۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

بابايي نرگس كوچولو-قسمت سوم

صغري خانم مادر تقي است. با اين كه پنج كلاس بيشترسواد ندارد در محله او راخانم دكتر مي دانند. صغري خانم شيرزن قابل احترامي است. صغري خانم هميشه خودش را به آب و آتش زده تا براي بچه هايش فرصت هاي پيشرفتي كه از او به هنگام كودكي و جواني دريغ شده فراهم كند.
صغري خانم
مخصوصا به درس خواندن بچه ها توجه خاص داره. با همه مشغله و زحمتي كه بزرگ كردن شش بچه آن هم با دست خالي مي طلبه صغري خانم به درس و مشق بچه هاي كوچكتر مي رسه و هر از گاهي پاي تدريس بچه هاي بزرگتر مي شينه! برنامه هاو اخبار نيمه علمي تلويزيون را هم در حد معلومات خودش دنبال مي كنه و آنها را به زبان ساده خودش بازگو مي كنه. سر دختر پنجمش كه پيش يك خانم دكتر رفته بود با توضيح از او خواسته بود كه فلان روش را براي اين كه ديگر بچه دار نشه به كار ببندن. خانم دكتر انگشت به دهان مانده بود و گفته بود اين روش كه تو مي گي هنوز در مرحله تحقيقه و اصلا وارد ايران نشده! چطور تو درباره اين روش اين همه اطلاعات داري؟!

صغري خانم سرزبان دار هم هست. با تمام اهل محله دوست است.چه دعوا هاو اختلاف ها كه صغري خانم با "ماله كشي"حل كرده و چه گره ها كه با خوشفكري گشوده!

صغري خانم مثل بيشتر مادران ايراني (همچنين هندي و ايضا ايتاليايي!!) ادعا دارد" بهترين" مادر دنياست و "هيچي" براي بچه هايش كم نگذاشته. وقتي تقي يا يكي از خواهرهايش بدون هيچ منظور يا قصد خاصي مي گويند مادر فلان دوستشان كاري براي او كرده اشك در چشمان صغري خانم جمع مي شه و براي اين كه تبعيضي قايل نشه!! همه بچه ها را با هم به ناسپاسي متهم مي كنه.


تقي مي دونه كليد حل مشكلش مثل هميشه در دست صغري خانم است. به خانه كه مي رسه به او مي سپاره كه از دوستانش پرس و جو كنه ببينه آيا دوروبر آنها كسي هست كه در كارخانه اي كار كنه كه مايل باشن به تقي يك كار نيمه وقت تابستاني به عنوان كار آموز بدن. صبح روز بعد صغري خانم با دوستانش سر صف آب (خانه شان لوله كشي آب ندارد با دبه آب به خانه مي آورند) سر صحبت را باز مي كنه.شوهر يكي از همسايه ها در كارخانه اي سر كارگر است. از صغري خانم مي پرسه" آقا تقي مهندسه؟" صغري خانم خوب مي دونه كه پسرش مهندس نيست و داره فيزيك مي خونه اما جواب مي ده"چه مي دونم! من كه بي سوادم و اين چيزها رو نمي فهمم. لابد دانشگاه مي ره و اين همه درس مي خونه مهندس مي شه ديگه!"

روز بعد خانم همسايه خبر خوش را به صغري خانم مي ده. شوهرش گفته فردا تقي را با خودش به كارخونه مي بره.



توضيح:اين داستان تخيلي است اما بخش هايي از آن ريشه در واقعيت دارد. مثلا اطلاع خانم هاي همتيپ صغري خانم از آخرين متدهاي پيشگيري چيزي بود كه من حدود بيست سال پيش (قبل از عصر اينترنت) از يك نفر كه طرح دوره مامايي اش را در محله هاي فقير نشين حومه تبريز مي گذراند شنيدم.

۲ نظر:

Unknown گفت...

سلام
معلوم شد كه در اين مورد كاملا با هم
توافق داريم! من هم منظورم همين بود فقط
مي خواستم يه كم رك بگم تا درست بگم!
تازه من دلايل جالبتري رو از بعضي از بچه ها شنيدم كه خيلي بامزه هست!
(ولي چون شايد لوس باشه نميگم)

تازه از هموردا يه مطلب از قاسم خوندم
كه مدعي بود هوشمندانه فريبش دادند!
باز لااقل اون رو فريبش دادند ولي من
خودم رو فريب دادم (و همچنان اين كار رو ميكنم!)به هر حال خوشحال شدم كه
دوباره داري مينويسي!
راستي ورنر همون رامينه ولي من نميدونستم nickname نمايش داده ميشه!

منجوق گفت...

سلام

دراين داستان تقي براي اين كه كشور پيشرفت كند و محصولات صنعتي آن با محصولات خارجي رقابت كنند نيست كه مي خواهد وارد بازار كار شود! او مشكلات مالي حادي در زندگي خود دارد به طوري كه وقتي براي چشم همچشمي با خارجي ها برايش باقي نمي ماند. او فقط مي خواهد شغلي پيدا كند و درآمدي كسب كند تا نيش و طعنه هاي پدرش پايان يابد و مادرش آسوده تر زندگي كند و در آينده خود خانه اي كه حداقل لوله كشي آب داشته باشد بخرد يا اجاره يا رهن كند و زندگي مستقل خود را تشكيل دهد. اما تقي با عويش كه با دلار فروشي به مال و منال رسيد هم فرق دارد. او تحصيلكرده است و قابليت فكري و جسمي متعددي دارد كه مي خواهد از آنها در رسيدن به هدفش سود جويد. جمع شدن اين قابليت ها در يك فرد كم اتفاق مي افتد. چون باهوش است مي بيند شرايط مملكت طوري است كه اين قابليت هاي او مي تواند سرمايه اي منحصر به فرد برايش باشد كه او را به هدفش برساند.


من هم با شما موافقم كه اگر مسئولين در هر رده اي (حتي در رده يك استاد دانشگاه يا پژوهشگاه با امكانات محدودي كه دارد)بخواهند جوانان مستعد را تشويق كنند تا از استعدادشان براي آباداني كشور استفاده كنند بايد در حد توان و امكان خود برنامه ريزي كنند و ترتيبي دهند كه در اين مسير اين جوان به آرزوهاي شخصي اش برسد. مولوي در مثنوي مي گويد:

"هم‌چنان هر کاسبی اندر دکان بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
هر یکی بر درد جوید مرهمی در تبع قایم شده زین عالمی
"
خيلي عجيبه كه ستون هاي ستبر فرهنگ ايراني مثل سعدي و مولوي خود با اين گونه مسايل اين قدر وافع بينانه برخورد مي كردند اما معاصراني كه دل در گرو وطن دارند مي خواهند با شعار و احيانا تشر زدن به جوان تر ها آنها را تشويق به ايثار و فداكاري در راه وطن كنند. شايد اين روش براي شرايط جنگ خوب باشد اما الان كه خدارا شكر صلح برقرار است و مملكت مشكل حادي ندارد بايد در روش ها بازبيني كرد.