۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

بابايي نرگس كوچولو-قسمت هفتم

تقي درس هاي سال چهارم را هم با جديت و علاقه مي خونه. اين بار مي دونه چه درس هايي به درد كارش خواهند خورد و همان ها را انتخاب كرده. بيست و چهار واحد گرفته و سر دو كلاس ديگر هم به صورت مستمع آزاد حاضر مي شه . تقي از دانشجوياني كه در درس ثبت نام كردن هم جدي تر و منظم تره. تقي ارتباطش را با كارخانه حفظ كرده و هر از گاهي برايشان پروژه اي انجام مي ده و پولي مي گيره. به اين ترتيب كمتر احتمال داره كه "مهندس" زير قولشون بزنه و استخدامش نكنه.





خانه عموي تقي نزديك دانشگاه است. روزي تقي با دوستانش از جلوي خانه عمو رد مي شدند. عمو براي خانه اش سردري بزرگ ساخته كه روي آن با رنگ هاي سبز مغز پسته اي و سرخابي وقهوه اي تيره گچبري شده. بر سر سردر هم دو فرشته گچي خودنمايي مي كنند. يكي ازهمكلاسي ها با ديدن سردر مي گه:"واي! اينو باش! چه بي ريخته!" ديگري مي گه:" از دست اين تازه به دوران رسيده ها!" ديگري مي گه:"خوب خانه خودشه ! حق داره مطابق سليقه اش آن را تزئين كنه! همان طوري كه تو سليقه او را نمي پسندي او هم ممكنه سليقه جناب عالي رو نپسنده!" آن يكي مي گه:" نماي خانه جزوي از شهره ! من هم از جلوي اين خانه رد مي شم. من هم حق دارم شهري زيبا داشته باشم." يكي ديگه مي گه:" موافقم! در ايتاليا قوانين سفت و سختي براي نما ي خانه ها هست براي همين هم شهرهاشون زيبا مي مونه." دوست اولي مي گه:" شهرداري هاي ما بدتر از همه اند. دلمون خوش بود اون تونل هاي شرق به غرب قشنگ بودند. برداشتن با اون نورپردازي زننده در شب خراب كردن...."


اين بحث ادامه پيدا مي كنه... تقي هيچي نمي گه و فقط به فكر فرو مي ره. تقي علاقه اي به عمو نداره اما از اين كه غريبه ها به او تازه به دوران رسيده بگن ناراحت مي شه. تقي به نما ي خانه اهميتي نمي ده اما اين بحث باعث مي شه تقي بيشتر به زندگي عمو و پدرش فكر كنه. عمو پولدار شده و به شمال شهر كوچ كرده اما سبك زندگيش رو عوض نكرده. ظاهرا روش آبا اجدادي آنها وقتي شرايط زندگي عوض مي شه ديگر پاسخگوي نياز ها نيست. زن عمو مي خواد به سبك محله قديمي اش با زن هاي همسايه معاشرت كنه. اما همسايه ها اينجا به او رو نمي دن. زن عمو روز به روز افسرده تر مي شه. در آن خانه رفتن پيش روانكاو معني نداره در نتيجه هر روز وضع بدتر مي شه. عمو زاده ها عمو را قبول ندارن و هر روز در خانه شان دعواست.


با وجود فقر خانواده خودشان وضعيت روحي بهتري دارند. خواهر هاي تقي سر هر چيز الكي از خنده روده بر مي شن. صغري خانم يك دايره داره و هر از گاهي صبح ها وقتي تقي و پدرش خانه نيستند زن هاي محله رو جمع مي كنه. خانم ها با هم دايره مي زنند و... در اون محله هر خانواده از شهري و دياري كوچ كردن. مجالس صغري خانم خودش يه پا براي خودش فستيوال هنر فولكلر مي شه. خواهرهاي تقي هم كاري و هنرمندو زبر وزرنگن و هم مثل خودش درسخوان. خواهر كوچكتر تقي , معصومه, امسال در زيست شناسي دانشگاه تهران قبول شده. سر معصومه توي درس و مشقه. او هم مثل برادرش مي خواد آينده خودشو خودش بسازه.
اين تصميم معصومه كه در آن محله براي يك دختر عجيب و غريب به نظر مي رسه به شدت از طرف صغري خانم به شكلي و از طرف تقي به شكل ديگر حمايت مي شه.




تقي در ذهنش اين مقايسه را بين خانواده خودشان و عمو مي كنه اما به اين نتيجه نمي رسه كه براي خوشبخت ماندن بايد به وضعيت موجود رضا بده. در كنار خنده هاي سرخوش خواهراش , تقي پيري زودرس مادر و قد خميده او را هم مي بينه و مي دونه اگر در رفاه زندگي مي كرد چنين زود پير نمي شد. تقي مصمم هست كه با تلاش هايش براي خانواده اش رفاه به وجود بياره اما مي دونه در كنار اون بايد چيزهاي ديگري هم بياموزه و متناسب با زندگي جديدشون ياد بگيره رفتار كنه.





تقي مي خواد ازدواج كنه. با كسي هم مي خواد ازدواج كنه كه احساسات و افكارش رو درك كنه. صغري خانم زن فهميده ايه و ايده آل براي زندگي پدرش. اما زني مثل او نمي تونه نيازهاي روحي تقي رو كه به نسبت پدرش خيلي پيچيده تر)more sophisticated( به مسايل نگاه مي كنه بر آورده كنه. تقي عاقله و مي دونه زني كه بتونه نياز هاي روحي او رو بر آورده كنه در مقابل خواست ها و انتظاراتي از تقي خواهد داشت كه در چارچوب خانواده پدري تقي بي معنيه. تقي فكر مي كنه بايد خودش رو براي بر آورده كردن اين نيازها آماده كنه. براي اين كار سعي مي كنه دايره دوستانش را وسيع تر كنه تا با افراد با پيش زمينه هاي متفاوت ارتباط داشته باشه و به اين ترتيب افق هاي ديدش را وسيع تر كنه. البته تقي به هيچ كس به صورت مراد و يا الگو نگاه نمي كنه. اما مي خواد روش هاي مختلف زندگي رو از نزديك ببينه تا در پيدا كردن راه مناسب براي زندگي زناشويي خود ش در آينده كمتر مشكل داشته باشه. اگر افق هاي ديد ش را وسيع تر نكنه اين خطر هست كه لجبازي هاي نا خود آگاه و بي مورد زندگي رو بر او و همسر آينده اش تلخ كنن.

ادامه دارد....

۱۹ نظر:

siavash گفت...

سلام
چرا مقاله ی اخر غیب شد!!!

siavash گفت...

منظورتون از اتقا امن کار چی بود؟
یعنی ممکنه یهویی چند نفر با اسلحه ی MP4 بریزن توی اتاق یه فیزیک پیشه!!
این که خیلی شغل پر هیجانیه!

منجوق گفت...

آن مقاله در راستاي هدفي كه من از وبلاگ جديدم دارم نبود. براي اين كه بحث به انحراف كشيده نشود حذفش كردم.


هدف من در اينجا ايجاد بستر فكري است كه به موفقيت مي انجامد. با نوشتن مي خواهم اين بستر فكري را براي خودم بسازم. اگر كسي از خوانندگان در اين راه با من همراه شد چه بهتر! اما اصراري بر اين همراهي ندارم. تمركز روي هدف شرط اصلي موفقيت در رسيدن به آن است. پيش كشيدن همه نوع بحثي در اينجا نقض غرض است.

منجوق گفت...

چرا هيچ كس به پاراگراف آخر اين قسمت از داستان اعتراضي نكرد؟ چرا كسي نگفت اين افكار منجوقي است كه يازده سال از ازدواجش گذشته نه تقي بيست و دو ساله مجرد! يعني واقعا بيست و دو ساله هاي الان به اين چيزها فكر مي كنن. مثل سي ساله فكر كردن يه نفر بيست ساله اصلا چيز طبيعي و خوبي نيست.

siavash گفت...

سلام
تقی که خوبه
متاسفانه باید بگویم که الان بچه دبیرستانی ها هم از این فکرها می کنند!!!!!!!!!!!!!!

منجوق گفت...

علت چيه؟ آلودگي هوا؟!نكنه به سرنوشت ماهيها در آب آلوده دچار بشيم!

siavash گفت...

سلام
دچار شدیم!!الودگی هم علل متعددی دارد!
البته بعضی از ماهیها خیلی مقاوم هستن

siavash گفت...

سلام
به نظر شما اگر که یه نفر مثل تقی به هوا خوری احساس فکر کنه اشکالی داره؟ من منظورتون رو متوجه نمی شوم

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

Of course not!
The form of needs, feelings, concerns and thougts of any man or woman change in time, so does his/her expectation from his wife or her husband. The type of needs that I mentioned are typical of a 30 year old or older. A 22 year old has other needs that naturally obsess him or her.

chapkook گفت...

منجوق جان به نظرم يک نکته رو مدا نظر نداشتي. جامعه ايران الان يک جامعه چند لايه‌ست. لايه‌هاي مختلف انگار در دوره‌هاي مختلف زندگي مي‌کنند. دلايل زيادي هم البته داره. مثل مهاجرت. ناپايداري طبقات اقتصادي. رسانه‌هاي جديد. با اين حساب تصور انديشه تقي به عنوان يک انديشه 22 ساله امروزي کاملا قابل درک و پذيرشه.

chapkook گفت...

اما يک مسئله. چه عاملي سبب مي‌شه تقي به عنوان يک فرد خاص در جامعه فکري خودش طور ديگه‌‌اي نگاه کنه. فکر نمي‌کنم دليلش هوش فردي باشهو بايد دلايل ديگه‌اي تقي رو به اين زاويه ديد به زندگي و اينده سوق داده باشه. فکر مي‌کنم جاي اين دلايل تا به اينجا در داستانت خاليه.

منجوق گفت...

جواب كاملي براي اين سئوال ندارم. تقي شخصيت واقعي اي داره. شخصيت تقي را من از دور وبري هام الهام گرفته ام. براي همين هم است كه خوانندگان مي گن با او احساس همذات پنداري دارن. اما مخاطب اين وبلاگ مخاطب خاص است و تقي هم واقعا آدم خاصيه. همين شرايط تقي ممكنه در نقي هم جمع بشه اما نقي بشه يك زورگوي تمام عيار كه كاري نمي كنه جز كتك زدن خواهرهاش. متاسفانه به نظر مي رسه تعداد نقي ها خيلي بيشتر از تقي ها در جامعه است و الا صفحات حوادث روزنامه و مجلات زرد پر نمي شد از داستان هاي نقي ها (به جاي تقي ها). بذار نظرات ديگران را هم بشنويم و در اين مورد بيشتر بحث كنيم.

siavash گفت...

سلام
با نظر شما کاملا موافقم. حتی چند با خواستم مطرح کنم ولی نمی دونستم چه طوری مطرحش کنم.
به نظر من یکی از عواملی که مانع پیشرفت ما می شه مشکلات تقی است که باعث می شود از تقی ها نقی ها ساخته بشوند و تقی ها هم به اندازه ی کافی پیشرفت ننکند

chapkook گفت...

به نظر من کاملا طبيعيه که تعداد نقي‌ها بيشتر باشه. طبيعتا ادم راه‌هاي ساده‌تر رو براي زندگي انتخاب مي‌کنه. چيزي که جاي سوال داره اينه که چرا يک نفر بايد سختي مسيري توانفرسا رو به جون بخره. بايد انگيزه‌اي يا آرماني يا باوري وجود داشته باشه که آدم مسيرهاي غيرمعمول رو انتخاب کنه.

منجوق گفت...

من داستان را طوري چيدم كه مشكلات تقي نه تنها مانع پيشرفت تقي نمي شه بلكه انگيزه اي قوي براي تلاش بيشتر او مي شه. مشكلات تقي زيادند اما از او نقي نمي سازند. نگرش نقي و تقي با هم فرق دارند. نمي دانم اين تفاوت نقي و تقي ذاتيه يا ناشي از تربيت شون يا هر دو. به طور مسلم فهم و شعور زياد صغري خانم (البته با آن شكل شيرين عاميانه اش) در شكل گيري و استحكام شخصيت تقي نقش داشته.


در مورد اين كه نقي بودن آسان تر از تقي بودن هست مطمئن نيستم. تقي بودن نتا يج مثبتي داره كه نقي ها آرزويش را دارند اما حتي در خواب هم نمي بيننش. در دراز مدت كه معلومه اين جوريه. اما من منظورم نتايج مثبت كوتاه مدته كه براي يك جوان مي تونه واقعا دلپذير باشه. آن قدر دلپذير كه تمام زحمت تقي بودن را بدون هيچ شك و ترديدي به جان بخره.
اگر نقي هم اعتماد به نفس كافي داشت و باور داشت به اين چيزها مي رسه تنبلي اش را به كنار مي گذاشت و راهي مشابه تقي مي رفت.

در كامنت هاي بعدي بيشتر در اين باره توضيح مي دم.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

last but not least:
دختري كه مورد علاقه تقيه هرگز زن نقي نمي شه اما زن تقي مي شه.

منجوق گفت...

به عنوان يك فيزيكپيشه مي گم: هيچ چيزي جايگزين لذت يادگرفتن و حل مسايل فيزيك نمي شه. تقي از تك تك مسئله هاي كلاسي كه حل مي كنه و از تك تك پروژه هايي كه در محل كارش انجام مي ده غرق لذت مي شه.بياييد اين مطلب را كمي وسيع تر ببينيم. اين وبلاگ قراره راجع به موفقيت باشه نه فقط فيزيك! اگر كسي به رشته علمي هنري و... علاقه مند باشه تلاش در راه اون خودش لذت بخشه. توفيق در اون كار بخش مهم هويت اين شخصه. امثال نقي اين گونه چيزها را هرگز درك نمي كنن.

حالا بگذاريد به تقي و نقي به چشم دو مرد جوان ايراني نگاه كنيم. نقي بي كار و بي عار چرا خواهراشو كتك مي زنه؟ قضيه همون جوك معروفه: نون كه به خونه نمي آره پس چه طور مرديشو ثابت كنه! خواهرهاي نقي مدام به او سركوفت مي زنن و مي گن به اندازه دو تاي آنها غذا مي خوره اما وجودش مفت نمي ارزه. برعكس خواهر هاي تقي در محبت و عزيز كردن با همديگه و بعدها با خانم تقي مسابقه مي ذارن.
ما جرا همان
demanding respect versus commanding respect هست كه من در هموردا مطرح كردم و باعث بحث و جدل شد. خوب اين از خواهر ها! حالا بريم به سراغ همكلاسي ها! نصف بيشتر همكلاسي هاي تقي
دختر هستند. دخترهايي كه از روي علاقه فيزيك را انتخاب كرده اند. بين خودمان باشه اما معمولا چنين كساني كمي تا قسمتي كسي مثل تقي را جذاب و رمانتيك مي بينند. البته بيشترشون در اين احساسات عشقولانه شون آنچنان پاكباز نيستند كه بخواهند با تقي ازدواج كنند اما در رديف يك دوست همكلاسي علي رغم لباس هاي كهنه و ارزان قيمت تقي و بوي اتوبوس او با او با طيب خاطر و احساس سرور و تا حدي افتخار همصحبت مي شوند. در مقابل چه بسا همين خانم ها نقي بي كار و بي عار را آدم هم حساب نكنند. تقي خيلي باهوشه! اين چيزها را قشنگ مي بينه و از خدا پنهان نيست از شما چه پنهان از اين كه به اين صورت مورد توجه باشه حسابي خوش خوشانش مي شه!