۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

درسي از معلم كُردمان

در دبيرستان (فرزانگان تبريز) دو معلم كرد داشتيم. يكي معلم فيزيك كلاس تجربي بود و ديگري معلم زبان ما. هر دو بين شاگردها بسيار محبوب بودند. از ادب و نزاكت اين دو هرچه بگويم كم گفتم. معلم زبان ما، آقاي قاضي، مانند مترجم تراز اول كشورمان با همين نام اهل مهاباد بود. حدود ده سال در آمريكا زندگي كرده بود و كاملا به انگليسي و همچنين فرهنگ تيپ فرهيخته ي آمريكايي مسلط بود. راستش من اولش نمي دانستم آقاي قاضي كرد است. وقتي ديدم با ناظممان شكسته بسته به تركي صحبت مي كند خوشم نيامد. گمان كردم چون مدتي در آمريكا زندگي كرده زبان مادريش را فراموش كرده. بعد كه فهميدم او علاوه بر تسلط بر كردي و فارسي و انگليسي دارد يواش يواش تركي را هم در تبريز ياد مي گيرد احترام بيشتر ي به او قايل شدم. حتما مي پرسيد چرا روي كرد بودن آقاي قاضي تاكيد مي كنم. خاطره ي زير را گوش كنيد تا علت را بيابيد:
يك روز يكي از هم مدرسه اي ها را از چراغ مطالعه برق گرفت و متاسفانه فوت كرد. خبر، شوك وحشتناكي براي مدرسه بود. كلاس ها تا چند روز عملا تعطيل شدند. معلم ها حال درس دادن نداشتند. بچه ها هم حال گوش كردن نداشتند و مرتب گريه مي كردند. معلم هاي خانممان شديدتر از بچه ها گريه مي كردند. برخي از معلم هاي مرد هم دست كمي از آنها نداشتند اما اغلب معلم هاي مرد كه اوضاع را چنين ديدند رفتند خانه شان يا سر آموزشگاه يا سر يك كلاس خصوصي فوق برنامه. خرده اي به آنها نمي گيرم. زندگي يك معلم در سال هفتاد سخت بود! خيلي سخت تر از آن چه كه امروز است. اما آقاي قاضي كنار ما ايستاد. او كه با همه ي دانش آموزان صميمي بود در ناراحتي دست كمي از كساني كه بي تابي مي كردند نداشت. بااين حال رفتارش با بقيه فرق داشت و تصميم گرفت كلاسش را تشكيل دهد. ده سال زندگي در رفاه و آرامش كامل در آمريكا مانع از آن نشده بود كه سختي هاي بسياري كه بر مردمش وارد شده نبيند. آقاي قاضي آن قدر تراژدي ديده بود كه آبديده شده بود. وقتي سر كلاس آمد تسليت گفت. در چنين مواردي سخت است انتخاب جملات. اما او خوب مي دانست چه جملاتي انتخاب كند. آقاي قاضي خاطره اي تعريف كرد به اين مضمون: چند ماه قبل تر كه براي خاكسپاري يكي از بستگان كهنسال به مهاباد رفته بود، در آنجا خانواده اي را ديده بود كه با يك طفل خردسال وداع مي كردند. آقاي قاضي براي تسليت گفتن به نزد آنان رفته بود. گويا خانواده از كردستان عراق كه آن زمان كثيف ترين جنايات صدام در آن جا انجام مي شد آمده بودند. يكي از داغديدگان حرفي گفته بود به آقاي قاضي كه براي ما نقل كرد. من تكرارش نمي كنم چون بسيار دردناك است و من در اين وبلاگ قصد ندارم چيزي بگويم كه شما شب نتوانيد از ناراحتي بخوابيد.

اين ماجرا را تقريبا فراموش كرده بود تا حدود يك ماه پيش كه دوباره به ياد معلم كردمان و بزرگواريش و درد هايش افتادم.

در هر جامعه اي يك عده هستند كه عقايد تندروي نژادپرستانه دارند. عده ي ديگري هم هستند كه فعالان مخالف نژادپرستي هستند. گروه اول اگر مانند دوران صدام قدرت به دست بگيرند كارهايي مي كنند كه شرم بشريت خواهد بود. گروه دوم به تنهايي آن قدر قدرت ندارند كه جلوي گروه اول را بگيرند. اين كه گروه اول چه قدر در جنايتكاري پيش مي تازد بسته به آن است كه بستر جامعه چگونه است. اگر افراد معمولي جامعه مانند ماها- از وبلاگ نويس گرفته تا نانواي محل- بيزاري خود را كم يا بيش از افكار گفتار و كردار نژادپرستانه و قوميت ستيزانه گاه و بيگاه نشان دهد، آن گروه كه تمايلات نژادپرستانه دارد زياد بال و پر نمي گيرد. هر كسي را توانايي مبارزه با نژادپرستان نيست اما بي تفاوتي در برابر جنايت نژادپرستانه وقوميت ستيزانه نيز نابخشودني است. هر كار نتوانيم بكنيم در برابر گفتار نژادپرستانه مي توانيم بگوييم "خيال كرده خودش چيه!"



اين هم نتيجه ي تغييرات دفعي پيش از آن كه جامعه به پختگي لازم برسد در قرقيزستان! عبرت آموز است!

يادم هست وقتي ما دانشجو بوديم در تلويزيون با يكي از صرب ها كه در سارايوو جنايات بيشمار كرده بود مصاحبه مي كردند. من و دوستم هر دو با وحشت گفتيم "اين چرا قيافه اش اين قدر معموليه؟!" جوان بوديم و گمان مي كرديم مانند كارتون هاي ژاپني دوران كودكي مان "آدم بد" بايد با ستاره اي در چشمش از ديگران مشخص شود. نمي دانستيم وقتي اوضاع از حالت عادي خارج مي شود برخي از همان آدم هاي معمولي كارهايي مي كنند كه خود در حالت عادي حتي نمي توانند تصور آن را بكنند! تاريخ جهان هم متاسفانه نشان مي دهد كه اين ربطي به مدرن بودن يا بدوي بودن، دين داري يا بي ديني و نوع دين ، نژاد، ثروت و... ندارد. گويا همه ي جوامع مستعد وحشي گري ضد قومي و نژادپرستانه هستند مگر اين كه به طور فعال و هوشيارانه به هنگام صلح و آرامش با آن مبارزه كنند.


پارسال همين موقع ها نوشتم بازهم يادآوري مي كنم "مالك اين خاك" نه منم نه تو و نه او. اين خاك از آن همه ي ماست: از هر زبان، از هر قوم، از هر جنسيت، از هر حرفه، از هر درجه هوشي، از هر سليقه در انتخاب لباس، از هر نظر و سليقه ي سياسي، از هر ميزان ثروت و از هر دين و عقيده و مرام.

۷۶ نظر:

منجوق گفت...

اتفاقا وضعيت ايران از نظر زندگي مسالمت آميز اقوام كنار هم نسبتا خوب بوده. در همين قرن بيستم پناهجويان زيادي را در دل خود جاي داده.

اين نتيجه فهميدگي اجداد ما بوده. اميدوارم نسل هاي بعدي هم همين گونه از ما به افتخار ياد كنند.

اما تحقق اين اميد و ارزو بديهي نيست. نبايد فكر كرد كه ما ايراني ها مصون هستيم. مصون خواهيم ماند به شرطي كه به طور فعال و به سهم كوچك خودمان از نژادپرستي و قوميت ستيزي بيزاري بجوييم.

Unknown گفت...

بله درست مي گوييد كه: "اين خاك از آن همه ي ماست: از هر زبان، از هر قوم، از هر جنسيت، از هر حرفه، از هر درجه هوشي، از هر سليقه در انتخاب لباس، از هر نظر و سليقه ي سياسي، از هر ميزان ثروت و از هر دين و عقيده و مرام."
ولي در اين خاك، و در يك اقدام نژادپرستانه و دهن كجي آشكار به مردم و قانون اساسي، "مـمنو عیت تدریس یک درس به دو زبــان تصویب شد"!!
http://www.bornanews.com/vdcam6ne.49nm015kk4.html

اسما گفت...

سلام خانم دکتر....من نابود شدم امروز.یعنی دیگه هیچی واقعا....نمیدونم چی بگم..کلی مغتاطیس خونده بودم اما اینقدر استرس کوانتوم رو داشتم که هر دو خراب شد....دارم له میشم....تصمیم قطعی گرفتم که فیزیک خوندنو همین جا کات کنم.

منجوق گفت...

اسما جان

دفعي و از روي هيجان يا ناراحتي تصميم نگير. شاگردهاي خوب اغلب فكر مي كنند امتحانشان را بد داده اند. بعد كه نمره ها مي آد مي بينند اون طوري هم نبوده. فعلا به اعصابت مسلط باش و براي كوانتم تلاش كن. براي تصميم قطعي براي آينده بعدا هم وقت هست.
من هم بعضي امتحان هايم را بد داده ام. آخر دنيا كه نيست. ان شا الله تلاش مي كني و جبران مي كني.

اسما گفت...

کوانتوم هم همین امروز بود....در ضمن من اصلا دانشجوی خوبی نیستم خانم دکتر.....دانشجوی خوب هزار بار مشروط نمیشه

منجوق گفت...

اون قدر راجع به خودت منفي حرف بزن كه بالاخره باورت بشه. روز 20 بار قبل از هر وعده غذا و شب ها 100 بار قبل از خواب! اما اگر تو هم باورت بشه من باورم نمي شه

اسما گفت...

چیو باورتون نمیشه؟؟؟؟بابا من سه بار مشروط شدم....باور کردن میخواد این؟؟؟؟

منجوق گفت...

باشه! اما الان شما بعد از دو تا امتحان سخت خسته هستيد و موقع خوبي براي تصميم گيري نيست. چند روز ديگه سر فرصت وقتي نمره ها اعلام شد از روي مطالعه مي توانيد براي آينده تان تصميم بگيريد. يك تصميم سنجيده و واقع بينانه.

سیدمهدی سجادی گفت...

سلام!
اسما خانم!
نصیحت نمی کنم چون منم مثل شما دانشجو هستم و ادعا هم نمی کنم که درکتون میکنم چون تو شرایط شما نبودم!
اما hc دوستایی که چهار سال کنارشون نفس کشیدم، به این نتیجه رسیدم حتما گره ای، جایی هست!
راحت میشه پیدا کرد فقط کمی صحبت(واکاوی) با آرامش میخواد!
مطمئن هستم!

اسما گفت...

اگر بنده رو قابل بدونین هفته ی بعد میام و از نزدیک اوضاع رو شرح میدم.وضعیت بغرنجتر از این حرفاست

منجوق گفت...

اين چه حرفيه. خوشحال مي شم ببينمتون. من هم از امتحان هايي كه خراب كردم يكي يكي براتون مي گم. مخصوصا ماجراي اون امتحان كه شب قبل از اون تا دير وقت بوف كور صادق هدايت را خواندم گفتن داره.

فعلا اگر امتحان ديگه اي مونده روي همون تمركز كنيد تا بعد ببينيم چي مي شه. به چيز ديگري هم فعلا فكر نكنيد. (بوف كور ايناهم نخونيد!)

اسما گفت...

آفای سجادی بدبختی اینجاست که من این گره رو پیدا نمیکنم....
خانم دکتر ابن همکلاسی شما زهرا نبود؟؟؟اون موقع من نبودم ولی همسایه ما بودن تو کوی استادان وقتی اون اتفاق افتاد

اسما گفت...

اشتباه شد....من اونموقع کوچیک بودم نه اینکه کلا نبودم

منجوق گفت...

فکر می کنم همون شخص باشد. با من همکلاسی نبود و من از نزدیک نمی شناختمش! مادرش معلم جغراقیای من بود

ناشناس گفت...

اسما جان من لیسانس دانشگاه الزهرا بودم و معدل ترم اولم شد 8:95. باور کن اشتباه نمی خونی. تا آخر ترم ششم هر ترم معدلم حول و حوش مشروطی بود (فقط کمی با مشروطی فاصله داشت). ولی یه وقتی تصمیم گرفتم خوب درس بخونم و خوب درس خوندنم جواب داد. فوق لیسانس دانشجوی شریف شدم و دکتری IPM. می خوام بگم خوب درس خوندن روش می خواد، و من 6 ترم طول کشید تا روشش رو یاد بگیرم. روششم خیلی ساده است: درس خوندن یعنی تمرین حل کردن، خوندن جزوه یا متن کتاب ها به معنی خوب درس خوندن نیست اگر نتونید تمرینای آخر فصل رو حل کنید. این حرف رو بارها دکتر فرزان به من گوشزد می کردند و مطمئنم به شما هم همین رو خواهند گفت. ولی همین که تونستید دانشجوی لیسانس باشید، احتمالا تو یک دانشگاه سراسری، یعنی به اندازه ی کافی استعدادش رو دارید. پس بقیه اش میشه تلاش خودتون و خوب درس خوندنتون. باز هم می گم: زیاد تمرین حل کنید.
زهرا

منجوق گفت...

زهرا جان
ممنون از نظرت! اسما دانشگاه سراسري درس مي خواند. در همان دانشگاه استاد راهنماي شما در دوره ي كارشناسي. اما اگردانشجوي پيام نور و يا دانشگاه آزاد يك شهر كوچك بود باز هم فرقي در اصل ماجرا نمي كرد. باز هم من همين حرف ها را به او مي زدم. دانشگاه پيام نور و آزاد هم دانشجويان خوبي تحويل جامعه داده اند. البته خوب نمي توان انكار كرد كه دانشگاه هاي معروف تر درصد داشجويان خوب و علاقه مندشان بيشتر است.

منجوق گفت...

اصل مطلبي كه من در اين يادداشت مي خواستم بيان كنم خيلي جاي بحث دارد. كسي نمي خواهد نكته اي اضافه كند؟
كسي نمي خواهد روي كامنت آقاي كسايي نظري دهد؟

همين طور كه قبلا گفته ام در اين موارد بايد خيلي با احتياط سخن گفت اما فروخوردن حرف هم خوب نيست.

منجوق گفت...

خوانندگان اين وبلاگ عموما دانشجوياني هستند كه در دانشگاه هايي درس مي خوانند كه اقوام مختلف در آن حضور دارند. عجيب است كه نكته اي نداشته باشند كه اضافه كنند. يعني مسئله اين قدر حل شده است؟! خدارا شكر!

منجوق گفت...

اگر مسئله به اين خوبي حل شده بگوييد تجارب خود را مدون كنيم و به خارجي ها به عنوان الگو ارائه بدهيم. مي شه كلي پز داد!

ناشناس گفت...

1- در واقع منظور من از این که پرسیدم دانشگاه سراسری هستند یا نه این بود که اعتماد به نفس بدهم. نمونه ی کسانی که در دانشگاه آزاد هم خوب درس خوانده اند، یکی از نوابغی است که هفته پیش از دکترایش دفاع کرد. ;)
2- من جداً این مشکل رو کم رنگ می بینم. بین افراد دور و بر من اصلاً مشکل نژاد پرستی وجود نداره. هم تو شریف هم الزهرا مردم دور هم خوش می گذروندند و کسی به قومیت کسی بی احترامی نمی کرد. اگر از اتفاقی که چند وقت پیش براتون تعریف کردم بگذریم، هرگز در شش سال گذشته ندیدم جایی که من هستم کسی به قومیت من یا دیگری بی احترامی کنه.
زهرا

منجوق گفت...

اين مقاله با عنوان "قوميت ها و توسعه در ايران" در آذرماه 1381 شمسی در پاسخ به فراخوان مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزی نوشته شده است:
http://www.achiq.org/millimesele/benitorofqomiyyetha.htm

مقاله خيلي قوي نيست نه به خاطر ضعف تحقيق نويسنده بلكه به خاطر محدوديت هايي كه در آمار و ... داشته. با اين حال قابل تامل است.



زهرا جان
خوشحالم كه در دانشگاه الزهرا و شريف جز آن اتفاق (كه به هيچ وجه كوچك و بي اهميت و قابل اغماض نبود) مشكلي نديده ايد و لي واقعيت در سطح وسيع كشور چيز ديگري است. در همان دو دانشگاه شما چند نفر بلوچ و چند نفر عرب را مي شناختيد؟
آيا تعدادشان با درصد جمعيتي در كشور همخواني دارد؟!
چند نفر از كردها لباس محلي خود را كه به دلايلي آن همه به آن علاقه دارند مي پوشند؟
.

اين در حالي است كه اگر در استنفورد راه برويد جا به جا لباس هاي زيباي بانوان هندي را خواهيد ديد.
البته انتخاب بايد با خود شخص است كه لباس محلي بپوشد يا لباس ديگر.


در سال گذشته بخشي از مردم تهران-و تا اندازه اي مردم شيراز و اصفهان- از ديگر شهرستان ها انتظاراتي داشتند كه برآورده نشد. براي همين تهراني ها گله مندند. خواندن مقاله ي بالا را توصيه مي كنم و بدانند در سطح وسيع تر در كشور چه مي گذرد.

منجوق گفت...

البته معمولا جمع دختر ها خيلي نسبت مسئله ي قومي خوش برخورده. يعني دخترها و خانم ها خيلي راحت همديگر را از اقوام مختلف قبول مي كنند و دور هم خوش هستند. الزهرا كه دانشگاه دخترانه است طبيعي است كه مشكلي از اين نظر نداشته باشد. در شريف هم شما بيشتر با دخترها بوديد.
من هم در شريف هيچ مشكلي با دخترهاي همكلاسي به خاطر قوميتم نداشتم. در واقع از هيچ نظر مشكلي با انها نداشتم. اما مطمئن نيستم طفلكي حميد هم به اندازه ي ما راحت بوده. تصور بكنيد ده نفر مثل اون آقا كه با شما اون جوري حرف زد با هم جمع شوند و همديگر را تشديد كنند.


خود من در دوره ي المپياد كه همكلاسي هايم همه پسر بودند خيلي سختي كشيدم هم از دست حسوديشان و هم از دست همين آزار قوميتي.

ناشناس گفت...

فكر كنم آن آقا! آن روز با من قصد شوخي داشت كه شوخي مسخره اي بود.در كل فكر ميكنم حق با شماست،من در بخش كوچكي از جامعه بوده ام.
زهرا

منجوق گفت...

هر سخن وقتي و مر نكته مكاني دارد. برازنده ي يك استاد نيست كه با دانشجو شوخي اي بكند كه دانشجو نتواند برگردد وجوابي همتراز آن بدهد. اگر شما يك دهم آن "شوخي مسخره" را با او مي كرديد عصباني مي شد.
مي شناسمش حتي سريع تر از من عصباني مي شود!

نمي توانم انكار كنم كه هيچ نمي پسندم كه دانشجويان من بخواهند با من هر شوخي اي بكنند.
واقعا هم دانشجويان خيلي رعايت ادب مي كنند. من توجه كرده بودم "آن نابغه اي" كه به او اشاره كرديد حتي وقتي من با خودم شوخي مي كردم -مثلا خودم را احمق مي خواندم و.... سعي مي كرد بك وقت نخندد تا مبادا به من بربخورد.
پس من هم بايد شان استادي بدانم و هر شوخي اي با دانشجويان نكنم.


برخي از اين استادان در ايران با دانشجويان همه گونه شوخي مي كنند و دانشجو جواب نمي دهد. نبايد هم بدهد! آن وقت اين توهم درآنها ايجاد مي شود كه خيلي نكته سنج و تيز بين هستند. روز به روز بدتر مي شوند.


اين ها را نمي گويم كه از آن آقا به دل بگيريد. كار خيلي خوبي مي كنيد كه او را مي بخشيد. به قول ماندلا "ببخش اما فراموش نكن". چرا؟! چون پس فردا شما در جايي مانند موقعيت فعلي او خواهيد نشست. نبايد اشتباهاتي كه امثال من مي كنيم شما تكرار كنيد (كه البته مي دانم هرگز نمي كنيد). شايد دانشجويان آينده شما به اندازه ي شما بخشاينده نباشند.

ناشناس گفت...

Can I request you to introduce me a review paper about anomalies in SM?Thanks in advance.

ناشناس گفت...

با عرض معذرت از کامنت نامربوط
خانوم دکتر شما میتونید اون داستان هایی که نوشتید رو اینجا منتشر کنید
http://fa.wikibooks.org

منجوق گفت...

Do you mean the triangle anomaly?
In Peskin they are discussed.
I once taught it from this book:

Dynamics of the SM by Donoghue golowich and Holstein.

اسما گفت...

زهرا جان
نمیدونم چی باید بگم...مغزم هنگ کرده از دیروز.من هم از خودم بدم میاد و هم اینکه اعتماد ندارم به خودم.حس میکنم هیچ وقت نمیتونم مثل شما باشم.من به خیلی دلایل که یکیش فرار از فیزیکه میخوام تو یه رشته دیگه ادامه تحصیل بدم.اما هیچ تضمینی ندارم که اونجا هم همین اتفاقا نیفته....به هر حال ممنون.
خانم دکتر ممنون به خاطر همه چی....
ای کاش من اینقدر آدم بیخودی نبودم

ناشناس گفت...

یا این یکی :
http://fa.wikisource.org

منجوق گفت...

اگگر بخواهيد چند كپي از اين كتاب دست من هست. دانشجويان كپي كردن آن را سفارش دادند پولش را هم ندادند و رفتند و نيامدند بگيرند. مجبور شدم از جيب خودم پول كپي را بدم. هر سري هفت تومان شد. مقدار زيادي نيست اما اگر كسي بياد و اين كتاب ها را از من بخره پولش را مي ريزم به حساب بنياد كودك. كتاب مرجع خوبي هستند كه خوبه هر دانشجوي ذرات يك نسخه داشته باشه.

من خودم كپي رايت را رعايت مي كنم اما خيلي اصرار ندارم دانشجو هم رعايت كنند.

منجوق گفت...

ممنون از راهنمايي

زهرا گفت...

من فکر می کنم توی دانشگاه های بزرگ احترام به قومیت ها بهتر رعایت میشه تا جایی مثل دانشگاه ما مثلا یه بار یه آقایی تو دانشگاه با لباس بلوچی سر کلاس هاش میومد اونقدر چپ چپ نگاش میکردن که نگو حتی دوستای همراش بهش می گفتن با ما راه نیا آبرومون رو بردی غیر از یکبار من دیگه با اون لباس ندیدمش من اون رو مورد تمسخر قرار ندادم ولی برام عجیب بود چون برای من یه چیز غیر عادی بود.

منجوق گفت...

در كدوم دانشگاه؟ شما يه زهراي ديگه هستيد مگه نه؟

زهرا گفت...

آره خانم دکتر من زهرای دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان هستم

زهرا گفت...

آره خانم دکتر من زهرای دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان هستم

زهرا گفت...

راستی خانم دکتر یه سوال شما گفتین توی سمپاد تبریز دوستای خوبی داشتین اوناهم مثل شما تونستند موفق بشن یانه؟

منجوق گفت...

بله همه موفق بودند. يكي از همكلاسي ها كه بعدا رفت تجربي فرزند ارشد خانواده اي نه نفري بود. پدر و مادرش در خانه قالبافي مي كردند و تا جايي كه به ياد دارم هيچ كدام سواد نداشتند. نفر 13 كنكور تجربي شد و پزشكي دانشگاه تهران قبول شد. جالب تر آن كه "نشان كرده اش از بچگي" كه نمي دانم پسر عمه اش بود يا پسرعمويش هم كه همسن او بود هم مانند تو پزشكي دانشگاه تهران قبول شد و همان سال ازدواج كردند.
البته مدت هاست از آنها خبر ندارم ولي گمان مي كنم موفقيت هايشان ادامه پيدا كرده با آن اراده اي كه داشتند.

منجوق گفت...

هر از گاهي به افرادي بر مي خورم كه مي پرسم فلاني هم-كلاسي تو بود مگه نه. بعد تعريف مي كنند همچين پزشكي را به عمرشان نديده اند. پزشكي كه علاوه بر حاذق بودن مانند همراهان مريض براي مريض دل بسوزاند. همكلاسي هايم در دانشگاه معروف بودند به درس خواندن از روي كتاب هاي مرجع (نه از روي جزوه ونمونه سئوال بر كسب نمره در شب امتحان فراموش كردن همه چي در روز بعد!)

وردا فقیرحق گفت...

سلام
من خوشبختانه تا حالا مشکلی با قومیتم نداشته ام، البته به غیر از سالهای اولی که آمده بودیم تهران.من تا چند سال اول به خاطر لهجه ام مورد تمسخر دوستانم بودم که البته همه مان آن موقع ها بچه بودیم و به خاطر همین من از دست هیچکدامشان ناراحت نیستم! اتفاقا این مورد تمسخر واقع شدن باعث شد که من به یادگیری زبان و نحوه صحبت کردن فارسی اهمیت بیشتری بدهم و فارسی را طوری یاد بگیرم که به قول بعضی از دوستانم از خود تهرانی ها بهتر حرف بزنم! جالب اینکه همان کسانی که سال های اول من را مسخره می کردند بعدا می آمدند پیش من و ازم می خواستند که بهشان ترکی یاد بدهم.
البته توی دانشگاه وضعیت کمی فرق می کند و این به قول شما بین پسرها بسیار شدیدتر و رایج تر است. من یادم می آید که ترم اول یکی از پسرهای هم ورودی ما به خاطر لهجه غلیظ یزدی که داشت توسط بچه ها و حتی بعضی از اساتید مورد تمسخر و اذیت و آزار قرار می گرفت و بیچاره حتی جرات نمی کرد سر کلاس سوال بپرسد و از آن موقع هم خیلی منزوی و گوشه گیر شد!
یا خیلی از بچه های با استعداد به خاطر قومیتشان مورد تمسخر قرار می گیرند که من اصلا این را نمی پسندم. ولی یکی از چیزهایی که خودم به عینه دیده ام این است که اگر فردی که ابتدا به خاطر همین قومیتش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، به جای سر خورده شدن تلاشش را بکند تا در زمینه شغلی و تحصیلی خودش سرآمد بشود بعد از مدتی نه تنها کسی او را به خاطر این مسائل نژاد پرستانه مورد آزار قرار نمی دهد بلکه یک جورهایی دید آن آدمها هم شدیدا نسبت به آن فرد و حتی گاهی آن قومیت عوض می شود و سعی می کنند که کم کم بعضی از المان های فرهنگی آن قومیت را یاد هم بگیرند!{احتمالا این قضیه در مورد همان فضای المپیاد شما هم حاکم بوده. آیا دید همان پسرهایی که شما رو مورد تمسخر قرار می دادند بعد از درخشش شما در المپیاد جهانی عوض نشد؟}
البته من نمی دانم این مسئله در همه جا صادق هست یا نه، اما یکی از چیزهایی است که خودم خیلی زیاد در اطراف خودم دیده ام و به همین خاطر فکر کردم بهتر است اینجا بنویسمش.

منجوق گفت...

آقايون نمي خواهند در بحث شركت كنند؟
ظاهرا خانم ها معتقدند مشكلي وجود ندارد. واقعا هم در جمع صرفا خانم ها مشكلي از اين جهت حس نمي شود.

من هم مشكل را در دوره ي المپياد حس كردم وقتي همه ي همكلاسي هايم پسر بودم. آزار و اذيت آنها را فراتر از شوخي و يا بچگي صرف يافتم.

در دانشگاه بيشتر با دختر ها ارتباط داشتم. شايد همان طوري كه وردا گفت شوخي اي كرده باشند اما واقعا آن قدر جدي نشد كه يادم بماند. اتفاقا دخترها سعي مي كردند كه من از شهرستان آمده ام تنهايي را حس نكنم.

منجوق گفت...

بهترين خاطراتي كه از دوره ي المپباد دارم مربوط به يك هفته اي است كه براي المپياد رياضي (مرحله ي كشوري) به شيراز رفته بوديم. آنجا از همه ي شهرستان ها بودند. ارتباطي هم بين ختر ها و پسرها نبود. به من خيلي خوش گذشت. بعد كه برگشتيم من گفتم خيلي خوب بود آنها گفتند اعصابمان داغون شد. ظاهرا اون آقا پسري كه بيش از بقيه مرا مي آزرد با بچه هاي اردبيل دعواي ترك و فارس كرده بود. يك پسر يهودي در تيم المپياد شيمي بود با او هم سر مسايل ديني دعوا كرده بود.


ما (دخترها) كاري به اين كارها نداشتيم كيك خريديم و جشن تولد گرفتيم. در خوابگاه خنديديم نوار گذاشتيم (آن موقع ام-پي-تري پلير و اين حرف ها نبود) و زديم و خونديم و....

منجوق گفت...

توضيح كامنت قبلي:
اوني كه زديم يك سيني فلزي بود- نه خداي ناكرده- همديگه

ناشناس گفت...

Thanks for introducing the book about anomalies. Actually I know chapter 19 of Peskin is about anomalies but I want to know more about the effects of anomalies in SM and beyond SM. I will try to find a review paper.

منجوق گفت...

Some articles on anomaly:
http://arxiv.org/abs/0901.0150

TASI 2003 Lectures on Anomalies:
http://arxiv.org/abs/hep-th/0509097

ناشناس گفت...

Thank you very much. I hope I can study this topic in one month and learn it that much to give a talk.

اسما گفت...

کشف تازه....خواهرتون هم مدرسه ای من بود...در فیس بوک کشفش کردم

منجوق گفت...

فکر می کنم با دختر خاله ام لادن خامنئیان همکلاسی هم بودید. نوه های مادربزرگ چهار تا هستیم. هر سه تا مون یک مدرسه رفته ایم چهارمی حالا دوم ابتداییه. به احتمال زیاد اون هم از همون جا سر در بیاره

ناشناس گفت...

خب من راجع به این موضوعی که فرمودید بی نظر بودم!اما دقیقا مدتیه که دارم با یک آقا در موضوعی مشترک کار کنم که کمی حالت رقابتی هم در محل کارم داره!من تا بحال دو همکار خانم داشتم!اما به شخصه تا بحال چنین برخوردهایی ندیده بودم.به اقایون محترمی که این وبلاگ رو می خونن توهین نشه اما واقعا اذیت شدم در این مدت.جالبه که حتی حاضر نمیشن دست از سر دخالت در کار من بردارن ایشون!یا نظرات جمع رو بپذیرن!اصرار به کار شکنی و کوچیک کردن من و همکار دیگه خانممون هم از عجایبه!جالبه که ما در موردهای مشابه از تقصیرش مدام میگذشتیم و بهشون فرصت می دادیم اما انگار بدتر می شد!اینجا رو که می خونم می بینم مثله اینکه این مسئله اپیدمیه!البته هیچ وقت همه آقایون اینطوری نیستن!اما در محیط پژوهشی ما این چندمین آقایی هستن که این مشکل رو بوجود آوردن.تا اینجا که من ارزیابی کردم به این نتیجه رسیدم که همه این اقایون تحمل اینکه ببینند کسی بهتر یا بالاتر از اونها کار میکنه رو نداشتن !نمی دونم دقیقا این مسئله از کجاست اما آزار دهندست

اسما گفت...

لادن همکلاسیم نبود ولی میشناسمش.چقدر آشنا.......جالب بود برام

ناشناس گفت...

یه سوال:به عنوان دانشجوی دکتری آیا امکان این هست که در ای.پی‌.م سخنرانی‌ داد؟ یا وقتی‌ برای تعطیلات دانشجوی خارج از کشور میاد ایران آیا امکان این هست تا تو اون مدت کوتاه ۱ ماه به عنوان ویزیتور در ای.پی‌.م باشه. مساله اینجاست که هم گروه‌های من وقتی‌ برای تعطیلات برمیگردن کشورشون امکان این رو دارن که تو همون مدت کوتاه تو یکی‌ از موسسات یا دانش گاه‌های کشور شون کار تحقیقی شون رو ادامه بدن و سمینار بدن. مسلما این هم کمک میکنه که با جامعه علمی‌ کشور شون در ارتباط باشن و هم اینکه سابقه‌ علمی‌ شون با دادن سخنرانی‌ بهتر بشه و مسلما امکان بحث و تبادل نظر هم فراهم بشه که به پیشرفت کار هم کمک می‌کنه. از طرفی‌ وقت شون هم تلف نمی‌شه وقتی‌ می‌رن کشور شون. من که هر وقت میام ایران بعد ۲ هفته کلافه میشم. راستی‌ من هنوز منتظر این هستم که جواب این سوال‌ام رو بدین که اگر الان دانشجوی دکتری خارج از کشور بودین و قصد برگشت داشتین چه کار‌هایی‌ میکردین؛ البته تو بخش نظرات جسته و گریخته اشاره کردین ولی‌ به نظرم کامل نبوده. لطف بزرگی‌ می‌کنین وقتتان رو برای این مطلب بذارین. در ضمن شرمنده که من هی‌ نظر نا‌ مربوط به مطلب میدم.

منجوق گفت...

اگر رشته ی شما چیزی باشه که در آی-پی-ام هم روش- یانزدیک به اون کار می شه خیلی هم استقبال می کنیم. برای ویزیتوری یک ماهه باید از قبل هماهنگی بشه. اگر رشته شما به کار من نزذیکه هروقت تصمیم گرقتید بیایید به من ای-میل بزنید تا ترتیب کارها را بدم. اگر هم رشته تون به رشته ی شاهین یا دکتر فیروز جاهی یا دکتر عسگری نزدیکه به اونا ای-میل بزنید. ما همیشه استقبال کرده ایم.پژوهشکده ی نجوم (دکتر منصوری) هم استقبال می کنه.


همین در مورد شهرستانی ها هم صدق می کنه. اونایی که سمینار می دن و ... همیشه دعوتند. البته در مورد امکاناتی که داده می شه باید دید وضعیت بودجه و .... چیه.

ناشناس گفت...

ممنون از جوابتون. چه عالی‌! برای ویزیتری چه مدت زمان برای هماهنگی‌ لازم هست؟ راستش نیاز به امکانات نیست. مشکلی‌ از بابت اقامت در تهران نخواهم داشت. همین که جایی باشه تا وقتی‌ میام ایران وقتم تلف نشه و دسترسی‌ به اینترنت و کتاب‌های مرجع باشه کافیه. من روی مدل‌های تورمی کار می‌کنم. فکر کنم بهترین شخص برای تماس دکتر فیروزجاهی باشن؛ هر چند شما من رو از نزدیک میشناسین. امیدوارم تا اون موقع کار به جایی رسیده باشه که ارزش ارائه سخنرانی رو داشته باشه. بازم ممنون. راستی‌ الان تو ایران دیر وقت و شما بیدارین؛ حتما باز دارین یه مساله رو نصف شبی حل می‌کنین. انصافا لذّتی داره در سکوت شب مطالعه کردن

منجوق گفت...

یکی دو هفته هم کافیه. الان ساعت 12:41 دقیقه است. کار نمی کردم. گوشت هایی که پاک کرده بودم را گداشته بودم بپزند! الان هم دارم می رم بخوابم!

منجوق گفت...

آقايان نمي خواهند از جنس ذكور كمي دفاع كنند؟! سكوت علامت رضاست يا اين كه جواب ابلهان خاموشي است؟!

اگر شما نمي خواهيددفاع كنيد من يك كم از شما دفاع كنم. واقعا در جامعه ي ما مردها خيلي خشن برخورد مي شه. زنها را محدود مي كنند اما با آنها خشن برخورد نمي كنند. در زمان بچگي چند بار اتفاق افتاده كه در بازي زده باشيم و چيزي را خراب كرده باشيم اما ما دخترها را دعوا نكرده باشند و فقط پسرها را دعوا كرده باشند. حتي تا زمان بچگي ما هم كه والدين به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد بچه احتام گذاشت تنبيه بدني پسربچه ها در خانه چيز غريبي نبود. در مدرسه ها كه وضع افتضاح بود. هم محدويتي كه روي بچه ها مي گذاشتند خيلي شديد تر از محدوديت در خانه هايي مثل خانه ي ما بود و هم پسربچه ها را شديدتر نبيه بدني مي كردند. سريال آقامجيد كه يادتان هست. ناظم مدرسه را بدون تركه نشان نمي دادند. كجا مدارس دخترانه اين شكلي بود.

بعدش كه بزرگ مي شوند مي برندشان سربازي و.... در خانواده هاي بي بضاعت تر از سن كم از شون انتظار دارند كه كمك خرج باشند. من سرگذشت اين بچه هاي بنياد كودك ر كه مي خوانم شوكه مي شوم يكي مثل ائلناز هم تحت فشار است. در خانه قاليبافي ميكند و... با اين حال به درسش ادامه مي دهد. اما فشار روي برادرش آن قدر زياد است كه ترك تحصيل مي كند.
پسرها بيشتر از دخترها مجبور مي شوند بروند داخل اجتماع و جنبه هاي نه چندان زيباي آن را ببينند. همان جنبه ها را كه اين مقاله به صورت آمار و ارقام آمده

www.achiq.org/millimesele/benitorofqomiyyetha.htm
از نزديك لمس مي كنند. يك عده از آن ها آن قدر آسيب روحي مي بينند كه خود خشن مي شوند و به آزار ديگران مي پردازند. يك عده ديگر كه مقاوم تر ند و يا شرايط بهتري داشته اند احساس مي كنند كه بايد يك كار اساسي كرد و تغييراتي داد.

در صورتي كه دخترها كمتر به اين حس مي رسند.

منجوق گفت...

نظر شخص من چيزي است بين اين دو.من معتقدم مسئله جدي تر از آن است كه تنها باتوصيه به مدارا حل شود. در ابعاد شخصي دستورالعمل وردا مفيد است اما نه در سطح اجتماع. كار اساسي حقوقي آموزشي و... لازم است. اما براي موفقيت در اين كار رعايت خيلي ظرايف لازم است. بايد نياز و دغدغه هاي اقشار مختلف را شناخت. اين كار نياز به نظر سنجي علمي دارد. در حال حاضر حتي در مورد آمار و تركيب قوميتي و زباني در ايران هم اتفاق نظر نيست! هر كي براي خودش درصد ترك ها را متفاوت گزارش مي كند! اين البته مشكل تعريف نيست! با تعريف يكسان هم رقم هايي كه گزارش مي شوند تفاوت فاحش دارند. با اين اوصاف چه برنامه ريزي اي. آقاي كسايي به مسئله ي آموزش اشاره كرد.
بايد ديد واقعا چه قدرمردم حاضرند براي آموزش زبان مادري مايه بگذارند.در حال حاض جاده براي چنين هدفي صعب العبور است. حتي اگر جاده باز و راه هموار مي بود هزاران مسئله بود كه بايد به آنها پرداخته مي شد. بايد ديد چند نفر معلم هستند كه توانايي اين كار را داشته باشندو.....
آيا دانش آموزان و اولياي آنها راضيند كه كلاس فوق برنامه گذاشته شود. خيرين و مدرسه سازان چه قدر حاضرند كمك مالي كنند. مدارس غير انتفاعي چه قدرحاضرند سرمايه گذاري كنند و....ماجراي كنكور چه مي شود.

نمي دانم شايد صاحبنظران در اين موارد مطالعه كرده اند و جواب ها را كم وبيش مي دانند. اما حداقل در گزارش ها و مقالات من جواب سئوالات را نمي بينم. بيشتر يك سري مطالب احساسي و از نوع گله گذاري گفته مي شود. يك عده مي گويند اصلا مسئله اي نيست عده ي ديكر مي گويند آخر ظلم و بدبختي است! با اين وضعيت كاري پيش نمي رود.

سيدمهدي سجادي گفت...

سلام خانم دكتر!
من اين پست و قبليش رو به همراه نظرات چند دور بالا پايين كردم!
متاسفانه...متاسفانه در ايران مردان بخشي از جامعه نيستن علت مشكلات جامعه هستن!:-)
به هر حال تجربه ميگه مردا تو اين زمينه دفاعي ندارن...من هم دفاعي ندارم...گفتم اينجا بنويسم كه بدونين ميخونم!:-)

سيدمهدي سجادي گفت...

درباره نظر آقاي كسايي...
منظور از زبان دوم در اون خبر لهجه محلي است يا زبان انگليسي؟!
در خبر اموزش زبان دوم مخالف اصل 15 قانون اساسي عنوان شده يعني مغاير با ََ‹‹زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است . اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانه هاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس ، در كنار زبان فارسي آزاد است .››
البته آقاي باقرزاده يك جمله اي گفتن كه من نفهميدم:‹صل 15 قانون اساسی تدریس یک درس را با دو زبان ممنوع اعلام کرده زیرا با فرهنگ و میراث فرهنگی کشور مغایرت دارد.›

Alireza گفت...

"آقايون نمي خواهند در بحث شركت كنند؟
" نه نمي خواهند! چون مساله به شدت جنسيتي شده.
اتفاقا ما هم در محيط پسرونه با هيچ قوميتي مشكلي نداريم. ظاهرا مشكل جايي به وجود مي آد كه دو جنس به هم مي خورند! اون جا اين مساله بروز مي يابد! در ضمن فكر كنم بيشتر از طرف خانم ها هم باشه! حداقل از درد و دل دوستانم كه از شهرهاي كوچك تر يا خانواده هاي پايين تر اجتماع بوده اند اين جور بر مي آد.

Alireza گفت...

"ولي در اين خاك، و در يك اقدام نژادپرستانه و دهن كجي آشكار به مردم و قانون اساسي، "مـمنو عیت تدریس یک درس به دو زبــان تصویب شد"

در اين جا جا داره يك مقدار هم از يك نژاد ديگر (البته اگه وجود داشته باشه) كه همه اقليت ها (واقعا اقليت هستند؟!) بر اون مي تازند و محكومش مي كنند بگيم! اول بگم من اصلا هيچ ادعايي در مورد نسبم ندارم به قول سهراب نسبم شاید برسد،به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک «سیلک».نسبم شاید،به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد!
در مورد آذري زبان ها من كه واقعا تعجب مي كنم كه هميشه از موضع اقليت صحبت مي كنند خودم تا حالا نديدم خانواده اي كه يكي دو رگه ي ترك نداشته باشند. در مناصب حكومتي هم كه به تعداد فراوان وجود دارند پس مفهوم اقليت به اين دوستان نمي چسبد. در مورد دوستان كرد و لر با عرض پوزش بايد ذكر كنم كه نژادپرستي كه در اينان وجود دارد (ميانگين آماري منظورم بود) من تا حالا نديدم در قوميتي ديگر. يك مثال ساده روزانه 100 ها كاريكاتور در اين مملكت چاپ مي شه به زبان فارسي رسمي كسي صداش در نمي آد يه كاريكاتور با عكس سوسك ديديد كه به كجا منجر شد؟ حتي پرچم ايران رو هم آتيش زدند دوستان. البته مساله كلي تره يادم افتاد يه فيلمي يه كارگرداني ساخت كه در اون يه پرستار زن نقش ظاهرا بدي داشت! فرداش پرستاران جامعه بيانيه دادن كه به پرستاران توهين شده! اون كارگردان بنده خدا هم گفت من بايد يه شغلي بلاخره انتخاب مي كردم باسه اين نقشم! هر نقشي مي ذاشتم صداي يه عده در ميومد!!!
اينا كه گفتم ربط منطقي به هم داشت ولي چون هول هولكي نوشتم فكر كنم جالب در نيومد. خلاصه ي كلام اين كه تعصب داشتن بده! يه مثال ديگه بزنم اوايل دهه ي 90 ميلادي دوباره يك گروه هاي نژاد پرستي در آلمان و فرانسه كم كم داشت بر ضد يهودي ها شكل مي گرفت اتفاقا با انكار هولوكاست هم شكل گرفتند (در خاليكه بازماندگان اين واقعه هنوز زنده بودند)!!! با توجه به اين كه بزرگان قوم دريافته بودند كه اگه اجازه بدهند كينه ها دوباره همه گير بشه و وقايع قديم دوباره تكرار بشه اومدند قانون گذاشتن كه كسي حق نداره در مورد هولوكاست حرفي بزنه البته نه اين جوري دقيقا ولي يه چيزي تو اين مايه ها. حالا هم اگه هر كسي تو مدرسه بياد به يه زباني درس بخونه با اين استعداد نژادپرستي كه در همه ي قوميت هاي جهان سومي موجود است ببينيد چي مي شه كشور!

منجوق گفت...

عليرضاي عزيز

در مورد اين كه خود قوميت ها ي كه به نوعي اقليت حساب مي شوند نبايد حرفي كه نشان از نژادپرستي و برتري جويي قومي باشد بزنند با شما موافقم. آيا در اين چند صد يادداشتي كه من در منجوق گذاشته ام چنين چيزي ديده مي شود؟! اتفاقا هر وقت در اين مورد نوشته ام روي همين پرهيز از برتري جويي انگشت گذاشته ام نمونه ي آن هم يادداشت هايم در مورد درياچه ي اروميه بود.

منجوق گفت...

در مورد بحث زبان ولي با شما موافق نيستم. اگر مي بيني كه برخي از ترك زبانان كشور -كه واقعا در بين ترك زبانان در اقليت مطلق هستند- حرفي مي زنند كه احيانا رنگ و بوي نژادپرستانه مي دهد دليلي ندارد جز واكنش در برابر سركوب هايي كه در هشتاد سال گذشته شده. شما مي گوييد كه ترك ها اقليت حساب نمي آيند بنا به آن مقاله كه در بالا معرفي كردم ترك هاي آذري چيزي مانند 35 در صد جمعيت هستند و " فارس ها ومتكلمان به لهجه ها و گويش هاي لري، بختياري، لك، گيلكي، مازني و غيره" 45-47% جمعيت كشور را تشكيل مي دهند. بسيار خوب! ترك هاي آذري اقليت محسوب نمي شوند. پس نبايد به خود حق دهند كه در مورد آموزش زبان مادري مطالباتي داشته باشد؟! آيا سهم اين جمعيت عظيم از روزنامه هاي سراسري كشور همان كاريكاتور سوسك بايد باشد؟!
عليرضا جان، من شما را از نزديك مي شناسم با توجه به حرفي كه زدي به نظرم مي رسد آن كاريكاتور و جملات كناري اش را نديده اي. آن ها را هم ببين و بخوان آن گاه قضاوت كن.
آن كاريكاتور شرم آور بود با اين حال واكنشي را كه همشهريانم نشان داده اند من قبول نداشتم. خودم هم در آن زمان واكنشي نشان ندادم و سكوت كامل كردم. اما حالا بعد از 4 سال معتقدم كه آن ماجرا بايد باز خواني شود و از آن درس گرفته شود تا اشتباهاتي از آن دست تكرار نشود.

منجوق گفت...

"حالا هم اگه هر كسي تو مدرسه بياد به يه زباني درس بخونه با اين استعداد نژادپرستي كه در همه ي قوميت هاي جهان سومي موجود است ببينيد چي مي شه كشور!"

عليرضاي عزيز،
اين حرف از شما بعيده! قصاص قبل از جرم كه جايز نيست. اين حرف شبيه همان استدلال هاي ديكتاتور هاست. همان نگاه قيم مآبانه ي دست بالا كه باور دارد اگر مردم را كنترل نكند و اجازه بدهد آزاد باشند مردم بي حيا مي شوند و...


من آقاي كسايي را از نزديك نمي شناسم. شناخت من از ايشان به بحث هايي كه در همين وبلاگ كرده ايم محدود مي شود. دليل آن كه او وامثال او بر آموزش زبان تركي اصرار دارند اين چيزهايي كه شما مي گوييد نيست. علت حس يك نياز است. يكي از اين نياز ها اين است: در مناطق دور افتاده ي آذربايجان و بين عشاير و همچنين بين مردم حاشيه ي شهر زندگي آن قدر آسان نيست كه اشخاص ابتدا يك زبان دوم (فارسي) بياموزند و آن گاه سواد ياد بگيرند درنتيجه هزاران نفر از نعمت سواد محروم مي شوند و در زندگي اجتماعي عقب مي افتند.
يكي از اين افراد را من از نزديك مي شناسم: كارگر خانه مادرم اينا كه از عشاير است. اين مرد سواد خواندن و نوشتن ندارد. با اين حال از استعدادش در زمينه ي دكوراسيون و معماري و... هر چه بگويم كم گفته ام. دختر عموي مادرم (نفر اول دانشكده ي معماري دانشگاه تهران و با چند فوق تخصص معماري از لندن) وقتي طرح هاي او را ديد گفت اين مرد استعداد آن را داشت كه آرشيتكتي در سطح جهاني شود. اين را هم بگويم آرشيتكت ها خيلي مشكل از كسي تعريف مي كنند. استعداد آن مرد هدر شد و سياست هاي آموزشي كشور مقصر اصلي در اين ميان بوده اند.

به جاي انكار مسئله و يا نگاه قيم مآبانه ي كنترل كننده بايد راهي منطقي از روي مطالعه آمار گيري نظر سنجي و استفاده ي علمي از تجارب ممالك ديگر توسط كارشناسان يافته شود.

و در پايان يك نكته ي نامربوط را عرض مي كنم. يك سال است كه تهران نشينان مبهوتانه مي پرسند دليل سكوت فرزندان ستارخان چيست. جواب آن است اين نگاه قيم مآبانه بر فرزندان ستارخان بسيار گران مي آيد حتي گران تر از آن كاريكاتور سوسك.

منجوق گفت...

جملات زير را از اين
مقاله http://www.achiq.org/millimesele/benitorofqomiyyetha.htm
نقل مي كنم:


برخي افراد در برخورد با مساله قوميت ها، دو مبحث حقوقي را باهم مي آميزند : يكي حقوق برابر شهروندي و ديگري حقوق برابر گروهي- قومي است.

بي گمان همه ملت ايران – اعم از فارس و غير فارس- در تعامل با حاكميت، خواهان حقوق برابر شهروندي هستند واين حقوق بايد شامل همه شهروندان ايراني گردد. حقوق شهروندي، حقوق فردي است؛ اما ترك هاي آذري، كردها، عرب ها، تركمن ها وبلوچ ها به عنوان گروه هاي قومي، علاوه بر حقوق فردي شهروندي، داراي حقوق گروهي نيز هستند كه حقوق قومي (ملي) ناميده مي شوند. منشور سازمان ملل و ديگر نهادهاي وابسته به آن به صراحت به اين حقوق اشاره كرده اند. واپسين بيانيه از اين نوع بيانيه ويژه مجمع عمومي سازمان ملل متحد است كه در دسامبر 1992 درباره حقوق اقليت هاي قومي و مذهبي صادر گرديد. در ماده نخست اين بيانيه آمده است”هر كشوري بايد در قلمرو خود از وجود اقليت ها وهويت قومي يا نژادي ونيز از هويت فرهنگي، ديني وزباني آنها حمايت كند و شرايطي را كه ضامن تحكيم اين هويت است فراهم نمايد“.

Alireza گفت...

من رفتم و دوباره نگاه كردم كاريكاتور رو! به ذهن من چيزي نرسيده بود دفعات اول ولي حالا كه نگاه كردم مي بينم مي شه برداشت هاي ديگه هم كرد ولي آيا از هر چيزي نمي شه هر برداشتي كرد؟ دكتر عباسي رو مي شناسيد و برخي تحليلاتش در مورد فيلم هاي غربي؟
توضیحات مانا نیستانی,
وی پیرامون کاریکاتور مذکور گفت:"استفاده از واژه‌های «سنه‌نه» و «نه‌منه» که در دیالوگ سوسک آورده شده، اصطلاحاتی هستند که روزانه در زبان فارسی به کار گرفته می‌شوند و این نکته نشان از نفوذ زبان ترکی در زبان فارسی دارد. نکته دوم اینکه در همان صفحه یا صفحه ۲۰ روزنامه، کارتون‌های دیگری کشیده شده که قورباغه و سوسک با لهجه غلیظ تهرانی حرف می‌زنند، در حالی‌که حمل بر سوسک بودن تهرانی‌ها نشده است"

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1_%D8%AC%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

منجوق گفت...

منظور من از بازخواني اين نبود. خيلي براي من مهم نيست كه بر سر مانا نيستاني دقيقا چه مي گذشت. منظورم اين بود كه بايد بيانديشيم و ببينيم چه بايد كرد كه وقتي در آينده چنين اتفاقي افتاد و عده اي -چه بادليل و چه به علت سوء تفاهم- احساس توهين كردند كمترين خسارت وارد آيد و بيشترين سود (از جهت ايجاد گفتمان جديدتر و متعالي تر) حاصل آيد.

Alireza گفت...

در اين كه آموزش به هر زباني حق مسلم مردم است شكي نيست. آذري ها در اين 80 سال سركوب كه گفتيد فقط براي زبان سركوب شدند؟ يعني واقعا انقدر مساله ي مهميه؟ به همه ي احترامي كه براي شهريار قايل هستم ولي آيا ما شاعر بزرگ تري در 1000 سال اخير نداشتيم كه ايشون شاعر ملي ايران شدند؟ ايشون كه به زبان آذري شعر مي گفتند و كسي هم باهاشون كاري نداشت و حتي شاعر ملي هم انتخاب شدند. اين سوال رو واقعا مي پرسم تا حالا چه در اين 30 سال چه در 50 سال قبل تر از اين 30 سال به جرم نوشتن يا صحبت به زبان آذري كسي محكوم شده؟ من احساسم اينه كه مشكل ريشه در جاي ديگه داره ولي هر كي يه تيكه رو كه به نفع خودشه مي گيريه. همين چند روز پيش در خبر ها اومد كه مدارس حق ندارند كلاس فوق برنامه ي موسيقي داشته باشند! اين ديگه ربطي به نژاد پرستي از جنسي كه آقاي كسايي گفت نداره. بهتره كه ريشه ي اصلي رو ببينيم و بي خود بذر كينه رو بين مردم پراكنده نكنيم. نژادپرستي تعريف داره!

منجوق گفت...

"آذري ها در اين 80 سال سركوب كه گفتيد فقط براي زبان سركوب شدند؟ يعني واقعا انقدر مساله ي مهميه؟ "

بله! بسيار مهمه.

Alireza گفت...

"در پايان يك نكته ي نامربوط را عرض مي كنم. يك سال است كه تهران نشينان مبهوتانه مي پرسند دليل سكوت فرزندان ستارخان چيست. جواب آن است اين نگاه قيم مآبانه بر فرزندان ستارخان بسيار گران مي آيد حتي گران تر از آن كاريكاتور سوسك."
دقيقا اين نشان از يك عقب گرد مي دهد. يه زماني تهران و تبريز پيوند محكمي داشتند مشروطه در تهران شكست خورد و تبريز مشروطه را نجات داد!!! ولي امروز در ورزشگاه تبريز در بازي هاي تراكتور چه مي گذره؟ اين نشون مي ده كه بالانشينان به هدف خود رسيدند و چنان اختلافي بين مردم ايران انداختند كه تهران براي خود اعتراض مي كند كردستان براي خود اعتصاب مي كند و تبريز براي تراكتور دست مي زند. انگار نه انگار كه روزگاري تهران كسي كشته مي شد چهلمش در تبريز و چهلم كشته شدگان تبريز در قزوين و ... برگزار مي شد!!!

منجوق گفت...

" من احساسم اينه كه مشكل ريشه در جاي ديگه داره ولي هر كي يه تيكه رو كه به نفع خودشه مي گيريه."

با اين حرف موافقم. اما اين كار هم درست نيست كه كسي قيم مآبانه بخواد بگه كه اون تيكه اي كه من مي گم مهمه و اون تيكه اي كه من درگيرش نيستم مهم نيست. طبيعيه كه هر كس يك قسمت را كه درگيرشه برداره. اين به خودي خود باعث كينه يا اختلاف نمي شه. نگاه قيم مآبانه كه يك عده بخواهند بگند بقيه هم بايد همان تيكه اي را كه به نظر من مهمتره بايد بردارند (و يا خفه بشن) باعث كينه و اختلاف مي شه.

Alireza گفت...

من نمي دونستم مساله ي مهميه چون من خيلي به زبان مادريم تعصبي ندارم. البته دوستش دارم ولي مساله ي مهمي برام نيست. البته شايد مقايسه درست نيست بايد جاي اقليت هاي زباني باشم تا داوري كنم.

منجوق گفت...

عليرضاي عزيز

شما شايد تعصب نداشته باشيد اما به ياد بياوريد همين چند هفته پيش را كه چند تا اي-ميل سراسري در پژوهشگاه رد و بدل شد كه "حال گوگل را بگيريم تا نام خليج فارس به the gulf ترجمه نشود.

اتفاقا عموم فارس ها به شدت به زبان مادري شان تعصب دارند. نمونه اش همين دكتر منصوري خودمان يا دكتر خرمي يا دكتر مقيمي يا دوست خوبم دكتر سيما قاسمي كه اصرار دارند كلمات تخصصي فيزيك كه تنها در بين جمع كوچكي از فيزيكپيشگان مورد استفاده قرار مي گيرد به فارسي ترجمه شود. من "تعصب" را با بار معنايي مثبت استفاده كردم. خوب كاري مي كنند به زيان مادري شان احترام مي گذارند. خوشحالم كه كسي مانعشان نمي شود و به خاطر اين كار لازم نيست هزينه ي بزرگي بپردازند و اي كاش اين حق در مورد بقيه زبان هم به رسميت شناخته شود.

منجوق گفت...

"دقيقا اين نشان از يك عقب گرد مي دهد!!! " عقب گرد طي يك پروسه ي هشتاد ساله و به خاطر نگاه قيم مآبانه اتفاق افتاده.

در ضمن چند روز پس از 18 تير 78 تبريز به مدت حدود يك هفته به حمايت دانشجويان آسيب ديده ي تهران صحنه اعتراض بود. بودند كساني كه هزينه هاي سنگين پرداختند اما چند نفر در تهران زحمات و همدلي آنان را قدر دانست؟! چه قدر از آن ماجرا در كنار 18 تير ياد مي شود؟! اين هم يكي از حلقه هاي آن پروسه ي هشتاد ساله بود.

منجوق گفت...

به آقاي سجادي


بين لهجه (accent) گويش dialect)
و زبان (language تفاوت هاي ظريفي هست كه صاحبنظران و فعالان در آن زمينه خيلي به آن حساس هستند تا جايي كه اشتباه استفاده كردن از اين واژه ها ممكنه منجر به كدورت خيلي شديد بشه.

منجوق گفت...

گمان نمي كنم در بين خوانندگان منجوق كساني باشند كه بخواهند بگويند اعلاميه حقوق بشر و ديگر اعلاميه هاي مشابه بين المللي توطئه هستند پس كمي حوصله به خرج بديد و مطلب زير را كه از http://www.minorityrights.org/554/international-instruments/un-declaration-on-the-rights-of-persons-belonging-to-national-or-ethnic-religous-and-linguistic-minorities.html برداشتم بخوانيد:


UN Declaration on the Rights of
Persons belonging to National or Ethnic, Religous and Linguistic Minorities
Adopted by General Assembly resolution 47/135 of 18 December 1992
:

Article 4

1. States shall take measures where required to ensure that persons belonging to minorities may exercise fully and effectively all their human rights and fundamental freedoms without any discrimination and in full equality before the law.

2. States shall take measures to create favourable conditions to enable persons belonging to minorities to express their characteristics and to develop their culture, language, religion, traditions and customs, except where specific practices are in violation of national law and contrary to international standards.

3. States should take appropriate measures so that, wherever possible, persons belonging to minorities may have adequate opportunities to learn their mother tongue or to have instruction in their mother tongue.

4. States should, where appropriate, take measures in the field of education, in order to encourage knowledge of the history, traditions, language and culture of the minorities existing within their territory. Persons belonging to minorities should have adequate opportunities to gain knowledge of the society as a whole.

ناشناس گفت...

http://www.irhiss.com/?p=7505:


"
نیستانی در متنی که برای مراسم ارسال کرده، گفته است که این جایزه معتبر متعلق به همه اقوام ایرانی، از جمله ترک‌ها، کردها، لرها و بلوچ‌های و همه اقلیت‌های قومی است که برای دفاع از حقوق خود مبارزه می‌کنند و در رنج بوده‌اند.

او همچنین به خاطر ایجاد ناراحتی برای گروهی از هموطنان به خاطر ریشه ترکی کلمه‌ای که در کارتونش به کار رفته، عذرخواهی کرده است و نوشته: اطمینان می‌دهم که هیچگاه قصد ضربه زدن و ناراحت کردن هیچ گروهی را نداشته است.
"

Unknown گفت...

سلام
نويسنده محترم منجوق! ادامه بحث توسط شما منطقي و حاوي ادله غير متعصبانه بود. بر خود واجب مي دانم كه از شما تشكر كنم.