۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

گمشده

ايرانيان موفق زيادي مي شناسم كه سال ها پيش به كشورهاي ديگر مهاجرت كرده اند و اكنون در جامعه كشور جديدشان كاملا جا افتاده اند و براي خودشان در جمع حرفه اي خود برووبيايي و منزلتي دارند. مشاهده من اين است كه اين افراد وقتي كاملا جا مي افتندو دغدغه هاي شغلي ,شخصي و خانوادگي شان (از قبيل ازدواج و بزرگ كردن فرزندان, خريد خانه و پرداخت اقساط بلند مدت آن, ارتقا ي موقعيت شغلي و اداري ) به كنار مي رود احساس مي كنند گمشده اي دارند. واكنش افراد دربرابر اين احساس متفاوت است. برخي سعي مي كنند وجود گمشده را انكار كنند. نتيجه آن مي شود كه پس از مدتي احساس مي كنند به آخر خط رسيده اند. به شدت دچار افسردگي و پوچ گرايي مي شوند و با اين كه ا ز لحاظ جسمي سالمند خود را آماده مرگ مي كنند (نه به صورت شيرين عارفانه بلكه به صورت تلخ وپرخاش جويانه). اما بسياري ار ايرانيان مهاجر سعي مي كنند گمشده خود را به نوعي درسرزمين آباء و اجدادي خود بجويند.
حتي بسياري كه پيش از در زدن اين احساس عجيب به ديوار خانه دلشان دم از جهان-وطني بودن مي زدند يا از هويت ايراني خود شرمگين بودند به نداي اين احساس لبيك مي گويند و چون سعدي كه روزي گفته بود "نتوان مرد به زاري كه من اينجا زادم"به فكر كاشتن گلستان زندگي خويش درسرزمين آباءواجدادي مي افتند.

عده اي كه گمشده خود را در سرزمين مادري مي جويندهم رويكرد هاي متفاوتي دارند. آنان كه هويت خود رابيشتر در قالب خانواده تعريف مي كنند شروع مي كنند به كشف شجره نامه و يا ريختن احساسات و هداياو امكانات به پاي خويشاونداني كه در ايران به سر مي برند. عده اي كه به ادبيات و تاريخ علاقه دارند خود را در ميان كتاب هاي قطور درباره ايران و فرهنگ ايراني غرق مي كنند. ... كساني هم كه هويت خود را با حرفه خود تعريف مي كنند سعي مي كنند با كمك به بالندگي همكاران خوددر ايران به گمشده خود برسند.

در ميان پژوهشگران و به خصوص فيزيكپيشگان افراد نوع آخر فراوانند. افرادي مثل ما كه در ايران كار مي كنيم علي الاصول مي توانيم از حمايت اين دسته از ايرانيان بهره ها ببريم. اما موضوع به اين راحتي و سادگي هم نيست! براي اين كه بتوانيم از اين حمايت بهره مند شويم بايد نكات ريز و درشت بسياري را درنظر بگيريم. ساده ترين آنها اين است كه اي-ميل هايشان را به موقع جواب دهيم. متاسفانه در همين نكته ساده معمولا سهل انگاري مي شود واين سهل انگاري همواره دلخوري و دلچركيني در پي مي آورد. مدتي است به چند نفر قول داده ام كه
در مورد اسلوب نگارش اي-ميل هاي كاري در اين وبلاگ مطالبي بنويسم. اين كار را هم خواهم كرد ولي بحث حاضر را در ادامه بحث قبلي ام "رويكرد پلوراليستي به علم" شروع كردم. ادامه بحث بماند براي نوشته بعدي.

۲ نظر:

chapkook گفت...

منجوق خيلي خوب مي‌شه اگر در مورد پتانسيل‌هاي شبکه هاي ارتباطي بيشتر بنويسي. فکر مي‌کنم پست آخر من به اين موضوع که مطرح کردي نزديکه

E Asadi گفت...

man ye bar Jome e-ma zadam be Dr Ya... dar IPM. 2 saat bad ishon javabe e-mailam ra dad. besyar lezzat bordam. man midonam va eteghad daram!(harchand omidvaram ke khodam 10% amal konam besh) kejavabe e-maile ye academia a hatman sare forsat va sari dad, vagarna soma bara hamishe hamkariye on ra az dast midid va in baraye ye shakhsi ke mikhad to mohite academic bemone, besya khosrane.

az taf dige man moasefam az amalkarde vezarate olom! ke e-mailhashon ra javab nemidan! engar na engar ke! ina chetor mitonan entezar dashte bashan ke mamlekat mitone ba in irresponsibilitiha!!
rahe dorosti ra bere!