شاهين از اصطلاح «توهم نبوغ» من خيلي خوشش مي آد. همتاي آن يك اصطلاح ديگه ساخته: «توهم خود ام-آي-تي بيني». قضيه ي اين اصطلاح را الان خدمت شما شرح مي دهم. ببينيد! هم من و هم شاهين معتقديم بايد تمام توان و امكانات به كار گرفته بشه كه كساني كه آن قابليت را دارند كه كيفيت وسطح پژوهش را در اين پژوهشكده بالا ببرند به نوعي وبا عناوين مختلف جذب كرد. در مقابل يك نگرش است كه كاملا خلاف نگرش ماست. كساني كه اين نگرش مخالف را دارند وقتي امكان جذب شخصي هست كه مي تو اند به بالا رفتن سطح علمي اين مجموعه كمكي بكنه مي گردند دنبال ايراد پيدا كردن. كاري هم در دنيا آسان تر از ايراد پيدا كردن نيست. اين حكايت را لابد شنيده ايد كه از لقمان حكيم مي پرسند سخت ترين كار چيست مي گويد فكر كردن. مي پرسند آسان ترين كار چيست مي گويد ايراد پيدا كردن.
خلاصه! وقتي يكي پيدا شد كه علي الاصول -اگر روي اعصابش راه نروند- مي تواند به غني تر شدن جو علمي اينجا كمك كند با اين توهم كه اينجا ام-آي-تي است و كانديداهاي نوبل صف كشيده اند كه بيايند تو، ايراد از او مي گيرند يا بهانه هايي مي آورند كه خنده دار است.(مثلا اين بهانه را مي گيرند كه ما پس از اين نمي خواهيم زن و شوهر با هم استخدام كنيم. وقتي هم آن زن و هم آن شوهر استاندارد هاي كاري بالاتر از متوسط موسسه دارند وازديگر گزينه هاي موجود صلاحيت بيشتري دارند، براي چي نمي گيريد؟! در همان استنفورد هم از اين بهانه ها نمي آورند. اينجا كه شما بايد كلاهتان را بياندازيد هوا، اگر دو نفر كه هر دو از لحاظ علمي در رشته خود متبحرند باهم جذب كنيد. هم من وهم شاهين معتقديم كه بايد مورد هر زن و شوهر جداگانه ومستقلا بررسي شود. به كسي ربطي ندارد كه چه كسي با چه كسي ازدواج كرده. مهم آن است كه هر كدام فيزيكپيشه اي باشند كه سطح علمي اينجا را غني تر كنند. البته پشت سر من و شاهين هم خيلي از اين حرف ها زده شده. اولش ناراحت مي شدم اما الان مي گويم خداراشكر كه حرف و آتوي ديگري پيدا نكرده اند كه اين مسئله را پيش كشيده اند!)
علي الاصول اشكالي ندارد كه در جلسه ي شورايي كه موارد استخدامي بررسي مي شود سخت گيري شود.(سخت گيري معقول نه بهانه گيري مسخره) ولي نكته در اينجاست كه اين نوع صحبت ها بايد در جلسه ي شورا بماند و بيرون درز نكند. ايراد بزرگي كه هست دور بر مي دارند و مي روند اينها را پيش دانشجو هم بازگو مي كنند (با آوردن نام شخص و جزئيات ايرادهايي كه مي گيرند).
در سيسا يك جلسه ي شورا بود كه دانشجوها هم در آن نماينده داشتند. وقتي مسايل مربوط به دانشجوها بود دانشجوها نظر مي دادند و حق راي داشتند. اما وقتي بحث به انتخاب در استخدام يا دعوت از ويزيتور مي رسيد به دانشجوها مي گفتند كه خارج شويد. كار درستي مي كردند. خوب! در آن جلسه ايراد هاي شخص طبعا بازگو مي شود. چرا دانشجو بايد در جريان قرار بگيرد. هميشه گفته ام و باز هم مي گويم جامعه ي دانشگاهي سلسله مراتبي است. اما سلسله مراتب بايد به طور طبيعي واز روي توانمندي علمي برقرار شود. دانشجو قرار است فردا از آن پست-داك چيز ياد بگيرد. حالا همه ي ايرادهايش را بداند فردا از او حرف-شنوي نخواهد داشت. پست-داكي كه سيسا مي گرفت مانند هر كس ديگر ضعف هايي داشت اما آن قدر سواد داشت كه دانشجو از او نكته ها بياموزد.
وقتي استاد عاليقدر درگوش دانشجو عيب ها و كاستي هاي همكاران ديگررا بخواند كار دانشجو مي شود همين تيپ غيبت ها. واين پروسه خود را بازتوليد مي كند.
بارها شده كه دانشجويي به سراغ من آمده و از استادش بد گفته. در جواب دانشجو گفته ام قدر استادت را بدان كه او هم روش و خط مشي خود را دارد. لابد دانشجو در آن حال از من دلخور شده اما اين برخورد من هم به نفع آن دانشجو بوده و هم به نفع كل مجموعه. البته در مورد فارغ التحصيلان شايد اين كار را نكنم ولي تا وقتي كه دانشجويي بناست با استادي كار كند آتوريته ي او را به عنوان يك استاد در نزد دانشجو زير سئوال نمي برم. در مواردي هم كه ديده ام حق كاملا با دانشجوست باز هم توصيه كرده ام اين حرف ها را بازگو نكند و به جاي آن راه حلي بيابد كه مشكل خودش حل شود. در واقع بحث را از تاختن به آن شخص به يافتن راه حل سوق داده ام.با كمال افتخار مي گويم درمواردي هم كه آن استاد با من روابط تيره داشت و از جمله كساني بود كه دايم پشت سر من صفحه مي گذارند، از اصول خود تخطي نكرده ام و باز هم با همين روش با دانشجو برخورد كرده ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر