۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

دخترمتولد دهه ي هشتاد

از آخرين باري كه كودكي را به محو طه بازي برده بودم چيزي حدود 12 سال مي گذشت تا اين كه يكي دو هفته ي پيش كه رفته بودم تبريز دختر دايي ام مرا كشيد و برد به سمت محوطه بازي مجتمعي كه در آن سكونت دارند. سرعت دويدنش ، ارتفاع پرش و طول جهشي كه مي كرد مرا انگشت به دهان گذاشت. تازه اين بعد از يك روز كامل بازي و گردش در خارج از شهر بود.
روي تابي كه نشمينگاه آن به شكل اسب بود رفت و با سرعت زياد آن را به حركت درآورد بعد هم بلافاصله از اسب جهيد و رفت بالاي ميله اي كه در ارتفاع بالاتري قرار داشت. دلم يهو ريخت!به او گفتم شيرين جان بيا پايين روي اسب بشين. گفت اسب مال بچه هاست. گفتم اختيار داريد اسب سواري از تفريحات بسيار لوكس آدم بزرگ هاي ميليونره. گفت اون اسب واقعيه نه اين اسب اسباب بازي. گفتم شيرين جان اين اسب را اينجا گذاشتن كه روش بشيني. جواب داد اين ميله ها را هم اينجا گذاشتند تا بچه هايي كه مثل من زرنگند بيايند اين بالا. بعد هم براي اين كه مرا مجاب كند گفت:"طراحي اش دو منظوره اس." باور نمي كردم منجوق در استدلال جلوي يك بچه ي اول ابتدايي كم بياورد! اما اعتراف مي كنم كه جلوي اون ويزگول كم آوردم.
دختران نسل ما و قبل از ما كه هيچي! وقتي او را با كودكي دخترهاي متولد اواخر دهه ي شصت و اوايل دهه هفتاد مقايسه مي كنم از ميزان اعتماد به نفس و بي ترسي و زيركي او شگفت زده مي شوم.نمي دانم در كل ايران چه جوريه ولي حداقل رفتار شيرين در بين دختر بچه هاي آن مجتمع معمولي است.
خيلي خوشم آمد. اگر دختر بچه هاي الان اين گونه باشند فردا مشكلات گوناگون از فقر حركتي و پوكي استخوان گرفته تا خجالتي بودن ويا اعتماد به نفس نداشتن نخواهند داشت. اما جالب است ببينيم نتايج اجتماعي به عرصه آمدن اين نسل چه خواهد بود. وقتي آنان به دوره ي راهنمايي رسيدند چگونه مي خواهند هزار و يك محدوديت متعارف جامعه ي ما را بر آنها اعمال كنند؟! به آنها هم خواهند گفت بلند نخند، بلند حرف نزن، ندو، دستانت را تكان نده و..... آيا آنها به راحتي قبول خواهند كرد؟! بي صبرانه منتظرم ورود آنها را به دانشگاه و تغييراتي را كه به دنبال خواهد داشت شاهد باشم و لو آن كه تداعي كننده ي مصرع "چون پير شدي حافظ از ميكده بيرون رو" باشد.

۷۴ نظر:

اسما گفت...

سلام خانم دکتر.من یه برادر زاده ی شش ساله دارم که اونم همین شلکیه.بچه های این دوره زمونه همشون همینن.ما رو نبینین که تو 22 سالگی افسرده شدیم و به اخر خط رسیدیم....

منجوق گفت...

سلام اسما جان

شما به آخر خط نرسيدي. فقط يك كم خسته اي. دست همون برادر زاده ات را بگيرببر به پارك حالت خوب مي شه.

من وقتي امتحانمو بد مي دادم پدرم اين مصرع حافظ را مي خواند:
دمي با غم به سر بردن جهان يك سر نمي ارزد.
بقيه اش هم اين است: به مي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي ارزد
....

اسما گفت...

خستگی من مال دیروز و امروز نیست.چند ساله همینه.به اخر خط رسیدن یه حس درونیه خانم دکتر.بی اختیار میاد سراغ ادم....وقتی دیگه هیچی برات مهم نیست و هیچ اینده ای متصور نیستی برا خودت به این حالت میرسی.....

منجوق گفت...

به سن شما كه بودم من هم از اين حس ها بعد از تموم شدن امتحانات مي كردم. فكر مي كنم اتاقت نامرتب باشه. پاشو مرتب و تميزش كن حالت خوب مي شه.

اسما گفت...

من با شما خیلی فرق دارم خانم دکتر....خیلی زیاد.اره اتاقم نا مرتبه...همه ی زندگیم نا مرتبه...راستی از کجا فهمیدین؟؟؟
در ضمن خواهر شما 2 سال از من کوچیکتره

منجوق گفت...

فهميدم چون وقتي اتاقم نا مرتب بود به من هم از اين احساس ها دست مي داد. مي بيني كه اون قدر ها هم با هم فرق نداريم. حالا پاشو اتاقتو مرتب كن. زندگيات هم يواش يواش مرتب مي شه.

اسما گفت...

فرق داریم چون من همیشه این احساس ها رو دارم ربطی به الان نداره.3و4 ساله همینجوریم....شما تو همه ی مراحل زندگیتون موفق بودین اما من چی؟؟؟به هیچ جا نرسیدم...فرق از این بزرگتر؟؟؟

منجوق گفت...

اسما جون
اين قدر منفي در مورد خودت حرف نزن. بعضي وقت ها آدم حالش خوب نيست گمان مي كنه كه دنيا به آخرش رسيده. در صورتي كه يك خورده مي گذره و مي بينه كه هيچ خبري نيست و دنيا ادامه داره.

اسما گفت...

اره اتفاقا بدیش همینه که دنیا ادامه داره....کاش همینجا تموم میشد.باورتون میشه هر شب به این امید میخوابم که دیگه بیدار نشم؟؟؟؟؟
حتی دیگه نماز خوندنمم مسخره شده...الکی خدا رو میپیچونم.....یعنی هیچی به هیچی

منجوق گفت...

اسما جان
ديگه داري زيادي شلوغش مي كني. به دنيا چي كار داري. بابا ما هنوز جوونيم مي خواهيم زندگي كنيم!
من فكر مي كنم تو به فيزيك آن قدر علاقه داري كه بخواهي ادامه اش بدي اما حتي اگر بخواهي فيزيك رو ول كني دنيا به آخرش نرسيده! خيلي از آدم هاي موفق دنيا كساني بوده اند كه فيزيك خواندند اما ولش كردند و رفتند به دنبال يك كار ديگه.


فعلا وقت اين تصميم گيري ها نيست. اگر امتحانات تمام شده يك رمان بخون. همين داستان ها ي مرا بخوان. فكر مي كنم از داستان ساراي من خوشت بياد:
http://physics.ipm.ac.ir/people/farzan/Copy%20of%20Sara1.pdf

اسما گفت...

نه هنوز کیهان شناسی و مغناطیس 2 مونده....انشالله اونا رم گند میزنم میام تهران

منجوق گفت...

كامل روي اين دو درس تمركز كن به چيز ديگري هم فكر نكن. تهران هم كه امدي من مي خوام ازت امتحان كيهانشناسي و مغناطيس بگيرم :)

اسما گفت...

امتحان بگیرین ولی من ورقه رو خالی میدم.راستی خانم دکتر شما کتاب جهان هولوگرافیک رو خوندین؟

منجوق گفت...

نه نخوندم. بعد از اين هم جوابت را نمي دم تا بري درست رو بخوني. بابا جون من هم كار دارم.

ناشناس گفت...

sorry for this scientific question: in general the higher order corrections increase or decrease the cross section,;e.g in the case of Higgs boson or Nautralino.Thanks in advance.

منجوق گفت...

هر دو امکان داره بسته به جزئیات فرآیند داره.

Do you mean higher order loop corrections?

منجوق گفت...

در هر مورد باید نشست و باید جزئیات حساب کرد. باید علامت های منفی و.... را با دقت وارد کرد. علامت منفی مربوط به حلقه ی فرمیونی دقت زیادی می خواد.

ناشناس گفت...

thanks for the reply. I got my answer. (I mean loop corrections.)but it seems in the case of the Higgs the 1-loop correction in MSSM decrease the cross section. am I right?

اسما گفت...

چقدر اینجا سوت و کوره...دلم گرفت

سیدمهدی سجادی گفت...

این پستو خیلی دوست داشتم...بچه های فعلی عالین!
من خیلی دوستشون دارم و نگرانشونم!
می ترسم وقتی نوجوان و جوان شدن،تقابلشون با آدم های بزرگتر از خودشون غیرمنطقی باشه!
من که خودم خیلی مراقبم تا درکشون کنم...!
راستی من خیلی از صحیت کردنشون پشت تلفن خوشم میاد...واقعا فوق العاده صحبت می کنن!

اسما گفت...

ای وای چرا اینجا هیچ خبری نیست آخه؟؟؟؟خانم دکتر بیا......حوصلمون سر رفت

ناشناس گفت...

Do you use any computer program for solving your problems?

منجوق گفت...

من معمولا از mathematica استفاده مي كنم. همكارم آقاي مجيدهاشمي براي كاري كه الان مشتركا انجام مي دهيم از بيشتر اين كدها)Pythia , ...( داره استفاده مي كنه. به زودي مقاله منتشر مي شه. ليست كدهاي استفاده شده در مقاله هست.

منجوق گفت...

(I mean loop corrections.)but it seems in the case of the Higgs the 1-loop correction in MSSM decrease the cross section. am I right

بازهم بستگي به جزئيات داره. يكي از مد هاي اصلي توليد هيگز در ال-اچ-سي گلئون فيوژنه كه خودش اثر يك حلقه است:
http://arxiv.org/PS_cache/arxiv/pdf/1001/1001.3214v1.pdf

منجوق گفت...

ببنيد اين سئوالي كه شما مي پرسيد خوش تعريف نيست. چون خود هيگز بسته به رنج انرژي و .... مدهاي توليد مختلف داره و در هر مورد خاص تصحيحات حلقه مي تونه اثر را بزرگ تر يا كوچك تر كنه. در هر مورد بايد با دقت حساب بشه.

چيزي كه معروفه و حتما بايد بدونيد (و احتمالا مي دونيد) تصحيحات حلقه به جرم سبك ترين هيگز در چارچوب MSSMهست. در حد درختي
m_h<Cos (2 \beta) m_Z
كه آشكارا با باندهاي فعلي در تضاده . تصحيحات حلقه جرم را با لا م بره و در نتيجه به سازگاري مدل با مشاهده كمك مي كنه.


باز هم مي گم وبلاگ محل مناسبي براي آموزش فيزيك نيست.

اسما گفت...

با اقای سجادی موافقم.صحبت کردن بچه ها پشت تلفون خیلی محشره.ولی به نظرم در مورد بعضی مسایل زیادی درک دارن.نباید اینجوری باشه چون وقتی بزرگ بشن والدینشون جوابگوی پرسش هاشون نخواهند بود.به خصوص تو جامعه ما که انواع و اقسام محدودیت ها وجود داره دچار مشکل خواهند شد....به دلیل اینکه عموما تابع حد و مرزهای تعیین شده در جامعه ما نیستن.

mojtaba گفت...

با سلام
اسما خانم من 9 سال افسردكي حاد داشتم و مربوط به دوم راهنمايي تا سال اول دانشكاه بود.هنوز هم اثراتش هست.ادم تو اين حالت فكر مي كنه هيشكي مشكلاتش اين اندازه كه من مشكل دارم زياد نيست اما من اينو به جد ميكم كه اين فقط يه خياله.شما خيلي منفي باف هستين.مكه جي شده؟من به جرات ميكم كه 20 برابر درساي شيمي تو ليسانس كتاب هاي فلسفه سياست و مطالبي از اين دست خوندم و اخر ترم ها هميشه حال شما بهم دست مي داد جون در طول ترم درس نمي خوندم ولي وقتي واقع بينانه همون فرجه ها شروع به درس خوندن مي كردم راحت جزو 5 نمره ي اول مي شدم. تازه من حتي به شيمي خيلي علاقه نداشتم و فيزيك رو دوست داشتم.شما كه به فيزيك علاقه دارين ديكه جرا؟من مطمىن هستم كه شما برا روحيه كرفتن مياين اين سايت.براي اينكه انكيزه بيدا كنين.بار ها تصميم كرفتين ولي زود سست مي شين.درسته؟بيشنهاد من اينه كه خودتون رو وادار كنين كه شروع كنين.مطمىن باش اكه شروع كني زيبايي هاي مسير شما رو به ادامه وادار و مشتاق مي كنه.من الان ارشد شيمي فيزيك هستم.فقط سه ماه خودم رو وادار كردم كه بخونم براي رشته اي كه به اون جيزي كه دوستش دارم نزديكه.بس خيلي راحت ميشه شرايط رو عوض كرد

اسما گفت...

اقا مجتبی ممنون از نظر و راهنمایی.روش فکر میکنم.امیدوارم منم بتونم شرایطو تغییر بدم

mojtaba گفت...

bavar konin man koli roo in masale ke raze movafaghiyat adama chiye fekr kardam ke oonha chikar mikonan ke movafaghan va natije dar hame halat in bood ke yekam estedad va talash ziyad.faght kafiye alafi ndashte bashim va motale konim.

ناشناس گفت...

اعتماد به نفس شما قبلا پایین بوده که فکر می کنید اعتماد به نفس متولدین 70 و 80 بالا رفته؟ من خودم متولد 64 هستم و اعتماد به نفس خودم و همه ی دوستام بالاست. به نظر من مشکل اسماء اینه که نمی دونه هدفش تو زندگی چیه و تعریفش از یه آدم موفق درست نیست و ...

اسما گفت...

اره خب منم به این نتیجه رسیدم که انسان های موفق تلاش بیشتری میکنن.همه ی حرف منم اینه که چند سال از عمرم رو به خاطر همین کم کاری از دست دادم.و الان هم دیگه انگیزه ای برای ادامه ندارم(این قسمتش منفی بافی بود : دی)

اسما گفت...

ناشناس عزیز
یک زمانی تو زندگیم هدف مشخصی داشتم ولی الان نه...کمی گیجم.شما از کجا میدونین تعریف من از انسان موفق چیه؟؟؟من فقط گفتم که خانم دکتر انسان موفقیه...شما اینجوری فکر نمی کنین؟ در مورد بچه های الان هم نکته اینجاست که اونها برای انجام کاراشون جسارت بیشتری دارن....باید منتظر موند و دید که در اینده چی میشه

منجوق گفت...

اسما جان

تا امتحان مغناطيس و كيهانشناسي به چيزي جز ياد گرفتن آنها فكر نكن. صد بار به خودت بگو "بايد اين امتحان ها رو خوب بدم/ اين امتحان ها را خوب مي دم." بعدش برو و در سهاتو مرور كن. چيزي كه تو الان به آن احتياج داري يك موفقيت موضعيه. به چيز ديگه اي فكر نكن.

chapkook گفت...

منم بي‌صبرانه منتظرم. فقط كمي نگران پسرها هستم . تو سيستم آموزشي دارم مي‌بينم كه از دخترها عقب افتادن. نمي‌دونم چرا.

اسما گفت...

چشم قربان.اطاعت میشه.بنده از همین لحظه به مدت 10 ساعت دیگه پامو اینترنت نمیذارم.فعلا بابای خانم دکتر

وحیدی گفت...

واسه موفقیت مهمه که استعداداشو بشناسه ! شاید یک تو هنر علاقه مند باشه ! چه اصراریه عمران بخونه...
خانم دکتر اینکه ما عقب افتادیم یک عقب نشینی تاکتیکیه !...والا!...D:

منجوق گفت...

آقاي وحيدي
عقب نشيني تاكتيكي را كه جار نمي زنند! داريد اسرار جنگي را فاش مي كنيد :)

ناشناس گفت...

اسما جان
خانم دکتر آدم موفقی هستند ولی به این فکر کن که تو چه جوری می تونی موفق باشی و تعریفت از موفقیت چیه؟ برای رسیدن به آن چه کار باید کنی؟
شما داری زمان حالت را از دست می دی. گذشته ی شما حال شما را ساخته و حال شما آینده شما را می سازد از گذشته ات درس بگیرو در زمان حال شاد باش و سعی کن آینده ی خوبی را برای خودت بسازی و با سرزنش کردن خودت و ناامیدی آینده و حالت را از دست نده عزیزم.

زهرا.ر گفت...

سلام خانم دکتر من یه بچه داداش دارم 9 سالشه همه اونو می زنن توی سرم این فسقلی از آلان برای 10سال دیگه ش هم برنامه داره فکر کنم یه جوری دچار بلوغ فکری زودرس شده دیگه کم کم داره غیر نرمال میشه مثلا میگه من باید توی 17 سالگی ازدواج کنم و کلی درمورد رفتار کردن با شوهر و مادر شوهر تعداد سکه های مهریه و این که توی این دوره وزمونه ملک بیشتر روی بورسه درس خوندن جواب نمیده وباید آدم بره تو تجارت اونم با ژست روشنفکری صحبت میکنه چند وقت پیش به داداشم گفته بود که بابا اینقدر نمیخواد زحمت بکشی توی این مملکت همه چی پارتی بازیه تو هم بهتره بخوری تا خورده نشی. وقتی 9 سالگی خودم یادم میاد اول به فکر گونی اسباب بازی هام میافتم که باهاش بین خونه ی خودمون وهمسایمون همواره در حال حرکت بودم(برای سهولت رفت و آمد اسباب بازی هام رو توی گونی برنجی می ریختم ) و اوج آرزو هام دوچرخه سواری بود البته باید آخر شب که هیشکی توی کوچه نبود بازی می کردم آخه زشته دیگه اونم تو شهر ما اونم تو کوچه ی ما اونم یه دختر 9 ساله به سن تکلیف رسیده.خیلی جالبه من توی 21 سالگی هنوز به چیزایی که اون اینقدر عمیق فکر کرده هنوز فکر نکردم .

ستاره گفت...

فکر کنم همان طور که ما می تونیم با نسل های قبل از خودمون متفات باشیم و اونها ما رو باهوش تر یا عجیب تر یا لجوج تر خطاب کنن اونها هم نسبت به ما اینطورین!فقط امیدوارم زیاد به ماها نخندن یا عقب افتاده به نظر نرسیم که گرچه کاریش نمیشه نکرد در بعضی مواقع!شناختن استعداد چه علایمی داره؟اگه کسی در این مورد تجربه داره خوشحال میشم بدونم

منجوق گفت...

الان محيط تبريز براي جوان ها نسبتا خوب شده. دخترها ي حدودا بيست ساله هم در همان منطقه ي ائل گلي دوچرخه سواري مي كنند. البته من و دوستانم هم تا 15-16 سالگي دوچرخه سواري مي كرديم منتهي در كوچه پس كوچه هاي خلوت با حضور يك نفر محافظ. من با دايي ام (باباي همين شيرين) مي رفتم دوچرخه سواري. برخي از دوستانم هم به همراه برادرانشان مي رفتند. الان ولي محيط تبريز آزاد تر شده. آن قدر ها نياز به محافظ نيست!

منجوق گفت...

برادر يا دايي خوب داشتن در محيط شهرستان براي يك دختر نعمت بزرگيه!

منجوق گفت...

"فقط امیدوارم زیاد به ماها نخندن یا عقب افتاده به نظر نرسیم که گرچه کاریش نمیشه نکرد در بعضی مواقع"

يك مقداريش اجتناب ناپذيره. همين شيرين خيلي زودتر از من وقتي موبايلي يا حتي لپ تاپي دستش مي افته راه و چه استفاده از اون و ويژگي هاي جديدش را درك مي كنه و بهتر به ذهنش مي رسه چه طور مي تونه از اون ها استفاده كنه. براي اين كه تنش ايجاد نشه و به اصطلاح خودمون را خراب نكنيم بايد ياد بگيريم كه متناسب با سنمان رفتار كنيم.

وقتي جوان تر مي بينه كه در اين گونه موارد سريع الانتقال تر از پير هست احترامش نسبت به پير كم نمي شه. ولي اگر احساس كنه پير مناعت طبعي را كه از او انتظار مي ره نداره -مثلا به دلايل مختلف خودش را در رقابت با جوان حس مس كنه يا مي خواد بين جوان تر ها اختلاف بياندازه- احترامي كه براي پير حس مي كرد از دست مي ده.

منجوق گفت...

با شيرين رفته بوديم خارج شهر. با خودش يك قمقمه ي بزرگ آورده بود. موقع برگشت گفتم آبشو بريز پاي درخت كه تا هم درختها آب بخورند هم دست تو سبك بشه و راحت شي. گفت:"آره خوبه كه درخت ها آب بخورند اما اين آب، آب معدنيه! بابام بابتش پول داده. بابام براي پول درآوردن خيلي زحمت مي كشه. گناه داره!"

با زبان خودش حرف مي زنه اما يك جوري همون ارزش هاي بزرگ تر ها رو كه نسل به نسل به ما رسيده در كلامش بازتوليد مي كنه.

ستاره گفت...

بنظرم اسم این تفاوت بلوغ زود رس نیست.نمیشه همه رشد ها رو با رشد خودمون مقایسه کنیم.شرایط و امکانات و همینطور طریقه های زندگی دگرگونی زیادی داشته و اینهم طبیعیه.گمون نمی کنم اتفاق زودرسی افتاده باشه در بچه های این دوره.
-مناعت طبع روش خوبیه!

ناشناس گفت...

کجای تبریز بهتر شده. شما رفتید محله اعیان نشین. هنوز پایین تر از خیابون آب رسان تبریز اوضاع مثل قبل هست.مساله سر فرهنگ تبریز هست که خیلی‌ به کندی تغییر میکنه. خود من بعد یک سال از خارج برگشتم تبریز، یه مانتو سفید به زور در دیار غربت پیدا کرده بودم که برگشتنی تو فرودگاه اذیت نکنن، چون رفتنی زمستان بود و با پالتو رفته بودم. فقط قرار بود ۲ هفته ایران باشم. تو همون ۲ روز اول اون قدر تو شهر چپ چپ نگاهم کردن(به خصوص خانم ها) و اون قدر متلک شنیدم که مجبور شدم فقط برای ۱۰ روز باقی مونده یه مانتو مشکی‌ بخرم. مطمئناً اوضاع توی شهرستان‌ها بد تر هم هست.

vahidi گفت...

khub rast gofteh baceh.shoma yek rageh masashdi nadarid ehtemalan?:D

ناشناس گفت...

خانم دکتر پس بچه ی شما که دهه ی نود احتمالا دنیا بیاد چی می شه!و بچه ی ما که دهه ی 100 دنیا بیاد

ناشناس گفت...

خانم دکتر پس بچه ی شما که دهه ی نود احتمالا دنیا بیاد چی می شه!و بچه ی ما که دهه ی 100 دنیا بیاد

اسما گفت...

من همین قدر دوام اوردم. :دی خانم دکتر این برادر زاده ی منم اینجوریه.از پس زبونش بر نمیام من...

منجوق گفت...

من وقتی محیط مجتمع آسمان تبریز را با مجتمع خودمون در تهران -که این هم خیر سرش اعیان نشینه - وقتی مقایسه می کنم می بینم اونجا مردم راحت ترند. یک جوری رضایت بیشتری در چهره هاشون هست. در مجتمع ما رئیس هیات مدیره از نگهبان ها می خواد جاسوسی همسایه ها را بکنه. در مجتمع آسمان تبریز با شارژ خیلی کمتر سرویس خیلی بهتری از اینجا می دهند جاسوس پروری هم نمی کنند.

ناشناس گفت...

تو تبریز اصلا لازم نیست که کسی‌ جاسوس استخدام کنه، خدا رو شکر همسایه‌ها همه جاسوس همدیگه هستن. ما مثلا خونه شخصی‌ داریم، تو این ۲۰ سالی‌ که تو اون محل هستیم نشد یک بار کسی‌ در خونه ما رو بزنه همسایه روبرو که پنجره آشپز خونه ش رو که مشرف به کوچه هست باز نکنه تا بفهمه کی‌ اومد کی‌ رفت. فکر کنم بقالی‌های سر کوچه ساعت ورود و خروج برای همه میزنند. نه اینکه فکر کنید محل ما اینطوریه. همه شکایت می‌کنن. در پایان هر نسلی در ایران محدودیت‌های خودش رو داشته. شاید الان مثلا خندیدن، توی خیابون چیزی خوردن، بلند حرف زدن، ۲چرخه سواری کردن دختر‌ها تاب‌و نباشه ولی‌ نسل جدید مطالبات دیگری خواهد داشت که مسلما باهاش مخالفت خواهد شد؛ مثلا اگر خواهان روابط آزاد با جنس دیگه باشن(البته اگر این گشت‌های حجاب و "نسبت" تا اون موقع ادامه نداشته باشه:) )

منجوق گفت...

بعد از بازنشستگی یا نزدیک به آن دوست دارم برگردم و تبریز زندگی کنم. دوست دارم یک آپارتمان در جایی مانند مجتمع آسمان بخرم و یک باغ کوچک در جایی هروی. هفته ای چهار وپنج روز هم بروم و در دانشگاه تبریزدرس بدهم و چند تا دانشجو در سال بگیرم. هم حالمو می کنم هم احتراممو دارم و هم حس می کنم خدمتی به شهرم می کنم. دیگه آدم از زندگیش چی می خواد؟!

اسما گفت...

چه برنامه ی قشنگی دارین خانم دکتر....کلی خوشم اومد....

ناشناس گفت...

اگر قرار باشه اساتید بعد از بازنشستگی هم تدریس کنند و هم دانشجو بگیرن اون موقع اساتید جوان تر چه کار کنن؟

منجوق گفت...

درس هایی را که استادان جوان مایل به تدریس آنها هستند مورد نظر من نیست. منظورم درس های فوق برنامه واختیاری است. اگر در دانشگاهی از این گونه درس ها به طور جدی ارائه شود سطح علمی دانشجویانش بالا می رود و برای دانشکده اعتبار کسب می شود.

کار یک استاد بعد از بازنشستگی در آمریکا مسئله ی جا افتاده ای است. اصطلاح آن emeritus professor است. در این مرحله شخص جثوث معمولی را نمی گیرد و به جای آن حقوق بازنشستگی دریافت می کند. در شوراها به طور رسمی رکت نمی کند اما مورد مشورت قرار می گیرد. دفتر کار خود را حفظ می کند. اتفاقا معمولا بهترین اتاق ها را در اختیار emeritus professor می گذارند. اگر آدم مهمی باشد منشی اش را هم نگاه می دارد. منشی اش هم در بین منشی ها عزت و احترام خاص پیدا می کند. اگر خواست یک دو درس فوق برنامه ارائه می کند. دانشجو می گیرد و مقاله یا کتاب می نویسد.
از آن جایگاه مورد مشورت سیاستگذاران علمی می شود. اگر آدم معروفی باشد نامش برای دانشگاه اعتبار می آورد و....

منجوق گفت...

بالاتر به ستاره در یک پیش زمینه ی دیگر عرض کردم.

اگر یک نفر که به سن بالاتر می رسد شان سن و مقام خود را بداند و مناعت طبع نشان دهد احترام خود را حفظ کند. اگر استادان جوان تر حس کنند که آن پیر دارد با آن ها رقابت می کند یا دارد دو به هم زنی می کند یا درراه پیشرفت برنامه های آنها سابوتاژ می کند احترام خود را به او از دست می دهند. اما اگر حس کنند در سن خود عمل می کند به او احترام می گذارند.

مثال از دور و بر خود می زنم:

آقای دکتر نفری مناعت طبع دارد و متناسب با شان یک emeritus professor عمل می کند. برای همین- وفقط برای همین- من و شاهین
به او بی نهایت احترام قایلیم. احترام از صمیم قلب و بی هیچ ریا و احیانا چشمداشتی.
آیا من وقتی به آن سن رسیدم مناعت طبع لازم را خواهم داشت؟! نمی دانم اما سعی خود را می کنم چون برایم یک "ارزش" است.

ناشناس گفت...

سلام
خانم دکتر امسال آی-پی-ام دانشجوی دکتری می گیرد؟

منجوق گفت...

ُسلام
من اطلاع ندارم.

بهار گفت...

از کجا میشه فهمید آی پی ام در چه مواقعی دانشجو می گیره و به چه صورتی؟تو سایتش اطلاعاتی در این زمینه نبود.

منجوق گفت...

به همان سايت هر از گاهي سر بزنيد هروقت تصميم قطعي بگيرند در همان جا اعلام مي كنند.
چون اين تيپ برنامه ريزي و اجرا با گروه خوني من و شاهين سازگار نبود خودمان را از برنامه دكتري كنار كشيديم. البته باز هم اگر دانشجويي مايل باشد كه با ما كار كند و مسئولان برنامه ي دكتري موافقت كنند بي ميل نيستيم كه دانشجو بپذيريم.

در مورد تدريس هم همين طور

بهار گفت...

فصل مشخصی برای پذیرش دانشجو نیست؟
همین طوری که کسی علاقمند باشد دانشجوی شما شود ،نمی شود شما و همسرتان مطمئنا شرایطی برای پذیرش دانشجو دارید.کاش میشد فهمید که شما با چه شرایطی دانشجو می پزیرید و مسئولان برنامه دکتری ای پی ام در چه صورتی موافقت می کنند

منجوق گفت...

من شخصا از دانشجوهايي كه مي خواهند با من كار كنند امتحان مي گيريم. هدف از امتحان بيشتر آن است كه ببينم آيا او آمادگي آن تيپ كارتحقيقي كه من انتظار درآينده انجام دهد دارد يا خير.

چه بسا دانشجويي بسيار با استعداد باشد اما نگرش فكري او به درد كار پديده شناسي از ان دست كه من مي آموزم نداشته باشد.

بهار گفت...

واقعا تو ایران هیچ ارزشی برای عمر و وقت آدم قائل نیستن.وقتی زمان مشخص یا فصل مشخصی وجود نداره برای دانشجو گرفتن بلاتکلیفی از سر رو روی دانشجوها می باره!
من می ترسم از شما بیشتر سئوال بپرسم.

منجوق گفت...

از من مي ترسيد؟!

بهار گفت...

شخص شما ترسناک نیستید اما خب احساس راحتی نمی کنم وقتی نمی دانم از هر سئوال معلوم نیست چه برداشتی شود و یا شاید پرسیدنش صحیح نباشد .در حالیکه منظوری جز کسب آگاهی و آمادگی صحیح برای دکتری ندارم .

منجوق گفت...

از من هر سئوالي كه درباره ي دوره دكتري بپرسيد ايرادي ندارد. بخشي كه مربوط به من است جواب مي دهم . اما بخش ديگر كه در دست من نيست بي پاسخ مي گذارم.

مجتبي گفت...

سلام خانم دكتر
امروز امتحان ترمو اماري داشتم.سوالات جوري بود كه تصوير سياه سفيداز رياضيات اول دبيرستان و فيزيكش كرفته تا شيمي فيزيك 1و 2 و معادلات ديفرانسيل رو اورد جلو جشام.استادش ادم با معرفتي هست.كلي رعايت حالمون رو مي كنه اما امتحاناش سختن.شما هم امتحاناتون سختن؟البته من سوال سخت رو دوست دارم اما مي خوام بدونم كه امتحاناي شما جطورن؟

منجوق گفت...

نه زیاد.

مجتبي گفت...

خانم دكتر من هموني هستم كه در مورد فيزيك و تغيير رشته ازتون راهنمايي خواسته بودم.خوش به حالتون و خوش به حال دانشجوهاتون.خوتون جونكه فيؤيك مي خونين و علاقه دارين و دانشجزهاتون جونكه استادي مثل شما دارن.ان شالله روز به روز موفق تر باشين

منجوق گفت...

مجتبی عزیز
ممنون از نظر لطف تان . امیدوارم دانشجوهایم هم راضی باشند. من هم برای ما آرزوی موفقیت می کنم/

panda گفت...

یاسمن جون!بی سروصدا اومدی تبريز و رفتی!!!!!!

منجوق گفت...

خيلي كوتاه بود حتي فرصت نشد خونه ي مادربزرگم برم. اما تو اومدي تهران تلافي نكن:)

panda گفت...

حتما عزيزم!