۱۳۸۷ مهر ۹, سهشنبه
عيد صيام
"حافظ منشين بي مي و معشوق زماني/كايام گل و ياسمن و عيد صيام است."
عيد فطر برهمگي مبارك و روز وروزگارتان حافظ گونه باد!
A Smart Title
Title: DEFROST: A New Code for Simulating Preheating after Inflation
Authors: Andrei V. Frolov
۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه
چند نكته درباره داستان تقي
دوستم چپ كوك به داستان اين انتقاد را وارد مي داند كه چرا داستان به علت تفاوت رفتاري تقي با بقيه همسالان خود نپرداخته. چرا بايد تقي با بقيه فرق داشته باشد. شايد من در داستان روي اين موضوع به قدر كافي و به طور مستقيم تاكيد نكرده ام اما در جا به جاي آن روي خاص بودن خانواده تقي انگشت گذاشته ام. به علت اهميت اين موضوع در زندگي هر شخصي به خصوص كساني كه به نوعي وظيفه آماده سازي نسل آينده را برعهده دارند مي خواهم در اين نوشته به طور مشخص آن ها را برشمارم تا مورد نقد قرار گيرد:
1) تقي عمويي دارد كه به اتكا به كار خودش موقعيت اجتماعي و اقتصادي خود را به طرز چشمگيري بهبود بخشيده. البته در داستان من عمو شخصيت محبوبي نيست. تازه به دوران رسيده است و اصطلاحا خودش را گم كرده. او ثروت خود را در اقتصاد نابسامان نيمه اول دهه هفتاد (پيش ازآن كه دولت آقاي خاتمي اصلاحات اقتصادي خود را اجرا كند و قيمت دلار و سكه و ديگر كالاها به ثبات نسبي رسد) به دست آورده. عمو سود جويي كرده اما كار خلافي نكرده! حضور او در خانواده از كودكي در ذهن تقي كاشته كه مي توان با اتكا به توان خود زندگي را بهبود بخشيد. دوره اي كه تقي در آن جواني خود را آغاز مي كند با نيمه اول دهه هفتاد بسي فرق دارد. كشور رشد اقتصادي قابل توجهي كرده و تعداد زيادي فارغ التحصيل دانشگاه جوياي كار به عرصه آمده اند. اكنون ما كارخانه ها و شركت هايي داريم كه كار تخصصي سطح بالا نياز دارد. اما اين رشد به بركت نفت چنان سريع بوده كه توان انساني و مديريتي متناسب با آن رشد نكرده. "مهندس" برخلاف همتاي خوددر آلمان نمي داند چنان دم و دستگاهي احتياج به يك فيزيكپيشه هم دارد. اين تقي است كه كمر همت مي بندد تا نقش خود را تعريف كند. در حال حاضر افرادي مثل تقي در همه سطوح بايد چنين كنند. چه آنها يي كه وارد صنعت مي شوند و چه آنها كه كار دانشگاهي پيشه مي كنند.
2) تقي پدري غروغرو دارد كه دائم ازاو پول مي خواهد. من شخصيت اين پدر را از پدر" ميكل آنژ" الهام گرفتم. ظاهرا چنين پدرهايي در فرزندانش انگيزه بسيار قوي براي كار وكوشش ايجاد مي كنند.
3) تقي هم تك پسر است و هم فرزند ارشد. در خانواده هاي ايراني به چنين فرزندي به چشم ديگري نگاه مي كنند. چنين عضوي از خانواده بسيار ويژه است. هم انتظارات از او بالاست و هم مورد عنايت و توجه ويژه. درباره تك پسر هايي كه لوس و ننر و زورگو بار مي آيند بسيار نوشته اند. اما هستند تك پسر هايي كه مثل تقي از آب در مي آيند به خصوص اگر مادري به فهميدگي صغري خانم داشته باشند. من احساس كردم درباره اين دسته چيز زيادي نوشته نشده. افرادي مثل تقي درست است كه در اقليت هستند اما در سايه تلاش خود مي توانند وزن اجتماعي بالايي به دست آورند. به نظر من به پتانسيل اين نوع افراد به اندازه كافي توجه نمي شود.
4) خاص ترين چيز در مورد تقي مادر اوست: فهميدگي او و تاكيد فراوانش بر تحصيل همه بچه هايش. اصرار صغري خانم بر تبعيض قايل نشدن بين تقي و خواهرهايش (حداقل به صورت ظاهري).
وقتي داستان را مي نوشتم با خود فكر مي كردم آيا صغري خانم وقتي پدر تقي تقي را سرزنش مي كند بايد دخالت كند يا خير. بعد به اين نتيجه رسيدم كه بهتر است دخالت مستقيم نكند و بعد آن صحنه اسپند را اضافه كردم. اين عدم مداخله صغري خانم از روي ضعف نبود. از روي حكمت بود. صغري خانم نمي خواست تقي و پدرش را مقابل هم قرار دهد. مي دانست اين تقابل فشار روحي فراوان روي تقي خواهد گذاشت بسيار بيشتر از تحمل چند طعنه و كنايه! به علاوه مي دانست تقي آن قدر قوي است كه اين كنايه ها-كه از روي خستگي و درماندگي پدر بود نه از روي بدجنسي- او را نه تنها از پا در نخواهد آورد بلكه او را آبديده تر خواهد كرد.
مادر وخواهر هاي تقي با محبت هايشان به طور غير مستقيم جبران غرولندهاي پدر را مي كردند اما خودشان مستقيم وارد دعوا نمي شدند.
متاسفانه در اين گونه خانواده ها بسياري از مادر هاخود را به موش مردگي مي زنند وبا مظلوم نمايي پسرشان را عليه پدرشان تحريك مي كنند. در اين نبرد ابلهانه كه انتهايي جز پشيماني ندارد تمام نيروي جواني به هدر مي رود. صغري خانم اهل اين موش مرده بازي ها نبود.
5) من از جمع فيزيكپيشه ها زياد انتقاد كرده ام حالا بگذاريد كمي هم از خودمان تعريف كنم. اين جمع زياد ظاهربين نيست. درباره اعضايش از روي رخت و لباس و قيافه قضاوت نمي كند. اين جمع تقي را به عنوان يكي از اعضاي عزيز خود پذيرفت به او هويتي قابل افتخار و قابل اتكا بخشيد و در بالندگي فكري او كمك كرد.
6) صغري خانم خواهر هاي تقي را چنان تربيت كرده بود كه اهل سوء استفاده نبودند. در اولين فرصت سعي كردند به در آمد خانواده كمك كنند و سربار نباشند.اين روي ديگر سكه تبعيض قايل نشدن است. معصومه خود را موجودي پايين تر وضعيف تر از تقي نمي داند. پس دليلي هم نمي بيند كه او را حلال مشكلات خود بداند و سربار او شود. خود به نيروي عقل و فكر خود مشكلاتش را حل مي كند. همان گونه كه تقي ديد خود را باز كرده بود معصومه نيز چنين كرده بود. اولويت هايش را عقل و منطقش تعيين مي كردند نه "حرف مردم". در قسمت آخر گفتم معصومه به زودي مي خواهد ازدواج كند و از طرف ديگر دغدغه او را بردن پدر و مادرش به چك-آپ توصيف كردم. اين تيپيكال يك خانواده تحصيلكرده است آن هم خانواده اي كه دو تن از اعضاي آن در دانش هاي بنيادي تحصيل كرده اند نه تيپيكال يك خانواده جنوب شهري. در خانواده هاي غير تحصيلكرده تهيه بنجلات براي جهيزيه عروس از روي چشم و همچشمي چنان مصيبت بزرگي است كه تمام ديگر نياز ها و ضرورت ها را به حاشيه مي راند. معصومه و تقي آموخته بودند كه اين جرئت را داشته باشند كه اولويت هاي زندگي شان را خود تعريف كنند. بازهم اين چيز بديهي اي نيست! شخصيتي بسيار مستحكم مي طلبد!
۱۳۸۷ مهر ۲, سهشنبه
Finding NEMO
۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه
مجله فيزيك
بگذريم! از صندوقخانه خاطرات كم اهميتم امروز خاطره اي نفتالين زده بيرون آمد كه فكر مي كنم بد نباشد اينجا بازگو كنم.
وقتي دانشجوي ليسانس بودم مشترك مجله فيزيك شده بودم. مدت اشتراك تمام شده بود و من فرم مربوطه را پر كردم وجه اشتراك را پرداختم و فرم را ارسال كردم. مدتي بعد آقاي مسني از دفتر نشريه با من تماس گرفت و با پرخاش گفت كه چرا من مشخص نكرده ام كه تقاضاي اشتراك كدام مجله را دارم. در فرم مربوطه چنين سئوالي نشده بود. اما من اين موضوع را بازگو نكردم. در دل اين آقا را تحسين كردم كه آن قدر احساس مسئوليت كرده كه با من تماس گرفته . از او عذر خواستم. جواب سئوالش را دادم و از او تشكر كردم.
اميدوارم تعداد كساني كه چنين احساس مسئوليت مي كنند فزون تر شود!
۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه
پاراالمپيك
۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سهشنبه
كوچه عسگريان
Askaryan effect
۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه
تابش چرنكوف
۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه
بالاخره راه افتاد!
ترجمه:" حتما مي دوني كه آزمايشي كه قرار بود در يك تونل بين فرانسه و سويس راه اندازي شود امروز راه افتاد. قراره كه در مورد دنياي اوليه اون تو آزمايش كنن."
بعله! منظورش آزمايش ال-اچ-سي بود كه امروز جايگاه ويژه اي در صفحه اول خبرگزاري هاي معتبر داره و هيجان زيادي را بين مردمي كه به علم علاقه مند هستند منجر شده. البته من زياد هيجان زده نيستم. مدت زيادي طول مي كشه تا دستگاه كاليبره بشه. اگر خوش شانس باشيم بعد از حداقل يك سال از ال-اچ-سي خبر هاي جالب بيرون خواهد اومد.
درباره اين كه ال-اچ-سي بناست چه چيزي را پيدا كند فيزيكپيشه ها شرط هاي زيادي بسته اند. پيش بيني من اينه كه ال-اچ-سي ذرات جديد پيدا مي كنه اما اين ذرات آن چه كه ما تئوري پردازها برايش مدل ساخته ايم نخواهد بود. اصلا چه لزومي داره كه باشه؟!
ويژه نوشته
cosmic variance
را در اينجا بخوانيد.
۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه
خانم سناتور
از قرار معلوم خانم سناتور فردي بوده بسيار تيزهوش, باسواد, تيزبين و نكته سنج, صريح لهجه و شوخ طبع. وقتي خانم سناتور هنوز خانم سناتور نشده بود و دختركي بي نام و نشان بود با پشتكار و اراده كم نظيرش منجر به حركت هاي ارزشمند زيادي شد: در دانشسرا و بعد ها دانشكده حقوق را بر روي دختر ها باز كرد. روشي نوين و موثر در تدريس ابداع كرد. در دادگاه به عنوان وكيل مدافع حق كسان زيادي را بستاند و...
اما پس از آن كه شد سناتور انتصابي كاري كه توجه مرا جلب كند و به يادم بماند نكرد. دغدغه اش ترتيب دادن ضيافت هاي پر ريخت و پاش بود.
در اين كتاب فهرست جامعي از تشكل هاي زنان كه در زمان پهلوي دوم در حوزه هاي مختلف اجتماعي آموزشي فرهنگي و غيره فعاليت داشته اند هم آمده است و آخر و عاقبت اين تشكل ها نقل شده است. با خواندن اين فهرست نكته اي توجهم را جلب كرد. من اين تشكل ها را به سه دسته تقسيم مي كنم:
1) تشكل هاي وابسته به دربار كه امكانات فراوان داشتند اما سر وپا فساد بودند و هيچ كار مهمي را به انجام نرساندند.
2) تشكل هاي گروه هاي چپي كه شعارشان اين بود كه هيچ گونه همكاري با نهاد هاي دولتي نخواهند كرد. اين گروه عموما پس از زمان اندكي انشعاب مي كردند و پس از چندي از درون متلاشي مي شدند و باز هم كاري از پيش نمي بردند.
3) گروه هاي مردمي غير وابسته به دولت كه در صورت لزوم و در راستاي هدفشان از همكاري با نهاد هاي دولتي ابا نمي كردند. در مواقعي كه براي حركت هاي نمايشي يا عوامفريبي يا هر منظور ديگر حكومت مي خواست به اين تشكل ها كمك كند كمك مالي را مي گرفتند و با وسواس زيادي در راه اهدافشان خرج مي كردند. عمر اين تشكل ها هم به خاطر مداخلات حكومت زياد نبود (البته بازهم بيشتر از تشكل هاي دسته دوم دوام مي آوردند) اما در همان عمر كوتاه خدمات بي شماري مي كردند و موفق بودند. وقتي يكي از آنها به علت مشكل مالي يا مداخله حكومت از هم مي پاشيد اعضاي آن پس از اندكي با كوله باري از تجربه تشكل جديدي به راه مي انداختند و تيزرو تر از پيش به پيش مي تاختند.
۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه
بنياد نخبگان
National Science Foundation (NSF)
چنين نقشي را ايفا مي كند. ان-اس-اف در سال 1950ميلادي توسط كنگره آمريكا تشكيل شده است. حمايت ان-اس-اف از محققين بيشتر به صورت اعطاي پژوهانه (grant) براي مدت محدود سه سال است. بودجه ساليانه ان-اس-اف شش ميليارد دلار است. ان-اس-اف ساليانه ده هزار مورد پژوهانه جديد اعطا مي كند. عملكرد ان-اس-اف بسيار موفق بوده است. براي اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به اين وبسايت.
بعد از جنگ جهاني دوم
ايتاليا با مشكل فرار مغزها رو به رو بود. براي اين كه جلوي اين روند تا حدي گرفته شود فيزيكپيشگان ذرات بنيادي شبكه اي به وجود آوردند به نام
INFN
كه به طرق مختلف از محققين حمايت مي كند. عملكرد اين نهاد چنان موفق بوده كه در رشته هاي ديگر فيزيك نيز با الگو برداري از آن نهادهاي حمايتي به وجود آورده اند. در سال هاي اخير با الهام از موفقيت INFN
اتحاديه اروپا مي خواهد نهاد حمايتي در سطح اروپا به وجود آورد.
در اين موارد تقليد و گرته برداري صرف كار نمي كند.
راهكار هاي كشوري ممكن است در كشور ديگر اصلا كار نكند. ژاپن هم نهاد حمايتي عريض و طويلي دارد كه بودجه خود را از دولت ژاپن مي گيرد و در چارچوب جامعه علمي اين كشور بسيار موفق عمل كرده است. چند سال پيش دانشمندان كره همان سيستم را دقيقا در كره كپي كردند اما متاسفانه به شكست انجاميد.
اگر اين چنين نهادي باشد و درست عمل كند منجر به شكوفايي تحقيق در مملكت مي شود. اما در تعيين راهكار هاي موفق بايد امكانات و شرايط موجود هر كشور لحاظ شود.
در ايران بنيادي در حال شكل گيري است به نام بنياد نخبگان كه بناست چنين نقش حمايتي ايفا كند. تاسيس چنين بنيادي در ايران يك تجربه جديد است. تنها با روش سعي و خطا (البته از نوع هوشمندانه اش) اين نهاد مي تواند جايگاه خود را بيابد و مثمر ثمر شود. رويكرد اين نهاد در يك كشور جهان سومي هم بديع است: از كساني كه برچسب نخبگي به آنها مي خورد سئوال مي كنند چه نيازهايي دارند. اين روش معمول نهاد هاي اين چنيني در جهان سوم نيست! در جهان سوم از آنان كه مشمول خدمات مي شوند معمولا سئوال نمي شود كه چه لازم داريد. در جهان سوم بيشتر از روي هوي و هوس چند نفر را انتخاب مي كنند تا قدري از امكانات را بگيرد و "دعا گو" باشد! مسئولين بنياد نخبگان راه سخت را انتخاب كرده اند !!با ارزش دادن به نظر آنان كه قرار است از امكانات استفاده كنند توقعات و انتظارات را بالا برده اند.
راستش من قدري نگران هستم. ما تجربه اين چنيني نداريم! ما عادت كرده ايم كه توي سرمان بزنند. شايد اين شرايط جديد را به راحتي قبول نكنيم و از اين امتحان نتوانيم سربلند بيرون آييم. كتاب "جامعه شناسي نخبه كشي" را اگر باز مرور كنيم بد نيست.
به هر حال وقتي از ما نظر مي پرسند بهتر است اول مطالعه كنيم و آن گاه نظر دهيم. به جاي غرولندهاي مالوف بهتر است مطالبات خود را به طور دقيق و به گونه اي كه قابل فهم و قابل پاسخگويي و وصول باشد بنويسيم و ارائه دهيم.
۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه
خط عابر
اما بشنويد از عكس العمل راننده ها:
به ندرت اتفاق مي افتد ماشين ها با ديدن چراغ قرمز ايست كامل كنند. اما پريروز دو تا از ماشين به طور كامل ايستادند و به بوق هاي خشمگين پشت سري هايشان اهميتي ندادند. برخي رانندگان با ديدن چراغ قرمز و منجوقي كه مي خواهد از خيابان عبور دهند پا را روي گاز فشار مي دهند و با بوق هاي ممتد و چراغ دادن و فحش سعي مي كنند تا به او درسي بدهند. جالب ا ست كه عمده اين رانندگان همواره حق به جانب دختر خانم هاي تر گل ورگل اس-يو-وي سوار هستند. اگر جانتان را دوست داريد با اين گونه راننده ها شوخي نكنيد. درصد چنين رانندگاني از درصد رانندگاني كه ايست كامل مي كنند بيشتر است اما خوشبختانه در اكثريت نيستند. بيشتر رانندگان سرعت خود را كم مي كنند اما در ترديد مي مانند كه بگذارند من بگذرم يا نه. تازگي ها من ياد گرفته ام كه اگر به صورت آنها نگاه كنم و دستم را به نشانه ايست جلو بگيرم ترديدشان برطرف مي شود و مي ايستند. اين نشان مي دهد ابزارآلات و سمبل هاي وارداتي به تنهايي كار نمي كند ولي وقتي آنها را با سنني كه با فرهنگ مردم عجين شده تلفيق مي كنيم و به كار مي بريم راهگشا مي شوند. به راستي چرا اين كار را به طور سيستماتيك تر نكنيم؟!