۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

Lonely planet on Tabriz

"سایت سیاره ی تنها" سایت خیلی قشنگیه. درمورد دیدنی های همه ی دنیا مطلب داره. توصیه می کنم این سایت را مطالعه کنید. مثل این می مونه که جهانگردی می کنید. آن هم بدون خرج و زحمت.

در مورد ایران هم مطلب زیاد داره. سایت بیشتر فرهنگی است. جهت گیری سیاسی نداره. خیلی هم تجارتی نیست. مطالبش اغلب منصفانه هستند. در دنیا این سایت و همچنین کتابچه های راهنمایی که توسط این موسسه منتشر می شه خیلی پرطرفدار هستند. برای تصمیم در مورد سفر به این سایت مراجعه می کنند.
این سایت را می توان با نوشتن review تكميل كرد. اين لينک مربوط به برخی از دیدنی های تبریز در سایت "سیاره ی تنها" ست. انصافا نویسندگان سایت مطالب خوبی را نوشته اند. حتی راجع به پاپاخ هم نوشته! (پاپاخ یک جور کلاه پوستین مردانه است که در آذربایجان ساخته می شوند). اما درمورد هیچ کدام از نوشته های مربوط به دیدنی های تبریز review ننوشته اند. review را خواننده های سایت مثل من و شما باید اضافه کنیم.
من فکر می کنم اگر به عنوان تبریزی برگردیم و به عنوان review خیلی تعریف کنیم و بگوییم "بهترین" بزرگترین" و.....است نه تنها تاثیر مثبت ندارد یک مقدار هم دلزده می کند. به جای آن بهتر است قصه های جالب و مشغول کننده بنویسیم.
منظورم قصه هایی است از آن دست که در این مقاله به قلم حسن اسدی تبریزی با عنوان جلوه هایی از بازار تبریز نوشته شده است. همین قصه ها و نکات را با انگلیسی سلیس ترجمه کنیم و در سایت سیاره ی تنها بنویسیم خیلی مفید می شود. همان طوری که گفتم این کار تنها از دست یک نفر بر نمی آید. هرکسی باید گوشه ای از کار را در حد توان خود بگیرد.
حالا من یک مقدار همین مقاله ی "جلوه هایی از بازار تبریز" اینجا کپی می کنم. فکر می کنم این قصه برای هموطنان خودمان هم جالب باشد. همین را به انگلیسی ترجمه کنید توریست پسند می شود. نمی دانم دلیل چیست ولی مشاهده ام می گوید توریست ها از هر ملیت و جنسیت و قومیتی از قصه ها و داستان هایی که شخصیت آن از جنس لطیف است بیشتر علاقه مند هستند.


دومين جلوه اي كه مي خواهيم به آن اشاره كنيم بر خلاف دو جلوه قبلي نشان محسوسي از آن بر جا نمانده و از آن فقط نامي در دست است. يكي از راسته هاي مشهور بازار تبريز «قيزبستي بازار» است. در مورد وجه تسميه اين بازار حكايتي در زبان عموم بازاريان رايج است و آن اينكه در زمانهاي سابق زني همراه با دختر كوچك خود به بازار آمده است؛ دخترك شيطنت و شلوغي مي كرده است تا اينكه بالاخره مادرش عصباني شده و ، در محل فعلي قيز بستي بازار، به دخترك گفته است كه:« قيز بسدي بازاردي» يعني دختر بس كن اينجا بازار است( زشت است اين قدر شيطنت كن)! و از آن روز نام اين بازار را «قيزبستي» گذاشته اند. اين وجه تسميه به نظر معقول نمي آيد و شايد توسط كساني كه از وجه تسميه واقعي آن بي خبر بوده اند ساخته شده است. به تعبير يكي از روزنامه نگاران خوش ذوق: «... ظاهراً همان لحظه بازاریان که تا آن روز نتوانسته بودند نامی برای محل کسب و کار خود پیدا کنند، هزار سجده شکر به جا آوردند و تلنگر مادر به دخترش را به عنوان نام راسته خویش برگزیدند!» .
نام اين بازار در منابع به صورت «قيزبستي» آمده است نه به صورت «قيزبسدي». وجه تسميه ديگري نيز براي اين بازار ذكر نشده است. به نوشته مرحوم دكتر مشكور نام اين بازار «بازار حاجي شيخ» مشهور به« قيز بستي» بوده است (تاريخ تبريز تا قرن نهم، ص 104). وجه تسميه آن به بازار حاجي شيخ ظاهرا دو احتمال دارد: اول، به دليل مجاورت با تيمچه هاي سه گانه حاج شيخ قزويني اين بازار به اين نام خوانده شده است؛ دوم، شايد باني اين بازار نيز حاج شيخ قزويني بوده است.
در اين نوشته براي نخستين بار احتمالي را درباره نام اين بازار مطرح مي كنم كه فعلا چيزي بيش از احتمال نيست و بايد منتظر بود تا در آينده منابعي ، كه كشف يا شناخته مي شود، اين احتمال را تاييد يا رد كنند. به نظر مي آيد اين محل قبلا «بست» بوده است؛ «بست مكاني امن و مقدس و محترم بوده است كه مردم براي دادخواهي، تظلم و احقاق حقوق از دست رفته و مجرمان و متهمان براي فرار از مجازات به آن پناه مي برده اند و به اصطلاح بست نشيني مي كرده اند. در ايران اوج و رونق بست نشيني در دوره قاجار بوده است» (دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد دوازدهم، صص 105-106). اما چرا بست قيز؟ اين «قيز» يا «دختر» چه كسي بوده است كه مورد احترام حكومت بوده و افراد به بست او پناهنده مي شده اند؟
تا جايي كه نگارنده بررسي كرده است در منابع مربوط به عصر قاجار در خصوص بست نشيني در تبريز و اينكه بستي به دختر يكي از امرا منسوب بوده مطلبي نيامده است. نگارنده احتمال مي دهد كه ما بين اين «قيز»(دختر) و محله« اميره قيز» (اميرخيز) ارتباطي وجود دارد.
آقاي ميرزا غلامرضا رحيمي از مرحوم آيت الله ميرزا جواد سلطان القرايي نقل مي كند كه درباره نام محله اميرخيز « آن بزرگوار فرمودند اصلش اميره قيز يعني دختر اميره است.يك نفر دختر اميره از آن محله برخاسته است»(جزوه اميرخيز و مسجد قصابان، ص 3). مرحوم آيت الله سلطان القرايي به منبع سخن خود اشاره نكرده اند و به نظر مي رسد كه اين سخن را به صورت احتمال ذكر كرده اند نه اينكه در جايي آن را ديده باشند؛ مضافا اينكه «امير» را با «تاي تانيث» مونث كردن ذهنيت يك عالم را نشان مي دهد نه ذهنيت عموم مردم را. به نظر مي آيد بهتر اين است كه «اميره قيز» را «دختر امير» معنا كنيم با اين توضيح كه زمين هاي محله امير خيز( كه ظاهرا زمين هاي زراعي بوده است) به دختر امير(شاه) تعلق داشته است(وجه ديگري نيز مرحوم استاد ذكاء مطرح كرده است كه فعلا به آن نمي پردازيم). مطابق تحقيق يكي از زنان قاجاري جايگاه بسيار خاصي داشته است و احتمال دارد منظور از «دختر امير» همين زن باشد. مطابق نوشته مولف ناسخ التواريخ :« نخستين زوجات فتحعلي شاه ، آسيه خانم دختر فتحعلي خان دولوي قاجار است و او مادر نايب السلطنه عباس ميرزا است، او را شاه شهيد آقا محمد شاه براي شاهنشاه عقد دائمي بست...»(جلد اول، ص 551). چنانچه ملاحظه مي شود اين زن از سه طرف با بزرگان قاجاري نسبت داشته است و قاعدتا بايد از جايگاه ممتازي برخوردار مي بوده باشد و نگارنده احتمال می دهد که منظور از قیز همین« آسیه خانم» بوده است.
دقت کنید این جور داستان ها که در افواه عمومی هست ولی سندیت تاریخی ندارد به انگلیسی urban legend خوانده می شود. این قصه را بخواهید تعریف کنید یک همچین چیزی باید بگویید:
One of the wards in Tabriz Baazar is known as "Ghiz basdi! Bazaar di" which literally means ".stop it girl! We are are in Bazaar



According to the urban legends, one day a mother and daughter were visiting this ward. The little was playful and curious about everything.The mother, being a typical traditional Tabrizi woman, expected her to behave herself. After a few mild remarks, she had said "Stop it girl! We are are in Bazaar." The onlookers had liked the scene so much that adopted the sentence as the name for the ward. One should however bear in mind that this is only a legend

هیچ نظری موجود نیست: