۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

نيما اركاني



نيما اركاني يكي از فيزيكپيشگان برجسته معاصر در رشته انرژي هاي بالا است. نيما در اواخر دهه نود از دانشگاه بركلي دكترايش را گرفت و اولين پست داك خود را در اسلك گذراند. وقتي من در اسلك بودم نيما از آنجا رفته بود اما هر از گاهي به اسلك كه آن را به نوعي خانه پدري مي دانست باز مي گشت. نيما بيشتر عمر خود را در آمريكا و كانادا سپري كرده و فارسي نمي داند. رفتار وگفتارو سكنات او تمام و كمال آمريكايي است. من در اينجا از او به عنوان يك ايراني-آمريكايي موفق نمي نويسم بلكه به عنوان يك فيزيكپيشه موفق مي نويسم كه تمام خصوصيات يك نفر فيزيكپيشه موفق را در خود دارد. برخي از مقالات او بسيار پر ارجاع هستند. علت هم اين است كه در مقالات ايده نو و جالبي مطرح شده كه هنوز نپخته هستند. عده زيادي بر روي ايده كار مي كنند تا آن را "بپزند" در نتيجه مقاله ارجاعات فراوان مي گيرد. نيما مقالات كم ارجاع تر هم دارد كه من شخصا آنها را بيشتر مي پسندم. علت آن است كه اين مقالات با اين كه ايده نويني ندارند اما مطلب را به نيكي پرورانده اند. در هر دو مورد شخص بدون غرض و البته آگاه و اهل فن در مي يابد كه نويسنده مقالات فيزيكپيشه اي است توانا. علت شهرت نيما البته مقالات وي نيست. مگر چند نفر واقعا مي توانند مقالات او را بخوانند و ارزش علمي آن را درك كنند؟ علت شهرت نيما يكي حمايت غول هاي فيزيكپيشه نسل قبل از او و ديگر سمينارهاي جذاب اوست. نيما وقتي سمينار مي دهد اصطلاحاتي به كار مي برد كه سر زبان ها مي افتد. برخي از اين اصطلاحات چنانند كه در فرهنگ ما قابل گفتن نيستند!




حسد و غرض مختص جاي خاصي از دنيا نيست ودر همه جوامع وجود دارد. حاسدان نيما هم كم نبوده اند و نيستند. درست است كه سيستم مالياتي آمريكا و اروپا بسيار پيشرفته تر از ايران است اما حتي آنها هم موفق نشده اند بر ياوه سرايي و بيهوده گويي مالياتي برببندند. در نتيجه اظهار نظر هاي صد من يه غاز و اغلب غرض آلود در آنجا هم رواج دارد. يادم هست آن اوايل نيما را Big mouthمي خواندند و سمينار هاي سر زنده و توام با شوخي و اصطلاحات catchy او را حمل بر سر و صدا راه انداختن مي كردند.

از ديگر فيزيكپيشگان مشهور همنسل نيما ليزا راندال است كه در مورد مقالات او در سمينار هاي هفتگي مان چند بار بحث كرده ايم. كيفيت مقالات ليزا بسيار بالاست اما شهرت اوبيشتر مديون مصاحبه هاي فراوان او ست نه مقالات تخصصي اش (از مقالات تخصصي وي جزجمع نسبتا كوچك فيزيكپيشگان ذرات بنيادي كسي سر در نمي آورد). ليزا يك كتاب عامه فهم هم نوشته كه بر شهرت او افزوده. همان طوري كه با نيم نگاهي به تصوير ليزا دربالا مي توان حدس زد حاسدان ليزا نيز براي ياوه گويي درباره او در يافتن سوژه كم نمي آورند!

زماني بود كه حاسدان نيما , ليزا راندال را بر سر نيما مي زدند و حاسدان ليزا, نيما را بر سر ليزا! تو گويي با اين كار كوچكي و حقارت خود را از ياد مي بردند! در هر صورت ليزا و نيما هر دو باليدند و چنان بزرگ شدند كه شكي در بزرگي شان نماند. اما حقيراني كه اين دو را حقير مي خواستند در حقارت خود باقي ماندند.


(جان مادرتان نپرسيد كدام عكس ليزاست كدام عكس نيما!)




۱۴ نظر:

منجوق گفت...

Both Nima and Lisa become famous after they wrote their well-known papers on extra large dimension. In the Randall-Sundrum model the extra dimesion is "warped" while in the Arkani-Dimopoulos-Dvali model the extra dimesion are compactified on a torus.

Throwing these two individuals at each other's face by some of the fellow physicists that I alluded to had nothing to do with comapring the merits of their models.
It was just sheer gossip which had nothing to do with science.

Unknown گفت...

بلاخره ما نفهميديم به نظر شما در حين سمينار دادن خوبه آدم شوخي كنه يا نه. چون يادم مياد در يكي از نوشته هاتون در هموردا به بعضي ها گير داده بوديد كه چرا تو سمينارهاشون به قول شما لودگي مي كنند.(البته الان كه داشتم دنبالش مي گشتم ديگه پيداش نكردم فكر كنم حذفش كرديد!) شايد يه سري از آدم ها از نظر شما مجاز به لودگي و شوخي هستند و بعضي نه و اين بستگي به خوشايند شما از اون آدم ها داره؟

منجوق گفت...

Making jokes is a subtle issue. One has to take into the sensitivities of the audience. Nima's jokes if told in Iran would be problematic, too.

Sima گفت...

من توی یه مدرسه ی آی سی تی پی
نیما رو دیدم و درس هاش رو خیلی خیلی دوست داشتم. جدا از مقالاتش نحوه ی ارایه اش عالی بود. خیلی روون و دقیق درس می داد.

منجوق گفت...

من در مورد نيما به طور خاص اطلاع ندارم اما مي دانم كه آمريكايي هاي ديگري كه هر از گاهي به آي-سي-تي-پي مي روند تا تدريس كنند خيلي مواظب شوخي ها و رفتارهايشان هستند تا در محيط آي-سي-تي-پي كه از مليت هاي گوناگون آمد و شد مي كنند شوخي اي نكنند كه در فرهنگ يك كدام از آن ها نامناسب باشد.

اخلاق حاكم در اين جمع ها اين نيست كه چون من آدم مهمي هستم يا از فرهنگ بالاترم يا سنم بيشتر است حق دارم هر چه دلم بخواهد بگويم و اگر به تو برخورد به درك! برو تمرين كن- نفس عميق بكش- چه مي دانم كلاس يوگا برو تا شوخي هاي مرا تحمل كني. اخلاق حاكم اين جمع اقتضا مي كند افراد شوخي هاي خود را طوري انتخاب كنند كه به كسي برنخورد. اگر سوء تفاهمي پيش آمد توضيح دهند. و اگر كلامشان واقعا توهين آميز بود عذر بخواهند.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

يك نكته ديگر در مورد شوخي به هنگام سمينار بايد اضافه كنم.

وقتي نيما سمينار مي دهد يك ساعت مطلب دقيق علمي مي گويد و در ميان آن حداكثر دو دقيقه شوخي مي كند. تازه آن دو دقيقه شوخي به گونه اي است كه به فهم بقيه مطالب كمك مي كند. اگر شوخي در اين جهت نباشد و زمان بيشتري به آن اختصاص يابد از حالت شوخي خارج مي شود و به لودگي و بيهوده گويي تبديل مي شود.

bahare گفت...

تكرار كلمه حسود و حسودان در متن شما بي اختيار مرا به ياد تكرار كلمه دشمن و دشمنان در سخنراني ها.... مي اندازد .
دوست عزيز دست از اين "توهم" حسودان و دشمنان برداريد و در دلتان جايي هم براي آرامش و صلح باز كنيد .
يكي از حسودان سر سخت شما!!!

منجوق گفت...

بهاره عزيز

من نه چيزي دارم كه شما به آن حسد بورزيد و نه نوشته هاي من مطلب قابل عرضي دارند كه در آن نكته قابل تاملي باشد. شما ماشالله با اين دل فراخ و و روح بزرگ هر چه من بخواهم بگويم از قبل مي دانيد. من هم غير قابل اصلاح هستم. بي جهت وقت خود را تلف نكنيد.

منجوق گفت...

درست است كه من چيزي براي حسد ندارم اما اگر حسد حقيقت نداشت و انگيزه شر در جهان نبود اين همه قصه قرآني درباره اش گفته نمي شد.

Unknown گفت...

تا جایی که من می دونم خیلی ها مدلهای رقیب هم ارایه می دن اما اینجوری پای حسادت و مقایسه ی دو نفر پیش نمیاد. مگه فرق اینا با بقیه چیه ؟
شما می دونید نیما و لیزا با حاسدانشون چطور برخورد می کنن؟
یه سوال دیگه توعکس لیزا چی هست که سوژه حاسدانش می شه؟!

منجوق گفت...

سايه عزيز

نيما و ليزا به همديگر حسادت نمي كنند. به حرف هاي حاسدانشان هم وقعي نمي گذارند. مقالات جالب مي نويسند و سمينارهاي جالب ارائه مي دهند و زندگي شان را مي كنند. رقابت اين دو سازنده بوده. برخي از افراد اين وسط مي نشينند و از روي حسد از آن ها بدگويي مي كنند. اين مشكل شخصي اين افراد است نه نظام جامعه فيزيك.

درمورد عكس ليزا پرسيده بوديد. خوب! ليزا زن جوان زيبايي است (مخصوصا با معيارهاي غربي). سر ميزهاي شام وناهار كنفرانس ها برخي آقايان فيزيك پيشه مرتب درباره ظاهر او سخن مي گويند و بعد هم از روي حسد مي گويند علت توجه جامعه فيزيك به ليزا ظاهر اوست نه مقالاتش. البته اين حرف ياوه اي بيش نيست. كيفيت مقالات ليزا واقعا بالاست. نمي توان برخي از مقالات او را خواند ولي به تسلطش به مفاهيم و همچنين ايده هاي جالبش آفرين نگفت.

منجوق گفت...

يه چيزي هم مي خواستم اضافه كنم. نمي توان گفت تعداد حسودان و بدگويان در بين فيزيكپيشگان بيش از ديگران است. به هيچ وجه چنين نيست.
اما جامعه فيزيك هم بري از اين گونه مسايل نيست.


ملاحظه كرده ام كه برخي دانش آموزان با يك ديد آرماني وارد دانشكده فيزيك مي شوند اما وقتي با اين گونه مسايل مواجه مي شوند به شدت زده مي شوند . حتي درس خواندن را هم به كنار مي گذارند. يكي از علت هايي كه من به وجود حسد در اين متن اشاره كردم برطرف كردن چنين ديدي و جايگزين كردن آن با ديدي واقع بينانه تر بود.



اما علت اصلي كه من اين متن را نوشتم تاكيد بر ارائه سمينارهاي جذاب است.
از ارائه سمينار نبايد هراسيد. نبايد از ترس ياوه گويان به هنگام ارائه سمينار خجالتي رفتار كرد.ارائه سمينار قسمت مهمي از كار يك فيزيكپيشه است.
اميدوارم دانشجوياني كه اين متن را مي خوانند به اين نكته توجه كافي بكنند. باقي ماجرا همه فرع است.

Qasem گفت...

«علت شهرت نيما يكي حمايت غول هاي فيزيكپيشه نسل قبل از او و ديگر سمينارهاي جذاب اوست.»
اگر بخواهم با شیطنت جمله‌ی بالا را بخوانم٫ خواهم گفت: پس نیما فیلی بوده است که بزرگان قدیمی برای سربه‌سر گذاشتن جوان‌ترها هوا کرده‌اند.
اما حیف که دیگر پیر شده‌ام و نوشته‌ای را با شیطنت نمی‌خوانم.