۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه
پايان قرون وسطي با حضور خانم ها دسپينا و مارتا در تبريز
۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه
نكته اي مهم در مورد جذب توريست و پذيرايي از همكاران خارجي
۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه
بابايي نرگس كوچولو و بنياد كودك
۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه
خاتون ها و بیگم های سرزمین من
مسجد گوهرشاد هرات مسجدی در شهر هرات که به دستور ملکه گوهرشادبیگم همسر شاهرخ تیموری بنا شدهاست و مدفن ملکه نیز میباشد .
(نقل از ویکی پدیا)
مسجد کبود تبریز از ابنیه زمان جهانشاه قره قویونلو و متعلق به نیمه دوم قرن نهم هجری است که به وسیله جان بیگم خاتون همسر جهانشاه بنا شده و توسط دختر او صالحه خاتون در زمان حکومت سلطان یعقوب آققویونلو مرمت گردیدهاست.
مسجد تهماسب در ميدان بعثت یزد واقع بوده است. بانی این مسجد "بیگم" دختر "شاه تهماسب صفوی" و همسر "نورالدین میرمیران" از خاندان شاه نعمت الله است.
کارهای عمرانی که بیگم ها و خاتون ها درآن دوره های تاریخی می کرده اند خیلی بیش از اینهاست.
۱۳۹۰ فروردین ۲, سهشنبه
مسجد کبود تبریز
شهر دلستان
مولانا:
ساربانا بار بگشا ز اشتران. شهر تبریزست و کوی دلستان
برجی که در تصویر اول مشاهده می کنید برج (یانقین) آتش نشانی است. از جمله اولین های تبریز در ایران است. این برج مال اواخر دوره ی قاجار است.
مدت ها قبل مقاله ای خوانده بودم که بنا به آن سیستم آتش نشانی تبریز به زمان قراقویونلو ها می رسد.یعنی چند صد سال پیش از آتش سوزی بزرگ لندن که در پی آن سیستم آتش نشانی معروف لندن طراحی شد.اگر یک وبلاگ تخصصی برای توریسم تبریز بزنید جا دارد به این موضوع به طور جداگانه و علمی ومستند بپردازید.( مقاله ای که من درباره ی سیستم آتش نشانی قدیمی تبریز در یکی از روزنامه های محلی تبریز خوانده بود مستند و برپایه مکتوبات تاریخی بود. متاسفانه من آن مرجع را نیافتم ونقل قولم آبکی شد!) من بازهم تاکید می کنم واقعابه چنین وبلاگی نیازهست.راه اندازی چنین وبلاگی، جوانی با همت علاقه مندو خوش ذوق می طلبد. (شما می توانید همین جوان با همت و با ذوق باشید. چرا که نه؟!)
۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه
معناي تسلط به دروس پايه ي كارشناسي و كارشناسي ارشد
ضعفی که عموم دانشجوها دارند آن است که نمی توانند بین شهود فیزیکی ای که دارند و فرمالیزمی که سر کلاس آموزش می بینند ارتباط برقرار کنند. ایجاد چنین ارتباطی تنها از راه حل کردن تمرین پشت سر تمرین امکان پذیر است. اگر چنین ارتباطی بین شهود فیزیکی و فرمالیزم ریاضی برقرار کنید به این زودی ها یادتان نمی رود. برای این که کار پژوهشی انجام دهید نیاز به شهود فیزیکی استوار بر پیکره ی فرمالیزم دارید. همین برای پذیرش دانشجو مورد سنجش قرار خواهد گرفت.
سئوالاتی که من طراحی می کنم در واقع یک نوع سئوال ترکیبی است. یک مسئله جلوی دانشجو می گذارم که دانشجو خود باید تشخیص دهد چه قسمتی از سواد دوره ی کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را برای حل کردن آن سئوال باید به کار گیرد. بیشتر مفاهیم هستند که مورد نیاز هستند. مفاهیم را هم اگر درست آموخته باشید به این راحتی ها فراموش نخواهید کرد. در کار تحقیقی هم شما عملا به همین قابلیت نیاز خواهید داشت. در دوره دکتری اصلا فرصت نیست که برگردید و مفاهیمی را که می بایست در دوره کارشناسی یا کارشناسی ارشد می آموختید دوباره یاد بگیرید. تجربه ی من آن است که دانشجوی دکترایی که این مفاهیم را قبلا نیاموخته وبال گردن استاد راهنمایش می شود. هر چه قدر هم برایش وقت بگذاری ثمری ندارد.
به طور مشخص در مورد ریاضی-فیزیک سئوال شد. ببینید! من یادم نیست شکل توابع تعدیل یافته ی بسل چیست. از دانشجوهایم هم انتظار ندارم به خاطر داشته باشند. اما هم برای من و هم دانشجویانم لازم است که بدانیم کی به این توابع نیاز پیدا می شود ووقتی نیاز شد بتوانیم در زمان کوتاهی برویم مطالعه کنیم و نیاز محاسباتی مان را برطرف کنیم. برای آن که به این حد برسیم باید درس ریاضی-فیزیک را خوب خوانده باشیم. حالا حدود دو ماه فرصت هست تا زمان سنجش این دروس را مرور نمایید. از طرف دیگر به همه ی دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد که قصد ادامه تحصیل در رشته ی خود را دارند توصیه می کنم کلاس های درس و کلاس های حل تمرین را جدی بگیرند و این درس ها را سر فرصت یاد بگیرند. در مقطع دکتری یا مثلا دیپلما-کورس آی-سی-تی-پی چنین فرصتی نخواهد بود.
یک طرز فکر غلط متاسفانه بین دانشجویان دوره ی کارشناسی در ایران در چند سال اخیر مرسوم شده - آن هم نه فقط فیزیک بلکه در رشته های گوناگون. برخی دانشجوها با همفکری با یکدیگر وبدون کمک گرفتن از اساتید خود(!!!) به این نتیجه متفکرانه رسیده اند که درس های لیسانس "چرت و پرت" هستند و به درد نخور! مهم کار تحقیقی است و مقاله داشتن! این طرز تفکر مردود است. سیلابس دروسی که در دانشگاه تدریس می شود (چه رشته ی فیزیک باشد چه رشته ی دیگر) حاصل دهه های متوالی تجربه ی اهل فن است. نمی خواهم بگویم بی ایراد است اما آن قدر هم "به درد نخور" و "چرت و پرت" نیست که ارزش نداشته باشد دانشجو آنها را جدی بگیرد. آن قدر ارزش داشته که در دانشگاه های مختلف در سراسر دنیا تدریس می شود و برای آموزش آنها این همه هزینه می شود. اگر "بیخود" بودند و "چرت و پرت"َ برنامه ریزان (ببخشید) مرض نداشتند که چند سال از عمر شما را صرف مطالعه آنها بکنند و به خاطر تدریس آنها به استادان پول بدهند. آن هم نه فقط در ایران بلکه در همه کشورهای توسعه یافته و در اغلب کشورهای در حال توسعه. در دوره های ما هم تک و توک بودند کسانی که گمان می بردند درس های کارشناسی به درد نخور هستند. تمام آن افراد را که من می شناسم در زندگی کاری افرادی شکست خورده از آب در آمدند. (خوشبختانه درصد افرادی که چنین طرز تفکری داشتند در زمان ما بین دانشجویان خیلی زیاد نبود.) یه وقت شما اشتباه آنان را تکرار نکنید که بعدا خودتان ضربه اش را می بینید و احساس پشیمانی می کنید. اگر هم حس می کنید چند سالی کم کاری کرده اید، برای سال آینده با جدیت برنامه ریزی کنید تا جبران کنید.
آمادگي براي سنجش دوره ي دكتري
خود را در زمينه ي دروس زير آماده كنيد:
مكانيك كلاسيك، ترموديناميك آماري، الكترومغناطيس، مكانيك كوانتومي، نسبيت خاص و رياضي فيزيك.
براي آمادگي تا مي توانيد تمرين حل نماييد.
اين وبسايت هم به روز شده است.
۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سهشنبه
توهم خود ام-آي-تي بيني
خلاصه! وقتي يكي پيدا شد كه علي الاصول -اگر روي اعصابش راه نروند- مي تواند به غني تر شدن جو علمي اينجا كمك كند با اين توهم كه اينجا ام-آي-تي است و كانديداهاي نوبل صف كشيده اند كه بيايند تو، ايراد از او مي گيرند يا بهانه هايي مي آورند كه خنده دار است.(مثلا اين بهانه را مي گيرند كه ما پس از اين نمي خواهيم زن و شوهر با هم استخدام كنيم. وقتي هم آن زن و هم آن شوهر استاندارد هاي كاري بالاتر از متوسط موسسه دارند وازديگر گزينه هاي موجود صلاحيت بيشتري دارند، براي چي نمي گيريد؟! در همان استنفورد هم از اين بهانه ها نمي آورند. اينجا كه شما بايد كلاهتان را بياندازيد هوا، اگر دو نفر كه هر دو از لحاظ علمي در رشته خود متبحرند باهم جذب كنيد. هم من وهم شاهين معتقديم كه بايد مورد هر زن و شوهر جداگانه ومستقلا بررسي شود. به كسي ربطي ندارد كه چه كسي با چه كسي ازدواج كرده. مهم آن است كه هر كدام فيزيكپيشه اي باشند كه سطح علمي اينجا را غني تر كنند. البته پشت سر من و شاهين هم خيلي از اين حرف ها زده شده. اولش ناراحت مي شدم اما الان مي گويم خداراشكر كه حرف و آتوي ديگري پيدا نكرده اند كه اين مسئله را پيش كشيده اند!)
علي الاصول اشكالي ندارد كه در جلسه ي شورايي كه موارد استخدامي بررسي مي شود سخت گيري شود.(سخت گيري معقول نه بهانه گيري مسخره) ولي نكته در اينجاست كه اين نوع صحبت ها بايد در جلسه ي شورا بماند و بيرون درز نكند. ايراد بزرگي كه هست دور بر مي دارند و مي روند اينها را پيش دانشجو هم بازگو مي كنند (با آوردن نام شخص و جزئيات ايرادهايي كه مي گيرند).
در سيسا يك جلسه ي شورا بود كه دانشجوها هم در آن نماينده داشتند. وقتي مسايل مربوط به دانشجوها بود دانشجوها نظر مي دادند و حق راي داشتند. اما وقتي بحث به انتخاب در استخدام يا دعوت از ويزيتور مي رسيد به دانشجوها مي گفتند كه خارج شويد. كار درستي مي كردند. خوب! در آن جلسه ايراد هاي شخص طبعا بازگو مي شود. چرا دانشجو بايد در جريان قرار بگيرد. هميشه گفته ام و باز هم مي گويم جامعه ي دانشگاهي سلسله مراتبي است. اما سلسله مراتب بايد به طور طبيعي واز روي توانمندي علمي برقرار شود. دانشجو قرار است فردا از آن پست-داك چيز ياد بگيرد. حالا همه ي ايرادهايش را بداند فردا از او حرف-شنوي نخواهد داشت. پست-داكي كه سيسا مي گرفت مانند هر كس ديگر ضعف هايي داشت اما آن قدر سواد داشت كه دانشجو از او نكته ها بياموزد.
وقتي استاد عاليقدر درگوش دانشجو عيب ها و كاستي هاي همكاران ديگررا بخواند كار دانشجو مي شود همين تيپ غيبت ها. واين پروسه خود را بازتوليد مي كند.
بارها شده كه دانشجويي به سراغ من آمده و از استادش بد گفته. در جواب دانشجو گفته ام قدر استادت را بدان كه او هم روش و خط مشي خود را دارد. لابد دانشجو در آن حال از من دلخور شده اما اين برخورد من هم به نفع آن دانشجو بوده و هم به نفع كل مجموعه. البته در مورد فارغ التحصيلان شايد اين كار را نكنم ولي تا وقتي كه دانشجويي بناست با استادي كار كند آتوريته ي او را به عنوان يك استاد در نزد دانشجو زير سئوال نمي برم. در مواردي هم كه ديده ام حق كاملا با دانشجوست باز هم توصيه كرده ام اين حرف ها را بازگو نكند و به جاي آن راه حلي بيابد كه مشكل خودش حل شود. در واقع بحث را از تاختن به آن شخص به يافتن راه حل سوق داده ام.با كمال افتخار مي گويم درمواردي هم كه آن استاد با من روابط تيره داشت و از جمله كساني بود كه دايم پشت سر من صفحه مي گذارند، از اصول خود تخطي نكرده ام و باز هم با همين روش با دانشجو برخورد كرده ام.
۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه
چرا تنها؟
وسوسه شدم که ژست معلم نجیب و انتقاد پذیر بگیرم و بگویم بسیار خوب اشکالی ندارد هر انتقادی دارید بفرمایید رسیدگی می کنم. خیلی آسان است این ژست را گرفتن! ژستی که اتفاقا خیلی از همکاران می گیرند. نکته در اینجاست که اکثر همان همکاران که چنین ژستی می گیرند کوچکترین ارزشی به حرف دانشجو قابل نیستند. از آنجایی که قرار است از این گوش بشنوند واز آن گوش به در کنند به دانشجو می گویند هر حرفی که دلت خواست بزن. زبل تر هایشان در واقع از این به اصطلاح انتقاد پذیری استفاده ی از جنس دیگر هم می کنند. چه استفاده ای؟! الان خدمتتان عرض می کنم. دانشجو که اعتماد کرد و سفره دلش را گشود گوش تیز می کنند تا از همکارانی که با آنها جنگ زرگری دارند هم حرفی به میان آید. همان را آتو می کنند ودر جای دیگر بازگو می کنند. در این میان و در جنگ زرگری دانشجو از هر دو سو ضربه می خورد.
اتفاقا کسی که به حرف دانشجو به واقع ارزش قایل است نمی آید بگوید هرچه که دلت می خواهد بگو. خیلی ویژه تر سئوال می کند. می گوید تو چه احتیاجی داری همان را بگو تا رسیدگی کنم و مسئله ی تو را حل کنم. اگر دید دانشجو توسن سخن را به سوی همکاری می تازاند به گونه ای می گوید یواش تر! این برخورد را من برای اولین بار در سیسا از استادم Bonoraدیدم. خیلی این رفتار برایم جالب بود. نظیر آن را قبلا ندیده بودم.
بگذریم من اینجا سئوال کرده بودم اگر ابهامی در وبسایت یا در پستر هست به من بگویید. نگفته بودم که مسایلی که تجربه ندارید یا تخصص لازم برای اظهار نظر ندارید انتقاد کنید. باور کنید در این مسایل اجرایی هزاران نکته هست که نیازی نیست شما به عنوان شرکت کننده در گردهمایی بدانید.شما باید فکرتان را بدهید که ازکلاس ها استفاده کنید. سمینار خوب ارائه دهید.
البته علی الاصول می توانیددر مواردی هم که تجربه ندارید و یک نکته از هزاران نکته را نمی دانید همین جوری اظهار نظر کنید و اسمش را بگذارید دموکراسی. همان طوری که قبلا گفتم دموکراسی معنای دیگری دارد حالا اگر اسمش را می گذاشتید آزادی بیان باز هم یک چیزی. خیلی خوب! برویم سراغ آزادی بیان. خوب! آزاد بودید و حرفتان را زدید. اگرپای کسان دیگر را در بحثتان باز نمی کردید و تنها از این که چرا من تنها برگزار کننده هستم ایراد می گرفتید کامنت شما را حذف نمی کردم. کما این که این مورد را همینجا بلندتر مطرح کردم. اما گیریم که شما از این آزادی بیان استفاده کردید واین انتقاد را از من کردید. خوب! که چی؟! از این آزادی در بیان خود چه سودی بردید؟
ببینید! دانشجوها گاهی شکایت می کنند و می گویند برخی از استادان جوان اول انتقاد پذیرند و به حرف دانشجو گوش می دهند اما پس از مدتی بدتر از پیرترها می شوند. نقل به مضمون از غرولندهای متعارف دانشجوها با ادبیات خودشان. خوب! این فرآیند طبیعی است. وقتی درصد انتقاد هایی که از روی نادانستن است خیلی باشد هر شخصی در بازخورد گرفتن را می بندد. ویا برای حفظ ظاهر این در را باز می گذارد ولی در عمل به انتقادات چه بجا و چه نابجا توجهی نمی کند. اگر می خواهید حرفتان مقبول بیافتدو انتقاداتتان به واقع شنیده شود و مورد رسیدگی قرار بگیرد یاد بگیرید که در مورادی که اطلاعات کافی نداریدیا صلاحیت تشخیص ندارید, نظر ندهید به خصوص اگر مسئله ای باشد که شما را مستقیم تحت تاثیر قرار ندهد. من خودم به این نکته عمل می کنم.
به عنوان شرکت کننده چه فرقی برای شما می کند نام چند نفر به عنوان برگزار کننده روی پستر باشد؟!
من راه این جور انتقادات شما را اگر فقط به من باشد و پای کس دیگری را به میان نکشید در این وبلاگ نمی بندم. صرفا برای تمرین آزادی بیان. اما من هم از این آزادی استفاده می کنم و می گویم تنها دانشجویی به جایگاه بالا از نظر علمی می رسد که به جای آن که فکرش رابدهد به این گونه ایراد گرفتن هاَ فکرش را بدهد که چه طور از کلاس ها و سمینارها حداکثر استفاده را ببرد.
مدرسه ي تابستاني
تعارف و رو دربايستي از این جنس با كسي ندارم.
از ايشان دعوت كرده ام چرا كه با مطالعه ي جزوه ي آموزشي ايشان و همچنين حضور در برخي سخنراني هاي ايشان به اين نتيجه رسيده ام كه ايشان به نحو احسن مي توانند تدريس كنند. به طور مثال اگر يكي از ايشان بپرسد چه طور وقتي جرم پروتون يك GeVاست صحبت از حضور كوارك بي درآن مي كنيد كه جرم بيش از 1GeVدارد مي تواند پاسخ درست دهد. (مع الاسف در سخنراني هاي ديگري شنيده ام كه در پاسخ به اين سئوال، جواب هاي بي معني داده اند. ) معيار من براي دعوت از سخنران پاسخ دادن به اين قبيل سئوالات بود. به عنوان كسي كه شش سال است در سخنراني ها يي از اين دست در اين كشور مي نشيند و با دقت گوش مي كند من مي توانم تشخيص دهم چه كسي جواب سئوالاتي از اين قبيل را درست مي دهد و چه كسي جواب نادرست تحويل دانشجو مي دهد. در اين رشته ي خيلي خاص (پديده شناسي فيزيك ذرات) من اين تخصص را دارم و ارزيابي مي نمايم. اما به خود اجازه نمي دهم در مورد كيفيت كارهاي ديگران كه در آنها سر رشته اي ندارم نظر دهم. اکثریت شرکت کنندگان گردهمایی که اغلب دانشجویان کارشناسی ارشد و یا دکتری هستند هم هنوز صلاحیت این ارزیابی را ندارند. چند سال دیگر پیدا می کنند. اما فعلا چنین صلاحیتی ندارند چرا که دیده ام جواب نادرست را در مورد همان کوارک بی در پروتون اغلب دانشجویان تحصیلات تکمیلی پذیرفته اند بی آن که به اشتباه آن پی ببرند. برای همین هست که گفتم رای گیری در اینجا کارآیی ندارد! به عنوان برگزارکننده من باید تشخیص دهم کدام استاد صلاحیت سخنرانی دارد و کدام یک خیر نه کسانی که جواب اشتباه را از درست تشخیص نمی دهند. هدف برگزاری چنین گردهمایی هایی آن است که چند سال بعد افراد بیشتری داشته باشیم که صلاحیت این گونه ارزیابی ها را دارند. من هم موقع دانشجویی چنین صلاحیتی نداشتم. در این شش سال با مطالعه وتجربه و... چنین صلاحیتی را به دست آورده ام. (وقتی با پیشکسوتان در این مسایل تعارف ندارم، با دانشجو ها که به طریق اولی تعارف ندارم!)
از دكتر آرش خواهش كردم كه قبول زحمت كنند. ايشان هم بزرگواري كردند و قبول زحمت كردند كه براي اين، هم من و هم شركت كنندگان بايد سپاسگزار باشيم.
ابتدا مي خواستم همايش داخلي باشد چرا كه اين روز ها مسئله ي ويزا هست وبا اخلاق من جور در نمي آيد كه تا آخرين لحظه ندانم سخنران هايم خواهند رسيد يا نه.
گفتم موضوع همايش پيشرفت هاي اخير در فيزيك ذرات است. اين پيشرفت ها -همان گونه كه در همايش خواهيد شنيد- در چند محور است: يكي فيزيك نوترينو. در ايران جز من و دانشجويانم كسي كار جدي در اين باره نمي كند. از دانشجوي سابقم پرسيدم كه مي تواند در آن موقع ايران باشد يانه. جواب مثبت بود. پس از او خواهش كردم سخنراني در اين باره را بر عهده بگيرد تا من بتوانم ابرتقارن تدريس كنم.
ديگر محور پيشرفت در اين باب فيزيك-بي است. نتايج آزمايش هاي كارخانه هاي بي(BABARو BELLE) منتشر شده و ادعا مي شوند مقدار اندكي انحراف از مدل استاندارد مشاهده شده. از طرف ديگر بناست يك كارخانه ي بي ديگر ساخته شود. زمان مناسب است كه دانشجويان ايراني هم با اين مبحث وپيشرفت هايش آشنا شوند شايد در آينده در همين موضوع خواستند كار جدي كنند. ما در دور وبر كسي كه روي اين موضوع كار كند نداريم. دكتر ولي بشيري بود كه رفت تركيه. يادم افتاد كه دوست عزيزم خانم دكتر محمودي در همين موضوع كار مي كنند. به علاوه ايشان هم سخنران بسيار توانايي هستند و خيلي هم دوست دارند به دانشجويان ايراني كمك كنند. با ايشان تماس گرفتم و دريافتم كه ايشان بناست به ايران بيايند. ايشان هم لطف كردند و قبول زحمت كردند. از ايشان هم بسيار سپاسگزارم.
موند موضوع نظريه ي وحدت بزرگ كه متاسفانه ايراني اي را سراغ نداشتم كه روي اين موضوع كار جدي كند. دقت كنيد مي گويم كار جدي! يعني چندين سال در اين باره كاركرده باشد و از زير وبم آن خبر داشته باشد. در سفر سنگاپور دوستي قديمي را ديده ام كه مقالات زيادي نوشته. اخيرا شواهدي هم براي يكي از پيش بيني هاي مدل او پيدا شده (البته شاهد خيلي ضعيف است) كه هيجان ايجاد كرده. از ايشان دعوت كردم و ايشان هم ابراز علاقه كردند كه تشريف بياورند.
بازهم مي گويم هدفم مرور بر پيشرفت هاي اخير بود. سخنرانان مدرسه مي توانند اين مطالب را-بدون ايراد و آموزش مطالب نادرست- پوشش دهند. يعني به مباحث مهم آن بپردازند و متناسب با اهميت روي هر نكته انگشت بگذارند. معيارم انتخابم يكي در دسترس بودن بود و ديگر توانايي علمي-آموزشي. بازهم مي گويم نه تعارفي باكسي داشتم و نه قصدم رديف كردن اسامي اي بود كه بعدا پز بدهم که من اينها را دعوت كرده ام.شاید زمانی دیگر-وقتی شرایط مناسب بود گردهمایی از آن جنس هم برگزار کردم که کارکرد مفید دیگری دارد. اما این گردهمایی از جنس دیگر است.
خيال بعضي ها را راحت كنم. سخنرانان ما كساني در رديف نوبليست نيستند كه براي عكس گرفتن دعوتشان كرده باشيم. منكر ارزش رويداد هايي مانند دعوت از نوبليست ها و... نيستم. همان طوري كه قبلا هم گفته ام آن گونه رويداد ها و برنامه مفيد هستند. علت را هم توضيح داده ام. اما گردهمايي هايي از جنس اين مدرسه ي تابستاني مهمتر و مفيدتر مي باشند. يكي از كاركردهايي كه دارند مهار كردن همان توهم نبوغ است. اگر سر سخنراني يك پست-داك جوان بنشيند و ببيند با همه هوش و نبوغي كه دارد اين آقا يا خانم باز خيلي بيشتر از او در زمينه ي مورد سخنراني اش مي داند (چرا كه چند سالي بيشتر از شما بكوب در اين موضوع به طور تخصصي وحرفه اي كار كرده) توهم نبوغش فروكش مي كند! حضور نوبليست هايي كه مي آيند و از كار 20 سال پيش خود صحبت مي كنند البته عزيز و مغتنم است اما توهم نبوغ را در شخص از بين نمي برد! كمك زيادي هم نمي كند تا ياد بگيريد ببينيد كه كسي كه درگير كار پژوهشي جدي است چه گونه مي انديشد و چه ذهنيتي دارد. ذهنيت او با يك نوبليست كه بيست سال است آردهايش را بيخته الك هايش را آويخته، فرق دارد. اگر فقط امثال نوبليست ها بيايند و همايش هايي از اين دست كه در تابستان برگزار شود نباشد توهم نبوغ دوصد چندان مي شود. دانشجوياني كه در محيط دانشكده ي خود سرآمد هستند، چهار تا تكيه كلام و يا ژست آن نوبليست را ياد مي گيرند و گمان مي كنند ديگه آخرشه! كسي نيست بهشون بگه بابا جون اين بيست سال پيش آردهاشو بيخته الك هاشو آويخته ! تو بايد با ذهنيت ديگري به مسئله نگاه كني.
ارتباط با محققان جواني چند سالي از دانشجويان دكتري بزرگترند اما جدي كار كرده اند يك حسن ديگر هم دارد: مي بينند كه خيلي راه هست كه بايد بپيمايند
دموكراسي
"لطفا وبگاه و پستر را ببینید و اگر مورد گنگی هست به من خبر دهید تا رفع ابهام کنم". اين به هيچ وجه به آن معنا نيست كه اين همايش قرار است با شيوه ي دموكراسي وراي گيري برگزار شود. معناي جمله ي من كاملا روشن بود! خواستم اگر سئوالي در مورد نحوه ي ثبت نام و چيزهايي از اين دست هست بگوييد تا رفع ابهام شود. شيوه ي دموكراتيك-از طريق راي گيري يا رفراندم- براي برگزاري يك همايش علمي 50-60 نفره و آن هم تا اين اندازه تخصصي مسخره است. شيوه برگزاري همايش هايي از اين دست در همه جاي دنيااين گونه است كه بسته به ابعاد همايش مقداري امكانات در اختيار يك يا چند برگزار كننده گذاشته مي شود و برگزار كننده براساس آن و براساس تشخيص خود برنامه را مي چيند. شايد دست آخر براي بهتر شدن برنامه براي دفعات بعدي نظر خواهي هم بشود. اما نظر خواهي تنها به معناي بازخورد گرفتن است. به معناي راي گيري نيست.
۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه
پستر و وبگاه مدرسه و کارگاه فیزیک ذرات
نکته ی خیلی مهم: posterيك كلمه ي انگليسي است كه وارد فارسي شده. از كلمه ي پُست است. ربطي به كلمه ي فارسي "پوست" ندارد. تلفظ posterپُستر است. آن را "پوستر" تلفظ كردن اشتباه است.
سئوالي از اين جنس اگر داريد بپرسيد.
۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه
می ترسم از نادانی که خود را دانا می پندارد
برخی هستند که حتی اگر چیزی را نفهمند وانمود می کنند که درک می کنند به خصوص اگر به نظرشان "باکلاس" بیاید. اشکالی ندارد! این ویژگی در خیلی ها هست. من از این گونه افراد وحشت نمی کنم!از دستشان حرص هم نمی خورم. برخی از آنها باعث مزاح و تفرج خاطر هم می شوند!
اما دسته ی دومی هم هستند که من از آنها وحشت می کنم. این دسته ی دوم کسانی هستند که وقتی چیزی را درک نمی کنند در صدد نفی و ویرانی آن بر می آیند. می ترسم از نادانان و جاهلانی که خود را دانا می پندارند و گمان می کنند در مورد همه چیز باید حکم صادر کنند.
جوالدوز
جلسه ی اول کتابی را معرفی کردم و گفتم اگر خواستید هزینه ی آن را پرداخت کنید تا برایتان تکثیر کنیم. یکی از دانشجوها که آقایی بود از دانشگاه شهید بهشتی گفت جایی سراغ دارد که ارزان تر کپی می گیرد . کتابم را به او قرض دادم که کپی کند. (کتاب حتی در آمازون-دات-کام هم موجود نبود. به علاوه آمازون-دات-کام به ایران سرویس نمی دهد!) بچه های دیگر هم خواستند که برای آنها هم کپی کند. من دورتر ایستادم و ملاحظه کردم تا ببینم چه گونه مسایل مالی را با هم کنار می آیند. آن دانشجو آن قدر ماخوذ به حیا بود که پیش پرداخت و ...را به میان نیاورد. اشتباه کرد! نباید چنین می کرد. من هم مداخله نکردم. جلسه ی بعد با کتاب ها آمد اما برخی از دانشجویان که کتاب سفارش داده بودند و خرج روی دست آن آقا گذاشته بودند نیامدند. البته خوشبختانه در آن جلسه افراد جدیدی بودند که بیشتر کتاب ها را برداشتند اما چند تایی ماند. من نمی خواستم هزینه آن کپی ها که در مقیاس دانشجویی چندان هم کم نبود روی دست آن آقا بماند. برای همین کتاب ها را از آن آقا خریدم که البته الان هیچ کدام پیش من نیست چون دانشجوهای بعدی که می آمدند آنها را از من خریداری کردند. ولی تجربه ی جالبی برایم بود. باعث شد دیگر به اندازه ی قبل خودم را به خاطر دانشجویانی که خود در حیطه ی اختیارات خود این گونه غیر مسئولانه رفتار می کنند وملاحظه ی همتایان خود را نمی کنند, به آب و آتش نزنم.
دانشجوها-به خصوص دانشجوهای خوابگاهی- بیشترین زمان را با همدیگر می گذرانند نه با اساتید. به علاوه صغیر هم که نیستند هر کدام حداقل 18 سال سن دارند. یک مقدار مسئولیت پذیری در قبال همدیگر هم در کنار هزاران توقع و بجا و نابجایشان از استادان بد چیزی نیست! والله به خدا! ما که دانشجو بودیم نه فلک را سقف می شکافتیم و نه طرحی نو در می انداختیم.ادعایمان هم نمی شد که از همه چی سر می آوریم. سرمون به درس ومشق خودمون بود وبیش از آن هم ادعایی نداشتیم. خیال نمی کردیم با دو خط مطلب خواندن در مورد یک مکتب فکری یا هنری صاحبنظر شده ایم و می توانیم آن را رد کنیم. به جای این ادعاها خودمون هوای همدیگر را داشتیم و اگر یکی مون احساس افسردگی می کرد یا احتیاج به کمک داشت, به داد هم می رسیدیم.
۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه
خودساختگی بهتره یا بچه پولدار بودن
از سنگاپور برگردیم به ایران عزیز خودمان. ببینید! در صد سال اخیر به برکت بهبود وضعیت بهداشت عمومی و همچنین بهبود وضعیت تغذیه ی مردم جمعیت به طور نمایی رشد کرده. به علاوه امکانات برای رشد خلاقیت بیشتر است. درصد بسیار بیشتری نسبت به گذشته باسواد باشند. درنتیجه علی الاصول خلاقیت و نو آوری که نسل های معاصر می کنند وایده هایی که مطرح می کنند باید سهم بیشتری در تعریف هویت داشته باشد تا میراث گذشتگان. البته این استدلالی که می کنم خیلی متقن نیست. به عبارت دیگر اقناعی است نه اثباتی. به هر حال این استدلال مرا قانع کرده که -در عین پاسداشت میراث گذشتگان- در تعریف هویت خویش بیشتر باید روی پای خودم بایستم.
باز هم به تمثیل مادر وصفات مادر دلسوز که در یادداشت قبلی ام به آن اشاره کردم برگردیم. برای این که به این گونه بتوانم یا بتوانیم با دست خود پایه های هویت خود را بسازیم احتیاج به چنین مادر دلسوزی داریم. مادری که فضایی به وجود آورد که در آن به دور از کینه ورزی ها و تشویش ها و.... بتوانیم روی کارمان تمرکز کنیم. مادری که گاه تشویق کند وگاه که می بیند وقت تلف می کنیم تشری بزند. مادری که هر از گاهی که حس می کند حوصله مان سررفت برای شیرین تر شدن درس و مشق کتاب قصه برایمان بخرد و... در فضای مجازی مشق پژوهش از این پس می خواهم نقش این مادر را برای خودم بازی کنم. باشد که برای خوانندگان هم جذاب باشد. اما در درجه ی اول هدفم یادداشت های روزانه ای خواهد بود که برای خودم مشوق ودلگرم کننده باشد.