۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

چهار سال پيش

چهار سال پيش كه آقاي دكتر احمدي نژاد انتخاب شد ما دريكي از محله هاي فرمانيه مستاجر خانواده اي سنتي بوديم.ِِ
آپارتمان نوساز بود. ما در يكي از واحد ها زندگي مي كرديم . "حاجي آقا" و "حاجي خانم" در طبقه بالا و در "پنت هاوس" آن زندگي مي كردند. هر يك از واحد ها به يكي از فرزندان اين خانواده تعلق داشت.بافت كوچه پس كوچه هاي فرمانيه وضعيت جالبي دارد. با بالا رفتن قيمت زمين مردم محلي اين منطقه به آپارتمان سازي رو آورده اند. در كوچه هاي باريك كه نه كشش تراقيك ناشي از آپارتمان هاي چند طبقه را دارند و نه سيستم فاضلابشان كشش اين همه جمعيت را دارد ، آپارتمان هاي چند طبقه يكي پس از ديگري سبزمي شوند. خانواد هاي تيپ ما به عنوان مستاجر به اين محله مي آيند و تضاد ها ي فرهنگي اي بين مردم محلي و مستاجران پديد مي آيد كه خود جاي يك تحليل اجتماعي توسط متخصصين امر است . خلاصه! همسايه هاي ما دعا گوي آقاي دكتر احمدي نژاد بودند چرا كه به عنوان شهردار وقت اجازه داد هر چند طبقه كه مي خواهند بر ساختمانشان اضافه كنند. بقال محله-كه مردي نازنين و مهربان بود- مدتها قبل از انتخابات پوستر آقاي احمدي نژاد را نصب كرده بود و به همه مشتريان توصيه مي كرد كه به ايشان راي دهند.


از چند هفته پيش از انتخابات مردم محل عكس آقاي دكتر احمدي نژاد را بر خانه هايشان زدند. دو روز قبل از انتخابات مرحله دوم در كوچه ها مي گشتم تا ببينم اوضاع و احوال چه طور است. با يك خانم ميانسال كه بنا به عادت محله هاي سنتي دم در با خانم جوان تر همسايه صحبت مي كرد سلام و عليك كردم و با اشاره به عكس آقاي احمدي نژاد بر روي در خانه شان پرسيدم:" مي خواهيد به ايشان راي دهيد؟" خانم ميانسال جواب داد:"حالا ببينيم تا پس فردا كي زنده اس كي مرده. اگر خدا خواست و زنده بوديم، تكليف ما اين خواهد بود كه برويم و به آقاي احمدي نژاد راي بدهيم."بعد هم، خانم جوان تر با حرارت بيشتري از آقاي احمدي نژاد دفاع كرد. هر دو مهربان و خوش برخورد بودند و مرا براي ناهار به خانه شان دعوت كردند.


روز انتخابات ، اول صبح قبل از اين كه من از رختخواب برخيزم صداي همسايه ها را مي شنيدم كه از راي دادن بر مي گشتند.
اين افراد، شهروندان معمولي جامعه بودند. آقاي احمدي نژاد با ادبياتي سخن گفته بود كه بر دل آنان نشسته بود. سياست هايي را دنبال كرده بود كه از نظر آنان سودمند بود. اين شهروندان آن قدر با اراده بودند كه رفتند و كاري كه از نظرشان درست بود انجام دادند و طبعا به نتيجه مطلوبشان رسيدند. با توجه به آن كه من آن روز در محله فرمانيه، واقع در شمال تهران، ديدم و از طرف ديگر، سستي و ترديد برسر راي دادن وندادن از طرف بخشي از جامعه كه به گونه اي ديگر مي انديشد، پيروزي آقاي احمدي نژاد قابل پيش بيني بود.




هیچ نظری موجود نیست: