آن چه كه در زير مي خوانيد كامنت ديگر من است در مورد نوشته اخير ناوردا:
ناورداي عزيز
من درباره اين سخنت كه ريشه اين موضوع در نظام آموزشي ماست قدر فكر كردم. راستش من با اين حرف تو چندان موافق نيستم.
نظام آموزش رسمي ما تجربي كاري و روح كنجكاوي علمي را از همان ابتدا به نيكي آموزش مي دهد. داستان فرهاد كنجكاو چنان در روح و روان همه ما نقش بسته كه زدودني نيست.
در دانشگاه هم ما همان كتاب هايي را مي خوانيم كه همتايان آمريكايي مان. آموزش دانشگاهي ما از جهاتي برتر از آموزش در آمريكاست (به بركت دانشجويان دكتري و فوق ليسانسي كه براي كلاس هاي حل تمرين شان از جان مايه مي گذارند - اميدوارم دانشجويان كارشناسي قدرشان را بدانند و از كلاس هايشان به درستي استفاده كنند).
مشكل به نظر من از تلقي جامعه از علم و تحقيق ناشي مي شود: از آموزش غير رسمي.
نهاد هاي آموزش غير رسمي كه از قضا خيلي هم پرقدر ت وپر نفوذ هستند با روح تحقيق بيگانه اند. چه تحقيق از نوعي تجربي و مدرن آن و چه تحقيق از نوع پيش از گاليله. اينان علم آموزي را بيشترنوعي رابطه مريدي و مرادي مي دانند و بدتر آن كه خود را در جامعه وارثان ابن سينا و ابوريحان و فارابي مي خوانند. يك راه براي حل اين معضل بازبيني آثار خود اين بزرگان و بازسازي آن به ساده امروزين است كه براي مردم كوچه بازار قابل فهم باشد. شادروان دهخدا در كنار خدمات بي شمار ديگرش به اين امر هم اهتمام داشت. البته اين كار يك كار تحقيقي تخصصي است كه از عهده افرادي چون ما خارج است.
كاري كه ما مي توانيم بكنيم همان گسترش ارتباط با فيزيكپيشگان فعال و مطرح دنياست كه پيشتر به آن اشاره كردم.
۲ نظر:
کاملا باهات موافقم. راستش من گاهی خودم تعجب می کنم که بی آن که بدونم چقدر این روحیه ی تجربه گرایی به من آموزش داده شده!
جالبه که همین روحیه الان داره تو نگهداری از بچه ها هم به من کمک می کنه. من تو مدرسه و دانشگاه جوری تربیت شده ام که ناخودآگاه همیشه دنبال علت آن چیزی هستم که مشاهده می کنم.
در این باره باید مفصل توی یه یادداشت بنویسم.
راستی دلم برای ساعت چایی ها خیلی تنگ شده. کلی اون جا در زمینه های دیگه به روز می شدم.
سلام:)
لطفاً ی نگاهی به این نوشته بندازید:
http://realcuckoo.blogspot.com/2008/11/blog-post_17.html
ممنون.
ارسال یک نظر