آن را مذموم مي كنند.