۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

دو سالی که اثر ماندگار داشت

سال های پس از جنگ تا دهه سی با اتفاقاتی از آن دست که گفتم به سرعت برای خانواده سارا سپری می شوند. آقا ودود مدتی پس از دست دادن کارخانه دچار افسردگی شده بود. شاید اگر سارا یک زن سنتی معمولی بود آقا ودود هرگز نمی توانست از این افسردگی بیرون بیاید. اما با دیدن شور زندگی در سارا دوباره به کار و تلاش علاقه می شد و دوباره با مدد از شم اقتصادی خود و درس هایی که از حاج کاظم گرفته بود به وضعیت اقتصادی خانواده رونقی تازه بخشید. سال ها به تندی گذشتند تا دهه سی فرا رسید.

در سال های نخستین دهه سی, نهضت ملی, علی رغم کارشکنی های بسیار راه خود را باز می کرد و جلو می رفت. سارا و آقا ودود- همان گونه که توصیه حاج کاظم بود- همواره از سیاست دوری گزیده بودند. در این مقطع هم باز به سیاست وقهرمانان و ضد قهرمانان آن چندان کاری نداشتند. اما شعار های نهضت با خط مشی زندگی آنها قرابت عجیبی داشت.



هدف نهضت استقلال از بیگانگان بود. این خانواده نیز عمیقا معتقد بودند که باید روی پای خود ایستاد. نهضت زحمت تحریم ها را به جان خرید تا نسل های بعدی از برکت ملی شدن نفت به رفاه نسبی رسند و از قحطی ها و اپیدمی و .. در امان باشد. سردمداران نهضت زحمت مبارزه در راه ملی شدن نفت را به جان خریدند تا نسل های بعدی آموزش همگانی رایگان , دانشگاه ها و پژوهشگاه های دولتی با امکانات نسبتا خوب از محل در آمد نفت داشته باشند و... سارا و شوهرش هم عمری گفته بودند "کاشته اند خورده ایم. بکاریم تا بخورند." آری قرابت ها بسیار بودند. خط مشی نهضت, خط مشی ای بیگانه با طرز فکر این افراد نبود. خط مشی نهضت, اساس زندگی آنها بود پس طبیعی بود که این دو به آن نهضت احساس تعلق کنند و برایش آن چه که دارند در طبق اخلاص گذارند.


تحریم های انگلیس باعث ورشکستگی دولت شده بود تا جایی که دولت نمی توانست حقوق کارمندان را بپردازد. برای همین عده ای از فرزندان خدمه خانه سارا که درس خوانده بودند و کارمند دولت شده بودند از نظر مالی در مضیقه بودند. آقا ودود تا جایی که وسعش می رسید به آنها کمک می کرد تا این سال های سخت اما پر شور وامید سپری شود.
شعار نهضت "هم وطن جنس ایرانی بخر بود."در اشاعه این شعار طبعا خانم ها نقش کلیدی بازی می کردند و صد البته نقش سارا در ترویج این شعار در بین خانواده های متمول شهر بسیار پررنگ بود. البته سارا در این باره شعاری نمی داد! او تنها عمل می کرد. در آن سال ها سارا تنها جنس ایرانی خرید. دوستان و نزدیکان او که او را در سلیقه بی نظیر و در حسن انتخاب مثال زدنی ودر مد و زیبایی صاحب نظر می دانستند از او پیروی می کردند.



از جمله اقدامات آن دوره ملی کردن شیلات شمال بود. در پی این اقدام و تحریم ها صادرات ماهی شمال قطع شد و تمام ماهی صید شده راهی بازار داخلی شد. طبعا قیمت ماهی به شدت کاهش پیدا کرد. مصرف ماهی در تبریز بسیار پایین است. به خصوص در گذشته مصرف ماهی تقریبا ناشناخته بود. به طور مثال خوردن ماهی سفید در اول سال در تبریز رسم نیست. (به جای آن دلمه برگ مو می پزند). مردم آن روزگار خیلی مشکل عادات و رسوم زندگی خود را تغییر می دادند. اما سارا استثنا بود. او تشنه چیزهای جدید بود و این قدرت را داشت که چیزهای جدید را بر گیرد و با ابتکار خود و با به کارگیری متد هایی که می شناسد چیزی نو تر ارائه دهد. به منظور کمک به نهضت و ترویج مصرف ماهی سارا چندین غذای دریایی جدید ابداع کرد و نحوه پخت آن را در بین دوستان در مهمانی ها آموزش داد.


آری آقا ودود و سارا, با روش های خود-که مطابق سن و موقعیت شان بود- در کنار دیگران با نهضت همراهی می کردند و امید آن داشتند که با این شور و عشق کشورشان پیشرفت کند و آینده ای بهتر داشته باشد. اما همان طوری که می دانید ....

مدتی پس از کودتای 28 مرداد نیروهای شاه به دانشکده فنی دانشگاه تهران ریختند و دانشجویان را به گلوله بستند. سه نفر دانشجو در این حادثه پرپر شدند. پسر دوم سارا که در دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز دانشجو بود در حمایت از دانشجویان پرپر شده و نهضت به خاموشی گراییده سخنرانی کرد. به همین خاطر او را از دانشگاه بیرون کردند. اخراج او ضربه سختی برای سارا بود. پس از آن او به کار تجارت پرداخت اما روحیه او با کار تجارت سازگار نبود. روحیه او بیشتر دانشگاهی و آکادمیک بود. در واقع کار تجارت را به طور تفننی دنبال می کرد. عشق اصلی او مجموعه داری, حفظ آثار عتیقه و میراث ملی, کمک به تجهیز موزه ها و فعالیت های فرهنگی از این دست بود.

سارا مثل همیشه یار و یاور و مشوق اصلی فرزندش در این گونه فعالیت ها بود.

کم نبودند در بین آن نسل کسانی که پس از نافرجام ماندن نهضتی که عمیقا به آن دلبستگی داشتند این گونه غم خود را تسکین می دادند. این گروه سال ها از نادانی ها جفا دیدند تا این که در برهه کوچک در نیمه دوم دهه هفتاد و نیمه اول دهه حاضر تقدیر کوچکی توسط NGO ها و گروه های مردمی حافظ میراث فرهنگی از آنها و خدمات بی چشمداشتشان برای این آب و خاک به عمل آمد.

این داستان ادامه دارد...

۳ نظر:

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

سرنوشت شعار "هم وطن جنس ایرانی بخر" را پس از پنجاه و پنج سال در بازار میوه گرفته تا هد-ست کامپیوتر می توان دید.

منجوق گفت...

باز هم می گم زنده باد خوانندگان منجوق! چه خوبه که می تونیم بدون ترس از دعواهای قومیتی یا فرقه ای درباره تاریخ کشور مملکتمان داستان بنویسیم. در بیشتر کشور های منطقه چنین امکانی وجود نداره. قدر این نعمت رو باید دونست. خوشحالم که در ایران به دنیا آمده ام وایرانی هستم.
اختلافاتی که ما داریم عموما کوچک و بی اهمیت هستند که با اندکی صبر و تعقل و تدبیر قابل حل هستند.