۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

Da Vinci code




دارم کتاب کد داوینچی را می خوانم. رمان مشهور تر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. تا وسط های داستان رسیده ام. تا اینجا جالب ترین بخش آن، برای من، خاطره ی سمینار دادن آن پروفسور هاروارد برای زندانیان درباره مون آلیزا بود. (As a part of Harvard outreach program)سئوالات و نکته سنجی های زندانیان معرکه بود. از آن جالب تر صبر و حوصله ی پروفسور در پاسخگویی بود.
یادم آمد که چند سال پیش یکی از خبرنگاران پرمدعای صدا و سیما رفته بود و با یک جوان حدودا 20 ساله در زندان مصاحبه کرده بود. پسرک در استدلال و قابلیت های کلامی مصاحبه گر را مچاله کرد! می گفت آرزو دارم نویسنده بشم. مصاحبه گر بر گشت و با لحن شماتت گفت:" نویسنده ای نمی شناسم که بزهکار بوده باشد." در دل خبرنگار را فحش دادم که چه جای این حرف است! پسرک زندانی با خونسردی جواب داد:" اما من می شناسم: جک لندن." و شروع کرد به تعریف داستان زندگی جک لندن. نمی دانم الان آن پسرک کجاست. امیدوارم به آرزویش رسیده باشد.اگر او را می شناسید و او به آرزویش رسیده به من بگویید تا کتاب هایش را بخرم و برای کتاب هایش تبلیغ کنم.
هوس کردم من هم بروم و در یک دارالتادیب سمینار بدهم. البته فکرش را که می کنم می بینم بهتر است شاهین برود و سمینار بدهد و بعد بیاید برای من تعریف کند!

۳۹ نظر:

ناشناس گفت...

چرا شاهین؟
مگه دارلتادیب زنانه نداریم!؟

منجوق گفت...

می ترسم مشکل ارتباط برقرارکردن داشته باشیم. می ترسم اصطلاحاتشون را نفهمم. شاهین خیلی بیشتر از من در اجتماع بوده. با اصطلاحات رایج در این گونه محل ها آشناتره.

Morteza گفت...

با وجود اینکه فیلم راز داوینچی بسیار هنرمندانه ساخته شده و اگر ندید حتما ببینیدش اما کتاب اش یک چیز دیگه است و ریزبینی و نکته سنجی های کتاب بسیار جذاب تر است.
http://www.imdb.com/title/tt0382625/
یک پیشنهاد دیگه می کنم که فیلم و کتاب فرشتگان و شیاطین که ادامه راز داونیچی هست رو هم ببینید.http://www.imdb.com/title/tt0808151/

وحیدی گفت...

:).والده ما چند باری رفته زندان واسه بازدید و همین کارای انسانی.یکبارم که رفته بوده فامیلشو اشتباه وارد کرده بودن وقت ورود و بعد طبق قانون خارج شدندنش مشکل داشته تا اینکه شماره شناسنامه اینارو بررسی کردن و مراحل قانونی شو انجام دادن! خلاصه مواظب باشید! من از کنار زندان هم که رد میشم قلبم میگره واقعا استرس می گیرم.هر وقتم مامانم شروع می کنه تعریف از بعضی از دردای زندانیا دلم ریش می شه بحث و عوض می کنم....بعضیاشون سرگذست دردناکی دارند.عبرت اموز و مسولیت آور.

زهرا.ر گفت...

چقدر خوب که شما به غیر از کتاب های فیزیکی رمان هم می خونید من تا حالا موفق نشدم یه کتاب رو کامل بخونم اصلا علاقه ای به کتاب خوندن ندارم خیلی زود خسته میشم جالب اینجاست به کل علاوه بر داستان و رمان از شعر هم بدم میاد شاید گاهی اوقات یه شعر نو بتونه منو تحت تاثیر قرار بده دارم کم کم به خودم شک می کنم

مریم گفت...

شما کتابهای آنتونی رابینز را خوندید؟

منجوق گفت...

یکی از دلایلی که فکر کردم دیدم بهتره شاهین به جای من بره همینه. مطمئن نیستم طاقت بیارم دردهاشونو شاهد باشم.
یکی از علت هایی که
در بین موسسات خیریه بنیاد کودک را ترجیح می دم اینه که درد وغم آن به نسبت کمه. بچه های با استعداد هستند که یک ذره کمک می تونه کلی براشون تغییر ایجاد کنه.
در گزارش شش ماه ی مددجویان تحت کفالتم اومده بود که یکی شون روحیه اش خوب شده. یکی شون هم که از اول روحیه اش خوب بود در نامه اش نوشته بود که شاگرد اول مدرسه شون شده.
خوب! خواندن این گزارش ها و نامه ها شادی آوره.

منجوق گفت...

به مریم: نخوندم.

عطيه گفت...

ياسمن جان
بعد از راز داوينچي كتاب شياطين و فرشگان را بخوان كه از همين نويسنده هست و قبل از كد دداوينچي نوشته شده است و قهرمان استاد كد داوينچي اولين بار در كتاب شياطين و فرشتگان خلق شده است. اتفاقا بخش اعظم ماجرا در ICTP و رم ميگذرد و من نميدانم چقدر خالي بندي باشد ولي فكر كنم بخواني اش جذاب باشد برايت و بتواني براي من غير فيزيكي هم بگويي خالي بندي هم دارد يا نه؟

بعد هم كتاب "سمبل/نماد گمشده" رو از همين نويسنده بخوان كه دنباله كد داوينچي هست و اكثر قسمتهاي علمي اين كتاب نماد گمشده در مورد فيزيك و ... است كه باز هم شايد برايت جذاب باشد.

البته به نظر من در اين سه گانه، كد داوينچي از همه جذاب تر بود. اما پيشنهاد ميكنم سه گانه را حتما بخواني. براي من هر سه تا رمان جذاب بود.

به مرتضي:
كتاب فرشتان و شياطين در ادامه كد داوينچي نيست. اتفاقا اول اين كتاب نوشته شد و بعد كد داوينچي. در حقيقت كد داوينچي ادامه شياطين و فرشتگان است.

عطيه گفت...

ياسمن جان
اگر فكر ميكني رفتن به دارالتاديب براي روحيه ات خوب نيست، نرو. به شدت دچار افسردگي و اعصاب خردي مفرط ميشوي.
البته خيلي هم زبان و اصطلاحات خاصي ندارند ولي بايد اعصاب داشته باشي براي برخورد با مشكلات اشون.
ضمن اينكه بايد مدلي برخورد كني كه قبول كنند خودت باهاشون فرقي نداري.
ولي فكر نكنم براي سمينار دادن خيلي با اين موضوعات درگير بشي اما ديدن مشكلات اشون ممكنه آدم رو افسرده كنه.

Alistar گفت...

Its an interesting project related to what you talked about in this post.
http://www.ucolick.org/~krumholz/pie.html

Cheers

منجوق گفت...

مربوط به کامنت قبلی:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/06/blog-post_11.html

الهه گفت...

سمینار در مورد فیزیک نوترینو در دارلتادیب؟!این چیزها به چه درد اونا می خوره!باید یک روانشناس یا جامعه شناس بره و بهشون یاد بده به زندگی از یک زاویه دیگه نگاه کنن و چطوری مشکلاتشونو حل کنند و...

منجوق گفت...

منجوق گفت...
جاهایی مثل دارالتادیب ها در ایران برنامه هایی مانند سمینار و... دارند؟

من فکر نمی کنم خیلی مفید باشه ما بریم اونجا و برای دردهاشون گریه کنیم. بهتره یک عده بروند این جور جاها تا یک تصویر متفاوت از زندگی ارائه بدهند. برای همین این برنامه ی هاروارد به نظرم جالب آمد.

البته برنامه سمینار دادن در زندان ها فکر نکنم جور بشه.

من چند ساله اینجا در آی-پی-ام می گم برنامه بگذاریم که خانواده های محقق ها بیایند و با محیط کار اینجا آشنا شوند کسی رو نمی ده!

حتی زمزمه هایی هست که در برخی دانشکده ها اجازه ندهند والدین کسی که از تزش دفاع می کنه بیاد سر جلسه دفاع.

مردم یک عمر زحمت می کشند و بچه بزرگ می کنند. مگه چند تا اتفاق خوش در زندگی می افته که "قانون" دانشکده آنها را از این خوشی بخواد محروم کنه! به علاوه قبلا هم نوشته ام: همین برخورد های انسانی کوچکه که باعث ترویج علم در جامعه می شه.
هاروارد و استنفورد و سرن و.... کلی برای outreachخرج می کنند. اون وقت اینجا همان اساتید عزیز ما "قانون" تصویب می کنند که خانواده ها در جلسات دفاع از تز حضور نداشته باشند. در نوشته ی بعدی ام نشان می دهم که چنین "حکمی" سزاوار قانون حوانده شدن نیست. به علاوه در شان شورای یک دانشکده علوم پایه نیست که وقت خود را صرف بیرون دادم چنین "احکامی" بکند و نامش را قانون بگذارد!


ذهنیت اساتیدو تحصیلکرده های مملکت ما اینه!

در این مملکت رفتن و در زندان برای زندانی سمینار دادن خیلی دور از ذهن به نظر می رسه. البته نمی دانم! شاید من از دور قضاوت می کنم.

منجوق گفت...

منجوق گفت...
جاهایی مثل دارالتادیب ها در ایران برنامه هایی مانند سمینار و... دارند؟

من فکر نمی کنم خیلی مفید باشه ما بریم اونجا و برای دردهاشون گریه کنیم. بهتره یک عده بروند این جور جاها تا یک تصویر متفاوت از زندگی ارائه بدهند. برای همین این برنامه ی هاروارد به نظرم جالب آمد.

البته برنامه سمینار دادن در زندان ها فکر نکنم جور بشه.

من چند ساله اینجا در آی-پی-ام می گم برنامه بگذاریم که خانواده های محقق ها بیایند و با محیط کار اینجا آشنا شوند کسی رو نمی ده!

حتی زمزمه هایی هست که در برخی دانشکده ها اجازه ندهند والدین کسی که از تزش دفاع می کنه بیاد سر جلسه دفاع.

مردم یک عمر زحمت می کشند و بچه بزرگ می کنند. مگه چند تا اتفاق خوش در زندگی می افته که "قانون" دانشکده آنها را از این خوشی بخواد محروم کنه! به علاوه قبلا هم نوشته ام: همین برخورد های انسانی کوچکه که باعث ترویج علم در جامعه می شه.
هاروارد و استنفورد و سرن و.... کلی برای outreachخرج می کنند. اون وقت اینجا همان اساتید عزیز ما "قانون" تصویب می کنند که خانواده ها در جلسات دفاع از تز حضور نداشته باشند. در نوشته ی بعدی ام نشان می دهم که چنین "حکمی" سزاوار قانون حوانده شدن نیست. به علاوه در شان شورای یک دانشکده علوم پایه نیست که وقت خود را صرف بیرون دادم چنین "احکامی" بکند و نامش را قانون بگذارد!


ذهنیت اساتیدو تحصیلکرده های مملکت ما اینه!

در این مملکت رفتن و در زندان برای زندانی سمینار دادن خیلی دور از ذهن به نظر می رسه. البته نمی دانم! شاید من از دور قضاوت می کنم.

وحیدی گفت...

دکتر منجوق نظرتون چیه هر از چندگاهی بصورت ویس چت و کنفرانسی رو موضوع مشخص و محدود با مخاطبینتون صحبت کنید.و تبادل نظر کنید.البته طبق اصول و سرفصل مشخص و افرادی با هویت شناخته شده توسط شما و بر مبنای قوانین موضوعه توسط شما.البته این فقط یک فکر خامه !

منجوق گفت...

به الهه:

البته سمینار دادن من در جایی مانند دارالتادیب منتفیه. همان طوری که عطیه گفت اعصاب من کشش چنین جوهایی را ندارد. البته این ضعف منه! به خاطرش شرمنده ام!

اما این تیپ جلسات قرار نیست جای جلسات مشاوره روانشناسی و روانکاوی را بگیرند.
این جور جلسات مفید هستند تا زندانی ها آدم های متفاوت را ببینند. در روحیه ی آنها تاثیر مثبت می گذاره.

کتاب بسیار زیبا داستایوسکی را (خاطرات خانه مردگان) اگر بخوانید می بینید افراد در بند خیلی بیشتر از افراد آزاد به این گونه تنوع ها احتیاج دارند.
سمینار در باره سمبولیزم در کارهای لئوناردو داوینچی هم به همان اندازه به درد زندانی ها نمی خوره که "نوترینو فیزیک" با این همه در این گونه برنامه های outreachحکمتی است که آن دسته از روانشناسان که در زندان کار می کنند توصیه می کنند. البته هر گونه برنامه ای را باید با این گونه مسئولین هماهنگ کرد. باید به توصیه های آنها عمل کرد تا برنامه نتیجه ی معکوس ندهد.

وحیدی گفت...

دکتر منجوق نظرتون چیه هر از چندگاهی بصورت ویس چت و کنفرانسی رو موضوع مشخص و محدود با مخاطبینتون صحبت کنید.و تبادل نظر کنید.البته طبق اصول و سرفصل مشخص و افرادی با هویت شناخته شده توسط شما و بر مبنای قوانین موضوعه توسط شما.البته این فقط یک فکر خامه !

--------------
باز وبلاگتون قاط زده

Morteza گفت...

به عطیه:
حق با شماست، ترتیب ساخت فیلمهاشون من رو به اشتباه انداخت.

منجوق گفت...

پیشنهاد خوبیه. بهش فکر می کنم

الهه گفت...

من از این زاویه به ماجرا نگاه نکرده بودم. بله خوبه که آدمهای متفاوت را ببینند!

اسما گفت...

خانم دکتر سلام
به نظرم پیشنهاد آقا یا خانم وحیدی خیلی پیشنهاد خوبیه....
اما در مورد موضوع این پست...فکر می کنم اگر در کانون اصلاح و تربیت این جور سمینار ها و سخنرانی ها ترتیب داده بشه مثمر ثمرتر باشه....
اگر خواستین من می تونم به عنوان کمک تون بیام به دارالتادیب...خوب می تونم ارتباط برقرار کنم باهاشون

سر به هوا گفت...

اصلاً نگران نباش منجوق جان. فاطمه و یک عده دیگری می رفتند همان جا و تلسکوپ می بردند و شب نجومی برگزار می کردند. خیلی هم به خودشان و هم به بچه های مرکز بازپروری خوش می گذشت. توی امریکا هم یک سری از بچه ها ی پرینستون می روند زندان ریاضی و فیزیک درس می دهند و خیلی هم از این برنامه استقبال می شود. مصاحبه ان جوان زندانی را هم که دوست داشت وقتی آزاد شد تا ابد راه برود و به دیوار نرسد خوب یادم هست. حتی به سرم زده بود بروم زندان دیدنش و برایش کتاب ببرم. اما راستش بعد ترسیدم. اشید همین بچه ها اگر زودتر با آدمهایی فیر از خلافکارانی که دور و برشان هستند آشنا شوند مسیر زندگیشان به کل تغییر کند. آرزویت را جدی بگیر!

منجوق گفت...

مصاحبه عجیبی بود. خیلی گیرا بود. از تلویزیون مصاحبه زیاد پخش می شود اما معمولا کسی توجه نمی کند. حداقل من زیاد تجه نمی کنم. اما این مصاحبه طوری بود که اگر کسی که از کنار تلویزیون می گذشت بی اختیار جذب آن می شد و می نشست و نگاه می کرد. مصاحبه حدود 13 سال پیش پخش شد. روز بعدش ما با چند تا دوستان رفتیم جاده چالوس برای پیک نیک. با کمال تعجب آنها هم مصاحبه را دیده بودند و تحت تاثیر قرار گرفته بودند.
یک جایی مصاحبه گر پرسید می خوای ازدواج کنی و گفت آره! می خواهم با کسی ازدواج کنم که بفهمه که "تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت."
اون حرفش که می گفت آزاد شدم می خوام راه برم هم خیلی تاثر برانگیز بود. من هم یادم مونده بود.

منجوق گفت...

جالب می شه اگر یک فیلم مستند در مورد زندگی آن جوان دربند ساخته بشه. اگر آزاد شده باشه و الان نویسنده یا شغل محترم دیگری داشته باشه (که امیدوارم چنین باشه) خیلی می تونه الگوی جالبی باشه.

A true success story
اگر هم سرنوشت او این گونه شیرین نباشه باز هم می تونه خیلی چیزها بیاموزه.

منجوق گفت...

اگر آن جوان زندانی الان نویسنده شده باشه چنین فیلم مستندی فروش کتاب هاشو بالا می بره.

نرگس گفت...

شاید اونا آدمهایی مثل شما را ببینند بیشتر از زندگی ناامید شوند! فکر میکنند چقدر از زندگی عقبند و ...
اگه یه استادی دوست داره براشون سمینار بده قبلش باید حتما با یک روانپزشک صحبت کنه و کلی مطلب راجع به اونا بخونه...

ناشناس گفت...

یه سوال کاملن بی ربط:
اگه بالا مشکلی نداشته باشه شما به جز سارا حاضرید دانشجو بگیرید؟ دکتر شیخ جباری چطور حاضرن؟ (منظورم برای خودمه)
زهرا

منجوق گفت...

به زهرا:

باید ببینیم. این جوری نمی شه گفت.

منجوق گفت...

بسته به نوع مسئله هایی که به آن فکر می کنیم داره

ناشناس گفت...

میشه یه روز بیام باهاتون حرف بزنم؟ خظرناک نیست؟ (:
زهرا

منجوق گفت...

چه خطری؟!

ناشناس گفت...

ببخشید کاملن شوخی بود. منظورم خطر از بالا بود. میدونید که من هر کاری کنم با من دعوا میکنن. باید مواظب باشم.
زهرا

منجوق گفت...

خوبه که سر سمینار های دوشنبه ی ما بیایید. هم شما و هم دیگر دانشجویان جدید. زمان سمینارها را ساعت 10 صبح گذاشته ایم تا گرما اذیت نکند. بعد از سمینار می توانیم صحبت کنیم.

ناشناس گفت...

من کلن خیلی دوست دارم بیام. ولی هفته ی آینده خودم دوشنبه تو شریف سمینار دارم. امیدوارم هفته ی بعدش بتونم بیام.
ممنون. زهرا

منجوق گفت...

به زهرا: در مورد دعوا اگر حساسیت نشان ندهید خود به خود رفع می شود و آن گاه بعد از مدتی تبدیل به ستاره می شوید البته بعد از مدتی ستاره هم افول می کند ولی بعدا دوباره اوج می گیرید. پریود این افت و خیز ها تقریبا یک ساله است !

ناشناس گفت...

شما چند تا پایان نامه را می تونید قبول کنید؟

منجوق گفت...

حداکثر دو. مگر آن که یکی در حال اتمام پایان نامه باشد.

زهرا.ر گفت...

من خیلی روی این موضوع فکر کردم به نظرم رفتن به اونجا و سمینار دادن می تونه مفید باشه البته خودم معتقدم شما و امثال دکتر شیخ جباری نباید برن چون می تونه ناامیدشون کنه آخه شما همیشه جلوتر از سن خودتون بودید ولی اکثر اونا چند سالی از زندگی عقب افتادن میشه کسانی که توی دوره ی جوونی و نوجوونی مشکلات اونها رو از درس عقب انداخته ولی بعدا خودشون رو بالا کشوندن و موفق شدن برن و سمینار بدن من خودم کسی رو سراغ ندارم ولی میدونم که خیلی پیدا میشه مثلا همون آقایی که میخواست نویسنده بشه البته اگه شده باشه یا حتی معلولان عزیزی که توی زندگی موفقیت داشتن آخه میدونید معمولا آدما اول خودشون رو با طرف مقابل که داره باهاشون صحبت میکنه مقایسه میکنند بعد در مورد آینده تصمیم میگیرن حداقل من اینطوری هستم مثلا زمانی که در مورد شما یا آقای دکتر شنیدم و خودم رو با زمانی که شما همسن خودم بودید مقایسه کردم کلی ناامید شدم هر چند از تلاشم دست بر نداشتم