سخنرانی پروفسور وفا دیروز در پژوهشگاه ما برگزار شد و مورد استقبال گرم قرار گرفت. فایل صوتی سخنرانی و عکس های رویداد را در این سایت می توانید مشاهده کنید.
من و شاهین در جمع نبودیم. ما به مدت سه ماه به ایتالیا آمده ایم. اتفاقا چند روز پیش همینجا مراسم جایزه دیراک برگزار شد. جای شما خالی! سخنرانی پلچینسکی واقعا دیدنی و شنیدنی بود! و همین طور شوخی های بانمکی که موقع گرفتن جایزه می کرد!
( شوخی های پلچینسکی به نظر من شوخی های مناسب و قابل قبولی برای جمع بودند به خصوص که : 1) پلچینسکی به هیچ شخص یا گروهی با شوخی خود توهین نکرد.2) شوخی پلچینسکی وقت جلسه را تلف نکرد. شوخی او کارهایی بود در ردیف با شیطنت سرک کشیدن به مدال دیراک مالداسنا(شخص دیگری که به همراه او جایزه را دریافت کرده بود) که نیم ثانیه هم طول نکشید اما بیشتر از تمام لودگی ها خنده بر لب نشاند و حاضرین در جلسه را شارژ کرد!)
۵۰ نظر:
راستش یاسمن جان من اسم این رو استقبال گرم نمی گذارم. من و سامان یک ربع قبل رسیدیم اونجا و حتا نتوانستیم ایستاده گوش کنیم. به نظر من ای نباید این طور اعلام عمومی می شد که این همه دانشجو بیاد یا اگر شد باید سالن بزرگتری انتخاب می شد.
ما که دست از پا دراز تر برگشتیم و سر سمینار نرفتیم (دوستان و همکاران دیگری هم همین بلا سرشون آمد). اما من حدس می زنم کسانی که داخل سالن بودند هم دچار کمبود اکسیژن شدند.
هیچ کس تصور نمی کرد این همه شرکت کننده در ایام تعطیل باشه. فکر می کردیم حداکثر بیست نفر بیایند.پوستر خیلی معمولی ای به دانشگاه ها فرستاده شده بود و در وبسایت هم اعلام شده بود اما معمولا این تبلیغ بیشتر از سی چهل نفر را جمع نمی کنه.
برگزار کننده رویداد مرتب می شنید که "کی می خواد بیاید روز عیدی! اصلا کنسلش کنید."
ثبت نام کردن هم که همان طوری که می دانی در ایران کار نمی کند. عده زیادی از کسانی که ثبت نام کرده اند نمی آیند و در مقابل عده زیادی که ثبت نام نکرده اند می آیند. در برگزاری "جشن وفا" دقیقا این اتفاق افتاد.
گمان نمی کردم که برد وبلاگ منجوق این قدر وسیع بوده باشه! سیما جون! برای اتفاقی که افتاد متاسفم!
اما خود دکتر وفا از دیدن آن همه دانشجو ی مشتاق به شور و هیجان آمده بودند.
چون پرفسور پولشینسکی از اهالی امریکا هستند که شدیدن مورد علاقه شما هستند شوخی هاشون هم لابد جالبه و بانمکه و اگر در پژوهشکده فیزیک استاد های قدیمی و با ابروی اینجا شوخی کنند به دل شما نمی نشینه و در وبلاگتون از شوخی هاشون داستانهای شاخ داری تعریف می کنید.
نقش facebook را این وسط نادیده نگیرید :) دوستان اطلأعیه این سخنرانی رو اونجا گذشته بودند و خوب طبیعتا در تعطیلات دانشجوهای زیادی به facebook سر میزنند!
به هر حال چون سخنراني عمومي بود به نظر من اومدن بچه هاي مقطع دبيرستاني و كارشناسي كه اتفاقا خيلي هم زياد بودن بد نبود بلاخره ديدن يه آدم حرفه اي علمي هم خودش موهبتي است ولي مي شد يه دوربين مدار بسته گذاشت و يه تلويزيون تا اون جماعتي هم كه بيرون موندن بتونن ببينن! البته ما كه تو بوديم خفه نشديم ولي در مرز خفگي بوديم!!!
ناشناس عزیز
آن داستان ها یی که تعریف می کنم همگی واقعی هستند. اگر شما آنها را "شاخدار" می دانید لابد خود اذعان می کنید که آن شوخی ها نامناسب هستند.
در مورد آمریکا و علاقه من به آنجا:
اگر من کشته مرده آمریکا بودم بر نمی گشتم. چندین پست-داک در آمریکا گرفته بودم و می توانستم بمانم.
همینجا هم یک بار برای همیشه موضع خود را در برابر آمریکا اعلام می کنم: جامعه علمی آمریکا از نظر علمی و فرهنگی بسیار غنی است و ما باید از آنها یاد بگیریم. پیامبر اسلام نیز می فرماید به دنبال علم بروید ولو این که در چین باشد. در حال حاضر آمریکا چنین موقعیتی دارد.
با این حال, من سیاست آمریکا در کودتای 28 مرداد, حمله به هواپیمای مسافربری, تحریم ها, حمایت از صدام در حمله به ایران, تجاوز به حریم آب های ایران در خلیج فارس و دریای عمان.... به شدت محکوم می کنم. همچنین حمله آمریکا به افغانستان و عراق و حمایت آن را از رژیم صهیونیستی در کشتار مردم فلسطین و لبنان محکوم می کنم.
سایه جان,
ممنون از اطلاعی که دادی.
وجدانم را راحت کردی.
ناشناس عزیز
من قصد مقایسه پلچینسکی با استادان "قدیمی و باآبرو"ی پژوهشگاه را نداشتم. چنین مقایسه ای به واقع خنده دار است!
برای مدتی من از آن "استادان قدیمی و با آبرو" انتقاداتی می کردم. اما مدت هاست به این نتیجه رسیده ام که چنین انتقاداتی بی فایده هستند. انتقاد موقعی مفید خواهد بود که شخص مقابل گوش شنوا داشته باشد که در این مورد وجود ندارد.
خوب که مسئله نگاه کردم دریافتم آن قدر موضوع مهم نیست که من بخواهم وقتم برای این کار بگذارم.
با صرف همان وقت و انرژی می توانم کارهای بسیار ارزشمندتری انجام دهم.
نوشته ها و کامنت های شما برای منجوق
و خوانندگانش
فواید متعددی دارد که
به احتمال قوی
خود شمااز آن آگاه نیستید. اولا که لقمان وار از آن ها درس می آموزیم. ثانیاهشدار به من هستند که ازآن وادی بی حاصل حذر کنم.
moonjoghe aziz
az in ke be tazegi alaveh bar yek daneshmand nabegheh loghman ham
shodeid tabrik migoyam.
قبلا درباره نهاد دولتی ان-اس-اف آمریکا که چیزی در ردیف بنیاد نخبگان در کشور ماست نوشته ام:
http://monjoogh.blogspot.com/2008/09/blog-post_04.html
جالب است بدانیم که در بحران های مالی اخیر آمریکا بودجه ان-اس-اف دو میلیارد دلار بیشتر شده!
در مورد تبعیض نژادی که لکه ننگی است در تاریخ آمریکا می خواستم نکته ای بگویم. درست است که همچنان در آمریکا افرادی هستند که نژادپرستانه رفتار می کنند درست است که سیاست های خارجی آمریکا رنگ و بوی نژادپرستانه دارد اما در داخل دانشگاه ها ی آمریکا از این خبرها نیست. جو به گونه ای است که اگر کسی نژادپرست هم باشد جرءت ابراز آن را پیدا نمی کند.
ما چنین مشکلی را به صورت حاد نداریم . نه به خاطر آن که نژادپرست نیستیم بلکه به این علت که نژادی تقریبا یک دست داریم.(از جنوب ایران که اقلیتی سیاه پوست و هندو دارد اطلاعی ندارم. درباره تبریزو تهران حرف می زنم)
من خودم سبزه ام. از بچگی از افراد سنتی ایرانی دراین باره طعنه های زیادی شنیده ام. اتفاقا همان ها که مد غرب را به دقت دنبال می کنند از من طرفداری کرده اند و گفته اند این گونه معیارهای زیبایی شناسانه از دهه شصت از مد افتاده و ...
اگر در خانواده سنتی به دنیا می آمدم قطعا این مسئله عقده ای بزرگ در زندگی من می شد.
شوخی های نامناسبی که به آنها اشاره کرده ام اغلب حول مسئله قومیت می چرخد.
فکر نکنید چون من ترک هستم این را میگویم. خود آذری ها هم متاسفانه دایم لهجه شهرها و روستا های همسایه را مسخره می کنند.
در آی-سی-تی-پی من خودم یک بار شاهد بودم چند نفر دانشجو که از ایران آمده بودند یک آفریقایی سیاه پوست را مسخره کردند.
البته عمل آنها از روی بدجنسی نبود و لی از روی نا آگاهی بود که جای شرمندگی بیشتری دارد.
نتیجه: اول عیب هایم خودمان را ببینیم بعد از دیگران عیب بگیریم.
man ba kalamateh gohar bareh akhireh shomaa kamelan movafegham "aval eibyahayeh khodeman roo bebinim va bad marleh digaran raa".
vali khodeh shomaa ham be harfhai ke mizanid dar marhaleh amal kheili payband nistid.
ناشناس جان
بگو کجا من به حرف خود در مرحله عمل ناپایبند بوده ام تا خودم اصلاح کنم. از دو حال خارج نیست: یا سوء تفاهمی بوده و شما اشتباه می کنید که در این صورت توضیح می دهم و یا من اشتباهی کرده ام که در صدد اصلاح بر می آیم.
مسافر جان
از این که مرا در ردیف آن بزرگان قرار دادید متشکرم اما من لایق چنین تعریفی نیستم.
در مورد تاسی از لقمان: هرکسی می تواند به این حکیم بزرگ تاسی کند. این به آن معنی نیست که خود شخص کسی در آن ردیف می شود. در قرآن نام لقمان آمده تا آدم های معمولی مانند منجوق از رویه او درسی بگیرند و نکته ای از حکمت وسیع او را در زندگی برگیرند و به کار بندند.
az inkeh tarafdari manand mosafer darid be shoma tabrik migam.
از جمله چیزهای با نمکی که پلچینسکی تعریف کرد ماجرای کشف پوزیترون بود.
همان طوری که می دانید معادله دیراک حل هایی به ظاهر "اضافی" داشت که بعدا به پادذره تعبیر شد. معادله دیراک قبل از کشف پوزیترون نوشته شده بود.
در میدان مغناطیسی دیدند ذره ای هم-جرم الکترون در جهت عکس خم شده. پلچینسکی می گفت اولش فکر کردند دانشجویی شیطنت کرده و عکس را برگردانده.نمی دانم این داستان حقیقت داره یا پلچینسکی داشت شوخی می کرد. به هر حال با نمک بود!
سلام.اين اولين بار نيست كه به وبلاگتون سر مي زنم و مطالبو مي خونم ولي اولين باريست كه نظر مي دم.نخست ممنون كه فايل صدا را براي كساني كه نتونستن حضور داشته باشن، روي وبلاگتون قرار دادين و دوم اينكه اي كاش مناظره هاي وبلاگ شما كمتر دچار حاشيه مي شد.(منظورم كل نظراتيست كه داده ميشه)..آيا ضرورتي داره تمام نظرات پاسخي بگيرن؟...حتما شما مطالب زيادي براي بيان كردن داريد كه به كمك كساني كه تازه در گرايش شما وارد شدن، خواهد اومد.به نظرم يك كار مي تونه معرفي آدمهاي مهمي باشه كه در گرايش ذرات در ايران كار مي كنن(البته مبسوط تر از اطلاعات معمول).همينطور در خارج از كشور...با تشكر
نسیم جان
من فایل صوتی را قرار ندادم. برگزار کننده برنامه دکتر فیروز جاهی بودند کار وبسایت را هم خانم ها سلطانی پیله رودی و افخمی انجام می دهند.
زحمت ها را آنها کشیده اند. من فقط معرفی کرده ام.
نسیم جان
در جواب دادن به کامنت ها من هدفی را دنبال می کنم که گمان می کنم به وقتی که برایش می گذارم بیارزد.
اگر دقت کرده باشید مخاطب من در کامنت ها بیشتر همه خوانندگان هستند. من خیلی وقت ها جواب این چند تا ناشناس را که مرتب به من می تازند
می دهم هر چند می دانم آنها در لجبازی مصرتر خواهند شد. اما در این میان بعضی مطالب برای خوانندگان روشن می شود و جا می افتد. مثل این که همین گونه راحت بدون دلیل نمی شود کسی را متهم به زیر پا گذاشتن "همه معیارها" کرد .
خیلی از کامنت هایی که این دسته از ناشناسان می دهند در واقع بار حقوقی دارد. بدون آن که معنی آن را دریابند همین طوری به کار می برند. با زیر سئوال دادن ادعاهای آن ها می توان دقیق تر سخن گفتن را در ذهن بقیه خوانندگان (و البته نه آن ناشناسان) جا انداخت.
نسیم جان
حاشیه ها مهم هستند. یکی از حاشیه ها همین مسئله
credit دادن است که در جمع های دانشگاهیان ایران کاملا به آن بی توجهی می شود. حتی برخی بی توجهی به creditرا نشانه اهمیت و بزرگی خود می دانند!
اگر من جواب کامنت بالای شما را نمی دادم در واقع در حق کسانی که آن کارها را انجام داده بودند خیانت کرده بودم.تلویحا
کاری کرده بودم که نتیجه زحمت آنها به اسم من نوشته شود. از جمله اهداف من در اینجا جا انداختن همین موضوعات است. در اینجا از طرف برخی
طوری وانمود و تصریح می شود که انگار دامنه creditتنها موقع نوشتن مقاله مطرح می شود. البته من منظورم شما نیستید! احتمالا بیشتر دانشجوهای دکتری وفوق لیسانس ارزش credit رادر خانه از پدر ومادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و در مدرسه از معلمین خود آموخته اند اما بعد وارد دانشگاه و به خصوص دوره دکتری می شوند و می بینند که اصلا از این خبرها نیست. هر چه که شخص "مهمتر" باشد در نوشتن کارهای مثبت دیگران به اسم خود پیشتازتر است. برای همین آن چه که در خانه و مدرسه آموخته کنار می گذارد و همرنگ "آدم مهم" ها می شود. نتیجه هم آن است همه ناراضی می شوند! همه طلبکارند. کمتر کسی قدم پیش می گذارد تا کاری انجام دهد چون می داند دیگری آن را به اسم خود خواهد نوشت. تازه کاران قدم پیش می گذاردند و اقداماتی می کنند اما بعد از مدتی پشیمان می شوند و با خود می گویند که چرا چنین کردم. در نتیجه امکان انباشت تجربه از بین می رود و مشکل قحط النسا و قحط الرجال ما پس از بیست سال از شروع دوره های دکتری و پس از جذب برخی از بهترین استعدادهای مملکت در این دوره ها هنوز باقی مانده است!
از "آدم مهم" ها بپرسی که چرا credit نمی دهند جواب خواهند داد مگه این موضوع چه اهمیتی دارد که من بخواهم برایش وقتی بگذارم. اما واقعیت این است که کسی "آدم مهم" نیست و آستین بالا زده دست خود را گلی کرده و کاری انجام داده به خوبی می داند و درک می کند هر کاری ولو اگر کوچک بنماید زحمتی در خور به رسمیت شناختن دارد. و اگر دریغ شود دل می سوزد و آه از نهاد بر می آید.
اگر کامنت های من باعث شود در جمع هایی حتی کوچک این مسئله جا بیافتد ارزش وقتی که برایش می گذارم دارد.
(البته نسیم جان! خطابم مثل همیشه کلی بود و الا از نگارش شما می توان دریافت که اهل زیر سئوال بردن ارزش کارهای دیگران نیستید.)
مسافر عزیز
از اینکه طرفدار حرف منطقی هستی بسیار خوب است. پس با نوشته های قبلی منجوق در هموردا باید خودتان تناقض را ببینید. البته ایشان بسیاری از کامنت های داغلی را که در هموردا گذاشته بودند خودشان حذف کردند.
اما بسیاری از افرادی که انها را خواندند به یاد دارند. کافی است بدون پیش داوری به آنها مراجعه کنید.
کاری که منجوق در آن زمان انجام می داد به نظر من بسیار زشت می امد.
مطمئنا برای انجام کار علمی نیازمند پشت است. اما منجوق برای بدست آوردن اندکی بیشتر هیچ درنگی نکرده اند که معیار های اصولی را زیر پا بگذارند.
نمونه اش را بسیار می توانید در هموردا ببینید.
منجوق عزیز
بار حقوقی کار های خود را نیز در نظر بگیرید. شما وقتی که همسرتان رئیس پژوهشکده بودند با امکانات خاصی مدیریتی ایشان به پژوهشکده فیزیک منتقل شدید. بار حقوقی اینکار اخراج هر دو به اسم سوء استفاده از موقعیت شغلی است.
مسافر بسیار عزیز
اینگونه برداشت می نمایم که شما دانشجوی ساده دلی بوده اید که بسیار حق شما را پایمال کرده اند و سخنان پیامبر گونه خانم یاسمن فرزان با لحن تندشان مرحمی بر دل زخم خورده شما نهاده و به طرفداری از ایشان به عنوان دانشمندی همتراز لقمان و انشتین و ... برامده اید و در شان ایشان نمی دانید که فیزیک هالیدی درس دهند و دستان دانشمند گونه شان را فقط باید برای نوشتن پرت و پلاهای داستانی یا جذب دانشجویان نمونه کشور
بکار گیرند.
لازم به ذکر است که تهیه مصاحبه و فیلم های خبری برای
دیدن مایکل عزیز و سمیرنف و ... دیگر دوستان امریکایی شان برای مطرح شدن و جایزه گرفتن به عنوان بانوی فداکاری که در کشور جهان سوم کار می کند از کارهای بسیاری است که انجام می دهند و همه را با دامنه وسیع معلوماتشان از فیزیک
ادبیات و حقوق جزایی و بین الملی و ... همراه همسر نابغه اشان به تحسین وا می دارند.
فقط می گویم که به عمل ایشان نیز نیم نگاهی بیندازید و برای کشوری که به اینگونه اشخاص به عنوان نمونه احتیاج دارد باید همانند نمایشنامه گالیله فقط باید گفت که "بدبخت کشوری که به قهرمان نیاز دارد"!
و باید این را نیز اظافه نمود که بدبخت کشوری که به قهرمانی از این دست نیاز دارد. همین.
یک نکته اینجا هست که من می خواهم روش انگشت بگذارم. ما در پژوهشکده دانشجوی لیسانس نداریم و در نتیجه درس لیسانس نمی دیم. من فقط درس تکمیلی دکتری به دانشجوهام می دم.
کار ما یک چیز دیگه اس کار دانشگاه یک چیز دیگه. هر کدوم هم ارزش خودشون رو دارن. هر کسی که کارش رو خوب انجام بده دستش درد نکنه. کسانی که در دانشگاه ها خوب تدریس می کنند قابل تقدیر هستند. همین طور معلم ها و دبیر های مدارس که کار شان را خوب انجام می دهند.
من ارزش کار این گونه افراد را نه تنها زیر سئوال نبرده ام بلکه همیشه از آنان که خوب درس می دهند تقدیر کرده ام.
به طور مشخص هم نام چند نفر از استادان قدیم خودم مانند دکتر شریعتی (که الان الزهرا ست) یا دکتر ابوالحسنی که الان دانشگاه آزاد است) یا دکتر کریمی پور (که الان در دانشگاه شریف است) یا همکلاسی قدیمی خودم دکتر سامان مقیمی که الان دانشگاه شریف است نام برده ام و به دانشجو ها توصیه کرده ام قدر کلاس های چنین استادانی را بدانند و نهایت استفاده را از کلاس های ایشان ببرند.
البته استادان خوب در کشور زیادند من تنها نام چند نفر از آنها را اینجا بردم که از نزدیک با ایشان آشنایم. (یا معلمم بوده اند و یا همکلاسی ام)
اما از کسانی که وقت کلاس و دانشجو ها و یا دانش آموزان را با حرف های نامربوط و یا لودگی یا فضولی ها و یا ... تلف می کنند انتقاد کرده ام و می کنم و خواهم کرد. معلمی که درس حاضر نکرده وارد کلاس می شود و با سخنان نامربوط وقت کلاس را می گیرد حق دانشجویان را ضایع می کند.
تلف کردن وقت کلاس -یا سمینار یا یک جلسه شورا- با لودگی
و یا بحث های نامربوط نادرست است حال می خواهد این شخص یک دانشجو باشد یا هر کس دیگر!
منجوق خانم:
به جای اینکه این همه آدرس بدهید (از کسانیکه لودگی میکنند و وقت دانشجو را تلف میکنند و...) یک کلمه بگویید"دکتر اردلان".اینهمه وقت خوانندگان خود و از همه مهمتر وقت باارزش خود را تلف نکنید.
من فقط گفتم لودگی سر کلاس و فضولی در احوال شخصی دانشجویان بد است. وقت کلاس مخصوص درس دادن و درس فراگرفتن است و بس. به وقت جلسه شورا باید به دستور جلسه پرداخت نه بحث سیاسی یا جوک های قومیتی و جنسیتی.
قضاوت و تشخیص شما-که چه کسانی چنین می کنند- مربوط به شماست نه من. مسئولیت صحت و سقم آن هم با شماست نه من. من قضاوتی درباره افراد خاص نکرده ام. اصولا قضاوت درمورد افراد رادر غیاب ایشان کاری صحیح نمی دانم.
بدون آن که من قصدی داشتم در این وبلاگ از جانب ناشناس -که خود را فدایی دکتر اردلان می داند- به دکتر اردلان توهین می شود! توهین به دکتر اردلان انصاف نیست.
هنوز خیلی ها هستند که یاد دارند روزی را که در شریف و آی-پی-ام کمتر کسی اهمیت سمینار های هفتگی را می دانست. در ان زمان دکتر اردلان بود که زنگ گنده ای که به آن جرس می گفت بر می داشت و محققان را جمع می کرد و تقریبا به زور سر سمینار می نشاند.
برای آن دوره ایده های ایشان بسیار پیشرو و کارساز بودند. جا دارد که برای همیشه برای زحماتی از آن دست کشیده اند قدر دانشان باشیم. اما به قول شاهین آن دوره تمام شده و ما از دوره تاسیس به دوره تثبیت رسیده ام که نیروی جوان تری می خواهد و ایده های نوتری و ...
روزی که چندان دور نخواهد بود ایده های ما جوابگو نخواهد بود نسل بعد از ما کارهایی که ما اکنون می کنیم بر عهده خواهند گرفت و ان شا الله بهتر از ما از عهده کارها بر خواهند آمد.
در آن هنگام ما به جای آن که جلوی نسل جدید تر بایستیم یا بخواهیم با آنها رقابت کنیم یا علیه آنها لشکرکشی کنیم باید نقش خود را باز تعریف کنیم. باید افق های بالاتری را ببینیم و مسئولیت های بالاتری بپذیریم تا هم خود ارضای روحی شویم و هم جا برای ایده های جدید باز شود.
منجوق:
به کلی مرا ناامید کردی. من مجموعا شما را نمی پسندم و به نظرم اعمال ورفتارت به افراد و محیط پیرامونت آسیب میزند. لحن نوشته هایت بی ادبانه وغیرمسوولانه است. خودشیفته هستی ونوچه پروروغیرمتعادل و... (الان میگویی چرا مگرمن چه کرده ام. مثال بزن و ازین حرفها...).
با همه این حرفها یک محاسنی هم داری (البته نه به بلندی محاسن دکتر اردلان روحی فداه!) که من بهترین آنها را رک گویی وصراحتت میدانستم. الان می بینم که شاید اشتباه کرده بودم چون داری تمام اهانت ها وبدگویی هایی را که صریحا ویا در لفافه در مورد اردلان (روحی فداه)و بسیاری افراد دیگر نوشته ای به راحتی وبا بی مسوولیتی تمام انکار میکنی: "من قضاوتی درباره افراد خاص نکرده ام. اصولا قضاوت درمورد افراد رادر غیاب ایشان کاری صحیح نمی دانم".
تو را بخدا منجوق یک کمی به خوانندگان خود بیشتر احترام بگذار.
ناشناس جان
مرا نمی پسندی؟! خوب نپسند!
خیلی های دیگر هم هستند که مرا نمی پسندند اما دارند زندگیشان را می کنند. نه من به آنها کاری دارم و نه آنها به من.
ببینم در بین این هفت میلیارد نفر آدم روی زمین به جز من آدم "نوچه پرور", "خودشیفته" "نامتعادل" "بی ادب و غیر مسءول" که اعمال و رفتارش به پیرامون لطمه می زند نیافته ای که این جوری به من پیله کرده ای؟!
http://girl-vida.blogfa.com/post-159.aspx
http://bahramshakerin.blogfa.com/po
st-169.aspx
مفاد لینک بالا هم به سخنرانی وفا مربوطه هم تا اندازه ای به لینکی که مسافر فرستاده بود.
مسافر عزیز
شاهین هم نظر مشابه شما درمورد آن پست داشت.
این مسئله برای من هنوز حل نشده. البته کسی که در راه تاسیس و راه اندازی مراکز علمی در ایران زحمت می کشد قابل تقدیر است. مقایسه دو آدم که هر کدام به جای خود کار های ارزشمند انجام داده اند درست نیست. این دو نفر (وفا و حسابی) جای همدیگر را تنگ نمی کنند. صدها نفر مانند آنها باید داشته باشیم تا جامعه علمی کشور تکانی بخورد.
اما مشکل اصلی باز هم همان مسئله creditاست. ببینید یک نفر آدم هر چه قدر مصمم باشد به تنهایی نمی تواند موسسه ای بنا نهد. حتما در مراحلی از دیگران کمک می گیرد. اصلا باید بگیرد. باید دیگران را هم وارد کار بکند والا آن چه که ساخته قائم به شخص و در نتیجه سست و شکننده می شود.
سئوال من این است چرا از دیگرانی که به حسابی یاری رسانیده اند نامی به میان نمی آید؟! نمی خواهم بگویم حسابی کار های دیگران را به نام خود نوشته. اما در حال حاضر اکنون توسط طرفداران او چنین می شود.
با این حال من برخلاف نویسنده آن وبلاک گمان نمی کنم که راه چاره افشا گری باشد. چه بخواهیم و چه نخواهیم - چه به جا و چه نابجا- حسابی اکنون برای مردم تبدیل به یک سمبل ویک اسطوره شده. شکستن اسطوره ها انرژی زیادی می برد و معلوم هم نیست کاری درست باشد.
برای همین من در مدت این دو سال و چند ماه که وبلاگ نویسی کرده ام در این باره سکوت نموده ام. به نظر من اگر انرژی خودمان را صرف همان جا انداختن مفهوم creditبکنیم موفق تر خواهیم بود.
محبوبیت شدید دکتر حسابی درجامعه ایران خیلی قابل توجه است. گمان نمی کنم شخصی مانند او در ترکیه این گونه پرآوازه شود. همین طور در فرانسه و ایتالیا یا فنلاند و یا آمریکا.
(هر کدام البته به دلیلی کاملا متفاوت!)
خیلی جالب است که در ایران ایشان این اندازه محبوب شده اند. ندیده ام کسی به این موضوع از این زاویه نگاه کند. به نظر من این پدیده نکته ای را به ما نشان می دهد. آن نکته این است: نیازی ملتی مانند ایران -که قرن ها داعیه صدور فرهنگ به کشورهای همجوار داشته- به غذا خوردن و بر طرف کردن نیازهای روزمره خلاصه نمی شود. این ملت نیاز دارد که در کشورش جامعه علمی وجود داشته باشد. تصویر چندان روشنی از این که جامعه علمی چیست و چه کارکردی دارد ندارد, اما نیاز به آن را حس می کند.
من با تقدیر دکتر حسابی و اختصاص خانه-موزه ای به ایشان و ساخت فیلم مستند درباره ایشان و اقداماتی از این دست کاملا موافقم. اما بیش از آن که کرده اند نباید به ایشان نسبت داد.
اتصال به جامعه جهانی علمی جامعه علمی نوپای مارا از بسیاری بیماری ها مانند اغراق و خودبزرگ بینی کاذب رکود وسستی و... حفظ می کند.
من در این وبلاگ تلاش می کنم روی این موضوع تاکید کنم. البته خیلی های دیگر هم هستند که در این جهت تلاش می کنند. تلاش من در برابر تلاش هایی که می شود کوچک است.
ارسال یک نظر