من هميشه در وبلاگ نويسي و همچنين در محيط كاري ام ، سعي كرده ام نگاهي فراجنسيتي داشته باشم. پس از اين نيز،
مي خواهم همين سياست را ادامه بدهم. اما توصيه مي كنم اين مقاله را بخوانيد. باعث مي شود ديد روشن تري نسبت به مسئله جنسيت در جوامع غربي پيدا كنيد. با خواندن اين مقاله خواهيد ديد كه فاصله واقعيت از پيش داوري هايي كه در اين قسمت از دنيا در مورد برخورد غرب با مسئله جنسيت وجود دارد، تا چه اندازه زياد است! اين مطلب را بخوانيد چون مانع از برخي سوتفاهم ها در ارتباط با خارجيان مي شود. همچنين مانع از برخي تقليد هاي كور كورانه (از تصور غلط ما) از غربيان مي شود.
مقاله به "ناگفتني هايي" اشاره دارد كه ممكن است يك آدم آبرومند و محترم، حتي پس از سال ها زندگي در غرب از آنها به طور مستقيم خبردار نشود!
۲۴ نظر:
در پايين دو پاراگراف از اين مقاله را مي آورم كه واقعا "جوهر"ه!!
Physics remains one of the most male of the male-dominated hard sciences. "That makes for lots of situations where there are lots of men and no or just a couple of women," says Joshua E. Socolar, an associate professor of physics at Duke. "Whatever chauvinistic tendencies people might have are amplified."
The discipline has been a "men's club" for years, says Ms. Franz, adding that men who pursue physics are not necessarily the most adept at dealing with people. "In some cases, men who were very bright but were not comfortable with social skills gravitated to physics and math," she says.
مقاله را خواندم و بسیار نکات جالبی داشت
هرچند چندان با خانوم دانشجوی فیزیک «دوک» نتوانستم همذات پنداری کنم. اکثرا تجارب مشترکی در محیط کاری یا دانشگاهی داشته ایم که جنسیت به عامل بازدارنده پیشرفت بدل شده اما اینکه «کناره» بگیری و کنج عزلت انتخاب کنی چندان معقول نیست.
بگذریم.. می بخشید که شاید مطلبی که عنوان می کنم جایش اینجا نباشد اما خواهشم این بود که با توجه به تعلق نزدیکتان به هموطنان ترک زبان (داستان هایتان را همیشه با لذت دنبال می کنم) نظرتان راجع به این مطلب بتا عنوان: ''هموطنان کرد و لر و ترک و بلوچ و عرب و ترکمن! '' بدانم.
http://ourvotes.wordpress.com/2009/07/14/هموطنان-کرد-و-لر-و-ترک-و-بلوچ-و-عرب-و-ترکم/#comment-164
تعلقم بيش از تعلق صرف است! من آذري هستم.در تبريز به دنيا آمده ام و همان جا بزرگ شده ام.
اتفاقا يك مطلب مي خواستم در آينده منتشر كنم در مورد انتظارات شهرستاني ها(مستقل از قوميت) از پايتخت نشين ها.
علاوه بر نكاتي كه شما در وبلاگتان اشاره كرده بوديد نكته اي اضافه مي كنم. بگذاريد مثالي بزنم كه براي شما آشنا باشد. حتما شكايت ايراني هاي مقيم خارج را از ناداني آمريكايي و اروپايي ها از فرهنگ ايراني شنيده ايد. مدام شكايت مي كنند كه چرا آنها را با عرب ها اشتباه مي گيرند، چرا فرهنگ غني ايراني را نمي شناسند و غيره. پاي صحبت بيشترآنان كه بنشينيد مي بينند كه اطلاعات انها در مورد شهرها و قوميت هاي مختلف ايران( به جز شهر خودشان) دست كمي از اطلاعات آمريكايي ها ندارد. نمي دانم چرا از آمريكايي ها انتظار دارند كه شهر آنان را به خوبي بشناسند در حالي كه خود سعي نكرده اند شهر مجاور شهر خود را در ايران بشناسند.
البته خود شهرستاني ها هم بايد در شناساندن فرهنگ قومي خود كوشش كنند. تهراني ها و اهالي ديگر شهرها بايد با مسئله برخوردي باز تر داشته باشند. وبلاگ ها به خاطر سرشت مردمي خود اين پتانسيل را دارند كه به شناسايي و شناساندن خردفرهنگ ها كمك كنند.
با كمال تاسف بايد بگويم قشري را كه ما به عنوان روشنفكران و مولدان فرهنگ مي شناسيم در زمينه كار روي خرد فرهنگ ها و قوميت ها كوتاهي كرده اند.
شما مجلات زرد را ورق بزنيد خواهيد ديد شهرستاني ها و اقليت هاي قومي ارتباط مردمي تر ي با اين مجلات دارند تا نشريات روشنفكري.در صد نسبت بالايي از داستان هاي مجلات زرد (كه من در مطب دندانپزشكي افتخار مطالعه آنها را داشته ام) در شهرستان ها مي گذرد، از شهرستان نامه مي نويسند و تجارب خود را بازگو مي كنند. غذاهاي محلي را آموزش مي دهند و ديدني ها
جاذبه هاي توريستي شهرها وآداب و رسوم محلي را معرفي مي كنند
...
اما در محيط هاي روشنفكري جو به گونه اي است كه انگار شخص بايد به قوميت خود پشت پا بزند.
كتابي مي خواندم كه نام آن يادم نيست. اما به گونه اي مجموعه اي از بحث هاي "كافه نادري" و نقدها ي(بخوانيد غيبت هاي) بزرگان معاصر ادب ايران بود در مورد يكديگر. متاسفانه همين بزرگان ادب و هنر به علت قوميت همكاران خود را كم مورد استهزا قرار نداده بودند!
I read the article. Whatever is going on at Duke should certainly not be generalized.
It seems more like a personal conflict between that woman "S" and the "M" guy. Like one of them is trying to get back at the other one by whatever means.
The examples of friendly physics departments, in terms of "respectful and equal treatment" for male and females are plenty.
As far as men physicists being less social, I believe this is true for both men and women, there are many women physicisits as well who lack social skills. I think this (what is said in the article) is more related to people whom are drawn to physics regardless of their gender.
ناشناس عزيز
با شما موافقم. ضعف مهارت هاي اجتماعي چيزي است كه در ما خانم هاي فيزيكپيشه نيز وجود دارد. به علاوه آن تجربه را كه در آن مقاله بود به هيچ وجه نمي توان تعميم داد. يك استثنا بود نه يك قاعده.
در ضمن من قضاوتي هم نكردم.
تجربه شخصي من اين است كه در اين موارد، ناديده گرفتن و به روي خود نياوردن، بسيار بيشتر ازاعتراض مستقيم، نيروي دافعه و "سر جا نشاندن" دارد.
واقعيت اين است كه جامعه، اعتراض يك زن را در اين موارد به حساب تلاشي براي جلب توجه قلمداد مي كند. نه تنها اعتراض كمكي نمي كند بلكه سيلي از ليچارها و توهين ها را هم روانه قرباني مي كند.
من گمان نمي كردم از خواندن آن مقاله اين گونه برداشت شود كه منظور من آن بود كه در بين فيزيكپيشگان اين مسايل تبديل به نرم شده.
اتفاقا كاملا برعكس! مي خواستم بگويم به هيچ وجه اين گونه نيست.
مي خواستم بگويم
ژست خارجي مآبي سرپوشي مناسب براي ولنگاري نيست.
اگر در ايران خانمي چنين شكايتي داشته باشد برخورد جامعه بسيار دوگانه خواهد بود. اگر مردي كه شكايت در مورد اوست جواني با شغلي باشد كه از نظر جامعه سطح پايين تلقي مي شود (راننده، نگهبان، خدمتكار و...)، بدون بررسي روزگار آن مرد را سياه مي كنند. اصلا شكي هم نمي كنند كه شايد اين زن اشتباه كند. در مقابل اگر مرد مسني با موقعيت اجتماعي بالا باشد (پزشك، استاد دانشگاه، وكيل و...)، باز هم بدون بررسي زن را محكوم مي كنند. مي گويند زن ديوانه شده و خيالات به سر او زده. خواسته به اين صورت جلب توجه كند و....
طبيعي است كه در اين محيط دوگان هم فساد رشد مي كند وهم زنان عقده اي به راحتي مي توانند روزگار يك عده آدم بيگناه را سياه كنند.
يك توضيح كوچك اما مهم مي خواهم اضافه كنم. آن چه كه من مقبوح مي دانم، ولنگاري در محيط كار است كه بارزترين و متداول ترين شكل آن گفتن جوك هاي جنسي بر جلسات رسمي مانند سمينارها و شورا هاست. متاسفانه در بعضي موسسات، عمده وقت جلسات شورا ها به اين گونه بحث ها مي گذرد و دستور كار جلسه به كناري نهاده مي شود.
اين كار به دلايل متعدد مذموم است: 1) وقت جلسه تلف مي شود. يا جلسه طولاني تر از زمان مقرر مي شود و قرار هاي بعدي به هم مي خورد و يا
موضوعات اساسي مسكوت مي ماند؛
2) خانم ها و مردها ي جوان و متين حاضر در جلسه احساس معذب بودن مي كنند و سعي مي كنند ساكت بمانند و يا اصلا در جلسه شركت نكنند؛
3) پس از مدتي پيرمردهايي كه اين گونه شوخي ها را كرده اند گمان مي برند كه خيلي به جوان ها "رو" داده اند و تصميم مي گيرند روي او را كم كنند (غافل از اين كه شنيدن اين جوك ها چندان هم براي يك جوان جذاب نيست كه بخواهد به واسطه شنيدن آن چنان مشعوف شود كه احيانا حد و حدود را فراموش كند. جوان بيشتر مي پسندند كه به جاي آن كه در آن جلسه از زبان يك پيرمرد جوك هاي جنسي بشنود ساعتي با همسر يا نامزدش خوش باشد!)
خلاصه به ازاي دو تا جوك بي مزه كه گفته اند، هزار و يك اعصاب خردي به بار مي آورند!
به اين علت هاست كه من مخالف رفتار ولنگارانه ( كه مصداق بارز آن شوخي هاي جنسي است) در محيط كار هستم.
اما من كاري به زندگي شخصي افراد ندارم. براي من مهم نيست كه ديگران در زندگي شخصي و خارج از محل كار خود چه فيلمي و چه سايتي مي بينند ، چه گونه تفريح مي كنند و چه روابطي دارند ....
حتي در اين موارد كنجكاو هم نيستم!
همكار جا افتاده اي داريم كه در يكي از موسسات معتبر اروپا موقعيت برجسته علمي و اداري دارد. اين شخص قلبا بسيار مايل است كه به دانشگاه هاي ايران كمك كند. از او اين داستان را شنيده ام:
چند سال پيش براي يك موافقت همكاري با دانشگاه يكي از شهرهاي ايران به ايران آمده بود. اما سر هر جلسه اي كه مي رفتند قسمت اعظم وقت جلسه به گفتن آن گونه جوك ها مي گذشت. ظاهرا افراد حاضر در جلسه مي خواستند "فكر باز"!! و "فرنگي مآبي" خود را به رخ اين همكار از فرنگ برگشته بكشند. غافل از آن كه حوصله اين همكار از شنيدن آن همه جوك كه همگي ساختار كمابيش يكسان دارند به هم خورده بود. جلسات طولاني مي شد و همكار ما كه قصد ديدار از خانواده در آن فرصت كوتاه داشت عصبي و دلخور مي شد. بالاخره هم كار از سر نگرفت. اين همكار ما اين نتيجه رسيد كه جماعتي كه اين همه با فرهنگ كاري و فرهنگ شوراها بيگانه اند، سزاوار حمايت از طرف موسسه اي معتبر در سطح جهاني نيستند. او به اين نتيجه رسيده بود تا بهتر است اعتبار حرفه اي خود را در موسسه به حمايت از اين جماعت خدشه دار نكند!
البته عادات ديرين افراد مسن را نمي توان تغيير داد. من اميدوارم جوان ها از عادات ناپسند و مشكل آفرين آنان تقليد نكنند.
Well, I have to say, I got it wrong. I mean its quite some time that I have not been in any scientific place in Iran, so I had no idea about whats going on there (about the dirty jokes, etc.)
But let me tell you of a personal experience. A couple of years ago, an almost old physicist guy, came to our department as a visitor, he had come form iran, and so we had started socializing with him, he was very much into inviting everybody over at his place, I mean he would do it quite frequently, and although he was very friendly, but he couldn't stop saying dirty jokes. He would always have a gesture, like I'm a very high profile scientist on one hand, and on the other hand he would keep saying his jokes and laughing more than anybody else at his own jokes. I myself was always disgusted and could hardly smile (that too out of respect for an old "physicist" guy) at his jokes. Also I soon found out that he does no scientific work, all he did was to sit in his office and either send emails (dirty ones of course) or chat, etc. Of course the people in that group soon found out about him not working as well. I heard from a student in that group that in their weekly seminars, some students will always say his name to volounteer for next weeks seminar. Of course he never gave a seminar in the 3 years that he was here. The interesting thing was, that he was always complaining about how unfriendly are the other professors and students in the department. And I would always think to myself that they probably had not laughed at his jokes. he had also invited almost all the department in chunks, over at his place, but still nobody was that friendly with him. (the way he wanted them to be). of course if one wants attention here, they should have something to say in their work.
Now by what I heard from you , it looks like its quite a routine over there for old proferssors to sit and have tea while saying their jokes. So I probably shouldent blame him as much as I used to. He is just another old guy coming from there.
Its a pitty. The old and almost retired professors here, are different. There is particularly one that I know, if I have a conversation with him by chance, he just gives useful information. Cultural, etc. He also participates in the outreach program of the university. I mean if they are still not continuing their research, they do some other useful stuff. But they certainly always have and keep their scientist attitude. I think thats because they are scientist for real whereas in Iran many are fake. Of course I am not generalizing, I'm talking about the ones you mentioned and the one I knew in particular.
متشكر از نظر شما!
به خاطر پيش آمدن مسايل مشابه بود كه من خلاف ميل خودم اين بحث را پيش كشيدم.
نمي خواهم همه دانشگاهيان مسن در ايران اين گونه هستند. قطعا فيزيكپيشگان پيشكسوتي هم در ايران وجود دارند كه اخلاق حرفه اي را رعايت مي كنند. دكتر صميمي در دانشگاه شريف يكي از آنان است. اما جوك هاي آن چناني گفتن در بين دانشگاهياني كه سني از آنان گذشته جزو فرهنگ دانشگاهي اين مرز و بوم شده كه متاسفانه ضربه هاي زيادي مي زند.
I hate to put up a show of being prudish!
Those who know me in person know that it is not like me to do so.
But this tendency among senior people is realy doing harm to the adacemic culture in Iran!
It is because of pragmatism rather prudence that I am opposing telling dirty jokes at seminars and professional meetings!
علاوه بر مشكلاتي كه در بالا به آن ها اشاره كردم، يكي از مسايلي كه اين فرهنگ به وجود آورده قطع ارتباط با ايرانيان دانشگاهي مقيم خارج بوده. از وقتي كه دانشجوي كارشناسي بوده ام مدام از جانب برخي فيزيكپيشگان مسن شنيده ام كه فلان ايراني فيزيكپيشه مقيم خارج "افاده اي" است و به ما ايرانيان به ديده تحقير مي نگردو....
اما بعدها كه با آنها مستقيم رو به رو شدم دريافتم كه واقعا انسان هاي مودب و متواضعي هستند. از قرار معلوم به جوك هاي جنسي آن آقايان نخنديده اند و به آن آقايان برخورده!
بارها در باره لزوم ارتباط با فيزيكپيشگان خارج نوشته ام. با توجه به اين موضوع، ملاحظه مي كنيد جوك هاي لوس و بي مزه آقايان چه ضربه اي دارد به فيزيك ايران مي زند؟!
Well, I can only say, its quite a pity. Maybe this issue can make a decent research project for a psychologist to find out why is that these people have a need to do so, although because of the nature of their research work they should be far busier than they actually are !!
I am hopeful that such an attitude will die off as the younger generation proceed to replace them.
Also, I'm wondering if its possible for you guys to make a petition or even a list of the younger ones (both men or women) who will strictly order "no jokes" at their own seminars. Even you guys can leave a seminar as a sign of objection as soon as the jokes start. It will help if some of the men participate in some sort of an objection along with the women.
As far as being "prudish" is concerned, maybe you guys should buy the bullet, let them label you the way they want to, but take a firm step in this regard.
Just out of curiosity: do these people do the same when a "foreigner" is in the group as well
??
در رشته ما در همه دنيا رسم است كه در هر سميناري، سريع يكي دو تا اسلايد نيمه شوخي نيمه جدي نشان مي دهند.
صد البته جنس اين شوخي ها از شوخي هايي كه در بالا به آن اشاره كردم خيلي فرق دارد
در طراحي اين شوخي ها عموما هوشمندي زيادي به خرج مي رود به نكته ظريفي مرتبط به مبحث اشاره مي شود. اين گونه شوخي ها هم مفرح هستند و هم به جا افتادن مطلب كمك مي كنند.
ميزان متناسبي از اين نوع شوخي ها براي كاستن از خشكي جلسه لازم است.
اين نوع شوخي ها ي مرتبط به فيزيك بخشي از فرهنگ سمينار دادن در رشته ماست.
اگر شوخي كردن را قدغن كنيم، اين فرهنگ اجازه رشد نمي يابد. ايراني ها عموما آدم هاي نكته سنجي هستند. به خصوص نسل جوانتري كه دور وبر ما هستند خوش ذوق و باريك بين و نكته سنج هستند. فرهنگ شوخي هاي مرتبط با فيزيك به سادگي در ميان اين همكاران جوان مي تواند رشد كند.
اگر اين فرهنگ رشد كند مي تواند يكي از نقاط قوت جامعه فيزيك ايران در دنيا باشد. به نظر من حيف است كه با قدغن كردن شوخي راه را بر رشد اين فرهنگ ببنديم!
راه پيش گيري از گسترش گفتن جوك هاي obsceneو پيامد هاي ناپسندي كه دارد و راه جلوگيري از سرايت اين بيماري به نسل جوانتر، گسترش ارتباط مستقيم با فيزيكپيشگان مطرح دنيا ست. منظورم تنها نوبليست ها نيست. منظورم ارتباط با تمام فيزيكپيشگاني است كه كار جدي مي كنند.ما (نسل جوان) خود بايد بكوشيم مستقل از كساني كه سمينارها را به ابتذال مي كشند ارتباط ها را گسترش دهيم.
وقتي ارتباط از كانال آنان است سمينار و برنامه علمي ديگر با حضور خارجيان نيز به ابتذال كشيده مي شود. حتي برخي كه در ميهن خود رفتاري بسيار حرفه اي دارند ياد مي گيرند كه وقتي به ايران مي آيند، سمينار شل و ول و خارج از استانداردهاي متداول بدهند و زمان به هرزه گويي سپري كنند.
Just out of curiosity: do these people do the same when a "foreigner" is in the group as well
??
آن دسته كه آن قدر به انگليسي مسلط هستند كه بتوانند به انگليسي اين گونه صحبت ها را بكنند، در حضور خارجي ها هم چنين مي كنند. برخورد خارجي ها بر دو نوع است:
"كمال همنشين" دربرخي از آنان اثر مي كند و آنها هم در گفتن اين گونه جوك ها همراهيشان مي كنند.
اين گونه افراد مي شوند "عزيز دردانه"
معمولا در هتل هاي درجه 1 برايشان
از محل گرنت هايي كه بايستي خرج
پيشرفت علمي دانشجويان مملكت
شود جا مي گيرند و كلي خرجشان مي كنند. آنها هم از خدا خواسته! مي ريزند و مي پاشند و به جاي آن كه سمينار جدي آماده كنند جوك هاي آن چناني تعريف مي كنند.
دسته دوم كساني هستند كه به اصول اخلاق علمي پايبندند. اين افراد به يكي دو تا جوك اول به احترام ميزبان لبخند مي زنند اما پس از مدتي حوصله شان سر مي رود و دلخوري خود را نشان مي دهند. اين عده مي شوند "از نظر افتاده"!
عرق ملي هرزه گويان به جوش مي آيد. از غرور جواني و احساس قوي وطن دوستي جوان تر ها سوء استفاده مي كنند و آنان را عليه اين ميهمانان كه جرمي جز نخنديدن به جوك هاي آنها نداشتند تحريك مي كنند. مي گويند اينان به "فرهنگ
اصيل
ايراني" بي احترامي كرده اند!
مي دانيد كه ايرانيان چه مذهبي و چه خير مذهبي
چه حساسيتي نسبت به "فرهنگ اصيل ايراني" و كوروش و داريوش دارند. چنان وانمود مي كنند كه انگار به استوانه حقوق بشر كوروش جسارتي شده!
بيشتر خوانندگان اين وبلاگ را دانشجويان تشكيل مي دهند.
براي همين نكته مي خواهم نكته اي را بگويم. آن چه كه مي گويم توصيه اي است براي دانشجويان دكتري و كارشناسي ارشد تا از ارتباط با پژوهشگران خارجي بيشترين بهره ها را ببرند.
وقتي فيزيكپيشه فعال خارجي را مي بينيد سعي كنيد بيشترين استفاده را از حضور او ببريد. سعي كنيد در سمينار او شركت كنيد. سئوالي اگر به ذهن شما رسيد با لحن متواضعانه و پس
از به كار بردن
اصطلاحي چون
May I ask a naive question آن را مطرح كنيد. فكر كنيد ببينيد ايده ايي مرتبط با سمينار مي يابيد. اندكي روي ايده كار كنيد و آن گاه آن را با او در ميان بگذاريد سعي كنيد خود را به او-به عنوان محققي جوان و فعال اما در ابتداي راه- بشناسانيد.
اين ارتباط ها در آينده برايتان مفيد خواهد بود. ممكن است ايده جالبي در ذهن داشته باشيد كه خود به تنهايي نتوانيد به همه جوانب آن بپردازيد. چنين شبكه هايي از ارتباطات شما را قادر خواهند ساخت كه شخص متخصص در آن زمينه را بيابيد و ايده را با كمك او به بپرورانيد.
در ادامه كامنت قبلي براي دانشجويان:
اگر فكر خود را به آن چه كه گفتم معطوف كنيد ديگر وقتي براي مسايل حاشيه اي باقي نخواهد ماند.
بعضي وقت برخي از استادان با دادن يك سري اطلاعات ناقص دانشجويان را عليه برخي ديگر از جمله برخي از مهمانان خارجي مي شورانند.
اگر استادي كه تا ديروز به زحمت جواب سلام شما را مي داد آمد يهو با شما "پسر خاله" يا "دختر خاله" شد و شروع كرد به شكوه و شكايت عليه ديگري، بدانيد دارد به شما اطلاعات ناقص و احيانا غلط مي دهد. مي خواهد در سنگر بندي هاي بين گروهي خودشان از شما به مانند سرباز پياده صحفه شطرنج كه هميشه پيشتاز اما قرباني است استفاده كند.
تمام توصيه هاي
استادي كه واقعا صلاح شما را مي خواهد
در يك جهت است: با چسبيدن به درس و مشقتان و ياد گرفتن ديگر مهارت لازم آينده خود را بسازيد.
چنين استادي وقت شما را با مسايلي كه به شما مربوط نيست تلف نمي كند.
در مورد مهمانان خارجي هم ببينيد چه قدر جدي و حرفه اي هستند. اگر حرفه اي رفتار كردند و با سواد بودند فرصت استفاده علمي از انان را با مسايل حاشيه اي كه ربطي به شما ندارد از خود نگيريد.
بيشتر آنها كه به ايران آمده اند مطالعاتي درباره داريوش و كوروش داشته اند و همچون من و شما اين بزرگمردان تاريخ ايران را مي ستايند. كوروش وداريوش نيازي ندارند كه من و شما از آنها (آن هم در برابر يك شخص فرهيخته) دفاع كنيم. اگر احيانا به ديده تحقير به دانشگاهيان ايراني مي نگرند، به خاطر همان بي نظمي ها و رفتارهاي غير حرفه اي است كه گفتم!
شما مي توانيد با رفتار علمي و حرفه اي خود اين احساس آنها را عوض كنيد.
Well, of course I was talking about the "dirty jokes" when I suggested some sort of an "objection". Being in physics myself, I know what jokes you are referring to in seminars and talks. But they are never "dirty or sexual ones". In a one hour talk, one might show a couple of slides with some comic, just to cheer the audience up a bit, but certainly not everybody does it or is expected to do it. Afterall its more about the research subject. The way I hear it from you, looks like over there its more about the "dirty jokes" and in between there might be some discussions about the research topic. I mean, I dont know. I'm just guessing out of what I heard from you. Looks like it's "cool" over there to have no boundaries and talk dirty and cheap. If it is so, it might help if they put up a sign somewhere that everybody can see, which reads "Cheap is the new Cool".
just so that people will know what to expect over there.
البته اوضاع آن قدر وخيم نيست. اما كساني هستند كه تمايل دارند كه جلسات را به آن سو ببرند. حدود دو سال است (دقيقا از تاريخ 27 مهر 86) است كه جلسات علمي ما در رشته انرژي هاي بالا به دو قسمت تقسيم شده. جلساتي كه من يا شاهين يا يكي از همفكرانمان ترتيب مي دهيم.
(اسامي همفكرانمان را به اين دليل نمي اورم كه ممكن است فشاري را كه به ما مي آورند به آنها هم منتقل كنند).
جلساتي كه بقيه دوستان تشكيل مي دهند. جلسات ما با سليقه ما و مطابق آن چه كه ما اخلاق علمي و حرفه اي مي خوانيم بر گزار مي شود. جلسات آنان هم با سليقه خودشان و به روشي كه آنان خود آن را "اخلاق علمي و حرفه اي" مي خوانند برگزار مي شود. برخي از جوان تر ها سليقه ما را مي پسندند و در جلسات ما شركت مي كنند و برخي از آن ها جلسات آنان را.
خوشبختانه جاي همديگر را تنگ نكرده ايم و هر دو امكان فعاليت به روش و سليقه خود را داريم.
من از جمع خودمان خوشنودم. سال گذشته مراسمي برگزار كرديم به نام جشن وفا كه گزارش آن را مي توانيد در زير بخوانيد
http://monjoogh.blogspot.com/2009/01/blog-post_19.html
در واقع نوعي ميهماني بود كه مخارج آن را خود مي پرداختيم. مراسمي بود كه از طرف عده اي تحريم شده بود و دقيقا هم به همين علت هيچ گونه اعصاب خردي پيش نيامد. همه چيز روي روال و منظم پيش رفت.
پس از پايان مراسم با خود فكر مي كردم، اگر در همين ايران (با همه مشكلات گوناگون آن كه با آنها آشناييم) همه دور وبري هاي ما شبيه مهمانان آن روز ما بودند، زندگي بهشتي مي شد!
ما نيز مثل غربي ها تا نود سالگي شاد و شنگول و سالم و فعال و
productive
مي زيستيم و دچار پيري زودرس نمي شديم.
برخي از اين مسن ها كه به جوك هاي آن چناني تعريف كردن خو گرفته اند به پيري زود رس خود مي بالند. پيري زودرس خود را با سرزندگي همسالان مقيم خارج خود مقايسه مي كنند و آن را نشانه اوج خدمت به وطن مي دانند. در صورتي كه اگر اندكي در رفتار خود تجديد نظر مي كردند و برنامه ريزي درست و حسابي براي كار جدي و تفريح مناسب مي كردند نه خود زودتر از موقع پير مي شدند و نه سوهان روح امثال ما مي گشتند!
اينها را صرفا به منظور درد دل نمي گويم (هرچند آن جنبه را نيز نمي توانم انكار كنم). دليل اصلي مطرح كردن اين مسايل در اين وبلاگ آن است كه به تجربه دريافته ام اين گونه نوشته ها در اين وبلاگ، به غناي برنامه هايي كه ما به سليقه خود ترتيب مي دهيم كمك مي كند.
كم كم در محدوده اثر خودمان به جلو مي رويم.
kaar va talaashe shoma ghaabele taghdir ast.
Not many scientists, who have experienced the convinience outside Iran, will tolerate to challenge and deal with all the problems that are going on over there and try to make a change
شاید سادهترین راه حل این مشکل این باشد که برای دانشجویان ریاضی و فیزیک و دیگر رشتههای انتزاعی کلاس مهارتهای اجتماعی زندگی برگزار شود. دانشجویان این رشته ها معمولن دچار اوتیسم هستند و از نداشتن مهارتهای اجتماعی در برقرار کردن هر نوع رابطهای رنج میبرند. چون با برقراری ارتباط و ظرافتهای آن آشنا نیستند ناآگاهانه به سمت آزار دیگران حرکت میکنند. شاید کلاس مهارتهای زندگی این مشکل آیندهگان را کمتر و کم رنگ تر کند... این ایدهی من نیست. خبرش را پیدا نکردم. میدانم این امر دستِ کم در یک محیط علمی برای دانشجویان رشتههای انتزاعی در حین اجراست.
بنا به مشاهده شخصي من، به طور متوسط، فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد از فارغ التحصيلان دانشگاه هاي دولتي در برقرار كردن روابط اجتماعي موفق تر هستند. البته دانشگاه آزاد شعبه هاي زيادي دارد. مشاهده من در مورد دانشگاه هاي آزاد تهران، تبريز و شبستر بود. از بقيه اطلاعي ندارم. (شبستر شهر كوچكي است در آذربايجان كه از ديرباز شهر عالم پروري به حساب مي آمد. به نسبت شهرهاي كوچك مردم شبستر به داشتن افكار باز و مترقي معروفند. اخيرا هم دانشگاه آزاد آن در سطح منطقه آذربايجان رونق گرفته. سرويس دانشگاه آزاد شبستر از تبريز خود از جاذبه هاي توريستي شهر ماست و داستان ها دارد! )
جالب است اگر در مورد اين مشاهده تحقيق گسترده تري صورت بگيرد. از نتايج آن مي توان استفاده كرد.
ارسال یک نظر